نمی‌دانست چرا در هیچ اتاقی آینه نیست. بیماری‌اش هنوز ناشناخته بود و آزمایش‌های هرروزه هم علت بیماری‌اش را روشن نکرده بود. اما کلارا که 4 بهار را دیده بود به کودکانی فکر می‌کرد که می‌دانستند به بیماری سرطان مبتلا هستند.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، قلم نقاشی را محکم در دست گرفته بود و آن را بر تابلو سفید می‌کشید. دخترکی که به خاطر سرطان موهایش ریخته بود. رنگ‌ها به سرعت روی تابلو نقش می‌گرفتند تا هرچه زودتر نقاش کوچولو به آرزویش برسد.

 کلارا یاد روزی افتاد که در بخش کودکان بیمارستان امام خمینی(ره) بستری بود. روزهای تلخی که به خاطر بیماری ناشناخته‌اش ترس و نگرانی را در چهره پدر و مادر حس می‌کرد. اما دیدن کودکانی که مو نداشتند با صورت زردشان سؤالات زیادی را برایش به وجود آورد.

نمی‌دانست چرا در هیچ اتاقی آینه نیست. بیماری‌اش هنوز ناشناخته بود و آزمایش‌های هرروزه هم علت بیماری‌اش را روشن نکرده بود. اما کلارا که 4 بهار را دیده بود به کودکانی فکر می‌کرد که می‌دانستند به بیماری سرطان مبتلا هستند.

وقتی پدر گفت فروش نقاشی به نفع کودکان سرطانی به کاهش درد آن‌ها کمک می‌کند تصمیم بزرگی گرفت. بعد از چند سال تابلوهایش را به نفع کودکان سرطانی در خانه هنرمندان در معرض فروش قرار داده است. حالا گروهی از کودکان سرطانی تحت پوشش مؤسسه خیریه بهنام دهش‌پور درد کمتری را با این حرکت انساندوستانه کلارای 8 ساله حس می‌کنند.



معجره دستان کوچک

با دستان کوچک تابلوها را نشان می‌دهد و با شوق ماجرای هرکدام را تعریف می‌کند. کلارا از روزهایی می‌گوید که برای نخستین بار کودکان سرطانی را از نزدیک دید. « 4 ساله بودم که مریض شدم. پزشکان برای تشخیص بیماری‌ام  مرا در بخش سرطان کودکان بیمارستانی بستری کردند.

هر روز چشمان خیس و ناراحت پدر و مادرم را که می‌دیدم بیشتر نگران می‌شدم. آن‌ها را دوست داشتم و نمی‌توانستم ناراحتی آن‌ها را ببینم. سرهای بدون موی کودکان بستری در این بخش برایم یک معما شده بود، با خود فکر می‌کردم اگر مو نداشتم چقدر غصه می‌خوردم. از پدرم درباره آن‌ها پرسیدم.

پدر گفت به خاطر درمان بیماری سرطان موهایشان ریخته است. حس همه آن‌ها را درک می‌کردم. می‌دانستم که نداشتن مو چقدر سخت است. به پدر گفتم می‌خواهم به آن‌ها کمک کنم. می‌خواهم کاری کنم تا درد کمتری داشته باشند. می‌خواهم کاری کنم که مادران آن‌ها گریه نکنند. در آن لحظه به چیزی جز کمک کردن به بچه‌ها فکر نمی‌کردم.

وقتی پدر گفت می‌توانم با فروش نقاشی‌هایم به آن‌ها کمک کنم تصمیم گرفتم این کار را انجام بدهم. بعد از چند روز وقتی معلوم شد بیماری خاصی ندارم و از بیمارستان مرخص شدم سراغ مدادرنگی‌ها و دفتر نقاشی‌ام رفتم و شروع به کشیدن نقاشی کردم. در همه آن لحظه‌ها تصویر بچه‌های سرطانی مقابل چشمانم بود و تلاش می‌کردم نقاشی‌های خوبی بکشم.

 پدر و مادرم راهنمایی‌ام می‌کردند و با کمک آن‌ها سراغ رنگ روغن رفتم و شروع به نقاشی روی بوم کردم. برای موضوع نقاشی شب‌ها فکر می‌کردم و روز بعد با مشورت پدر و مادرم موضوع را انتخاب و سپس نقاشی می‌کردم. از 6 سالگی به صورت جدی شروع به این کار کردم و تا دو سال بعد موفق شدم 20 تابلو با موضوعات مختلف نقاشی کنم.»

آرزویی برای کودکان سرطانی

کلارا بعد از دوسال تلاش توانست نخستین نمایشگاه نقاشی‌اش را در خانه هنرمندان برپا کند و تابلوهایش را برای فروش در معرض دید عموم قرار دهد. رسیدن به آرزویی که دو سال برای آن تلاش کرد موفقیت بزرگی بود. آرزوی او زیباترین تابلوی این نمایشگاه شد. جایی که او شاخه گلی را به یک کودک سرطانی می‌داد. کلارا از این اثر و تابلوهای دیگر این‌گونه می‌گوید: « یکی از کودکان سرطانی که در بیمارستان دیدم دختری بود که همه موهایش ریخته بود. چهره آن دختر را همیشه به یاد دارم. در یکی از تابلوها او را کشیدم که کلاهی به سر دارد و با دادن شاخه گلی می‌خواستم به او نشان بدهم که چقدر دوستش دارم. آرزو می‌کنم که او و همه بچه‌های بیمار زودتر خوب شوند و دوباره مو دربیاورند، اما زیباترین خاطره‌ام به دنیا آمدن برادرم بود. وقتی به دنیا آمد تابلویی نقاشی کردم که در‌آن دو فرشته برادرم را به خانه ما می‌آوردند. جشن تولد 7 سالگی‌ام و رفتن به مدرسه یکی دیگر از خاطرات خوبی است که هیچ وقت فراموش نمی‌کنم و همه این خاطرات را نقاشی کرده‌ام.»

کلارا در آخرین روز نمایشگاه نقاشی‌اش از فروش 7 میلیون تومانی تابلوهایش گفت و ادامه داد: «همه این پول‌ها را به کودکان سرطانی هدیه می‌کنم و امیدوارم با این پول بتوانم به درمان آن‌ها کمکی کرده باشم.»

انگیزه‌ای برای فداکاری

منصوره رحیمی، مادر کلارا که نقش زیادی در خلق آثار هنری دخترش دارد از نخستین روزهایی که فداکاری و عشق، نقش تابلوهای کلارا شد این‌گونه می‌گوید: «من و همسرم هردو گرافیست هستیم و کلارا از یک سالگی وقتی مداد در دست گرفت نشان داد که به نقاشی علاقه زیادی دارد. من هم کاغذ و مداد در اختیارش قرار می‌دادم و زمانی که با رایانه مشغول طراحی و تصویرسازی  بودم کلارا در آغوش من با دقت نگاه می‌کرد. او به سرعت با دنیای رنگ و تصویر آشنا شد. از 3 سالگی شروع به کشیدن طرح‌های مختلف روی کاغذ کرد و من همه آن‌ها را که 800 برگ است نگه داشته‌ام.

 وقتی طرحی را روی کاغذ می‌کشید درباره آن صحبت می‌کرد و توضیح می‌داد. بعد از مدتی احساس کردم با مدادرنگی دیرتر به هدفش می‌رسد و به همین خاطر رنگ روغن و قلم در اختیارش قرار دادیم. وقتی به خاطر بیماری در بیمارستان بستری شد با دیدن کودکان سرطانی که به خاطر شیمی درمانی مو نداشتند از من و پدرش خواست راهی را به او نشان بدهیم تا بتواند به این بچه‌ها کمک کند.

در مدت سه روز برپایی نمایشگاه استقبال خوبی از سوی مسئولان و مردم انجام گرفت بطوری که معاون هنری وزارت ارشاد و شهرداری تهران چند تابلوی کلارا را با قیمت خوبی خریدند. کلارا تصمیم دارد در آینده بازهم نمایشگاه نقاشی برپا کند تا بتواند مرهمی هرچند کوچک برای درد کودکان سرطانی باشد.»
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار