به دنبال پیروزی احزاب راست افراطی در انتخابات پارلمان اروپا، شاهد نگرانی احزاب حاکم به خصوص سوسیالیست ها نسبت به احتمال کارشنکی راست های افراطی در سیاست های اتحادیه بودیم. دلایل پیروزی نسبی احزاب راست افراطی چیست؟
این نشان دهنده شکست پروژه اتحادیه اروپایی است. بسیاری معتقدند که فساد اداری در داخل اتحادیه اروپایی باعث شده که مردم نسبت به اتحادیه اروپا مشکوک شوند. جک استروا سیاست مدار انگلیسی پیش از این گفته بود که باید پارلمان اروپا را جمع کرد. یا آقای الن ژوپه سیاستمدار فرانسوی نیز گفته بود که مردم از یک طرف می گویند اتحادیه اروپا و بعد به راست رای می دهند و می خواهند مشکلات اقتصادی حل شود. به دلیل اینکه اتحادیه اروپا ماهیت واقعی ندارد از این رو مورد شک و تردید مردم قرار گرفته و به جای همگرایی، موج واگرایی شروع شده است. به خصوص بحران اقتصادی یکایک مردم اروپا را تحت تاثیر قرار داد. مردم اعتمادی به پروژه اتحادیه اروپا ندارند، به همین دلیل شاهدیم که احزاب راست توانستند آرای مردم را جذب کنند. البته برخی از ناظران سیاسی بر این باورند که این مساله مهم نیست. زیرا هنوز دو حزب قوی مردم و سوسیالیست در اکثریت قرار دارد. ممکن است احزاب راست برخی مشکلاتی را ایجاد کنند اما خطری که از جانب آنها ایجاد خواهد شد نمی تواند جدی باشد.
در حال حاضر اتحادیه اروپا به عنوان یک نماینده مشروع و مقبول از سوی کشورهای قاره سبز تصمیم گیری هایی در حوزه سیاست خارجی دارد که بعضا مورد قبول تمام کشورهای عضو هم قرار می گیرد. این در حالی است که احزاب راست با مسایلی چون مهاجرت پذیری کشورهای اروپایی به شدت مخالف هستند. اکنون قدرتمندتر شدن نسبی این احزاب در این اتحادیه چه تاثیرهایی بر سیاست خارجی خواهد گذاشت؟
به طور حتم حضور آنها بی تاثیر نیست. پیش از این نیز احزاب راست در پارلمان حضور داشتند اما در اقلیت صرف بودند. اکنون سرو صدای آنها بیشتر شده و بعضا ممکن است به خواسته های این گروه توجه بیشتری شود. البته این زنگ خطری برای دولت های ملی هرکدام از کشورها است تا اینکه بخواهد در پارلمان یا اتحادیه اثرگذار باشد. همین که فضای حاکم در کشورها در راستای ملی گرایی، نژاد پرسی و مخالفت با پروژه اتحادیه اروپاست، زنگ خطری است که برخی کشورها آمدن احزاب راست، تهییج کننده بوده است. زمانی که در یک کشور حضور احزاب راست قوت بگیرد، بدیهی است که رقابت موجب شود احزاب راست در دیگر کشورها نیز فعال شود. البته این می تواند حالت check and balance هم باشد. اما به دلیل شکست پروژه اتحادیه اروپا و مشکلات اقتصادی، طبیعی بود که راست افراطی که شکاک بوده و مخالف پروژه اتحادیه اروپا هستند، قدرت بیشتری بگیرند.
نخست وزیر فرانسه این انتخابات را نوعی شوک برای اروپا دانسته است. با توجه به اینکه حزب سوسیالیست فرانسه نیز کمترین آرا را به دست آورد. آیا عملکرد راهبران دولت ها موجب رای آوری راست افراطی یا عملکرد خود اتحادیه اروپا موجب این امر شده است؟
هر دو مورد. سیستم دموکراسی اروپایی جواب نمی دهد. زیرا در اکثر کشورها دو حزب قدرتمند راست و چپ وجود داشته و مردم بین این دو حزب به نوعی سرگردان هستند. این سیستم شکست خورده غربی است. می گویند آقای اولاند کمترین رای اعتماد مردم فرانسه را دارد. رای دادن مردم به راست افراطی می تواند به نوعی اعتراض به سیاست های داخلی دولت ها هم باشد.
احزاب راست افراطی مخالف پروژه اتحادیه اروپا هستند. حال با حضور این احزاب شاهد چند قطبی شدن فضا یا به سمت جدایی طلبی کشورها در اتحادیه خواهیم بود؟
می خواهم در ابعاد گسترده تری پاسخ دهم. موفق نبودن اتحادیه اروپا، روند صعودی احزاب راست گرا، نژادپرست، ضد اسلامی و ضد مهاجران و همچنین حرکت روند واگرایی به جای همگرایی پیش بینی می شد. حال رهبران اروپا این پیش بینی را می کردند حالت دوقطبی که در روابط بین المللی به وجود آمده، در بحران اوکراین با تمام نواقص از بین بروند و دوباره همگرایی و طرفداران اتحادیه اروپا به قدرت بیشتری روند اروپای همگرا را در دست بگیرند.
احزابی که آرای مردم را به دست آورده اند، بیگانه هراس، نژادپرست و نئونازی هستند. آیا شاهد تغییر نگرش، گرایش و خواسته های مردم اروپا به سمت به چنین احزاب با چنین دیدگاه هایی هستیم؟
قاره اروپا، قاره ای پیشرفته در بسیار از امور نسبت به قاره های همجوار یعنی آسیا و آفریقا است. این قاره پیشرفت کرده است و در مقابل متاسفانه حاکمان دو قاره آسیا و آفریقا آنگونه که شایسته مردمشان بودند، عمل نکردند. از این رو جوانان این دو قاره به دنبال زندگی بهتر به سمت اروپا هجمه بردند. این نقیصه ای در سیستم حکومتی دو قاره بوده و یک امر طبیعی است. زمانی که مشکلات اقتصادی طی چند سال گذشته در اروپا پیش آمد، ضدیت با مهاجران به اوج خود رسید و ما شاهد قتل و برخوردهای زننده با مردم دو قاره آسیا و آفریقا بودیم و سیاستمداران راست نیز این را به صورت شفاهی اعلام می کردند.
هرچند که احزاب میانه کنترل پارلمان بر عهده خواهند داشت و احزاب راست افراطی نیز به عنوان یک بلوک عمل خواهند کرد اما رابطه این دو جریان در پارلمان به چه صورت خواهد بود؟
اروپا همواره نشان داده که در تعامل سازش پذیر است. فکر می کنم احزاب میانه رو احزاب راست را وارد بحث کرده و مشکلی نداشته باشند. دو حزب مردم و سوسیالیست همچنان در اکثریت هستند و ممکن است در پارلمان اروپا، پروژه اتحادیه به صورت Grand coalition _ ائتلاف بزرگ _ مانند همان چیزی که دو حزب قدرتمند در انگلستان و در آلمان با یکدیگر انجام می دادند، همکاری کنند و روند را به جلو ببرند. حضور احزاب راست افراطی در پارلمان خطر جدی نیست. منتها در چارچوب دموکراسی اروپایی به عنوان اهرمی که هم اتحادیه اروپا را درست کنند و هم در دولت های ملی اثرگذار باشند، به حرفشان توجه بیشتری خواهد شد.
احزاب راست افراطی معتقدند که هویت ملی اروپا در خطر است. به همین دلیل بازگشت به هویت ملی را در شعارهای خود مطرح کردند. آیا در آینده شاهد بازگشت ملی گرایی یا همان بازملی شدن سیاست اروپایی خواهیم بود؟
در اروپا دو تفکر. یکی فدرالیزم و دیگری ملی گرایی وجود دارد. این دو تفکر همیشه قوی بوده و تقریبا در دهه گذشته 50-50 بوده است. یک تعادلی بین ملی گرایی و همگرایی اروپایی وجود داشته است. در چند سال گذشته، وزنه پروژه اتحادیه اروپایی بیشتر و ماهیت ملی _ identity_ کمرنگ شده بود. بنابراین به نظرم طبیعی است که ملی گراها سرو صدا کنند تا به تعادلی میان پروژه اتحادیه اروپایی دست یابند.
این مساله تا چه میزان بر موضوع جهانی شدن و تجارت جهانی اثرگذار خواهد بود؟
بسیار مهم است. اگر National Interest یا منافع ملی کشورها در بین 28 عضو مورد رقابت قرار گیرد، فضای تنفسی برای کشورهای خارج از اروپا بازتر می شود. ولی وقتی در قالب 28 کشور به صورت متحد قرار می گیرد، فضای تنفسی برای کشورهای خارج از اروپا کمتر می شود. در داخل اتحادیه اروپایی سه حلقه حکومتی حاکم است. حلقه اول کشورهای قدرتمند مانند انگلستان و فرانسه که تعیین کننده، دارای نقش بین المللی، حق وتو،ارتش جهانی و هزینه های دفاعی زیادی هستند و همچنین کمک های مالی که به کشورهای عضو اتحادیه اروپایی می کنند و ما به ازای آن نیز در مباحث سیاست خارجی جمعی، کشورها را تحت تاثیر قرار می دهند. در این حلقه آلمان را هم می توانیم قرار دهیم. در حلقه دوم کشورهای شمال اروپا_ Nordic_ لهستان، اسپانیا و ایتالیا قرار داشته که نسبت به حلقه اول خیلی ضعیف تر هستند و تاثیر زیادی در سیاست خارجی و مباحث امنیتی ندارند. حلقه سوم هم بقیه کشورهای ضعیف هستند که بیشتر کمک های مالیاتی و چتر امنیتی از اتحادیه اروپایی دریافت می کنند و نقش چندانی در سیاست های جمعی اتحادیه اروپا ندارند. بنابراین اگر همگرایی بیشتر شود، تسلط انگلستان و فرانسه بیشتر می شود و وقتی آنها در قالب اتحادیه اروپایی با جهان مراوده داشته باشند، قدرت و وزنه اش بیشتر می شود. ولی اگر ملی گرایی و منافع ملی توسعه پیدا کند که فعلا روند به این سمت است، فرصت و فضای بیشتری برای کشورهای خارج از قاره اروپا به دست می آید که می توانند با یکایک کشورهای جامعه اروپایی تعامل سازنده در تجارت و همکاری های امنیتی و سیاسی داشته باشند.
در حال حاضر اتحادیه اروپا به صورت پیمان های امنیتی_ نظامی در منطقه خاورمیانه حضور دارد. چنانچه مساله هویت ملی در اتحادیه اروپا نمود بیشتری پیدا کند، تکلیف نیروها که در قالب پیمان هان های امنیتی_ نظامی در منطقه حضور دارند چه خواهد بود؟
همانطور که گفتم اگر منافع ملی کشورها، بر همگرایی اروپایی غلبه کند، مقداری فضای تنفسی برای کشورهای خارج از اروپا ازجمله ایران و خلیج فارس بازتر می شود. زیرا در این صورت به 28 کشور و به داخل اتحادیه اروپا دسترسی خواهید داشت. اما اگر برعکس شود، که طی چند سال گذشته بدین صورت بوه، زور، فشار و تهدید کشورهایی مانند انگلستان و فرانسه در روابط بین الملل به خصوص خاورمیانه بیشتر می شود. چه بسا با توجه رشد همگرایی اروپایی انگلستان تصمیم گرفته به خلیج فارس بازگشت داشته باشد. ولی ممکن است صداهای ملی گرایی مخالفت در پارلمان اروپا این اجازه را به انگلستان در آینده ندهد. اما اکنون زود است که بخواهیم قضاوت کنیم؛ اما بی تاثیر نیست. باید توجه داشت که فرانسه و انگلستان همواره سعی داشتند نقش بین المللی خود را با وجود مشکلات اقتصادی و دیگر موانع حفظ کنند. فکر کنم تحولات جدید در داخل انگلستان از جمله حضور حزب یوکیپ _ UKIP_ حزب راست افراطی که خودش را چهارمین حزب در سیاست انگلستان معرفی کرده، بی تاثیر نباشد. به اضافه اینکه انگلستان انتخابات اسکاتلند را نیز در پیش رو دارد. اگر اسکاتلند از انگلستان جدا شود یا حتی بماند اما قدرت داخلی بیشتری را بگیرد، بدیهی است پول نفتی که در این حوزه استخراج می شود، به لندن ندهد تا خرج فعالیت های نظامی کند. باید دید که چه اتفاقی می افتد.
ما با دو رویداد مهم دیگر در آینده اروپا مواجه خواهیم بود. یکی برگزاری رفراندوم برای استقلال اسکاتلند در آینده نزدیک و دیگری انتخابات ریاست جمهوری فرانسه با در نظر گرفتن عملکرد حزب سوسیالیست در آینده نه چندان دور. حضور احزاب راست افراطی چه تاثیری می تواند بر این دو رویداد بگذارد؟
فکر می کنم سیستم دموکراسی اروپایی که همواره مردم را بین دو حزب اصلی دست به دست می چرخانند، طی چند سال آینده جواب نخواهد داد. برای همین هم می بینید که راست افراطی در فراسنه به رهبری خانم ماری لوپن و یوکیپ به رهبری نایجل فاراج در انگلستان بر روی کار می آیند و خودشان را به عنوان احزاب سوم، چهارم یا تاثیرگذار در انتخابات معرفی می کنند. این ورشکستگی احزاب چپ، سوسیالیست، راست، محافظه کار و کارگر را نشان می دهد. در آلمان می بینید دو حزب بزرگ حزب محافظه کار آلمان _ CDU_ به رهبری آنگلا مرکل و حزب _ NSDP_ سوسیالیست ملی کارگران (حزب چپ مرکزی سوسیال دمکرات آلمان)، ائتلاف بزرگ تشکیل دادند. این دو حزب اصلی، دولت تشکیل می دهند. مردم اعتمادی به یک حزب ندارند که باز رای مردم دست به دست احزاب بچرخد. متنها اروپا در گذار است و مردم مقداری آگاهی پیدا کردند. شاید بتوان گفت یک نوع بیداری اروپایی در پیش است که اروپا را با بحران مواجه می کند.
سه عامل بیکاری، اقتصاد و مهاجرت بیگانگان موجب شد تا مردم به احزاب راست افراطی تمایل بیشتری نشان دهند. تا چه حد راست افراطی چه به لحاظ توان مالی یا سیاسی می توانند پاسخگوی مطالبات مطرح شده از سوی مردم اروپا باشند و بیداری اروپایی که شما نام بردید به شبیه آنچه در کشورهای عربی روی داد، دچار نشود؟
با توجه به تجربه ام از اروپا، سیاستمدارن اروپا چشم انداز دور را خوب می بینند. به خصوص دو جنگ جهانی اول و دوم و.بالکان در اروپا تجربه شده و اکنون نیز بحران اوکراین را دارند. فکر می کنم اروپا قادر خواهد بود این مسایل را کنترل کند. زیرا سیاستمداران به درجه ای از بلوغ سیاسی برای کنترل بحران ها رسیده اند. هرچند در بحران هستند اما بعید می دانم با بحران واقعی مواجه شوند. بحران اقتصادی داشتند اما توانستند آن را کنترل کنند. این هم یک نوع بحران سیاسی است که فکر می کنم فایق می آیند و با موفقیت گذر کنند.
حضور احزاب راست افراطی چه تاثیری بر روابط اروپا و آمریکا می گذارد؟ آمریکا همواره سعی کرده به وسیله همگرایی میان اعضای اروپا، سیاست های خود را آسان تر در منطقه خاورمیانه پیاده سازی کند. آیا در آینده این روند ادامه خواهد داشت یا آمریکا با چالش همکاری مواجه خواهد شد و تغییر رویکردی از اروپا در مقابل آمریکا شاهد خواهیم بود؟
نمی توان بحران ها و تحولات فعلی اروپا را به صورت جداگانه و پراکنده دید. باید در یک قالب کلی دیده شود. بحران ها، ملی گرایی، ضدیت با مهاجران و بیکاری پیش بینی می شد. اروپایی ها حرفه ای هستند. در رفع بحران، ایجاد بحران کنند. بحرانی که ایجاد می کنند خود به خود ایجاد کننده فرصت است و بحران را تبدیل به فرصت می کنند. بنابراین فکر می کنم اروپا بحران اوکراین نیز تعمدا به وجود آمده تا مشکلات از جمله روابطش با آمریکا را در زیر لوای بحران اوکراین حل کند. توجه آمریکا به اروپا به دلیل حرکت به سمت آسیا کمرنگ شده بود، اما با توجه به اوکراین بحران باز توجه آمریکا به اروپا بیشتر شده و حتی قرار است اوباما به لهستان رفته و سخنرانی مهمی ایراد کند که در آن به توجه آمریکا به شرق اروپا مطرح خواهد شد. ببینید سیاستمداران اروپایی با چه ترفندی از بحران اوکراین برای تحکیم روابط اتحادیه اروپا با آمریکا استفاده کردند. این یک دستاورد است. دستاورد دیگر آن است که ناتو پس از خروج از افغانستان جایی برای رفتن نداشت، ولی با توجه به بحران حاصله در اروپا، توجه به ناتو بیش از گذشته شد.
در مورد اوکراین نظریه ای مطرح شد که اروپا به دنبال پیاده سازی دکترین محاصره و دربرگیری روسیه است و اعمال تحریم های رهبران روسیه نیز در این راستا بود. با توجه به اینکه توجه بیشتر احزاب راست افراطی به مساله هویت ملی و ملی گرایی است، آیا ما شاهد عقب نشینی اروپا از دکترینش در اوکراین در مقابل روسیه خواهیم بود یا همچنان این احزاب نیز سیاست های اتحادیه در مقابل روسیه را ادامه خواهد داد؟
معتقدم واگرایی اروپایی با بحران اوکراین و توجه آمریکا به اروپا تبدیل به همگرایی خواهد شد. بحران اوکراین و مقداری نظامی گرایی پوتین باعث خواهد شد که همگرایی اروپا دوباره شدت عمل و سرعت بیشتری پیدا کند. معتقدم بازی مدودف و پوتین و جایگزینی آنها در ریاست جمهوری، اروپا را به این نتیجه رساند که باید Regime Change مسکو را در دستور کار داشته باشد؛ بنابراین سیاست مهار را در دستور کار دارد. برای اثبات این مدعا نیز می توان فنلاند را مدنظر قرار داد. فنلاند که کشوری صلح طلب و آرامی در اروپا بوده، اکنون دومین کشور واردکننده سلاح در اروپا شده است. چون فنلاند نزدیکترین کشور از طرف شمال به روسیه است، بنابراین در حوزه تدابیر امنیتی به صورت جدی کار می کند. یا تدابیر امنیتی در کشورهای شمالی اضافه شده است. دانمارک به کشورهای باتیک، جنگنده فرستاده است. اینها نشان می دهد که اروپا که موقعی خط فاصل شوروی سابق با آلمان دو کشور جدا شده بوده، به اوکراین توسعه پیدا کرده است. این موفقیت برای اروپا بوده و مجددا مسکو و واشنتگن را در مقابل هم قرار داده است. همچنین اروپا همواره نسبت به اینکه چرا باید هزینه های دفاعی را بپردازد، گلایه مند بود، اما بحران اوکراین موجب شد تا چتر هزینه ای اروپا از جیب مردم آمریکا پرداخت شود.