باید بدانیم عمق خدمات آنها آنقدر عظیم، ژرف و بنیادین است که سرنوشت نسلهای پس از خود را نیز تغییر دادهاند. به گزاف نگفتهایم که تاریخ بر بسیاری از این بزرگان مانده و سیره و راهشان به جاودانگی مهمور شده است.
شهید بهشتی، در کنار هزاران شهید سرافراز جان خود را در راه این نظام فدا کرد و خون با برکت خود را به پای سرو انقلاب ریخت تا جاودانگی عمل و نیت خیرش، در تاریخ ابدی شود. به راستی بهشتی بزرگوار که ملقب به شهید مظلوم است، مظلومانه در این دنیا زندگی کرد، مظلومانه به شهادت رسید و شاید هنوز به دلیل عدم شناخت فکر و اندیشه و صد البته سیرهی این شهید، سبب شده پس از شهادت نیز در مظلومیت باقی بماند، زیرا با گذشت بیست و اندی سال از شهادتش، همچنان عظمت و بزرگی و البته اهداف بالا و مقاصد عظیمش برای بسیاری از مردم مسلمان ایران پنهان مانده است.
معمار کبیر انقلاب ، حضرت امام خمینی (ره) در خصوص شخصیت و خصوصیت شهید بهشتی در زمان شهادت ایشان فرمودند: "شهیدان 7 تیر از اشخاص متعهد بودهاند که در رأس آنها مرحوم شهید بهشتی است. ایشان را من بیست سال بیشتر میشناختم. مراتب فضل ایشان و مراتب تفکر ایشان و مراتب تعهد ایشان بر من معلوم بود و آنچه که من راجع به ایشان متأثر هستم، شهادت ایشان در مقابل او ناچیز است و آن مظلومیت ایشان در این کشور بود. مخالفین انقلاب، افرادی[را] که بیشتر متعهدند، مؤثرتر در انقلاباند، آنها را بیشتر مورد هدف قرار دادهاند. ایشان مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها در طول زندگی بود. تهمتها؛ تهمتهای ناگوار به ایشان میزدند! از آقای بهشتی اینها میخواستند موجود ستمکار دیکتاتور معرفی کنند، در صورتی که من بیش از بیست سال ایشان را میشناختم و بر خلاف آنچه این بیانصافها در سرتاسر کشور تبلیغ کردند و «مرگ بر بهشتی» گفتند، من او را یک فرد متعهد، مجتهد، متعهد، متدین، علاقهمند به ملت، علاقه مند به اسلام و به درد بخور برای جامعۀ خودمان میدانستم." ((صحیفه امام خمینی(س)جلد 14))
امام خامنهای (مد ظله العالی) نیز در خصوص شخصیت برجسته و ممتاز شهید بهشتی، نکاتی بسیار ارزنده و قابل توجهی را بیان کردهاند. ایشان شخصیت شهید بهشتی را الگویی برای انقلابی بودن و انقلابی ماندن دانسته اند و از طرفی سیرهی اخلاقی ایشان را نمونهای از راههای رسیدن به مقام رضا معرفی کردند و بیان داشتند که سال های بسیار ایشان تهمت ها و صحبت ها را با صبوری و صعیه صدر از پس گذراندند.
ایشان در سالروز شهادت شهید بهشتی و هفتاد دو تن از یارانش می فرمایند: "شهید بهشتی حقیقتاً مثل سنگ آسیای گرانی بود که با گردش خود، دهها کار انجام میداد؛ تولید انرژی میکرد، کار راه میانداخت، پیش میرفت و فکر تولید میکرد. وقتی کسی مثل این شخصیت را که در مدیریت، در اجرا، در اقدام، در فکر، در مبانی فقهی و فلسفی، در تجربه و جهاندیدگی و روشنفکری و وسعتنظر در آن پایه و رتبه بود، از دل مدیریت نظامی نوپا بیرون بکشند و آن را از بین ببرند، باید نظام فلج میشد؛ اما نظام نه تنها با رفتن بهشتی و با رفتن شخصیتهای برجستهی دیگری که چه با او، چه قبل از او و چه بعد از او به شهادت رسیدند، فلج و زمینگیر نشد، بلکه هر کدام از این شهادتها مثل خون تازهیی در رگ کالبد زنده و پُرطراوت این نظام جوان دوانده شد و او را سرحالتر، بانشاطتر و پُرانگیزهتر کرد؛ این، همان استحکام نظام است، که تا الان هم همینطور." (( 1383/04/07بیانات در دیدار مسئولان دستگاه قضایی))
هر چه قدر در مورد شخصیت شهید بهشتی بگوییم کم گفته ایم زیرا تاریخ زندگی
او با تاریخ انقلاب چنان عجین است که گاهی تار و پود انقلاب را باید به
چلهی روایت کشید تا بتوان به عظمت وی پی برد. یکی از بزنگاههای بزرگ و
سرنوشت ساز تاریخ انقلاب اسلامی، تصویب قانون اسلامی جمهوری اسلامی بود که
شهید بهشتی با عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی در مهمترین بند آن ورود
کرد و یکی از ریشه ای ترین اصول اسلام ناب را در قانون اساسی وارد نمود و
از هر گونه گزند و تحریف پاسداری نمود .
مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران یا همان مجلس خبرگان
قانون اساسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در پی انتخابات تاریخ 12 مرداد
1358، در روز 28 مرداد 1358 با 75 نماینده تشکیل شد. ریاست آن بر عهده
مرحوم آیت الله منتظری بود. وظیفه این مجلس، بررسی نهایی قانون اساسی، برای
تصویب توسط مردم بود.
در ابتدا قرار نبود مجلس خبرگان قانون اساسی تشکیل شود و قرار بر این شده بود که تکلیف قانون اساسی با همهپرسی مشخص شود، اما پس از صحبتهای فراوان تصمیم بر این شد که این قانون در مجلسی با نام خبرگان قانون اساسی و به نایب رئیسی آیت الله بهشتی بر پا شود. شاید یکی از بزنگاههای قانون نویسی برای نظام مقدس جمهوری اسلامی اصل ولایت فقیه بود که در این مجلس با تاکیدات مرحوم منتظری، آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی ، شهید حسن آیت و صد البته بصیرت افزایی و آگاهی بخشی شهید بهشتی این اصل انتظام بخش در پیش نویس و قانون اساسی آورده شد. در زیر اصل 5 قانون اساسی آمده است که بیان می دارد:
اصل 5 قانون اساسی، ولایت فقیه را به عنوان یک خصیصه ممتاز نظام اسلامی شناخته است که مقرر می دارد:
«در زمان غیبت حضرت ولی عصر ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ در جمهوری
اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوا، آگاه به
زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که اصل یکصد و هفتم عهده دار آن می گردد.»
حال با بررسی فضای آن روز مجلس خبرگان و نقش تاثیر گذار شهید بهشتی در
تصویب این اصل پی می بریم که ایشان به عنوان یکی از سربازان مکتب اسلام تا
چه حد بر اسلام ناب محمدی(ص) تاکید داشته و از آن پاسداری میکردند. سخنان
شهید بهشتی در خصوص ولایت فقیه چه در نطق ها و چه در کتب و مقالات منتشره
از جانب ایشان بیان می دارد که ایشان تا چه اندازه بر حوزه ولایت و ولایت
فقیه تسلط داشته و در خصوص نظام جمهوری اسلامی با چه دید عمیق و ژرفی در
پی دفاع همه جانبه از این گوهر ناب بوده برخاسته است. آیت الله بهشتی، در
تدوین قانون اساسی اسلامی بویژه اصول مربوط به ولایت فقیه نقشی مهم داشت.
خلاصه ای از سخنان و نوشته های شهید بهشتی در خصوص ولایت فقیه به شرح زیر
است. آن شهید بزرگوار, در تحلیلی از این اصل بیان می دارد: « ... جامعهها
و نظامهای اجتماعی دوگونه هستند: یکی جامعه ها و نظامهای اجتماعی که فقط
بر یک اصل متکی هستند و آن اصل عبارت است از: آرای عموم, بدون هیچ قید و
شرط که معمولاً به اینها گفته می شود, جامعه های دموکراتیک, یا لیبرال… اما
جامعه های دیگر هستند, ایدئولوژیک یا مکتبی… را انتخاب کرده اند.
در حقیقت اعلام کرده اند: از این به بعد, باید همه چیز ما در چهارچوب این
مکتب باشد… جمهوری اسلامی, یک نظام مکتبی است, فرق دارد با جمهوری
دموکراتیک… چون ملت ما در طول انقلاب و در رفراندم اول انتخاب خودش را کرد…
با این انتخاب, چهارچوب نظام حکومتی بعدی را خودش معین کرده و در این اصل و
اصول دیگر این قانون اساسی که می گوییم بر طبق ضوابط و احکام اسلام… بر
عهده یک رهبر اسلام و یک رهبر آگاه و اسلام شناس و فقیه, همه, به خاطر آن
انتخاب اول ملت ماست. در جامعه های مکتبی, در همه جای دنیا, مقید هستند که
حکومتشان بر پایه مکتب باشد." ((صورت مشروح مذاکرات بررسی نهایی قانون اساسی, ج378/1. ))
از این منظر؛ «فقیه یعنی مجتهد زحمت کشیده که ده ها سال درس خوانده و زحمت کشیده و شجاع و با تقوا و آگاه به زمان که بتواند فتوا دهد.آنهایی که ولایت فقیه را قبول ندارند در هر مقامی که باشند سرنگون خواهند شد.» (سخنرانی ها و مصاحبه های آیت الله شهید دکتر سید محمد حسینی بهشتی، سرابندی، ج1، ص622-624)
شهید بهشتی در کتاب «خدا از دیدگاه قرآن» پس از طرح اصل بحث توحید، به ابعاد مختلف توحید پرداخته و از جمله «توحید در سر سپردگی و اطاعت» را مطرح میکند. بنا به نوشتهی ایشان:
"از نظر قرآن اطاعت بر دو گونه است:
1- اطاعت همراه با سر سپردگی و تسلیم بیقید و شرط در برابر آن چه به آدمی
گفته میشود. از نظر قرآن این نوع اطاعت در حقیقت «عبودیت» است که مخصوص
خداست و هیچ موجود دیگر شایستهی آن نه.
2- اطاعت از کسانی که به حق بر ما ولایت دارند و رعایت مصلحت خود ما و
مصلحت عموم یا رعایت عواطف پاک انسانی ایجاب که فرمانبردار آن باشیم؛ نظیر
اطاعت پیغمبر و امام و پیشوایانی که به فرمان پیغمبر و امام و یا بر طبق
موازین معتبر در عصر غیبت به این منصب رسیده باشند یا اطاعت پدر و مادر و
... . شرط وجوب این نوع اطاعت این است که دستور صاحبان این مناصب از حدود
عدل و قانون تجاوز نکند." ((حسینی بهشتی، محمد، خدا از دیدگاه قرآن، 1379، نهم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، صص 133))
به خوبی روشن است که با این مبنا، اطاعت از غیرخدا جایز نیست مگر آن که کسی «ولایت به حق» بر ما داشته باشد مانند پیامبر یا امام معصوم یا زمامداران دوران غیبت، آن هم نه هر زمامداری بلکه زمامداری که بر طبق موازین معتبر در عصر غیبت به این منصب رسیده باشد.
در بررسی اندیشههای شهید بهشتی باید توجه نمود که ایشان در مقام تحقیقی بحث هستند یا در مقام تبیینی تا در نتیجه، احکام یکی را به دیگری سرایت نداد. دیگری آن که با توجه به سعی شهید بزرگوار در فهم نظاممند مکتب اسلام، پژوهشگران نیز در فهم اندیشهی ایشان «نومن ببعض و نکفر ببعض» عمل نکرده و تمامی مباحث را یک جا دیده و خصوصاً به مبانی نظری مباحث ایشان توجه کافی مبذول داشتهاند.
همین مبحث نکتهی بسیار مهمی را تذکر میدهند:
«توحید در سرسپردگی و اطاعت، یکی از جنبههای پر ارج توحید اسلامی است که در نظام اجتماعی و اقتصادی جامعهی اسلامی، نقش تعیین کنندهای دارد.» حسینی بهشتی، محمد، خدا از دیدگاه قرآن، صص 133-132
براساس این مبنا، صرف یک قرارداد اجتماعی نمیتواند مشروعیت اطاعت از حاکم (ولو فقیه و اسلام شناس) را تأمین نماید بلکه در صورتی میتواند ولایت و تسلطی بر حق داشته باشد که بر طبق موازین معتبر به آن منصب رسیده باشد. به خصوص اگر توجه کنیم که توحید در اطاعت نقش تعیین کنندهای را در نظام اجتماعی اسلامی دارد.
شهید بهشتی تعبیری که از نظام سیاسی اسلام در عصر غیبت مینمایند؛ تعبیری است که در چارچوب یک قرارداد اجتماعی محض نمیگنجد بلکه بیانگر آن است که این نظام سیاسی، امتداد مسیر امامت (با مفهومی که فضای شیعی ارایه مینماید) میباشد.
«نام نظام سیاسی در قانون اساسی جمهوری اسلامی چیست؟ اسم آن را چه نوع نظامی بگذاریم؟... حقیقت این است که برداشت تشیع راستین از اسلام، مناسبترین نام برای این نظام را قبلاً پیشبینی کرده است. میتوانید با این اشارهای که کردم خودتان بگویید تشیع راستین برای نظام سیاسی اسلام چه عنوان گویایی را انتخاب کرده است؟ نظام امت و امامت؛ نظام سیاسی اجتماعی جمهوری اسلامی، نظام امت و امامت است و حق این است که با هیچ یک از این عناوینی که در کتابهای حقوق سیاسی یا حقوق اساسی آمده قابل تطبیق نیست.» ((حسینی بهشتی، مبانی نظری قانون اساسی، 1380، سوم، بقعه، ص 15))
این تعبیر خود برای این که رهبری اسلامی در دوران غیبت را در امتداد ولایت امامان ببینیم یا یک قرار داد اجتماعی بینِ مردم، کافی است –به خصوص با تکیه بر این که از تشیع راستین چنین تعبیری حاصل میشود- اما شهید بهشتی تأکیدهای دیگری نیز دارند:
«امت، از نظر ایدئولوژی اسلامی و مبانی عقیده و عمل اسلام، حتماً نیاز دارد به امامت. دقت بفرمایید! یک وقت مکتبی میگوید امت، بدون این که به آن جهت بدهد که عمل کند. [اما] اسلام میخواهد خطوط کلی و اصلی سعادت را نشان بدهد. میگوید: ای امت! اگر میخواهید در مسیر الی الله گم نشوید و از «مغضوب علیهم و الضالین» نشوید باید به حبل المتین و عروة الوثقای امامت چنگ بزنید.» همان ص 16
نکتهای که در عین روشنی تأکید بر آن ضروری است این که چنین تحلیلی به این معنا نیست که کسانی که حایز شأن امامت میگردند لزوماً از مراتب یکسانی برخوردار نیستند. به طور مشخص پیامبر و امامان از اهل بیت او، معصوم و منصوص هستند و شکی نیست که در دورهی غیبت، امامِ معصومِ منصوص در دسترس نیست. اما مهم آن است که از منظر شهید بهشتی در دورهی غیبت نظام امت و امامت تبدیل به قراردادی اجتماعی نمیشود و در عرض سایر قراردادهای اجتماعی بشر-که در سایر نظامهای سیاسی منعقد میگردد- قرار نمیگیرد. جملههای درخشان شهید بهشتی را بار دیگر –با تفصیل بیشتر – مرور میکنیم:
«اسلام ... میگوید: ای امت! اگر میخواهید در مسیر الی الله گم نشوید و از «مغضوب علیم والضالین» نشوید باید به حبل المتین و عروة الوثقای امت چنگ زنید. این امامت تا وقتی که در حد پیامبر است که با نشان ویژه و خاص از جانب خدا آمده معین میشود، بنابراین گفته میشود امامت ابراهیم، امامت موسی، امامت محمد(صلیاللهعلیهوآله) اینان امام هستند. در دورهی پس از پیامبر اسلام، امامان معصوم منصوص و منصوباند ولی با این که تعیینی است تحمیلی نیست .... ولی امروز در این عصر غیبت امام معصومِ منصوبِ منصوص در این عصر، امامت دیگر تعیینی نیست، بلکه شناختنی و پذیرفتنی یا انتخابی است.» همان، ص 17-16
به وضوح روشن است که شهید بهشتی جریان امامت را یک جریان مستمر میبیند که در دوران غیبت هم ادامه دارد. به نظر نگارنده حتی معنای انتخاب هم در جملههای شهید بهشتی با کمک قراین تبیین میگردد: شناختن و پذیرفتن؛«رابطهی امت و امامت در عصر ما یک رابطهی مشخص است. دقت بفرمایید! شناختن آگاهانه و پذیرفتن، نه تعیین و نه تحمیل» همان، ص 17
«ملت ایران، جامعهی اسلامی، امت اسلام! ... راه رسیدن واقعی در همه تلاشها و حرکتهای اجتماعی به آرمانها و هدفهای الهی و انسانی امت، این است که در میان اصول زیربنایی انقلاب و حرکت، در هیچ مرحله از نقش خلاق، رهایی بخش و سعادت آفرین امامت غافل نمانیم. «امّا من کان من الفقها، صائناً لنفسه حافظاً لدینه، مخالفاً لهواء، مطیعاً لامر مولاه، فلعوام اَن یقلّدوه» این اصل امامت است. اگر امام، معصوم و منصوص و منصوبِ خدا باشد، تکلیف روشن است. در زمان غیبتِ آن امام، آن فقیه و عالم و اسلام شناس اصیل که «صائناً لنفسه» باشد، خود دار باشد .... یک چنین امام و رهبری است که شایستگی دارد، تودهها دنباله رو، مطیع دستور فرمان او باشند.» حسینی بهشتی، ولایت، رهبری، روحانیت، 1383، دوم، بقعه،ص267-266
در آخر بحث دفاع جانانه ایشان را در مجلس خبرگان قانون اساسی از بحث ولایت فقیه بیان می کنیم تا شاید بخشی از شخصیت عالم و دانشمند شهید بهشتی بیشتر از گذشته هویدا شود و اندکی از مظلومیت فکری و اعتقادی او کاسته گردد. مطلبی که در ذیل آمده یکی از معروف ترین سخنرانی های دکتر بهشتی در خصوص ولایت فقیه در سال 58 است.
خواهش می کنم آقای مراغه ای که به عنوان مخالف صحبت کردند واقعا توجه کنند و آنقدر به این توضیحات مطمئن هستم که امیدوارم خود ایشان در همین جلسه بیایند اینجا و بگویند آنچه بوده سوء تفاهمی بیشتر نبوده است . ببینید آقایان چیزی که ما پیشنهاد کرده این است در زمان غیبت حضرت ولی عصر (عج) در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت یعنی مرکز ثقل حکومت و رهبری بر عهده فقیه است. فقیه یعنی اسلام شناس مطلع ورزیده متخصص با تقوا خدا ترس، کسی که یاد خدا همیشه در دلش زنده باشد و او را از کمترین تخلفی از راه خدا نگران کند همیشه بیدار ،آگاه به زمان بفهمد در چه زمانی زندگی می کند و بداند نیاز های خودش و نیاز جامعه اش اسلامش وامت اسلامیش در این زمان چیست. شجاع، در واقع این شجاع در در با تقوا و با ایمان مستتر است ولی ما این را درآوردیم تصریحش کردیم که روشن تر بیان شده باشد شجاع و نترس باشد مدیر، اهل اداره کردن باشد فردی که باید رهبرش باشد باید مدبر باشد یعنی دورنگر باشد یعنی تدبیر داشته باشد آیبنده نگری داشته باشد ما گفتیم مرکز ثقل جامعه و رهبری جامعه باید چنین فردی باشد در ضمن ما گفته ایم که این شخص چگونه مرکز ثقل بودن را به دست می آورد ما گفته ایم که اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند . حالا می خواهم توضیحی درباره ی مبنای این اصل بدهم که چرا اصلا این اصل آمده است چرا ما پیشنهاد کرده ایم که در قانون اساسی مرکزیت ثقل و اداره امور امت باید چنین فرد یا گروهی باشد. برای این که ما میخواهیم نظام اجتماعی اسلامی در آینده داشته باشیم.