پناه بی پناهی‌هایم بودی و حالا از نگاه مهربان ربانیت، تنها و تنها امید ر می‌چینم

به گزارش خبرنگار ادبیات باشگاه خبرنگاران در میان تلاطم‌های اضطراب آمیز زندگی تنها مأوایم را تو دیدم. پناه تمام بی‌پناهی‌هایم بودی حالا، از نگاه مهربان ربانیت تنها و تنها امید را می‌چینم امیدی که می‌دانم به بهتر شدنم دارم و تو تنها کسی هستی که هیچگاه ریسمان آرزوهایم را پاره نمی‌کنی.

دلم می‌گیرد اگر روزی را بدون تلاطم نگاه رحمانیتت سپری کنم. مگر می‌شود، آن نگاه را ندید زندگی در دریای خروشان هر روز شکل گرفت و تو تنها ساحل آرامشی بودی که به آن رسیدم.

رسیدم و از گذرگاه غفار بودنت، غفرانی را آرزو کردم که چون کودکی معصوم، دوباره بازیابم توان روزهایم را توان روزهایی که معصومانه به توچشم می‌دوختم و آرام در دل نجوا می‌کردم: در پناهت هستم و تو پناهت را چه زیبا نشانم می‌دادی.

زندگی را معنایی دوباره می‌کنم و تو بهترین معنای آن هستی. از سرچشمه مهربانیت سیراب می‌شوم سیراب می‌شوم و می‌گویم خدایی دارم که رحمتش را بر غضبش سبقت می‌دهد.

پس چه نادانم اگر از چنین خدایی واهمه‌ای به دل راه دهم. دوباره در میان این همه آشوب می‌رسم به بی‌نیازی است و چه صبورانه بی‌نیازم می‌کنی از دردهایی که جانم را به آشوب می‌کشد.
 
 
 
 انتهای پیام/ اس
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.