شب که میشود حوصلهها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.
شخصی به بخیلی گفت: انگشتر خود را به من بده تا هر وقت به آن نگاه کردم به یادت بیفتم. بخیل گفت: هر وقت خواستی مرا یاد کنی به یاد بیاور که روزی از من انگشتری خواستی و من به تو ندادم. گنجینه لطایف