به گزارش
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، باور به مهدویت اختصاص به شیعه نداشته است. بنابراین، این سخن ابن خلدون که مهدویت در میان صوفیه شمال آفریقا، در اصل برگرفته از باورهای شیعی است، برخلاف متون اصیل تاریخی و حدیثی است. در واقع، ابن خلدون، چون منکر مهدویت است، برخلاف سایر اهل سنت، سعی میکند ریشه این باور را در جای دیگری جستوجو کند. بطور کلی باید گفت تاریخ گواه است که جز خوارج که خبری از چنین ادعایی در میان آنان نداریم، سایر فرقههای اسلامی، در اصل این موضوع اجماع و اتفاق نظر دارند.
در میان شیعه و در ارتباط با مهدویت رویدادهایی هست که به اسم شیعه، اعم از شیعه علوی، عباسی، کیسانی، زیدی یا غلات شیعه و شیعه امامیه اتفاق افتاده است و البته مانند این رویدادها برای دیگران یعنی فرقههای سنی هم رخ داده است. طبعا شکل وقوع ادعای مهدویت در جامعه اسلامی، برای مذاهب مختلف، متفاوت بوده است. گاه در یک دوره تاریخی و بسته به تحولات اجتماعی و مشکلات، این قبیل رویدادها شدید و گاه ضعیف بوده است. در یک مقطع یا منطقه تاریخی، شیعیان و گاه سنیان با ادعاهای مهدویت درگیر بودهاند. مفاهیم آن، روایات مربوطه و اظهار نظرهای شگفت در هر دوره تاریخی با دورههای دیگر و نسبت به هر فرقه با فرقههای دیگر، تفاوتهایی داشته است.
می دانیم که سنیان وهابی پس از ماجرای شورش مهدی گرایانه جُهیمان در مکه در سال 1400 دهها رساله درباره اثبات مهدی(ع) نوشتند تا ثابت کنند جُهیمان و مشابه آن مهدی نیستند. این به معنای بالا گرفتن یک بحث در یک مقطع تاریخی معین برای یک گروه خاص است. آنان اصل مهدویت را تأیید اما ادعای امثال جهیمان را تکذیب کردند.
در میان غُلات شیعه، بحث الوهیت ائمه یا نامیرایی آنان در یک مقطع تاریخی مطرح شد، باید توجه داشت که اولاً این ادعاها در میان یک تعداد افراد اندک اما پرسروصدا بوده که منابع فرقه شناسی هم برای تکثیر، مرتب به بزرگنمایی آنها پرداختهاند. ثانیاً آن که این امر در یک دوره تاریخی محدود بوده و از میان رفته، اما آثار آن در میان کتب فرقه شناسی مانند «الفصل» ابن حزم یا «فرق الشیعه» نوبختی برجای مانده است.
در میان شیعه، روایات انتظار فرج و ظهور قائم(عج) از زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) به بعد مطرح بوده است، اما حضرات ائمه، هیچ گاه به ادعاهای مهدویت، نه درباره خود و نه دیگران وقعی نگذاشتند. بطور کلی میتوان گفت، اکثریت جامعه شیعه که امامی مذهب بود، یکسره معتقد به امامان و درگذشت آنان یکی پس از دیگری بود.
تنها مشکل بر سر فرقه واقفه بود که پای چند نفر از محدثان برجسته در میان بود. این جماعت، امام موسی بن جعفر(ع) را مهدی دانسته و سایر ائمه را انکار میکردند [رسائل الشریف المرتضی، ج 3، ص 310] اما باوجود قوت اینان، جامعه شیعه، تابعیت از امامان را ادامه داد تا آن که امام عسکری(ع) رحلت کرد و دوره غیبت فرا رسید. حضور نواب چهار گانه، شیعیان را در صحنه نگاه داشت. انشعاباتی صورت گرفت که به شمارش زیاد است، اما عدد واقعی کسانی که به دنبال آن بودند، معلوم نیست. مهمترین انشعاب، متعلق به جعفر فرزند امام هادی(ع) بود که راه دیگری را رفت، اما حضوری در مراکز اصلی شیعه نداشت و نیافت. شیعه امامی راه و مسیر عمومی خود را پشت سر نواب اربعه ادامه داد. پس از آن، بحث غیبت مطرح شد و زان پس، فقهای شیعه جای امامان معصوم نشستند. آنان وظایفی را که بر اساس روایات برای آنان مشخص شده بود انجام میدادند. ضمن آن که در رسالههای اعتقادی خود، علاوه بر توحید و نبوت و معاد، امامت و در امتداد آن باور به امام زمان(ع) و غیبت آن حضرت را تأکید میکردند.
نکته مهم این است که ما کسی از فقیهان شیعه را که مدعی مهدویت درباره خود یا دیگری شده باشند، در طول تاریخ شیعه سراغ نداریم. یعنی علمای درس خوانده و معتقد به مذهب امامیه، گرد ادعاهای مهدویت نرفتند. این که جوان 21 سالهای مانند علی محمد باب چنین ادعایی را بکند، امر شگفتی نیست، اما حتی سران مکتب شیخیه، مانند احمد احسایی و سید کاظم رشتی، آنان که درس خوانده بودند، چنین ادعایی را مطرح نکردند. به عبارت دیگر در تاریخ سراغ نداریم مفید و مرتضی و محقق و علامه و کرکی و فاضل هندی و صاحب جواهر و میرزای شیرازی و بروجردی و امام خمینی (ره) ادعای مهدویت کرده باشند یا اگر کسی درباره آنان یا دیگران ادعایی کرده باشد از او حمایت کرده باشند. اساس شیعه و علمایی که ستون فقرات تشیع بودند مطلقاً دنبال این قبیل مطالب نرفتهاند.
البته بودهاند کسانی که دنبال عرفان و تصوف بودند و گاه گاه حرفهای شگفتی میزدند که نزدیک به این عرصه بوده است. گاه علمای اخباری هم تحت تأثیر برخی از احادیث ساختگی یا توجه به حجیت خبر واحد در اعتقادات، مطالب بوداری مطرح میکردند، اما همان طور که اشاره شد، ستون فقرات شیعه، اجماع علمای شیعه، کتب اصلی اعتقادی شیعه و خط مرجعیت چنین ادعاهایی را، نه داشته و نه از دیگران پذیرفته است. همین ابن فهد حلی که خود اهل دعا و عرفان و حتی چنان که ادعا شده علوم غریبه بود، به محض آن که سید محمد فلاح مطالبی درباره مهدویت خود گفت، او را تکفیر کرد.
در همان قرن دوم و سوم طرح ادعاهای مهدویت در میان اطرافیان امامان، نقدهای علمی متعددی را از سوی اصحاب بر ضد آنها برانگیخت و آثاری در این باره نوشته شد. توقف ناووسیه درباره جعفر بن محمد(ع) و مهمتر از آن، توقف و ادعای مهدویت واقفه درباره موسی بن جعفر(ع) موجی از مخالفتها را بر ضد این قبیل مدعیان در داخل شیعه برانگیخت. مهمترین نقد بر این افراد آن بود که وقتی امامی درگذشته و کسانی شاهد بر کفن و دفن وی بودهاند، ادعای مهدویت درباره او بیاساس است [الغیبه طوسی: ص 20] از نظر شیعه این درست نبود که مهدی پیش از ظهورش بمیرد [الفصول المختاره، ص 297] چون آمده بود که دنیا را اصلاح کند. هرچند این افراد ممکن بود ادعا کنند که موت او مانند آنچه درباره عیسی گفته شده، صوری و غیر واقعی بوده است، یا حتی ممکن بود ادعا کنند که مرگ صوری او ثابت است، اما در باطن زنده بوده و در غیبت است، یا آن که اساساً دوباره زنده شده و ظهور خواهد کرد. این باور البته با روال عادی اعتقاد به مهدی(عج) که چنین شرایطی درباره او در روایات نیامده، سازگاری ندارد و این یکی از نکاتی بود که سبب میشد علمای شیعه برابر این قبیل ادعاها بایستند.
یکی از مستندات این گرایش در شیعه که اساساً وقعی و اعتباری به اخبار مربوط به ظهور و تعیین وقت نمیگذارد، توصیهای است که در روایت در تکذیب تعیینکنندگان وقت رسیده است. بر اساس این روایت، هر نوع دعوت به قائم یا مهدی که تعیین وقت در آن شده باشد، کذب و قائل به آن دروغگوست. کلینی در کافی در باب «کَرَاهِیَه التَّوْقِیتِ» این روایت را از امامصادق(ع) آورده است که در پاسخ کسی که گفت: «جُعِلْتُ فِدَاکَ أَخْبِرْنِی عَنْ هَذَا الْأَمْرِ الَّذِی نَنْتَظِرُ مَتَى هُوَ؟ فرمود: «کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ وَ هَلَکَ الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ نَجَا الْمُسَلِّمُونَ» و در پاسخ پرسش ابوبصیر که از حضرت صادق(ع) درباره «قائم» پرسید، حضرت فرمود: «کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ لا نُوَقِّتُ». چنان که امام باقر(ع) در پاسخ فضیل بن یسار که پرسید: «لِهَذَا الأمرِ وَقْتٌ؟» فرمود: «کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ» [کافی: 1/369]. به استناد این نقلها، هرگاه صحبت از تطبیق رویدادها برای نشان دادن وقت ظهور میشد، علما و فقها آن را تکذیب میکردند.
آقای حجتالاسلام ری شهری گفتند: اوائل انقلاب که امام(ره) در قم بودند و از علما دیدن کردند وقتی به دیدن آیتالله مشکینی آمدند، من از ایشان درباره روایات ظهور و انقلاب اسلامی سؤال کردم. ایشان بلافاصله با گفتن «کذب الوقاتون» صحبت را خاتمه دادند.
نعمانی هم پس از نقلهایی از امامان، آورده است که آنان «قالوا: من روى لکم عنا توقیتا فلا تهابوا أن تکذبوه کائنا من کان فإنا لا نوقت» [الغیبه نعمانی: 282] هر کسی که تعیین وقت کرد، در تکذیب او نهراسید هر چه میخواهد باشد، ما تعیین وقت نمیکنیم.
روایت دیگری که صدوق نقل کرده و سند آن صحیح تلقی شده است، حکایت از آن دارد که در وقت رحلت شیخ ابوالحسن علی بن محمد سمری، آخرین سفیر از سفرای اربعه، در توقیعی به او گفته شد: «یا علی بن محمد السمری أعظمالله أجر إخوانک فیک فإنک میّت ما بینک و بین سته أیام فاجمع أمرک و لا توص إلى أحد فیقوم مقامک بعد وفاتک فقد وقعت الغیبه التامه فلا ظهور إلا بعد إذنالله تعالى ذکره و ذلک بعد طول الأمد و قسوه القلوب و امتلاء الأرض جورا و سیأتی شیعتی من یدعی المشاهده ألا فمن ادعى المشاهده قبل خروج السفیانی و الصیحه فهو کذاب مفتر و لا حول و لا قوه إلا بالله العلی العظیم». در این روایت هم هر نوع ادعای مشاهده، تکذیب شده است. [الغیبه طوسی: ص 395]
علاوه بر اینها مستند دیگر برای عالمان شیعه، روایاتی در میان سنیان بود که اشاره میکرد پیش از ظهور حضرت مهدی(عج)، سی تا هفتاد دروغگو ادعای مهدویت خواهند کرد! [مصنف ابن ابی شیبه: 8/655] بنابراین دست برای تکذیب باز بود.
یا ثارالله