ارتش ملخ ها (داعش) به حرکت در آمده و دنبال سرزمینی می گردد که در آن فرود آید.استراتفور نوشت که اردن هدف بعدی داعش است.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگارانمسئله پایه ای این است که قبل از آنکه به اندازه کافی دیر شود؛ آینده را پیش بینی کنید، اینکه بازیگران سیاسی و ژئوپلتیک چه در سر دارند و به چه می اندیشند و اینکه هدف بعدی و هدف های بعدی چیست؟ با این دید، در عراق و منطقه آسیای غربی (خاورمیانه) واقعاً چه می گذرد؟!

 

هدف آشکار پروژه: کودتا علیه اراده صندوق های رأی

آنچه در ظاهر اتفاق می افتد، این است که یک انتخابات سراسری در عراق برگزار شده و علیرغم انتظار کشورهای بلوک غرب و حکام خلیج؛ گروه های شیعی اکثریت مطلق آراء را بدون ائتلاف با کردها که همیشه محتاج ائتلاف با آنها بودند، بدست آوردند.

بنابر این همانطور که بسیاری می دانند، دستگاه دیکتاتوری بین المللی آمریکا بار دیگر دست بکار شده تا نتایج یک انتخابات مشروع را به محاق ببرد؛ فقط به این دلیل که آنچه از صندوق ها بیرون آمده مطابق اراده آنها نبوده است. شب شنبه، «خبرگزاری فرانسه» به نقل از «کاخ ریاست جمهوری فرانسه» - الیزه- اعلام کرد که «فرانسوا اولاند» (رئیس جمهوری فرانسه) و «باراک اوباما» (رئیس جمهوری ایالات متحده) با اشاره به وخامت اوضاع در عراق؛ بر ضرورت راه حل سیاسی پایدار بر اساس "تشکیل دولت وحدت ملی" تأکید کردند[1].

"رمز کودتا اینبار از تقلب به تشکیل دولت وحدت ملی تغییر یافته است" و این به آن معناست که برنده انتخابات همزمان با اینکه می داند قدرت را در اختیار دارد؛ باید بخشی از کیک قدرت را زیر فشارهای بین المللی به رقبای شکست خورده تقدیم کند که تحت حمایت آمریکا هستند. اکنون، آمریکا حمایت از دولت مرکزی عراق در برابر تروریست ها را به تشکیل دولت وحدت ملی که یک مسئله داخلی و مربوط به خود عراقی هاست؛ منوط می کند[2].

اما بطور قطع بازی داعش و دیگر گروه هایی که یک عملیات تروریستی بزرگ در غرب عراق را شروع کرده اند، فراتر از این است که «مالکی»؛ نتیجه انتخابات را نادیده گرفته و مهره های بیشتری از دولت را در اختیار سهم های سعودی، قطر و آمریکایی ها بگذارد. این تنها بخش کوچکی از ماجراست و نباید در این روایت محصور ماند، این آن چیزی است که آمریکایی ها آن را روی پرده عنوان می کنند؛ پشت پرده چه می گذرد، آن مهم است.

 

جنبش ارتش ملخ ها

ارتش ملخ ها (داعش و دیگر تروریست های تکفیری) به حرکت در آمده و دنبال سرزمینی می گردد که در آن فرود آید. موضوع این است که چه کسی ارتش ملخ ها را به حرکت در آورده است؟

«ابوبکر البغدادی» در 2010 م.، وقتی بعنوان رهبر القاعده معرفی شد که این سازمان قدرت خود را تا حدود زیادی بخصوص در عراق از دست داده بود. «روزنامه دیلی تلگراف» طی تحلیلی درباره شخصیت وی، به نقل از دکتر «میشل نایتز» - کارشناس عراق در در انستیتو واشینگتن برای سیاست های خاور نزدیک- نوشت: «او یک سلفی بود که در رژیم صدام هم، مقامات امنیتی مراقب کارهایش بودند»[3].

«البغدادی» در 2005 م. توسط نیروهای آمریکایی دستگیر شد و به «کمپ بوکا» انتقال یافت و تا سال 2009 م. که آزاد شود؛ در اختیار آمریکا بود[4]. «کمپ بوکا» در «ام القصر» (60 کیلومتری غرب بصره) از ابتدای تأسیس تا 2007 م. بطور مشترک توسط «سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا» (CIA) و «آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا» (DIA)[5] اداره می شد که از این سال به بعد؛ بدلیل اختلافات این دو نهاد اصلی اطلاعاتی آمریکا، اداره کمپ به ارتش سپرده شد[6].

بعدها برخی از ندانیان نجات یافته از «بوکا» طی مصاحبه هایی اعلان نمودند که زندانیان «بوکا» که حدود 23000 نفر تخمین زده می شدند؛ طی دوران اسارت تحت اداره یک گروه از تکفیری ها بودند که مناسبات داخلی زندان را در اختیار گرفته بودند.

یک نشریه چاپ کردستان عراق در گزارشی درباره ماهیت «بوکا» می نویسد: «در شهر سلیمانیه با یکی از زندانیان سابق «بوکا» دیداری دو ساعته انجام دادیم: ... هنگامی که "بلوک 2 بوکا" مورد بازرسی سربازان آمریکایی قرار گرفت، بیش از 150 شمشیر و قمه و چاقوی بزرگ کشف گردید که از طرف تکفیری های «امارت اسلامی» (القاعده)، مورد استفاده قرار می گرفت ... در هر بلوک زندان، "امیر" و "هیئت فتواء" و عده ای مجاهد وجود دارد که اغلب تحت نظر عرب های غیر عراقی فعالیت می نمایند و بر ضد هر کسی فتواء بدهند؛ دچار انواع مجازات می شود. اجرای مجازات ها مخفیانه انجام می گیرد. آنها شبکه اطلاع رسانی بسیار فعالی دارند ... تا چند سال پیش یک هیئت 60 نفره بر سرتاسر کمپ که بیش از 23000 زندانی در آن نگهداری می شود، مسلط بودند. آن 60 نفر خود را "عصابه" می نامیدند ... و هراسی از عواقب کارهایشان نداشتند. آمریکایی ها هم اقدامات شان را نادیده گرفتند ... «بوکا» برای آمریکایی ها یک آزمایشگاه انسانی است و بصورت کاملاً هدفمندی اداره می شود. به همین دلیل (با موافقت ضمنی) نخستین هسته های تشکیلات "امارات اسلامی" و تکفیری ها در این زندان شکل گرفتند و بعدها که رهبرانشان از زندان آزاد گردیدند؛ به بیرون انتقال داده شدند ... این زندانی سابق روی این نکته تأکید می کند که «کمپ بوکا»، محلی است برای "پراکتیزه کردن" و اشاعه افکار تندروانه اسلامی و رضایت خاطر ناگفته آمریکایی ها را در این مورد؛ می توان مشاهده کرد»[7].

چند روز پیش یک فرمانده آمریکایی سابق «بوکا»، سرهنگ «کنت کینگ» گفتگویی رسانه ای ترتیب داد. «دیلی بست» نوشت: «افراطی اسلامگرا که امروز بعنوان خطرناک ترین مرد جهان شناخته می شود، روزی که در سال 2009 از کمپ آزاد می شد؛ به نگهبانان گفت: "I’ll see you guys in New York" (شما بچه ها را در نیویورک ملاقات خواهم کرد). «کینگ» خیال می کرد که او تنها شوخی می کند و به کاری که تا پیش از آن می کرده است؛ باز خواهد گشت. «کینگ» تصور نمی کرد که کمتر از 5 سال بعد، گزارش هایی را ببیند که «البغدادی» رهبر داعش است و ارتش فوق العاده افراطی او؛ عراق را فراگرفته و به سمت بغداد می رود»[8].

شاید وقتی «البغدادی» به «بوکا» می رفت، فقط یک تکفیری قصاب بود ولی تحت آموزش های بزرگترین نهادهای اطلاعاتی ایالات متحده و در میانه یک آزمایشگاه بزرگ انسانی؛ یارانی برای خود تدارک دید و نحوه سازماندهی یک تشکیلات بزرگ را آموخت. بنابر این امروز اغلب کارشناسان معتقدند که القاعده ی تحت رهبری «البغدادی»، توانست قدرت و سایه ترس از دست رفته خود را بازیابد و آن را بخوبی در منطقه و بخصوص در سوریه و عراق بگستراند. دکتر «توبی داج» - کارشناس عراق در مدرسه اقتصاد لندن- می گوید: «شاید القاعده تحت امر «البغدادی» خیلی بهتر از قبل سازماندهی شده باشد اما تجربه نشان داده که القاعده؛ بمحض اینکه قلمرویی را تصاحب کند، اعضایش را یکی پس از دیگری از دست می دهد»[9].

 

هدایت سازمان بی نظم کننده

خواه یا ناخواه باید باور کرد که این، دیگر یک ارتش از ملخ ها نیست، این یک "سازمان تروریستی مدون" است. یکسال پیش، «روزنامه صهیونیستی اسرائیل الیوم» گزارشی راهبردی از توان قدرت «حزب الله لبنان» را با عنوان: "حزب الله 2013"، منتشر نمود که ادعا شده بود؛ توسط یک نهاد اطلاعاتی- امنیتی در رژیم صهیونیستی تهیه شده است. نقطه اتکاء آن گزارش راهبردی، این جمله بود: "حزب الله، دیگر آن سازمانی که می شناختیم اش نیست"[10]! اگر آنچه که گفته می شود، یک اعتراف است، اشکالی ندارد اما برای هوشیاری بعدی مان لازم است: "تروریسم تکفیری، دیگر آن چیزی که می شناختیم اش نیست".

چند روز پیش، یک خبرگزاری داخلی به نقل از یک منبع آگاه نظامی در منطقه، اعلام کرد که «ابوبکر البغدادی» در ارتباط تنگاتنگ با سازمان «سیا» است و بمدت دو سال در فلسطین اشغالی و زیر نظر «موساد» (سازمان اطلاعات خارجی رژیم اسرائیل) آموزش های اطلاعاتی- نظامی دیده است[11]. «روعی کیاس»، «سردبیر بخش جهان عرب روزنامه یدیعوت آحرونوت» طی مقاله ای در این روزنامه صهیونیستی، فاش کرد که یک ستاد عملیاتی تابع «موساد» در استان «الانبار» عراق فعال شده که مأموریت ویژه آن حمایت اطلاعاتی از تروریست هاست[12]. گزارش های متعددی نیز موجود است که نشان می دهند، بریتانیا قبل از شروع بحران داعش در عراق، حضور و دامنه دیپلماتیک خود در مناطق غربی عراق بویژه دیدار با قبایل و گروه های سیاسی و همچنین گروه های کردی را افزایش داده بود.

داعش و دیگر گروه های تکفیری و تروریست های متنوع با سلایق گوناگون که طی چند سال پیش در سوریه جنگیدند و اکنون به عراق هزیمت کرده اند، یک ضد حمله در برابر سازمان محور مقاومت اسلامی هستند؛ این در برابر آن. موضوع تنها این نیست که یک کلونی از دستگاه های اطلاعاتی بلوک غرب و حکام خلیج، ارتشی از ملخ ها را جمع کرده و به حرکت در آورده اند؛ موضوع این است که پیوسته آن را هدایت، سازماندهی و پشتیبانی اطلاعاتی- نظامی و مالی و تسلیحاتی هم می کنند. مادامیکه این حمایت ها هست، ارتش ملخ ها یک سازمان با اهداف معین است.

 

ضد نظم آمریکا برای مقابله با دوره نوین انتقالی خاورمیانه

«میشل چسودفوسکی» - رئیس مرکز تحقیقات جهانی سازی کانادا- طی تحلیل در «پایگاه اطلاع رسانی گلوبال ریسرچ» نوشت: «از آنجا که شاکله ناوگان هوایی عراق، عمدتاً از هواپیماهای آمریکا تشکیل شده؛ آمریکایی ها احاطه کافی به قدرت هوایی دولت عراق دارند و بر همین اساس؛ مخفیانه به داعش برای مقابله با حملات هوایی عراق، کمک اطلاعاتی می دهند. آمریکا در حال مهندسی یک جنگ داخلی در عراق است، بطوری که هر دو طرف را به شکل غیرمستقیم، مدیریت کند»[13].

محور پروژه این است، هدف اصلی کسی که ارتش ملخ ها را رَم داده، چیست؟ مهندسی تخریب و تکه تکه کردن عراق، بسوی خلق یک خلافت از اسلامگراهای تحت حمایت ایالات متحده[14].

سال هاست که ایالات متحده و کشورهای بلوک غرب در تدارک ساخت یک نظم جدید در خاورمیانه هستند، آنچه از آن به خاورمیانه جدید یاد می شود. در مقابل، «جمهوری اسلامی ایران» بر مبنای انباشت قدرت نرم خود در محیط پیرامونی استراتژیک اش و تبدیل آن به داشته های سخت افزاری و نرم افزاری؛ در حال ساخت نظم دیگری است. نظمی که انقلاب اسلامی به محوریت ایران در پی آن است، در برابر نظم آمریکایی و بعنوان یک ضد نظم برای آن متصور است.

نقطه عطف تقابل این دو نظم در جریان «جنگ 33 روزه لبنان» شکل گرفت، آنجا قرار بود با حمله رژیم صهیونیستی به لبنان و حذف «حزب الله»؛ موضوع فلسطین برای همیشه و بصورت پلکانی حل و فصل شود. این طرح را استراتژیست های غرب، "تولید خاورمیانه جدید" نامیدند و متعاقباً از جامعه بین الملل خواستند که برای تولد نظم جدید؛ لاجرم درد آن را تحمل کنند. با شکست عملیات نظامی اسرائیل، «هنری کیسینجر» زنجیره ای را تصویر کرد که معتقد بود تا زمانیکه «حزب الله» قدرت خود را حفظ کرده، حل مسئله فلسطین امکان پذیر نیست؛ چه از طریق صلح، چه از طریق جنگ. او معتقد بود که برای زمین گیر کردن «حزب الله»، باید ابتدا مسیر ارتباطی آن با ایران و جاده اصلی ترانزیت لجسیتک لبنان- ایران از کار انداخته شود. جاده اصلی از حمص سوریه می گذشت. شاید بتوان نام آن را طرح "حذف حلقه ها" نامید.

ایده اولیه حمله به سوریه: تا حزب الله در قدرت است، مسئله فلسطین حل نخواهد شد،

برای حذف حزب الله جاده ارتباطی اش با ایران (سوریه) را باید از کار انداخت

 

از زمانیکه جنگ نیابتی برای خارج کردن سوریه از حلقه مقاومت شروع شد تا بحال به نتیجه نرسیده و بیشتر از اینکه پیروز به نظر برسد، شکست خورده به نظر می رسد. نتیجه اینکه اکنون، آمریکا قصد دارد که جاده اصلی ارتباط لجستیک ایران- سوریه که از جنوب عراق می گذرد را از کار بیندازد، زیرا از نتیجه بخشی تمرکز عملیات در سوریه ناامید شده است.

ایده ها و طرح های راهبردی، از زمانیکه اولین بار به زبان می آیند تا اجراء و سپس بعد بازخوردگیری ها از چگونگی اجراء؛ تغییر می یابند و بنابر شرایط محیطی، تکمیل و متحول می شوند. بنابر این، پروژه ای که حذف فلسطین را بواسطه حذف «حزب الله» از طریق حذف سوریه می پیمایید به حذف فلسطین؛ از طریق حذف «حزب الله» بواسطه حذف سوریه از طریق حذف عراق تغییر یافته است.


با مشخص شدن نشانه های شکست جنگ علیه سوریه، ایده اولیه متحول شد:

برای حذف سوریه، جاده ارتباطی سوریه به ایران (عراق) را باید از کار انداخت

نقشه حملات داعش و تکفیری ها در عراق تا 14 ژوئن (تهیه شده توسط استراتفور)

همانطور که مشخص است رمادی و فلوجه که جاده اصلی ارتباط ایران- حمص است، مورد توجه تکفیری هاست

همچنین مناطق شمالی تحت اشراف اقلیم کردستان نیز مورد توجه است

 

این چه معنایی دارد؟ اینکه نقطه تقابل و جبهه نبرد راهبردی بین دو نظم مدعی، از برابر یک به یک سنگرها جا خالی داده و در حالیکه نتیجه نبرد در سنگر قبلی را تعیین نکرده؛ سرنوشت آن را به سرنوشت نبرد در سنگر بعدی موکول کرده است. بلوک غرب، یک به یک به مرزهای "مرکز اصلی ضدنظم آمریکا" (جمهوری اسلامی) نزدیک می شود؛ در حالیکه پشت سر خود تکلیف نبردهای قبلی را مشخص نکرده است. اوضاع پیچیده تر می شوند چون سرنوشت مجموعه ای از چندین جنگ راهبردی به یکدیگر گره خورده است. فقط می دانیم که اگر نظم آمریکایی شکست بخورد، راه پس و پیش ندارد، زیرا هم در پس و هم در پیش درگیر جنگ در زمینی است که ما به آن مسلط تریم.

امروز اغلب استراتژیست ها، چه در ایران و چه در آمریکا و حتی در کشورهای عربی بطور متداول از یک مفهوم صحبت می کنند: "دوره گذار خاورمیانه"؛ چیزی که غربی ها آن را: "Middle East Transition" می نامند (مذاکرات هسته ای جاری نیز بطور قطع در ارتباط با چگونگی مدیریت همین دوره انتقالی است). تقریباً همه می دانیم که در انتظار یک نظم جدید هستیم، نظمی که چگونگی آن به سرنوشت تقابل نظم آمریکایی خاورمیانه و ضدنظم ایرانی آن وابسته است. جنگی که شما می بینید، جنگ نظم هاست، اینکه سرانجام چه کسی می تواند، نظم مورد نظر خود را در منطقه حاکم کند؛ او هر کسی که هست، حاکم بلامنازع خاورمیانه (آسیای غربی) در فردای روزی است که جنگ به نفع اش به پایان رسیده است.

مزیت ناظم جدید، این خواهد بود که بیشترین تأثیر در چگونگی ساخت جدید قدرت سیاسی، ساخت جدید قدرت امنیتی، ساخت جدید اطلاعاتی و نهایتاً ساخت جدید اقتصادی را خواهد داشت؛ چنانچه پیش از این (2006 م.: جنگ 33 روزه)، آمریکا این مزیت را یدک می کشید و متأسفانه از آن در جهت استثمار ملل منطقه استفاده می برد.

 

تعبیه سد راهبردی در برابر حلقه ارتباطی ایران- فلسطین از طریق خلق خلافت تروریستی

گفته شد که طرح ها و ایده های راهبردی، مدام در حال تغییر و تحول هستند. ایده ای که «کیسینجر» قدرت آن را در حذف حلقه های ارتباطی ایران به فلسطین اشغالی می دانست، در حال حاضر به کلی تغییر کرده و متحول شده است. پروژه متحول شده ای که عملیات تروریست های تکفیری در عراق، تنها جزئی از آن است؛ پروژه چیست؟

چیزی از بحرانی شدن اوضاع در عراق نگذشته بود که یک اندیشکده آمریکایی نوشت: عراق دیگر یک کشور یکپارچه نیست. «روزنامه تایمز اسرائیل» نیز به نقل از «اوفرا بنجیو» - متخصص امور عراق در دانشگاه تل آویو- نوشت: «واشینگتن باید این تصور را فراموش کند که می تواند عراق را دوباره یکپارچه کند. عراق بعنوان یک کشور متحد برای همیشه از بین رفته است»[15]. البته به نظر نمی رسد که آمریکا هم خواهان یکپارچه سازی عراق باشد، حداقل نه تا زمانیکه ایران نفوذش در عراق را برای پیشبرد آرمان مسلمانان؛ یعنی آزادسازی فلسطین حفظ کرده است.

و قضیه فقط به تجزیه عراق هم مربوط نمی شود، قضیه این است که بعد از تجزیه باید یک قدرت جایگزین، حکومت را در این مناطق بدست گیرد. این حکومت نوپا نباید در یک منطقه سرزمینی طوری جای بگیرد که امکان محاصره آن فراهم شود و باید این امکان را داشته باشد که با دنیای خارج ارتباط بگیرد؛ این ضامن حیات آن است تا وقتیکه نیاز است. چه کسی برای اینکار انتخاب شده و بهترین گزینه است: "خلافت اسلامی عراق و شام".

بلوک غرب می خواهد، خاورمیانه برای یک مدت هدفمند در "گرداب بی نظمی" غرق شود. چندی پیش، «مجله فارین افرز» که ارگان مطبوعاتی «شورای روابط خارجی» (CFR) است، گزارش را منتشر نمود با عنوان: "عصر بی نظمی"؛ آیا این می تواند تصادفی باشد؟ این بی نظمی در راستای تضعیف نظم بومی است که ایران و دیگر ملل مسلمان منطقه در حال پیشبرد آن هستند، اینکه مدل به قدرت رسیدن مهره ها در منطقه چگونه باشد نه اینکه مهره ها چه کسانی باشند. ما مدل به قدرت رسیدن مورد نظر آمریکا در منطقه را از 2006 میلادی به بازی گرفتیم و آن را از داخل تهی کردیم اما هنوز در کشاکش طراحی و تثبیت نظمی هستیم که اغلب سیاسیون بومی آن را عادلانه و مترفی بدانند.

در این بین وظیفه خلافت تروریستی عراق و شام چیست؟ این سازمان وظیفه دارد که رسیدن به این نظم جدید را به یک رؤیا و افسانه سال های دور و یک طرح انتزاعی تبدیل کند. بنابر این، سازمان تروریستی تکفیری ها احتیاج دارد که دامنه استقرار نظامی- سیاسی خویش را تا نقطه ای که به شاخ آفریقا وصل شود؛ امتداد دهد زیرا این بهترین و سریع ترین راه برای جذب نیرو و لجستیک است.

 

به نظر می رسد که هدف اصلی غرب از سازماندهی سازمان تکفیری ها،

ایجاد سد راهبردی در برابر حلقه ارتباطی عناصر محور مقاومت است.

همانطور که مشخص است، خلافت تروریستی می تواند سدی در برابر ارتباط سازمان مقاومت اسلامی باشد،

همچنین دسترسی به تنگه عقبه در اردن این امکان را می دهد که با شاخ آفریقا مرتبط باشند و امکان فرار یا تسلیح و تجهیز مجدد داشته باشند


اگر تکفیری ها به بخشی از عراق و بخشی از سوریه محدود شوند، میدان بازی تغییری با روزی نکرده که فقط در بخشی از سوریه بودند. آن زمان، نیروهای محور مقاومت بواسطه یک گازنبر شامل عراق و لبنان آنها را تحت فشار گذاشتند و حالا از طریق ایران، سوریه و لبنان. بهترین راه برای مبارزه با نیروهای مقاومت استفاده از تجهیز نیرو از آفریقای فقیر و اخوانی زده است. قاعدتاً هدف بعدی داعش و دیگر تروریست های تکفیری، اردن است و از امروز همه منتظر خوشامدگویی پادشاهی اردن به داعش هستیم.

 

اردن، هدف بعدی؛ حلقه ارتباط با شاخ آفریقا

«جان کری» - وزیر خارجه آمریکا- که بخش بزرگی از نیرو و زمان وزارت خارجه ایالات متحده را صرف به نتیجه رساندن "طرح دو دولت در فلسطین" کرده، قبل از ورود به عراق برای رایزنی با «نوری مالکی» به اردن رفت و با مقامات بلندپایه اردن دیدار کرد. تقدم اردن بر عراق در حالیکه قرار است مشکل عراق حل شود، از ابتدا مشکوک بود ولی دیروز که «اوباما» گفت: داعش در میان مدت و دراز مدت می تواند برای آمریکا هم خطرناک شود ... داعش می تواند به سمت کشور هم پیمان ما اردن نیز گسترش یابد[16]؛ شک ها به یقین تبدیل شدند.

«اوباما» در واقع این پیام را به تروریست ها فرستاد که در صورت ورود به اردن، مقاومت خاصی از سوی غرب و اردن صورت نخواهد گرفت. البته این بدان معنا نیست که هیچ مقاومتی صورت نگیرد زیرا به هر حال، چیزی باید باشد که با آن عملیات روانی کرد و اینطور القاء کرد که هم آمریکا و هم ایران از حضور داعش در منطقه متضرر شده اند و منافع ایران و آمریکا در منطقه؛ اینبار مشترک است. این همان جمله ای است که طی چند هفته گذشته بارها و بارها آن را از طریق اندیشکده های آمریکایی، رسانه های غالب جهانی و حتی مقامات غربی شنیده اید و این یک دروغ بزرگ برای به اشتباه انداختن افکار عمومی و میزهای تصمیم گیری در ایران و منطقه است. اردن چه چیزی در مقابل این تواضع بدست خواهد آورد، تبدیل شدن به کشور جدید بنام پادشاهی اردن- فلسطین که آرزوی دیرین آمریکا و ملک عبدالله است، طرحی که نقطه محوری برای اجرایی شدن "پروژه دو دولت در فلسطین" است.

چند روز پیش از اظهارات «باراک اوباما»، پایگاه اطلاع رسانی «مرکز برآورد راهبردی- اطلاعاتی استراتفور» - مؤسسه خصوصی اطلاعات جهانی- که طرف مشورت اطلاعاتی با بسیاری از نهادهای نظامی و امنیتی ایالات متحده و بسیاری از شرکت های چندملیتی جهانی و دیگر دول جهان است؛ طی گزارشی اختصاصی به این مسئله اشاره کرد که اردن هدف بعدی داعش است و رهبران داعش در حال بررسی این موضوع هستند که آیا اکنون زمان ورود به اردن هست یا نه؟

«استراتفور» می نویسد: «"دولت اسلامی عراق و شام" (داعش)، با توجه به موفقیت های اخیر خود در عراق، قصد دارد که سهم منطقه ای خود را افزایش دهد. گزارش ها حاکی از آن است که عراق نیروهای خود را از شهرهای غربی نزدیک به مرز اردن خارج کرده است. در نتیجه مرز 180 کیلومتری عراق و امان پایتخت اردن، در حال حاضر برای نفوذ بسیار آسیب پذیر شده است. پادشاه هاشمی اردن که قطعاً هدف اصلی گروه های جهادی است، کادر امنیتی مستقر در مرزها را افزایش داده است. با این حال پیش بینی واگذاری اردن به داعش با پیچیدگی های خاص خود مواجه است ... در 15 ژوئن، «روزنامه اردن تایمز» گزارش داد که امان نیروهای امنیتی خود را در امتداد مرزهای خود با عراق تحت تأثیر داعش و پیشروی آنها به سوی پادشاهی اردن، تقویت کرده است. این گزارش به نقل از منابع ناشناس اسلامی، می افزاید: گروه های جهادی، یک شاخه از عوامل خود را درون ساختار پادشاهی بمنظور ایجاد یک حوزه نفوذ منطقه ای، به وجود آورده اند. هدف این گروههای ستیزه جو گسترش نفوذ به اردن با هدف تسلط ژئوپلیتیکی در منطقه است ...

گروه های جهادی پس از فشاری که در حال حاضر به عراق وارد کرده اند و همچنین کنترل مناطق قابل ملاحظه ای از سوریه، اکنون تلاش دارد تا از دو جهت به پادشاهی هاشمی اردن فشار وارد کند. اردن تنها راه در دسترس برای داعش است زیرا این گروه نمی تواند به سمت شمال یعنی ترکیه حرکت کند و پیشروی به سمت جنوب غربی لبنان نیز برای این جریان امکان پذیر نیست ... اردن پناهگاه کلیدی مطمئنی برای شورشیان است و به همین خاطر این مسئله به داعش کمک بسیاری می کند. اردن همواره گروه های جهادی و سلفی را در خود جای داده است ... اردن کشور مادر ابومصعب الزرقاوی است، بنیانگذار مقتول سازمانی که بعدها تبدیل به داعش (دولت اسلامی عراق و شام) شد ... حال که قابلیت های این گروه به صورت آشکاری گسترش یافته، مطمئنا اگر برنامه ریزی شده باشد؛ می تواند در گستره وسیع تری در اردن صورت گیرد. به احتمال بسیار در حال حاضر داعش موقعیت خود را ارزیابی خواهد کرد، بویژه در سایه فشاری که به عراق آورده است و تصمیم خواهد گرفت که آیا از شروع عملیات در اردن به نفع این گروه است یا برای تثبیت موقعیت در عراق و آماده شدن برای ضدحمله در مقابل شیعیان و کردهای این کشور فعلا صبر را انتخاب کند»[17].

نکته جالب تر اینکه پیش از «استراتفور»، این «انستیتو واشینگتن برای سیاست های خاور نزدیک» بود که طی گزارشی به قلم: "دیوید اسکنکر"، از وجود خطر تکفیری ها در اردن خبر داده بود. «انستیتو واشینگتن» همچنین نقطه آغازین جنبش تکفیری های اردن را نیز مشخص کرد، شهری بنام "معان" در جنوب غربی این کشور که فاصله کمی با تنگه عقبه - نقطه وصل آسیا به آفریقا- دارد.

«اسکنکر» نوشته بود: «شهر معان در اردن آماده رسیدن به نقطه جوش است و هر لحظه آماده انفجار است. شهری که در جنوب پایتخت قرار گرفته و سه ساعت با امان فاصله دارد. این شهر قبیله ای 60 هزار نفری توسعه نیافته و افسرده ی اقتصادی، مدت های طولانی است که منبع اعتراض های ضددولتی بوده است. اما اخیراً ناآرامی های بومیان این شهر، افزایش یافته است. در ماه ژوئن گذشته، بسیاری از مردم محلی ساکن در شهر، قرارگاه پلیس در مرکز شهر را مورد اصابت گلوله قرار دادند به گونه ای که تصمیم بر آن شد که پاسگاه پلیس به خارج از شهر انتقال یابد. اخیراً درگیری ها و جنگ میان نیروهای محلی و نیروهای دولتی گسترش یافته و همه گیر شده است. این امر موجب شده تا تانک های نظامی هم در محدوده شهر مستقر شوند ... بیکاری بومیان که 30 درصد جمعیت تخمین زده شده اند، یکی از مشکلات بزرگ است زیرا جرم و جنایت، خصومت نسبت به دولت مرکزی را افزایش می دهد. از همه بدتر این است که ساکنان شهر تا دندان مسلح شده اند و سوء قصدهای مداوم نسبت به اموال خانواده های "هاتیفیلد" و "مک کوی" تشدید می شود. در این میان رشد بی سابقه جنبش های جهادی در معان نگران کننده ترین مسئله در این شهر را بوجود آورده است ...

تخمین زده می شود که در حدود 2500 تن از سنی هایی که با حکومت شیعی «بشار اسد» وارد جنگ شدند، اردنی بودند. در سه سالی که از آغاز جنگ داخلی سوریه می گذرد، حدود 250 اردنی کشته شدند و بیشتر آنها در معان به خاک سپرده شدند. معان اکنون قبرستان شهدایی لقب گرفته که در سوریه کشته شدند و مسجد جامع آن با بنرهایی که در مورد این قهرمانان افسانه ای موج می زند، این امر را تأیید می کند ... تعداد بسیار زیاد دیگری از مردم معان تحت تأثیر موعظه روحانیون محلی که جنگ در سوریه را دستور قرآن می دانند، در حال رفتن به جنگ و به میدان سوریه هستند ... می توان سئوال کرد که چرا حکومت مرکزی به «ابوسیاف» - رهبر سلفی های جنبش جهادی معان- اجازه داده که تبلیغات گسترده خود را بدون هیچ محدودیتی ادامه دهد؟ ... این نکته روشن است که معان، تنها شهر اردن نیست که در سال های اخیر شاهد تشییع جنازه های جهادی ها و محبوبیت سازی برای آنها بوده بلکه معان فقط مثال برجسته این روند است. ورود در حدود یک میلیون پناهنده از سوریه در سه سال گذشته، مزیدی برای افزایش نارضایتی های اقتصادی و اجتماعی در اردن بوده است ... در حالیکه هیچ پایانی برای جنگ فرقه ای سوریه متصور نیست اما این وسوسه در میان مسلمانان اردن چه در معان و چه در شهرهای دیگر برای پیوستن به جهادی ها، همچنان پابرجاست»[18].

چند روز پیش نیز منابع خبری گزارش دادند که برخی از گروه های سلفی- تکفیری در معان، اعلان حمایت از داعش کرده اند.
 

 

سناریوی آمریکایی

روند اقدامات چگونه خواهد بود، خیلی معلوم نیست و ممکن است نو به نو طرح های عملیاتی عوض شود اما می توان یک سناریوی احتمالی برای پروژه آمریکا- انگلیس- اسرائیل ترسیم نمود:

اول- ایجاد سازمان بی نظم کننده (2003 (اشغال عراق)- 2011 (خروج از عراق)):

منظور از این سازمان، همان سازمان تکفیری های تروریست است که بدست کلونی سازمان های اطلاعاتی غرب و حکام خلیج به یک سازمان مبدل شده است.

دوم- ایجاد بی نظمی منطقه ای (از 2011 (جنگ سوریه)):

سازمان بی نظم کننده، وظیفه دارد که صحنه نبرد هر دو نظم را به شکلی ظریف مخدوش کند؛ طوریکه نمای بازی عوض شود. این یک عملیات روانی برای به اشتباه انداختن تصمیم گیران و تصمیم سازان منطقه ای بویژه ایران و همچنین جهت به اشتباه انداختن افکار عمومی جهانی است. آمریکا باید دلیل بازی (نبرد) را یکبار دیگر گم کند.

وقتی بی نظمی بوجود آمد و قدرت خود را به رخ کشید، حامیان خود را بیش از پیش جلب خواهد کرد؛ آنهایی که از حضور بی نظمی می توانند سودهایی ببرند. نباید فراموش کرد که از وقتی جنگ در سوریه شروع شد، علیرغم اینکه تروریست های مسلح در سوریه هر روز تلفات بیشتر دادند اما به حجم آنها افزوده شده است. در حال حاضر، برخی از کارشناسان، مجموع کل تروریست های (داعش، النصره، اخوانی های تکفیری، ارتش آزاد سوریه، بعث عراق و ...) حاضر در منطقه از بیش از 86 کشور که مشغول جنگ هستند را بین 120 هزار تا 150 هزار نفر تخمین می زنند. وقتی آنها از این معرکه سود می برند، چه دلیلی دارد مابقی جوانان بیکاری که تحت تبلیغات علمای تکفیری هستند از این معرکه چشم بپوشند. هر چه باشد از بیکاری، یک دورنمای مبهم درباره آینده زندگی شان و ناامیدی بهتر است.

سوم- تثبیت بی نظمی (از 2011 (جنگ سوریه)):

وقتی سازمان بی نظم کننده به اندازه کافی فربه و مقتدر شد، خود بدنبال جایی برای تثبیت موقعیت خویش خواهد گشت، یک پایگاه استقرار و امن برای تشکیل حکومت. به محض اینکه سازمان بی نظم کننده به سرزمین های قابل توجهی برای استقرار دست یافت که در آنجا بطور کامل محاصره نشده باشد و امکان ارتباط با جهان بیرون را داشته باشد؛ بی نظمی به اوج رسیده است. در این صورت، رسانه های غالب جهانی القاء می کنند که بی نظمی موجود هم در برابر نظم مورد نظر ایران قرار دارد و هم در برابر نظم مورد نظر آمریکا است.

چهارم- ورود عامل ضدبی نظمی:

کلونی دستگاه های اطلاعاتی غرب و حکام خلیج به استمرار حمایت پنهان از سازمان بی نظمی و تعلل در برخورد آشکار با این سازمان ادامه خواهند تا به تثبیت بیشتر بی نظمی و بحرانی شدن وضعیت برای نظم مورد نظر و بومی محور مقاومت بینجامد. در اینصورت، یا ایران و محور مقاومت موفق خواهند شد که به تنهایی و مستقلاً بی نظمی را محو کنند یا مجبور می شوند برای حذف بی نظمی که علیه نظم مورد نظرشان است؛ از حامی بی نظمی درخواست همکاری کنند. در این حالت، آمریکا و شرکایش برای مشارکت در مدیریت بی نظمی با ایران و محور مقاومت، درخواست خواهند نمود که در نظم آینده خاورمیانه؛ قدرت با چانه زنی بیشتر به نفع آمریکا و شرکایش تقسیم شود. اینجا منظور جابجایی مهره ها نیست، مدل به قدرت رسیدن مهره هاست که ارزش راهبردی دارد.

برچسب ها: داعش ، آمریکا ، خاورمیانه
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
امير ب
۰۵:۲۴ ۰۶ تير ۱۳۹۳
تحليل جالبي بود