با گسترش الگوهای ارتباطی، آمار اتصال به اینترنت و کاربران آن بهطور تصاعدی در حال رشد است. امروزه شبکههای اجتماعی از طرفداران زیادی برخوردارند. این شبکهها امکان استفاده از فرصتهای مختلف در فضای اینترنت را، اعم از جستوجو، خواندن و بهاشتراکگذاری اخبار، بارگذاری عکس و فیلم، نوشتن یادداشتها و عضویت در گروههای مختلف و تحرک سیاسی فراهم کرده و باعث اقبال کاربران اینترنتی به شبکههای اجتماعی شده است.
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگارانفیسبوک از جملهی این شبکههای اجتماعی است که جوانان رغبت زیادی برای عضویت در آن دارند. با اینکه این شبکه به نوع خود، مزیتهایی به همراه دارد، ولی معضلات و مشکلات پنهان آن چندین برابر بیشتر از این مسائل است که توجه بیشتر مسئولین را میطلبد.
در خصوص اهداف و کارکردهای شبکه های اجتماعی و لایه های پنهان آن، گفت و گویی ترتیب دادیم با آقای مجید علیزاده، کارشناس رسانه، که در ادامه می خوانید...
ما قصد داریم تأثیر شبکههای اجتماعی (بهویژه فیسبوک) را بر سبک
زندگی، اندیشه و نگاه مردم به مسائل اجتماعی (صرفنظر از جنبههای سیاسی و
امنیتی) بررسی کنیم.
دغدغهی پرداختن به موضوع فضای مجازی پیش از این در رسانههای جبههی فکری انقلاب اسلامی وجود داشته و در حال حاضر نیز وجود دارد، اما متأسفانه هیچگاه یک نظام مشخص برای بررسی آن در نظر گرفته نشده است. بنابراین مخاطب هر چند وقت یکبار، ضربهای از سوی نخبگان در ابعاد سیاسی، امنیتی، فرهنگی و اجتماعی میخورد و سپس رسانهها بهصورت واکنشی عمل میکنند.
در سایر حوزهها هم وضع به همین منوال است؛ یعنی میخواهیم مسئلهای را برطرف کنیم که مخاطب مدتهاست به آن عادت کرده است. طبیعتاً وظیفهی آگاهیبخشی ما بهعنوان رسانه، باید بسیار دقیق باشد. ما تمام تلاشمان را برای توجیه کاربر به کار میگیریم؛ اما در حدود 80 تا 90 درصد، او توجیه نمیشود. پس هر چقدر دربارهی مضرات آن صحبت کنیم، تأثیری ندارد چون این موضوع در ذهن مخاطب جا گرفته و نمیتوان او را از این موضوع برحذر داشت.
نکته اینجاست که نمیتوانیم اجزایی را از شبکههای اجتماعی جدا کرده و بهصورت جامع و مانع بررسی کنیم. این اجزا که به اصطلاح اجزای WEB2 خوانده میشود، شامل مسنجرها (که اخیراً به ott معروف شدهاند)، نسل جدید یاهو مسنجر، گوگلتاک، هنگاوتها، ویکیها، بازیها، ویچت، میکروبلاگها و شبکههای انتشار و به اشتراک گذاشتن لینکهاست و امروزه در اختیار کاربران قرار دارد. مجموع اینها در حال تولید فرهنگی است که به فضای شبکهی اجتماعی اختصاص ندارد و شبکههای اجتماعی یکی از اجزای بزرگ و قابل توجه آن محسوب میشود.
برای بررسی باید ببینیم فضای شبکهی اجتماعی فیسبوک به اجزای خودش چه اصالتی میدهد. این مسئله در مورد سایتها از این قرار است که در سایت، اندیشهی مخاطب، تولید مخاطب و متن مخاطب اصالت مییابد. یعنی اگر وبلاگنویس متنی تولید نکند، کمتر مورد رجوع قرار میگیرد. پس حتماً باید اخبار تولیدی و اختصاصی خود را داشته باشد. در مقابل، در شبکهی اجتماعی بالاترین، تولیدکننده فرد دیگری است و در آنجا بیشتر نقل خبر صورت میگیرد.
بنابراین بیشتر نقل اصالت دارد، نه تولید. برخی مخاطبان با اضافه کردن عکس و مطالب کوتاه مبتنی بر احساسات و فضای جامعه، مطالب را فراوری کرده و تلاش میکنند کاربران را با خود همراه و همسو کنند.
به نظر میرسد این آیه متناسب با فضای فیسبوک است: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما» از تو دربارهی شراب و قمار میپرسند، بگو در ارتکاب آن دو گناهی بزرگ و سودهایی (مادی) برای مردم وجود دارد و گناه آنها بزرگتر از سودشان است. این آیه را باید به مسئولین فرهنگی گوشزد کنیم.
در خصوص فیلترینگ فیسبوک و یا سایر شبکههای اجتماعی گفته میشود دلیل آن مسائل سیاسی و امنیتی است. این موضوع چه اندازه صحت دارد و عمدهترین دلایل فیلترینگ شبکههای اجتماعی چیست؟
برای شروع بحث، ابتدا نکتهای را عرض کنم. چرا ما معتقدیم شبکههای اجتماعی باید فیلتر شوند؟ نظام جمهوری اسلامی بیشتر به کدام موضوعات سیاسی، امنیتی و فرهنگی واکنش نشان میدهد؟ عمدهترین دلایل واکنش ما به فیسبوک، خدشهدار شدن اخلاق، حریم خصوصی و اجتماعی، دین و اعتقادات، ترویج آموزش خودکشی، دور زدن فیلترینگ، آموزش ساخت بمب و مواد مخدر است که خطوط قرمز نظام محسوب میشوند.
بنابراین بخش کمی از این دلایل امنیتی و سیاسی است. اینکه گفته میشود فیلترینگ فیسبوک امنیتی و سیاسی است، فرار رو به جلو و تحریف مسئله است. بررسیهای امنیتی نشان میدهد موضوعات سیاسی و امنیتی شاذ بسیار کمتر از هجمههای سبک زندگی، جامعه را هدف قرار داده است. شاهد سخنم اینکه اگر دلیل فیلتر شدن شبکههای اجتماعی مسائل سیاسی و امنیتی باشد، باید تعداد کاربران هوادار سران فتنه در این شبکهها زیاد باشد.
در صورتی که صفحهی آقای میرحسین موسوی 342 هزار، صفحهی آقای خاتمی حدود 30 هزار، صفحهی زهرا رهنورد 180 هزار و صفحهی آقای ابطحی حدود 57 هزار لایک دارد. پس مسائل سیاسی و امنیتی در فضای شبکههای اجتماعی اصلاً مسئلهی شاذ امنیتی برای نظام محسوب نمیشوند. در نتیجه، نخبگان سیاسی و اجتماعی در فضای مجازی از ظرفیت جریانسازی فضای واقعی برخوردار نیستند.
شبهنظریهای در این خصوص وجود دارد که طبق آن، نخبگان فضای واقعی با نخبگان فضای مجازی نسبتی ندارند. مثلاً صفحههای جوک «پَنَپَ»، «مملکته داریم؟» و «18+» لایکهای چند صد هزار و میلیونی دارند و معلوم نیست چه کسانی آن را مدیریت میکنند. در صورتی که این نکته در مورد شخصیتهای سیاسی صادق نیست.
پس شما معتقدید اساساً جمهوری اسلامی به دلایل سیاسی و امنیتی با فیسبوک مشکل ندارد، چون شخصیتهای سیاسی معارض، مخاطب چندانی در این فضا ندارند.
بله. شاهد ادعای من تعداد لایکها، کامنتها، پستها و مخاطبان صفحات آنهاست. البته خود این شخصیتها نیز در این فضا حضور چندانی ندارند. در این میان، سه حوزه اهمیت دارد: اندیشهی سیاسی مخالف جمهوری اسلامی، حوزهی مخاطب و حوزهی تبدیل که نقش انتقال اندیشهی معارض با جمهوری اسلامی را به مخاطب برعهده دارد، مثل صفحات «من و تو»، «گلشیفته» و «پَنَپَ».
پس این ادعا که جمهوری اسلامی بنا به دلایل سیاسی و امنیتی شبکههای اجتماعی را فیلتر میکند، پوچ و بیاساس است. میدانیم اتفاقی بزرگتر از فتنهی 88 تکرار نخواهد شد و به قول مقام معظم رهبری، جهاز هاضمهی جمهوری اسلامی به قدری رشد کرده که مسائل سیاسی و امنیتی بزرگتر از این را نیز بهراحتی بلع و هضم خواهد کرد.
شما میتوانید سایت بالاترین را (که جزء مهمترین سایتها و شبکههای اجتماعی در این خصوص است) رصد کرده و سخن بنده را تأیید بفرمایید. به تعبیر من، این سایتها در شرایط گلخانهای به سر میبرند.
به این صورت که عدهی اندکی دور هم جمع شده و فعالیت میکنند. مشابه این شرایط، در سالهای 80 تا 84 در بین تعدادی از دانشجویان دانشگاه امیرکبیر وجود داشت. عدهای از آنها در آن دوره مارکسیست شده بودند، در کافیشاپهای روبهروی دانشگاه امیرکبیر جمع شده و شعارهای چپ میدادند. در حالی که این شعارها حتی در مهد کمونیسم (روسیه و چین) منسوخ شده بود.
این شرایط به تعبیر من گلخانهای است. در شرایط گلخانهای، آب، نور و دما کنترل میشود و به نظرم جو دانشجویی در آن روزها اینطور بود. در حال حاضر نیز اگر کسی چنین شعارهایی مطرح کند، نشان میدهد در شرایط گلخانهای به سر میبرد. چنین افرادی فضای جامعه را درک نمیکنند.
در مورد اظهارات برخی مسئولین فرهنگی که فرمودهاند از چند سال پیش در فیسبوک فعالیت میکنند. به نظرم یا کذب میگویند یا فقط در صفحهی خودشان فعالیت کرده و از سایر اجزای فضای مجازی و حتی جستوجو در گوگل بیاطلاع هستند.
در خصوص گوگل و خدمات آن، مانند جستوجو توضیح بفرمایید. آیا تنها فرمولهای پیچیدهی ریاضی و فنی در این کار دخیل هستند یا موتورهای تولید فکر و اتاقهای فکر و عمل در پشت صحنه فعالیت میکنند؟
بنده معتقدم با وجود اینکه تاکنون مطالب فراوانی دربارهی جستوجوی گوگل منتشر شده، بجاست هرچند وقت یکبار مطالبی در این خصوص نوشته شود، زیرا این هم بخشی از فضای مجازی اولیه است.
جستوجوی گوگل، این امپراتوری عظیم مدیریت محتوای اینترنت، در سراسر دنیا با کاربرهای خود چه میکند؟ اما دربارهی اینکه آیا واقعاً فرمولهای پیچیدهی ریاضی و فنی در این کار دخیل هستند یا موتورهای تولید فکر و اتاقهای فکر و عمل(THINK TANK) در پشت صحنه فعالیت میکنند، باید گفت هنگامی که کلینتون به وزارت خارجه رفت، معاونین ارشد خود (از جمله اریک اشمیت) را مأمور مستقیم رسیدگی به شرکتهای بزرگ فناوری اطلاعات، از جمله گوگل کرد.
او با این کار، محل تولید فکر را به محل تولید فکر و عمل تبدیل کرد. به این ترتیب، گوگل، ویکیپدیا و بهطور کلی فضای مجازی بهعنوان بخشی از حوزهی دیپلماسی عمومی در اختیار آمریکاست. وظیفهی این بخش سلب رسمیت از امور مورد نظر دولتهاست تا حرکت به سمت جامعهی یکصدا (نظم نوین جهانی) را سرعت بخشند. دقت کنید که این نکته بسیار مهم است.
جمعیت دنیا هفت و نیم میلیارد نفر است و دو و نیم میلیارد نفر به اینترنت دسترسی دارند. حدود نیمی از آنها و به عبارتی بیست درصد جمعیت دنیا، عضو فیسبوک هستند. در واقع نحوهی مدیریت این افراد با دستورالعمل معین در اختیار مدیران فیسبوک است.
بهعنوان مثال، گاهی تعداد لایکهای صفحهی یک خانم مدل که در میان جمعیت 75 میلیون نفری ایران اصلاً به چشم نمیآید، به عدد بالای 100 هزار میرسد. فیسبوک در این صفحات، افرادی را پیشنهاد میدهد که در موضوع مدلینگ فعالیت دارند. در واقع فیسبوک هر روز به کاربر، دوستی با افرادی را پیشنهاد میکند که ممکن است او آنها را بشناسد. به این ترتیب، یک نظام مسلط بر رفتارهای کاربر به چشم میخورد.
من معتقدم اینها توهم توطئه نیست، بلکه اتفاقاتی است که روزانه رخ میدهد. هریک از خوانندگان این متن میتوانند برداشت دلخواه خود را داشته باشند، ولی ما واقعیات را به زبان میآوریم. بهتر است بدانید روزانه تمام رفتار و افعال افراد در فیسبوک کنترل میشود. چند روز پیش رسانهها اعلام کردند اگر شما در فیسبوک پیامی را بنویسید و آن را پست نکنید (حتی آن را پاک کنید)، فیسبوک آن را ذخیره میکند. مخوفتر اینکه حتی نگاه شما به صفحههای فیسبوک هم رصد میشود. یعنی برای تمام 3/1 میلیارد نفر عضو فیسبوک، تمام حرکتهای موس رصد میشود.
از طرف دیگر، گوگل بهعنوان تنها شاهراه رفع نیازهای ما معرفی شده و گویا هیچ جایگزینی ندارد. گوگل تعیین میکند ما چه صفحاتی را ببینیم؛ به این صورت که مثلاً ما چند موضوع مهم را جستوجو میکنیم، اما گوگل تعدادی وبلاگ به ما معرفی میکند، در حالی که بهلحاظ شاخصهای فنی و رنکینگ، سایتها از وبلاگها بالاترند و تولید محتوای سایت بسیار جدیتر از وبلاگ است.
از نظر شما، چه تفاوتی میان گوگل و شبکههای اجتماعی مانند فیسبوک وجود دارد؟
در حقیقت، گوگل کاملاً بیسروصدا در حال مدیریت محتوای جهانی است، در حالی که فیسبوک فقط یک سرویس است و محتوای جداگانهای ندارد. نیازی که در گوگل به دنبال رفع آن هستید، واقعی است، اما فیسبوک با ارائهی نیازهای کاذب مثل مدلینگ، عطش انسان را بیشتر میکند.
در حقیقت مانند آب شور است که انسان با خوردنش تشنهتر میشود. همهی ابعاد فضای مجازی همینطور است. آنچه در فیسبوک در حال وقوع است، حاصل شکلگیری سایر اجزای آن است. مثلاً برخی از موضوعاتی که در فیسبوک مطرح میشود، کپیبرداری از ویکیپدیاست. به این صورت که کاربر اطلاعات اساسی ندارد و کتابی مطالعه نکرده است. پس اطلاعات را از ویکیپدیا گرفته و در فیسبوک به اشتراک میگذارد. در نتیجه، یک مجموعهی یکپارچه، این فرآیند را مدیریت میکند و ما باید در مقابل آن واکنش نشان دهیم.
آمریکا متون علمی و مرجع ما را میگیرد و در عوض متونی را به ما تحمیل میکند که آن را حاصل خرد جمعی میداند. ویکیپدیا از زاویهی خرد جمعی به خود حق میدهد در مورد حضرت رسول هرچه میخواهد مینویسد، اما اگر نظر شما ذرهای مخالف آنها و موافق جمهوری اسلامی باشد، اجازهی فعالیت به شما نمیدهد. به همین دلیل، حوزهی تولید محتوا بسیار مهم است، زیرا دادههای ورودی فیسبوک را مدیریت میکند.
آیا آمار دقیقی از تعداد کاربرهای ایرانی در فیسبوک وجود دارد؟ اگر پاسخ مثبت است، این آمارها در حال افزایش است یا کاهش؟
آمریکا از سال 88 تاکنون، در مقابل ایران سیاستهای متعددی پیش گرفته است، مثل دور زدن فیلترینگ، فروش VPN و فیلترشکن و هزینههای پنهان و آشکار کلانی که در این خصوص کردهاند. در این صورت، اگر فیلترینگ در سطح انبوه در کشور ما دور زده میشود و با آمارهای 2 تا 20 میلیون نفر عضو فیسبوک، قاعدتاً رتبهی فیسبوک نباید 118 باشد.
به هر حال، آمارها وقتی قابل اعتناست که در رنکینگ تأثیرگذار باشد. فعلاً بنا بر اضطرار، سایت Alexa رتبهبندی را تعیین میکند و رتبهی کلوب و فیسنما بسیار بالاتر از فیسبوک است. نکته اینجاست که تفاوت چندانی بین این سایتها وجود ندارد، چون مدل ارائهی آنها یکسان است. کلوب و فیسنما همان مدل منبع باز غربیها را گرفته و مطابق قانون جرائم رایانهای پیاده کردهاند، در حالی که قانون جرائم رایانهای سبک زندگی ایرانی و اسلامی را تضمین نمیکند.
در حقیقت از نظر شما، شبکههای اجتماعی داخلی و خارجی اهداف و کارکردهای یکسانی دارند؟
واقعیت این است که شبکههای اجتماعی به خودی خود چیزی ندارند. آنچه مهم است محتوای آنهاست که بهصورت سبک زندگی ترویج میشود و هر لحظه همراه مخاطب است. مشکل از قواعد ادارهی آنهاست. همانطور که میدانید، تفاوت خانواده در جامعهی غربی و ایرانی عبارت است از نحوهی تعامل پدر و مادر با هم، پدر با فرزندان، مادر با فرزندان و فرزندان با یکدیگر، مجموعهی آنها با همدیگر و کل این خانواده با سایر خانوادههای فامیل و آشنا. حال، نوع و سطح روابط خانوادههاست که نحوه و اداره و حضور افراد را در فضای مجازی تعیین میکند. پس قواعد مدیریت و ارتباطات تعیینکننده است.
نرمافزارهای «منبع باز» توسط شرکتهای بزرگ نرمافزاری تولید و در اختیار کاربران قرار داده میشوند. هر فرد با صرف کمترین هزینه میتواند از آنها استفاده کند، مثل وبلاگ. در واقع، همین سبک زندگی غربی است که بهصورت شبکهی اجتماعی منتشر و ترویج میشود. سبک زندگی غربی با گذر زمان بهصورت قواعد و سپس نرمافزار درآمده است.
شاید ظاهراً فقط یک وسیله به نظر برسد، اما سبک زندگی نیز هست. مثلاً شما ماشین لباسشویی را با خود به اتاق خواب نمیبرید، اما برخی گوشی همراه خود را همهجا حتی در حمام نیز با خود میبرند تا همیشه آنلاین باشند. سایت matma.Ir آمار مصرف پهنای باند را نشان میدهد. بخش عمدهای از پهنای باند کشور را تلفنهای همراه اشغال کردهاند. این مسئلهی مهمی است که عدهای در تمام مدت شبانهروز با گوشیهای همراه و تبلت، آنلاین هستند.
ورای این مسئله، سبک زندگی وجود دارد. به این معنا که تکنولوژی در طول زمان با سبک زندگی ما تلفیق شده است. به خاطر بیاورید که کلینتون گفت «مأموریت ما تلفیق سه حوزهی تکنولوژی، سیاست و رسانه است.» در عرصهی فناوری اطلاعات، تکنولوژی و رسانه با هم تلفیق شدهاند، اما هنوز سیاست در آنها وارد نشده است.
اگر سیاست به این حوزه ورود پیدا کند، فضای مجازی و زندگی دوم (Second Life) شکل میگیرد. بنابراین، نیاز به حضور در فضای مجازی، نیاز به زنگ زدن و پیامک دادن نیست، بلکه نیاز عاطفی است و افسردگی را مرتفع میکند.
توییتر به این دلیل در زندگی غربی بسیار مهم است و بهصورت لحظهای آپدیت میشود که سیاست آن تبدیل دیوارهای واقعی به دیوارهای شیشهای است؛ یعنی حذف مرزها و ایجاد دنیای بدون مرز. در این فضا، تعابیر بسیار تغییر کرده است. پس ورای این تکنولوژی، سیاست و سبک زندگی وجود دارد. در این روند، سیاست خود را نشان نمیدهد، بلکه در قالب فناوری به چشم میخورد.
اگر مدل ارتباطات ما بومی شود و از نوع مدل خانوادهی ایرانی باشد، با هر نقصی مورد قبول ماست. قرآن میفرماید: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر» نماز انسان را از فحشا و منکر بازمیدارد. پس اگر سبک بومی را فراهم کنیم، در نهایت بهسوی صلاح و صواب خواهیم رفت، زیرا قواعد آن را ما درست کردهایم. در غیر این صورت، هرگاه لگام این اسب رها شود، حتماً به سمت کاخ سفید کشیده خواهد شد.
منبع: برهان