محمد ایمانی در مطلبی با عنوان«ما نمیتوانیم از کجا آمد؟»چاپ شده در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان اینچنین نوشت:متفکران بسیاری علیه روشنفکری غربزده اعلام جرم کردهاند اما منطق ژان پل
سارتر در این باره شنیدنی و خواندنی است. او در مقدمهای که برای کتاب
مغضوبین روی زمین (اثر فرانتس فانون) نوشته، روایتی جالب از ماجرا دارد.
«ما روسای قبائل، خانزادهها، پولدارها و گردنکلفتهای آفریقا و آسیا را
میآوردیم چند روزی در آمستردام، لندن، نروژ، بلژیک و پاریس میچرخاندیم،
لباسهایشان عوض میشود، روابط اجتماعی تازهای یاد میگرفتند... آرزوی
اروپایی شدن را در دلهایشان به وجود میآوردیم. بعد اینها را به کشورهای
خودشان پس میفرستادیم. کدام کشورها؟کشورهایی که درِ آنها برای همیشه به
روی ما بسته بود، ما در آنها راه نداشتیم، ما دشمن بودیم. روشنفکرهایی که
درست کرده بودیم فرستادیم به کشورهایشان. بعد فریاد میزدیم برادری،
انسانیت. بعد میدیدیم پژواک صوت ما از دهان همین روشنفکرها- عین سوراخ آب
حوض- پس میآید... انعکاس درست و وفادارانه صوت خودمان را از حلقومهایی که
درست کرده بودیم میشنیدیم. مطمئن شده بودیم هرگز کوچکترین حرفی برای زدن
به جز آنچه در دهانشان میگذاشتیم ندارند بلکه حتی حق حرف زدن را از مردم
خودشان هم گرفتهاند».
بیعلت نبود خان ملک ساسانی درباره فضای مدرسه
علوم سیاسی پس از مشروطه و آغاز دوره رضا خان نوشت «روزی جناب سید ولیالله
خان نصر که تشریح درس میدادند، فرمودند ایران مثل خزهای است که به دیوار
چسبیده باشد و دولت انگلیس به منزله آن دیوار است که اگر نباشد، خزه وجود
خارجی ندارد... دستور ذکاءالملک و منصورالملک و باقر کاظمی همیشه این بود
که نبایستی اشخاص باهوش و باسواد جزو کارمندان وزارت خارجه درآیند». و همین
ذکاءالملک فروغی نخستوزیر رضان خان بود که از محصلان پرسیده بود «آیا
آستین لباس بدون دست میجنبد؟ انگلیس همان دست داخل آستین ایران است و
ایران بی او نمیتواند حرکت کند»! حدود 3 دهه بعد هنگامی که ملت ایران به
حرکت درآمدند تا نفت را ملی کنند، سپهبد رزمآرا با گستاخی به مردم انقلابی
گفت شماها که نمیتوانید یک کارخانه سیمان را اداره کنید و لولهنگ
(آفتابه) بسازید، میخواهید صنعت نفت به این عظمت را ملی کنید؟!
به مدت
150 سال منطق ساحرانه «شما نمیتوانید» به ملت ایران القا شد و از حاکمیت
ارضی گرفته تا منابع غنی زیرزمینی و امتیازات اقتصادی و حاکمیت سیاسی را
دستخوش غارت بیگانگان قرار داد. انقلاب اسلامی نقطه پایانی بر منطق
فشلکننده «ما نمیتوانیم» بود. به تعبیر استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب
پیرامون انقلاب اسلامی امام خمینی چه کرد؟ او به مردم شخصیت داد. خود واقعی
و هویت اسلامی را به آنان بازگرداند. آنها را از حالت خودباختگی و استسباع
خارج کرد. فلاسفه و حکما اصطلاحی دارند به نام استسباع که در فارسی آن را
شیرگیر ترجمه کردهاند. میگویند بعضی از حیوانات کوچک وقتی با حیوانات
درندهای روبرو میشوند- مثلا وقتی خرگوش با شیر مواجه میشود- حالت
استسباع پیدا میکنند یعنی اراده فرار از آنها سلب میشود، قدرت تصمیمگیری
را از دست میدهند، خودباخته و مفتون میشوند. نقطه مقابل استسباع، ایمان
به خود پیدا کردن است». امام خمینی بود که طلسم چند صدساله ساحران بزرگ
اروپایی و آمریکا را شکست و با برانگیختن ملتی رخوتزده ثابت کرد آنچه تابو
و توهم است، افسانه شکستناپذیری مستکبران است. امام(ره) به همه ملتها
آموخت که «ما میتوانیم» واقعیترین و شدنیترین آرمانهاست. امام این
معجزه واقعی را در برابر جادوی وهمانگیز قدرتها به عرصه آورد.
نه تنها
یک فرمانده جوان فاقد لشکر به نام جهانآرا به مدت 33 روز در برابر چند
لشکر مکانیزه ارتش صدام مقاومت کرد، بلکه خرمشهر در سوم خرداد 1361 در حالی
از پنجه اشغالگران آزاد شد که 19 هزار نظامی آموزشدیده دشمن به اسارت
درآمده بودند. آنها که بعدا با استعمال ادبیات «شعر و شعار» به منطق مقاومت
و استقامت طعنه زدند، نمیتوانند انکار کنند که نه تنها از متن آن مقاومت
33 روزه، آزادی خرمشهر رقم خورد، بلکه همان مجاهدت، «بن مایه» فتحالفتوح
حزبالله در جنگ 33 روزه 1385 (2006) شد و کمر پنجمین ارتش ادعایی دنیا را
شکست. همچنان که عقبنشینی خفتبار ارتش اسرائیل از جنوب لبنان در چهارم
خرداد 1379 (25 می 2000 میلادی) و سپس از نوار غزه در سال 2005 افسانه
نبود، هزیمت این رژیم در جنگ 33 روزه نیز واقعیتی غیرقابل انکار است. اما
این واقعیت را نه لفاظان قائل به تسلیمپذیری بلکه مجاهدان قائل به
خطرپذیری رقم زدند، که اگر بنای بر التماس و سازشطلبی بود، جنوب لبنان و
غزه نیز به رژیم نامشروع اسرائیل ملحق میشد. واقعیت این است که یاسر عرفات
با کاربست شاخه زیتون و آمد و شد در کریدورهای سیاسی و نشستها و مذاکرات
بیسر و ته نتوانست حتی یک وجب از خاک فلسطین را آزاد کند هیچ، که آخرالامر
مقر او را نیز به توپ بستند و سرانجام هم او را تحمل نکردند و مسموم
ساختند.
32 سال پس از فتح بزرگ خرمشهر که در آن دست خدا از آستین جوانان
گمنام اما مصمم و دلاور بیرون آمد و در حالی که حزبالله جشن پیروزی
برگزار میکند، نوار پیروزیهای جبهه مقاومت اسلامی به سوریه و عراق امتداد
یافته است. عراق در انتخابات و سوریه در دفاع میهنی، هر یک سند تازهای از
«آمریکا نمیتواند» را به پرونده ناکامیهای شیطان بزرگ افزودند. همین
روزها در حالی که مروه ابواحمد تحلیلگر غرب تاکید میکند «در آزادسازی جنوب
لبنان، این ایران بود که پیروز شد»، روزنامه فرانسوی لوموند نوشت «چرخش
معادله قدرت در سوریه و شکست معارضان مسلح، بدون ایران امکانپذیر نبود».
اما منطق ما میتوانیم صرفا به حوزه دفاع و مقاومت نظامی منحصر نمانده است.
هنر امام خمینی و امام خامنهای، به میدان آوردن همه ظرفیتها در حوزه
سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است. اگر دشمن و ایادی داخلی او چالشمحورند- و
معالاسف جناحها نیز بعضا به همین روند کمک میکنند- هنر رهبری در این 35
سال، فرصتمحوری و بسیج ظرفیتها در متن چالشهای بزرگ بوده است. رهبر معظم
انقلاب چهارشنبه گذشته در دانشگاه امام حسین علیهالسلام فرمودند «امروز
نظام اسلامی درگیر چالشهایی است. وجود چالش به معنای حرکت به سمت جلو و
ابتکارهای روزافزون و نو به نو است.
وجود چالش، انسانهای آگاه و بصیر و
شجاع را نگران نمیکند. وجود چالش، انسانهای متعهد را به نگاه به
ظرفیتهای موجود و احیانا معطل مانده وادار میکند. این چالشها بر اثر این
است که در نظام جمهوری اسلامی، توان پیشرفت، توان استحکام، توان اقتدار
روزافزون بسیار است. دشمنان ما این را میبینند... دولتهای استکباری عادت
کردهاند که سلطهگری کنند، زور بگویند... آنچه استکبار جهانی را آشفته
کرده این است که یک ملت در یک کشور مهم با سابقه تاریخی بسیار غنی، با دارا
بودن خصوصیات منحصر بهفرد، در مقابل این عادت زشت سلطهگری و سلطهپذیری
ایستاده است؛ این است که آمریکا را عصبانی میکند».یک نشانه اتقان و
استحکام این مسیر، رویشهای نو به نو در جمهوری اسلامی است. شهید مجید
شهریاری که به تصریح دکتر صالحی «بدون دریافت یک ریال» توانست غنیسازی 20
درصد را به انجام رساند و کمر شیطان را حقیقتا در آن تحریم انباشته از
تهدید بر سر سوخت راکتور تهران بشکند، یکی از همین رویشهاست؛ همچنان که
دانشمندان گمنام حوزه نانو و سلولهای بنیادی. اگر انقلاب اسلامی عقیم بود،
هرگز این رویشهای بزرگ در چهارمین دهه از عمر مبارک انقلاب اسلامی پدید
نمیآمد.
آیا کسی میتواند مجید شهریاریها را انکار کند؟ آنها در بوستان
پربرکت انقلاب روییدند و سر برآوردند و مایه شگفتی اهل فن شدند، چون افق
نگاهشان به دوردست و آینده روشن در ایجاد تمدن اسلامی بود. «و مثلهم
فیالانحیل کزرع اخرج شطأه فآزره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزراع».
اما حکایت ریزشها معطوف به نقشآفرینانی است که نتوانستند دورتر از نوک
دماغ خود را ببینند و تبدیل به محافظهکاران واقعی شدند. مغالطه ما
نمیتوانیم از جانب آنانی صادر شد که خیال میکردند منطق «ما میتوانیم» و
گفتمان مجاهدت، یک خط صاف و حرکت خطی بدون چالش و دستانداز است و چون
چالشها به چشمشان آمد، از اصل حرکت منصرف شدند و نسخه رو به قبله شدن را
پیچیدند. آنها منطق استقامت را بد فهمیدند حال آن که امیر مؤمنان
علیهالسلام میفرماید گاه ما بر دشمن غلبه میکردیم و گاه دشمن غلبه
میکرد اما «فلما رأیالله صدقنا انزل بعدوّنا الکبت و انزل علینا النصر...
هنگامی که خداوند صداقت (راست قامتی) ما را دید، خواری را بر دشمن نازل
کرد و نصرت را ارزانی ما نمود تا نهال ایمان سبز شد» (خطبه 56
نهجالبلاغه).
فلاسفه میگویند قویترین دلیل بر امکان یک شیئ، وجود آن
شیئ است. ملت ایران «ما میتوانیم» را بدون واسطه در انقلاب، دفاع مقدس،
مقابله با غائلهآفرینی و فتنهانگیزی گروهکها، تحریم اقتصادی 35 ساله و
حماسههای بزرگ سیاسی تجربه کرده است. به بیان رهبر انقلاب «ما دانستهایم
که بدون اتکا به قدرتهای زورگو و باجبگیر میتوانیم پیش برویم، میتوانیم
قوی بشویم، میتوانیم میدانهای ناشناخته و ناگشوده اندیشه بشری و فکر
بشری و دانش بشری را بگشاییم». این راز بزرگی است که ملت ایران گشوده است.
شاهین تیزپروازی که آزادی و مجال پرواز را تجربه کرد، قفس مرغ خانگی و
طوطیصفتی را اختیار نمیکند. «آزادی» بزرگترین رهاورد انقلاب اسلامی بود
که انبوهی از فرصت و توانمندیها را به ملت ما هدیه کرد. چه کسی میتواند
این آزادی از یوغ ابرقدرتها را از ملت ما دریغ کند یا در توجیه سلب آن
نسخه بپیچد؟!
فرصت دیپلماسی- به عنوان یکی از دهها فرصت در اختیار ملت
ایران- صرفا برای توسعه دادن به این آزادی و استقلال است. از این فرصت باید
بهره گرفت. «ما معتقد به تعامل با دنیا هستیم. در تعامل با دنیا باید طرف
مقابل را شناخت، اگر نشناسیم، پشت پا خواهیم خورد. پرونده خصوم خود را
فراموش نکنیم... اگر این سابقه یادتان رفت، پشت پا خواهید خورد... هنر این
است که شما کاری کنید که راهتان را ادامه دهید، او هم مانع کار نشود. و الا
اگر چنانچه توافق و تفاهم به این معنا بود که او بگوید شما باید از این
راه برگردید، شما هم بگویید خیلی خوب، این که خسارت است». مسئولان مذاکره
کننده «اگر نتیجه گرفتند چه بهتر اما اگر نتیجه نگرفتند، معنایش این باشد
که برای حل مشکلات کشور بایستی کشور روی پای خودش بایستد... توصیه ما به
مسئولینمان، به بچههای خودمان این است؛ مراقب باشید لبخند فریبگرانه دشمن
شما را دچار اشتباه نکند، دچار خطا نکند». و «علاج مقابله با دشمنی فقط یک
چیز است و آن تکیه بر اقتدار ملی و توان داخلی ملی و مستحکم کردن هرچه
بیشتر ساخت درونی کشور است».
روزنامه خراسان مطلبی را با عنوان«لزوم حمايت محدود ومشروط
از خودروساز داخلي»در ستون سرمقاله خود و به قلم حامد رحیم پور به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:در صنعت خودرو سازي نيز مانند صنايع ديگر بايد عوامل متعددي در تعيين قيمت
تاثيرگذار باشد. از اين جمله مي توان به نرخ ارز، تقاضاي بازار، کيفيت
محصول ، قيمت فلزات در بازار جهاني، تورم و ماليات بر ارزش افزوده اشاره
کرد. در اين بين در نظر گرفتن يک مدل واقع بينانه از ترکيب اين شاخص ها
مي تواند منجر به تعيين قيمت مناسب براي خودرو گردد که حقوق توليد کنندگان و
مصرف کنندگان در آن ديده شده باشد. موضوع مهم تاثير لايه اي اين فاکتورها
بر يکديگر و ارتباط مستقيم آن با سياست کلي حاکم بر صنعت خودروسازي
مي باشد. به اين مفهوم که سطح رقابت بازار، ميزان تقاضا و سطح کيفيت در
مرحله اول، سه فاکتور تاثير پذير از يکديگر مي باشند. اما متاسفانه در صنعت
خودروسازي داخلي برخي سياست هاي اتخاذ شده از سوي دولت نظيرتعرفه بالاي
گمرکي واردات خودروهاي خارجي(هم اکنون تعرفه واردات خودرو در سال جاري براي
خودروهاي بالاي 2500 سي سي 75 درصد و براي خودروهاي تا 2500 سي سي 55 درصد
است)، تامين ارز خودروسازها به نرخ مبادله اي و چشم پوشي از پياده کردن
برخي استانداردها مانند استاندارد يورو 4 توسط خودروسازهاي ايراني باعث شده
است خودروسازان ما محصولات خود را در بازاري غير رقابتي وبه نوعي انحصاري
عرضه کنند که نتيجه اي جز عرضه خودروهايي با کيفيت پايين نداشته است.
از
سوي ديگر اگرچه انتقادات متعددي که به اين صنعت وارد مي شود، به حق است،
اما بايد بپذيريم صنعت خودروسازي کشور به سان بچه اي مي ماند که از ابتدا
از انواع حمايت هاي دولتي برخوردار شده است و راهکارهاي متداولي که براي
اين بازار ارائه مي گردد نظير صفرکردن تعرفه واردات خودرو، مي تواند تبعات
منفي زيادي مانند تضعيف صنعت ملي و بيکارشدن عده کثيري که به طور مستقيم
وغير مستقيم در اين زمينه مشغول به کار هستند داشته باشد،بنابراين پيشنهاد
مي گردد چترحمايتي دولت که بر سرخودروسازان داخلي کشيده شده است مشروط به
ارتقاي کيفيت شده وبه مرور و در مدت زماني مشخص همين حمايت هم برداشته
شود. کشورهاي بزرگ هر چند سياست هايي را در جهت حمايت از يک صنعت همانند
خودرو تدوين کرده اند، اما به لحاظ زماني محدود بوده است. يعني اين حمايت
از جانب دولت ها موقتي و مشروط به اين بوده است که توليدکننده به سمت
ارتقاي کيفيت حرکت کنند، اما صنعت خودروي ايران اين روند را طي نکرده است؛
تاکنون دو دهه انواع حمايت ها از اين صنعت به عمل آمده است و بايستي
خودروسازان داخلي را به يک چارچوب رقابتي سوق داد تا بتوانند در کشور توليد
اقتصادي داشته باشند، نه اينکه صرفاً به توليد فيزيکي بپردازند.
بنابراين
رها شدن گام به گام اين صنعت از حمايت دولتي در کنار آماده سازي زمينه و
تشويق سرمايه گذاري خارجي در صنعت خودروسازي، تقويت دانش فني، انتقال سطح
تکنولوژي و مهارت در قراردادهاي خارجي و ساخت محصولات مشترک با شرکت هاي
معتبر در سطح جهاني منجر به حرکت رو به جلوي اين صنعت شده و در اين شرايط
است که تعيين قيمت خودرو در بطن بازار متناسب با شايستگي محصول در مقايسه
با ساير محصولات ودر کنار ساير فاکتورهاي نام برده شده صورت مي پذيرد و
قيمت عرضه محصولات به قيمت واقعي نزديک مي شود. در اين صورت هم صنعت خودروي
داخلي مي تواند به سمت پيشرفت حرکت کند و هم مصرف کننده ايراني مي تواند
به آن چه در مورد خودرو حقش شمرده مي شود، برسد و خودروي باکيفيت و مورد
نياز خودشان را انتخاب کنند.
سید باقر پیشنمازی ستون سرمقاله روزنامه رسالت را به مطلبی با عنوان«جمعيت و عزم ملي»اختصاص داد که در زیر مطالعه میکنید: سياستهاي كلي جمعيت كه از سوي مقام معظم رهبري و براساس اصل 110 قانون اساسي به رؤساي محترم قوا ابلاغ گرديد،بيشتر متوجه نهادهاي حكومتي و نيازمند قانون گذاري و اصلاح فرآيند و نهادينه سازي براي فراهم سازي تمهيدات اقبال عمومي و عزم ملي است. چرا كه عزم ملي در تحقق اين مسئله خطير، نقش تعيين كننده دارد. باور كردن اين رويكرد از سوي مردم و مشاركت فراگير در آن، پيش نيازهايي دارد كه حائز اهميت هستند.بدون
ترديد اصلي ترين فرصت براي جبران غفلت صورت گرفته در مورد نرخ رشد جمعيت،
جوانان در معرض ازدواج و يا متأهل هستند و عامل تعيين كننده در انگيزه و
تصميم آنها براي ازدواج يا فرزند پروري، چگونگي نگرش آنان به موضوع است.
نگرشي كه پيش از اينكه تابع مطالبات دستگاههاي اجرايي باشد تحت تأثير رفتار
و گفتار گروههاي مرجع است.
رسانههايي كه در سالهاي گذشته با تلاش بسيار و صرف هزينه هاي قابل توجه، زحمت كشيدند! و گروههاي مرجع را، از دانشمندان و جوانمردان
آزمون پس داده در عرصههاي پرافتخار جهاد و نخبگان تعليم و تربيت، به
خوانندگان و بازيگران و فوتباليستها تغيير دادند، اكنون بايد مدتها جستجو
كنند تا شايد بتوانند بين آنان افرادي را پيدا كنند كه به عنوان الگوي سبك
زندگي اسلامي ايراني، دستاوردهاي فرهنگي تربيتي و ساختار موفق و مؤثر زندگي
و خانواده خود را، الهام بخش عزم ملي و تصميم جوانان ميهن اسلامي نمايند.اقدام بعدي مورد انتظار از رسانهها، جبران خاطرات تلخ استفاده ابزاري از
جوانان و احساسات صادقانه و هيجانات آنان است كه از سال 76 تحت پوشش
شعارهاي منزلت و تكريم، شروع شد و بعدها با پايين آوردن سن رأي دهندگان از18سال به 15 سال اهداف اصلي مربوط به بهره برداري انتخاباتي و سياسي در
پوشش برخي اقدامات و همايشهاي نمايشي، آشكار گرديد. اگر چه جوانان فعلي
نسل ديگري هستند اما با خاطرات و نگرش جوانان ديروز و پدران و مادران امروز
مواجهاند.
اكنون از اعتمادسازي مجدد نااميد نيستيم و اميدواريم دولت "تدبير و اميد"
در اين مهم كمر همت ببندد و عزم جدي پيشه سازد. اما در مسئله ازدواج كه با
هدف تشكيل خانواده انجام ميشود.(1) و آغاز تأسيس يك بناي سالم و مستحكم و
زمينه ساز پرورش فرزندان و حفاظت از آسيبهاي اجتماعي است، دغدغههاي معيشتي
بيشتر به ذهن جوانان متبادر ميشود و چون اقدام جدي و قابل توجهي در نظام
تعليم و تربيت كشور و رسانه ها و تريبونهاي فرهنگي و اجتماعي در مورد تصحيح
نگرش نسبت به آثار گسترده ازدواج و تشكيل خانواده در تأمين سلامت فردي و
اجتماعي و رشد و شكوفايي استعدادها و تعيين سرنوشت انسان، صورت نميگيرد،
توان سنجش و موازنه بين دغدغههاي معيشتي ازدواج و دستاوردهاي مثبت روحي و
فروكش كردن هيجانات و اضطرابهاي آزاردهنده و تأمين آرامش و آزادسازي قوه
عاقله و ... وجود ندارد و به همين دليل اهتمام جدي براي عبور از موانع و
تدبير دغدغههاي معيشتي، اتفاق نمي افتد.
اين نكته از جمله دلايل غلبه عامل فرهنگي بر عامل اقتصادي در علل كاهش آمار ازدواج است.از علل ديگر فرهنگي مانع ازدواج، عرف خود ساخته اول فراهم شدن همه شرايط و سپس ازدواج است!عليرغم اينكه خداي متعال، در ساختار آفرينش انسان استعداد ازدواج را به
وجود آورده و براي آن علائمي قرار داده كه سن بلوغ توصيف ميشود و با وقوع
ازدواج استعدادهاي انسان يكي پس از ديگري شكوفا ميگردد و پس از بلوغ
انگيزه جدي تري براي زوجيت وجود دارد، اما نظام زمانبندي"ضد ازدواج" تحصيل،
سربازي و اشتغال، ضربه سهمگيني به ارزشمندترين ذخاير يك كشور كه همانا
ثمره خانواده ها و دوره نوجواني و جواني يك نسل است، زده است. دوره اي كه
عاليترين فرصت توانمندي، قدرت، نشاط و شادابي و بهره وري و كادرسازي براي
آينده كشور است.نظام اجتماعي كه بعد از احساس نياز به نوجوان ما مي گويد 3 سال صبركن تا
ديپلم بگيري و بعد يكسال صبركن تا نوبت سربازي تو برسد و بعد 2 سال صبر كن
تا دوره سربازي را پشت سر بگذاري و بعد 4 سال ديگر صبركن تا ليسانس بگيري و
بعد هم 2 سال صبر كن تا شاغل شوي و بعد ازدواج كن !! يعني رها كردن يك
جوان بعد از احساس نياز به زوجيت به مدت حدود12 سال در محاصره دهها آسيب اجتماعي.
نظام اجتماعي كه به دختران دانش آموز دبيرستاني مي گويد اگر ازدواج كردي
بايد دبيرستان روزانه را ترك كني و به صورت متفرقه يا نوبت دوم تحصيل كني ! نظام اجتماعي كه به جوان ازدواج كرده غيرشاغل مي گويد ديگر مشمول
بيمه سرپرست خانوار نيستي و هزينه درمان بايد بار زندگي ات را سنگين تر
كند! نظام اجتماعي نادرستي كه با مقاومت بيهوده در برابر اقتضائات بعد از
بلوغ نظام آفرينش انسان و تجاهل در مورد نيازهاي روحي و جسمي نوجوانان و
جوانان از دوره نشاط و شادابي و پويايي و بالندگي، دورهاي در معرض
اضطرابها و فشارهاي روحي شديد ناشي از سركوب نياز جنسي يا پنهان سازي
ارتباطات متعدد و نامشروع ساخته است كه منجر به شكل گيري صدها حادثه تلخ و
پرونده سياه و دستگيري و زندان و تشديد بزهكاري شده است كه مي رود تا
بسياري از فرصتها را به تهديد تبديل كند.
وقتي نظام اجتماعي با ناديده گرفتن اقتضائات جسمي و روحي انسان و به بهانه
برخي فرضيه هاي اثبات نشده بر نيازهاي جدي فرزندان در سن ازدواج خود چشم
فرو مي بندد و تغافل ميكند، جوان خود ناگزير ميشود براي نيازهاي روحي و
جسمي و جنسي خود، پاسخهاي در دسترس را جستجو كند و آن گاه كه ارتباط
قانونمند و مشروع با جنس مخالف در قالب ازدواج امكان تحقق نيافت و بسياري
از شيرينيها و جاذبه هاي آن قبل از ازدواج تجربه شد، ديگر انگيزه اي براي
ازدواج و پذيرش مسئوليت تشكيل خانواده و فرزند آوري باقي نمي ماند. (در
مورد كاهش فاصله بين سن نياز و زمان ازدواج در كشور ما راه حلهايي در همين روزنامه ارائه گرديد)(2) مشاوراني كه به بهانه پيشگيري
از طلاق در سالهاي گذشته توصيه به بالا رفتن سن ازدواج مي كردند نه تنها
موفق به كاهش آمار طلاق نشدند كه به موازات بالارفتن سن ازدواج در سالهاي
اخير شاهد شتاب و افزايش بيشتر در آمار طلاق بوديم و اين نشان مي دهد علل
طلاق را در عوامل ديگري بايد جستجو كرد. اهميت مسئله ازدواج و تشكيل و
تحكيم خانواده نه فقط به خاطر اصلاح نظام جمعيت كشور كه با هدف استحكام
ساختار فرهنگي جامعه، لازم است مورد توجه جدي مراجع قانون گذاري و اجرايي و
نظارتي و رسانه ملي قرار گيرد. ولي اكنون به دليل اعلام سياستهاي كلي
جمعيت و لزوم اعتماد سازي در جامعه به بسياري از سئوالهاي موجود بين جوانان
و خانواده ها در اين زمينه بايد پاسخ داده شود.
بايد معلوم شود چرا قانون تسهيل ازدواج جوانان پس از 8 سال هنوز اجرا
نميشود ؟! آييننامه ماده 43 قانون برنامه پنجم توسعه در مورد ساماندهي
امر مشاوره ازدواج جوانان عليرغم تصويب در دولت به كدام دليل موجه متوقف
شده است؟! چرا نهادهاي نظارتي و رسانه ملي تا حصول نتيجه موضوع را پيگيري و
تعقيب نمي كنند؟چگونه مي توان اميدواربود كه فرآيندهاي جديدي كه قرار است براي نهادينه سازي سياستهاي كلي جمعيت تعريف شود در عرصه اجرا مورد توجه واقع
شود؟ و گرفتار سرنوشت مشابه قوانين ياد شده نگردد؟ انتظار مي رود قواي 3
گانه و رسانه ملي كه مخاطبان اصلي سياستهاي كلي ابلاغي هستند براي بهسازي
نگرشها، از تنوير افكار عمومي و پاسخگويي به سئوالهاي موجود بين مردم و
خصوصاً جوانان، آغاز نمايند.
پي نوشتها:
1- بند دوم سياستهاي كلي جمعيت: رفع موانع از ازدواج، تسهيل و ترويج تشكيل
خانواده و افزايش فرزند، كاهش سن ازدواج و حمايت از زوجهاي جوان و
توانمندسازي آنان درتأمين هزينه هاي زندگي و تربيت نسل صالح و كارآمد
2- سرمقاله "ازدواج بهنگام" روزنامه رسالت 12/11/92
مطلبی که حسام الدین برومند در ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز با عنوان«قاطعیت در تراز عدالت» پیرامون اجرای حکم اعدام «مهآفرید امیرخسروی» مجرم اصلی پرونده موسوم به فساد 3 هزار میلیاردی،به چاپ رساند به شرح زیر است: بدون تردید روز گذشته با اجرای حکم اعدام «مهآفرید
امیرخسروی» مجرم اصلی پرونده موسوم به فساد 3 هزار میلیاردی، برگ زرینی در
امر مبارزه تاریخی با مفسدان اقتصادی و دانهدرشتها رقم خورد و قوهقضائیه
در میدان عمل از این آزمون بزرگ سربلند بیرون آمد. این در حالی است که از
نیمه مرداد 1390 که پرونده فسادبزرگ مالی گشوده شد؛ دستور کار جبهه دشمنان
ملت ایران و ضدانقلاب در تمام قریب به 3 سال گذشته این بود که یکسره این
ساز را کوک کنند که این پرونده به نتیجه نخواهد رسید. از همین رو، حجم
انبوهی از گزارشها، اخبار و تحلیلها از سوی ضد انقلاب، اپوزیسیون
خارجنشین و شبکههای ماهوارهای و رسانههای معاند به فضای رسانهای و
مجازی پمپاژ شد که جمهوری اسلامی قدرت برخورد با متهمان و عوامل فسادی مالی
در ابعاد 3 هزار میلیارد تومان را ندارد و بهصورت مستمر القا میکردند
دانهدرشتها از چنگال قانون، دستگاه قضا و نظام فرار خواهند کرد. آتش تهیه
سنگین این شایعات و شبهات پیرامون ادعای به فرجام نرسیدن این پرونده، با
تحرکات مرموز و موذیانه جریان «فتنه» و «انحراف» پر و بال داده میشد چراکه
«فتنه» و«انحراف» در تردیدافکنی درباره این پرونده همنظر و همعقیده و حتی
همکار بودند و این خط را دنبال میکردند که با لطایفالحیل و شانتاژکاری و
تحریف واقعیت برای افکار عمومی جابیندازند این پرونده به اصطلاح با
«سیاسیکاری» گره خورده و قوهقضائیه از این استقلال برخوردار نیست که
بتواند با مفاسد اقتصادی و مالی برخورد قاطعانه کند. به تعبیر دیگر، برخورد
با مفسدان اقتصادی در یک مکانیسم قدرتمند حقوقی و قانونی را تنها «شعار»
مسؤولان عالی قضایی میپنداشتند و این رجز توخالی را سر میدادند که
درآینده همه چیز روشن خواهد شد و دانهدرشتها پس از چند صباحی که آبها از
آسیاب افتاد، از این معرکهگیری خلاص میشوند!
شبکه بیبیسی به عنوان پیشقراول تحریف واقعیتها و تخریب قوهقضائیه از
همان ابتدا و در گزارشات تولیدی متعدد و پیدرپی میکوشید وانمود کند
رسیدگی به اتهامات مهآفرید و گروه مافیایی آریا در دستگاه قضایی ماستمالی
خواهد شد و حتی مشخصا در گزارشی در اول مهر 1390 ادعا کرد پرونده فساد 3
هزار میلیاردی و طرح اتهامات مهآفرید بایگانی خواهد شد!دیروز مهآفرید در شرایطی به دار مجازات آویخته شد که یادآور میشود، از
بیبیسی تا صدای آمریکا، دویچهوله، رادیو فردا تا صدها شبکه عنکبوتی
ضدانقلاب و اپوزیسیون خارجنشین با پروپاگاندای رسانهای و با بهرهگیری از
تاکتیکهای عملیات روانی در برنامههای مختلف خود و در هر مرحله از رسیدگی
به اتهامات مهآفرید و دیگر متهمان این پرونده، ادعاهای جدیدی را به صحنه
آوردند و آن را در قالب عباراتی چون«نمایشی»، «خیمه شببازی»، «شعبده
بازی»، «خیال باطل» و نظایری از این دست توصیف کردند.
البته هر انسان منصفی میتوانست بفهمد شواهد و قرائن به وضوح نشان میداد
قوهقضائیه در به سرانجام رساندن این پرونده بزرگ ذرهای کوتاهی نخواهد کرد
و در به مجازات رساندن مفسدان و دانهدرشتها که خواسته بحق مردم بوده،
مصمم و باانگیزه است و سیر رسیدگی به این پرونده گویای این واقعیت است.
پروندهای بالغ بر 20 هزار صفحه و صدها متهم، اکنون در کمتر از 3 سال، متهم
اصلی آن پس از محاکمه و تشریفات آیین دادرسی بابت احراز «افساد فیالارض
از طریق شرکت در اخلال در نظام اقتصادی کشور با تبانی و فساد در شبکه بانکی
و توسل به روشهای متقلبانه و مجرمانه و اخذ میلیاردها تومان وجوه
غیرقانونی و شرکت در پولشویی و پرداخت رشوه» به سزای عملش میرسد.قاطعیت مثالزدنی قوهقضائیه در اجرای حکم مجرم اصلی پرونده فسادبزرگ
بانکی و مالی حاوی چند پیام و پیامد است: 1- اجرای این حکم، ضربشست
سنگینی به شبکه فساد و کانونهای مافیایی مفسدان، رانتخواران و ویژهخواران
است. 2- قوهقضائیه استقلال و اقتدار خودش را در برخورد با دانهدرشتها
به رخ کشید تا همه بدانند هیچ کسی نمیتواند از چنگ قانون بگریزد. 3- ادعای
دروغین رسانههای ضدانقلاب و شبکههای بیگانه در به نتیجه نرسیدن این
پرونده و اجرا نشدن احکام متهمان اصلی، دروغ از آب درآمد. 4- روشن شد
قوهقضائیه به دور از قشقرقبازیها و تحرکات و دسیسههای ضدانقلاب، فتنه،
انحراف و بیگانه، نه تنها به «میدان فریب» حریف وارد نشد بلکه با هوشیاری و
همت، الگوی مناسبی در برخورد با مفسدان اقتصادی را عملیاتی کرد. 5- بار
دیگر بر همگان ثابت شد این قبیل فسادهای کلان و هنگفت با نسخه حکومتی
جمهوری اسلامی سازگاری ندارد و در مواردی که اعمال پلشت اینچنینی بروز و
ظهور یابد؛ هیچ مجرم و دانهدرشت و یقهسفیدی مصونیتی نخواهد داشت و خط
قرمزی وجود ندارد. 6- بازدارندگی اجرای قاطعانه این حکم غیرقابل انکار است
ولو اینکه پیشگیری از فسادهای مالی پیچیده و چند لایه نیازمند عزم ملی و
همکاری تمام نهادها و ارگانهاست.
و بالاخره باید به قوهقضائیه در اجرای قاطعانه قانون و دفاع از حقوق مردم
و بازگرداندن اموال به بیتالمال در این پرونده بزرگ، خداقوت و دستمریزاد
گفت و انتظار داشت آنهایی که با دروغ بزرگ تقلب در انتخابات، در امنیت
کشور اخلال کردند و به تعبیر رهبر انقلاب «بزرگترین گناهشان این بود که
دشمن را امیدوار کردند» به سزای درخور اعمالشان برسند.
«فرهنگ سازي با استفاده از ظرفيت حماسه فتح خرمشهر»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی به مطلبی چاپ شده در ستون سرمقاله اش اختصاص داد:در آستانه سالروز مبعث پيامبر گرامي اسلام قرار داريم، واقعه مهمي كه مسير تاريخ بشريت را تغيير داد و جهان را به منبع نور بزرگي هدايت كرد كه اگر به درستي ادامه يابد انسانها به سعادت كامل خواهند رسيد.پرتوي از مبعث پيامبر اسلام، با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران جلوهگر شد و ايران را در قرن معاصر به پايگاه نهضت جهاني اسلام تبديل كرد. از بركت اسلام بود كه نظام جمهوري اسلامي در ايران مستقر شد و مردم براي حفاظت از اين نظام حكومتي مبتني بر شريعت اسلامي، فداكاريهاي كم نظيري از خود نشان دادند و اين ايثار را در هشت سال دفاع مقدس به حماسهاي بزرگ تبديل كردند كه اوج آن را در روز سوم خرداد 1361 در جريان آزادسازي خرمشهر از سلطه حزب بعث عراق شاهد بوديم.ديروز، سوم خرداد، سالروز فتح خرمشهر بود كه "روز مقاومت، ايثار و پيروزي" نام دارد. اين نامگذاري را بايد جدي گرفت و با تكيه بر آن بر ادامه راه و روش كساني كه با ايثار و مقاومت در صحنههاي انقلاب و دفاع مقدس توانستند انقلاب اسلامي و دفاع مقدس را به پيروزي برسانند تأكيد نمود.هر سال به مناسبت سوم خرداد، در خرمشهر و در نقاط ديگر مراسم ويژهاي برگزار ميشود و افرادي كه وظيفهاي در اين زمينه برعهده دارند به وظيفه رسمي خود عمل ميكنند و افرادي از مسئولين نظامي و غيرنظامي نيز در مراسم شركت ميكنند و اخبار آن در رسانه منعكس ميشود. اين اقدام قطعاً لازم است اما كافي نيست. جشن آزادي خرمشهر بايد به ظرفيتي براي زنده نگهداشتن و رشد و بالندگي روحيه مقاومت در نسلها و جوشش و بارور شدن ايثار در جان عموم مردم تبديل شود. فقط در اينصورت است كه بزرگداشت سالروز فتح خرمشهر فلسفه خود را پيدا ميكند و جشنها و برگزاري مراسم ويژه اين روز ميتواند مفيد باشد.
امام خميني، در 29 تير ماه سال 1367 به مناسبت سالگرد كشتار خونين مكه و قبول قطعنامه 598 در پيامي، خطاب به مردم و مسئولين نوشتند:
"من، در ميان شما باشم و يا نباشم، به همه شما وصيت و سفارش ميكنم كه نگذاريد انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بيفتد. نگذاريد پيشكسوتان شهادت و خون در پيچ و خم زندگي روزمره خود به فراموشي سپرده شوند" (صحيفه امام جلد 21 صفحه 93)سفارش امام به مردم و مسئولين و تأكيد بر اينكه پيشكسوتان شهادت و خون نبايد در پيچ و خم زندگي روزمره خود به فراموشي سپرده شوند، براي حفاظت از اصول و ارزشهاي انقلاب و براي استمرار موجوديت نظام جمهوري اسلامي و حتي براي حاكميت دين در كشور، يك استراتژي هوشمندانه است. اگر نسل امروز و نسلهاي آينده جامعه ما با مقاومت و ايثار كه بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي آنها را در كلمات حماسيتر و قويتر "شهادت و خون" گنجانده اند، آشنا نباشد و اين ويژگيها با روح و جان آنها عجين نشود، هيچ تضميني براي استمرار انقلاب اسلامي و نظام برآمده از آن وجود نخواهد داشت. بنابر اين، بايد از تمام ظرفيت حماسههاي بزرگي از قبيل آزادسازي خرمشهر استفاده شود تا اين هدف مهم زمينه تحقق پيدا كند.بيش از سه دهه از حماسه آزادسازي خرمشهر گذشته است و هر سال مراسم اين روز نيز برگزار شده ولي هيچ جمع بندي روشني از ميزان تأثيري كه اين اقدامات براي رشد و بالندگي ايثار و مقاومت در ميان جوانان و بارور ساختن آن در جامعه داشتهاند وجود ندارد.
امام خميني در همين فراز از پيام خود، راه فراهم ساختن زمينههاي رشد دادن و بالنده كردن مقاومت و جوشش و بارور شدن ايثار در ميان مردم را نيز به مخاطبان خود نشان دادهاند. ايشان به فراموشي سپرده شدن پيش كسوتان شهادت و خون در پيچ و خم زندگي روزمره را، عامل فاصله گرفتن مردم از مقاومت و ايثار دانستند و هشدار دادهاند كه اگر چنين شود، انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان خواهد افتاد.اكنون مابايد پيوسته عملكردها را با دقت بررسي كنيم و به اين سؤال پاسخ بدهيم كه در اجراي عدالت اجتماعي چه كردهايم و براي آنكه پيش كسوتان شهادت و خون در پيچ و خم زندگي روزمره خود به فراموشي سپرده نشوند، چه اقداماتي انجام داده ايم؟ اين بررسي و يافتن پاسخ اين سؤال ميتواند و بايد يكي از محورهاي اصلي برنامههاي مراسم سالروز آزادسازي خرمشهر باشد.از آنجا كه هيچ ارگان يا نهادي مسئول بررسي اين موضوع مهم و يافتن پاسخ اين سؤال اساسي نيست، درحال حاضر نميتوانيم نظر دقيقي در اين زمينه بدهيم ولي ملاحظه وضعيت جامعه اين واقعيت را گوشزد ميكند كه توصيه امام درباره پيش كسوتان شهادت و خون بر زمين مانده و هشدار امام در اين زمينه را بايد جدي گرفت. رشد قارچ گونه فرصت طلبان و زراندوزان با سوءاستفاده از فرصتي كه بعضي دولتمردان در سالهاي اخير در كشور پديد آوردند، طبقهاي از اشراف جديد پديد آورده كه به اقشار محروم جامعه فخر ميفروشند و به صورت غيرمستقيم اين نكته انحرافي را به آنها القاء ميكنند كه نتيجه فداكاريهاي شما اينست كه در محروميت بمانيد و در پيچ و خم زندگي روزمره خود به فراموشي سپرده شويد. قطعاً واقعيت اين نيست كه نتيجه فداكاري و ايثار، فراموش شدن در پيچ و خم زندگي روزمره باشد، زيرا اين متاع پرارزش هرگز نزد خدا گم نميشود و عجين شدن آن با روح و جان مردمي كه اهل ايثار و فداكاري هستند، خود بالاترين دستاورد است. در عين حال، مسئولان و دولتمردان نيز در برابر ايثارگران وظايفي دارند كه بايد انجام دهند.
رويدادهائي از قبيل اختلاسها و سوءاستفادههاي سه هزار ميلياردي و نه هزار ميلياردي و 16 هزار ميلياردي و سر برآوردن يك شبه صاحبان ثروتهاي افسانهاي، بدون آنكه حق محرومان ضايع شود امكان پذير نيست. همين رويدادها و پديدهها بطور طبيعي به معناي بيتوجهي به پيش كسوتان شهادت و خون و رها ساختن آنها در پيچ و خم زندگي روزمره است. اين وضعيت، خطر افتادن انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان را افزايش ميدهد. دولتمردان ما بايد با الهام از بعثت پيامبر اكرم، عدالت را به مردم هديه كنند و با الهام از ايثار و مقاومت پيروز پيش كسوتان شهادت و خون، توجه ويژه به آنان را سرلوحه برنامههاي خود قرار دهند و ازظرفيت كامل حماسههاي بزرگي همچون فتح خرمشهر براي گسترش فرهنگ مقاومت و ايثار بهرهبرداري كنند.
روزنامه دنیای اقتصاد مطلبی را با عنوان«واقعیت تلخ»در ستون سرمقاله خود و به قلم دکتر پویا جبل عاملی به چاپ رساند:بیتردید دستگاه قضایی باید با رانتخواران و مفسدان اقتصادی فارغ از
جنجالهای رسانهای برخورد کند؛ در این امر هیچ شکی نیست، اما مساله اختلاس
بزرگ تاریخ ایران، بیشتر از همه باید گوشزدی باشد به سیاستگذاران
اقتصادی. این سیاستها و چارچوبها و رویههای اشتباه است که میتواند حتی
کارآفرینان را تبدیل به مفسد کند. بعد همانی که پایهگذار چارچوبهای
سیاستی غلط و فسادآور میشود، طلبکار میشود که مفسدان، اقتصاد را به
نابودی بردهاند. این دور باطل در بسیاری از موضوعات وجود دارد؛ مثلا
جلوی بازار رقابتی خودرو را از طریق تعرفههای بسیار سنگین میگیریم، بعد
نهادی درست میکنیم که قیمت رقابتی را پیدا کند!!! به زور قانون و نظارت و
بخشنامه، نرخ سود بانکی را آنقدر پایین میآوریم که صفی طولانی از
متقاضیان تسهیلات ایجاد میشود و هر کس آشنایی، رابطهای و غیرهای داشته
باشد، تسهیلات میگیرد، آنوقت دهها نهاد و سازمان را بسیج میکنیم که
رانتخواران و مفسدان را پیدا کنند!!! دو یا حتی چند نرخ ارز را تعریف
میکنیم، بعد بهدنبال واردکنندگان میرویم و هر قدمی را که برمیدارند
کنترل میکنیم تا نکند ارز را به قیمت دیگری بفروشند یا کالایی را که وارد
میکنند، به بهای ارز آزاد، عرضه کنند؛ آن وقت هزینه خود نظارت برای اقتصاد
بیشتر از آن میشود که اگر کالا را با ارز آزاد وارد میکردیم! باور کنید
اقتصاد ایران پر از این واقعیتهای تلخ است و اعدام اخیر یک مفسد اقتصادی
(مهآفرید امیرخسروی) هم از جنس همین واقعیتها است. سیاستگذار باید بخشی
را که خود در این فرآیند مقصر بوده، بازبینی و اصلاح کند وگرنه با شرایط
اقتصادی این کشور حتی اعدام نیز نمیتواند ضامن عدم بروز فسادهای آتی
باشد.
این واقعیتهای تلخ وقتی رخ میدهند که دولت برخلاف رویه بازار و
مکانیسم قیمتی شفاف، در آن دخالت میکند. دولت نمیگذارد بازار کار خود را
کند.
زمانی از نرخ ارز آن خوشش نمیآید و گاهی از نرخ بهره تعادلی
آن. همین مداخلات است که منشأ اصلی فساد اقتصادی میشود. اگر امروز لیست
بلند بالایی از مطالبات معوقه بانکها وجود دارد، همانطور که بارها در این
ستون گفتهایم، نتیجه کنش سیاستگذار است که نرخ بهره و جریمه تسهیلاتش
کمتر از تورم است و کدام فعال اقتصادی حاضر است از نانی که بهواسطه رانت
خودساخته دولت برآمده چشمپوشی کند. وقتی جریمهای واقعی از وی گرفته
نمیشود، معلوم است که مطالبات معوقه ایجاد میشود. حال چند روز دیگر خبر
میرسد که فلان تعداد از بدهکاران راهی زندان شدند و در حالی که همه فکر
میکنند مطالبات کم میشود، چون هنوز همان چارچوب به قوت خود باقی است
افراد دیگر بدهکار سیستم بانکی میشوند. در دور باطل گیر کردهایم. هر روز
واقعیت تلخ دیگری را تجربه خواهیم کرد اگر رویهها را اصلاح نکنیم.
مطلبی چاپ شده از فضل الله یاری را میخوانید که با عنوان«کدام دولت بر سر کار است؟»به ستون سرمقاله روزنامه ابتکار اختصاص یافت:
وقتي در يک روز در شهري مانند بوشهر
همايش مخالفان دولت به راحتي برگزار ميشود و هواداران دولتي که بر سر کار
است، نه در آن شهر و نه در شهرهاي ديگري چون ياسوج، اصفهان، شيراز و مشهد،
امکان برگزاري همايشي مشابه را ندارند، سؤالات بسياري به ذهن متبادر
ميشود.
نخست اينکه کدام دولت بر سر کار است؟ آيا وضعيت
مانند چهار ساله دوم دولت احمدي نژاد است که فقط گروههاي زير مجموع جناح
حامي دولت در هم فضاهاي عمومي همايش و جلسه و سخنراني برگزار ميکردند.
درحاليکه گروههاي جناح مقابلِ دولت، به خصوص اصلاحطلبان، حتي در برگزاري
جلسات در داخل منازل خود نيز با ممانعت هاي عجيب و غريب روبرو ميشدند.
اين وضعيت هر انسان ناآگاهي را به اين اشتباه مياندازد که نکند در 24
خرداد 92 يکي از نامزدهاي مدافع وضع دولت احمدي نژاد به رياست جمهوري رسيده
است.ديگر اين که آيا دولت روحاني آن قدر آزادمنشي به
خرج ميدهد که شعار «زندهباد مخالف من» را سر ميدهد، بيآنکه گوش چشمي
به موافقان و همراهان خود داشته باشد؟
اين گمانه زني
به اين خاطر تقويت ميشود که گاه به بهاي آزادي مخالفان در ابراز عقيده،
قانون لگدکوب قدم هاي آنها ميشود؛ در اين ميان برخي از مسئولان دولتي نه
به هواداران دولت ميانديشند و نه به قانوني که ميثاق مردم و حکومت بوده
است؛ و در اين قانون گريزي آنچه دستخوش خدشه ميشود، اعتبار حکومت است. اين
مسئولان اگر جوابگوي ملت نيستند، حداقل بايد پاسخگوي حکومت باشند که چرا
چنين در برابر حراج قانون به ثمن بخس ساکت و ناظر نشستهاند.سوال
بعدي که خود را نشان ميدهد، اين است که آيا دولتِ متکي به رأي مردم توان
برخورد با قانون ستيزي ها را ندارد؟ اين سؤال نيز از مقايسة شعارها و نظرات
رئيسجمهور و عملکرد مسئولان زيردست او به ذهن متبادر مي شود. دکتر حسن
روحاني هم در شعارهاي انتخاباتي و هم در سخنراني خود در يک سال گذشته بر
اجراي امور در مجراي قانون تأکيد بسيار کرده است، درحاليکه به نظر ميرسد
برخي از مسئولان منتخب وي و دولتش در تهران و استانها و شهرهاي ديگر،
عملکردي متناقض با اين شعارها و تاکيدات دارند. در اينکه هنوز بسياري از
مسئولان دولتي در شهرستانها تغيير چنداني نکردهاند، شکي نيست و البته
اعتراضي نيز نيست؛ چرا که خود ميتواند نشاني ازبلوغ فکري دولتمردان جديد
باشد. اما اينکه اين مسئولان هنوز روش دولتمردان پيشين را در عمل پياده
ميکنند، خطري است که دولت مستقر را- حتي – بيشتر از حمله خارجي تهديد
ميکند.
مردمي که در روز 24 خرداد 90 پاي صندوقهاي رأي
آمدند و از ميان چند نامزد مطرح و مشهور، دکتر حسن روحاني را برگزيدند،
خوب ميدانند که به چه خاطر به او رأي دادند و از پس يک سال طبيعي است که
هنوز آن عهد را به ياد داشته باشند و تحولات امور را رصد کنند، تا نشاني از
اجراي خواستههاي خود را مشاهده کنند. از سوي ديگر دکتر حسن روحاني نيز به
کرات گفته است که هم وعده هايش را فراموش نکرده و هم بر اجراي آنها اصرار
دارد. اما آنچه در اين ميان، بين انتظارات مردم و عملکرد دولت فاصله ايجاد
کرده است، رفتار برخي از مسئولان منتخب دولت در سراسر کشور است که يا
فراموش کرده اند مامور اجراي منويات کدام رئيسجمهور اند و يا خود را به
ندانستن، نفهميدن و فراموشي زدهاند.اين مسئولان در
امتحان اعتمادِ مردم نمره اي کسب ميکنند که در مقياسي کلي در کارنامه دولت
يازدهم و دکتر حسن روحاني نوشته ميشود. بر رئيسجمهور است که مواظب نمر
خود در اين آزمون مهم و دشوار باشد.
علی تتماج در مطلبی که با عنوان«لیبی در آتش رقابت عربی- عربی»در ستون یادداشت روز،روزنامه حمایت با موضوع جنگ در لیبی اینگونه نوشت:لیبی بار دیگر به صحنه جنگی تمامعیار مبدل شده است. جنگی که محور آن را
ژنرالی بازنشسته به نام خلیفه حفتر تشکیل میدهد. وی با ادعای احیای کرامت
لیبی، بار دیگر این کشور را به جنگ داخلی سوق داده است. در کنار مواضع
گروههای داخلی لیبی و اهداف آنها از این اقدامات، نیز نقشی که کشورهای
غربی در این ناآرامیها ایفا میکنند یک واقعیت مشاهده میشود و آن حمایت
کشورهای عربی از جمله امارات و عربستان از این گروهها است. محافل رسانهای
عربی به ویژه رسانههای امارات و عربستان صراحتاً از این فرد حمایت کرده و
حتی بیانیههای وی در این نشریات به چاپ رسیده است.
با
توجه به اینکه کشورهای عربی مذکور در چالشهای داخلی و منطقهای متعددی
گرفتارند این سوال مطرح است که چرا به دنبال بحرانسازی در لیبی هستند و
چه هدفی را دنبال میکنند؟در پاسخ
به این پرسش چند نکته قابل توجه است. نخست آنکه بخشی از این منازعات
برگرفته از رقابتهای درونی میان کشورهای عربی است. عربستان و امارات
رقابتی سخت را با قطر آغاز کردهاند و در هر منطقهای به دنبال حذف منافع
دوحه هستند.
این امر را در مصر، تونس، عراق و اکنون در لیبی میتوان مشاهده
کرد. این مسئله زمانی بیشتر آشکار میشود که برخی محافل سیاسی در لیبی
ادعا کردهاند که قطر و ترکیه محور بحرانهای این کشور هستند، حال آنکه
گزارشها و اسناد از روابط نزدیک حفتر با عربستان و امارات حکایت دارد. دوم
آنکه سخنان حفتر در باب اهدافش از اقدامات اخیر در لیبی نشانگر نگاه ویژه
وی به عربستان و امارات است. وی تاکید میکند به دنبال مقابله با تروریسم و
البته اخوانالمسلمین است. کارنامه عربستان و امارات نشان میدهد که آنها
جنگی تمامعیار را علیه اخوان آغاز کردهاند که نمود آن را در مصر، اردن،
یمن، تونس، بحرین، امارات و... میتوان مشاهده کرد. سوم
آنکه کشورهای عربی نظیر عربستان و امارات اکنون با چالشی به نام بازگشت
گروههای تروریستی از سوریه به این کشورها مواجه هستند.
گروههایی که زمانی
با هدایت کشورهای عربی راهی سوریه شدند اکنون با شکست معادلاتشان به
تهدیدی برای اربابان خود مبدل شدهاند چنانکه آنها در بیانیههای متعددی بر
انتقامگیری از سران عرب تاکید کردهاند. اکنون این سناریو مطرح است که
کشورهای عربی نظیر امارات و عربستان با سوق دادن گروههای تروریستی به لیبی
برآنند تا ما به ازای سوریه را در این کشور را به آنها پرداخت کنند. درگیر
شدن تروریستها در جنگی جدید میتواند کاهش تهدید آنها رابرای سران عرب و
البته غرب به همراه داشته باشد. به
عبارتی سران برخی کشورها عربی برآنند تا لیبی را قربانی امنیت خویش سازند و
البته با حمایت از افرادی مانند حفتر به دنبال تأمین منافعی همچون سرکوب
اخوان نیز هستند.
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را مطالعه میکنید که به مطلبی با عنوان«نگذاريم که وضع بدتر از اين شود که هست»نوشته شده توسط منصور فرزامی پرداخته است:
در زندگي انسانها و کشورها گاهي مراحلي سخت پيش ميآيد که حل معضلات آن با تعقل و تفکر و به دور از احساسات آن هم با افرادي کاردان ممکن است. در زندگي امروز جامعه ايران آن مرحله سخت و به تعبير استاد توس، « ننگ و نام » معضل، همين مشکل امروز ماست. ملت ايران با نمايندگان سياسي خود راهي را به جانب اصلاح و بهبود پيموده است. غرب هم از موضع خود قدمي به سوي ما آمده، يک نکته هم براي غرب و هم براي ما معلوم و مبرهن است اين که بازگشت به عقب به سود هيچ کدام نيست همان گونه که پس رفتن از مذاکرات در سال 2005 و پيمودن عبث آن تا دولت يازدهم به سود دو طرف نبود. هم ما اين را ميدانيم و هم غرب. و اروپا متضررتر از آمريکا. پس دوباره به نقطه صفر بازگشتن، صرف آن همه نيرو براي هيچ بوده است و اين از راه صواب و منطق انساني به دور است در اين صورت به تعبير قرآن اگرما آسيب ببينيم، دشمن هم آسيب ميبيند البته ما در شرايطي که غرب تصور استيصال دارد نيستيم و بر خلاف تحليل غيرعملي و غير علمي دلواپسهاي مصطلح چنان که در دل خود ميپندارند، وضع ما به هيچ وجه شربت اندر شربت نبوده است فقط اداي خوشي بسيار را در آوردهاند و گرنه اين قدر ميدانند که دنياي مردم ما چه وضع ناگواري در بطن و متن خود دارد.
همچنين آن چه غرب در ذهن و ضمير خود دارد هم نيست و در دراز مدت از جهات بسيار که دراين مقال شمردني نيست، اوضاع بر وفق مرادش پيش نخواهد رفت و به ايران و فرهنگ و مدنيت و توانمنديهاي استراتژيکياش نياز بسيار خواهد داشت و غرب هم ميداند که ايران با موقعيت خاص انساني تاريخي و طبيعياش با هيچکدام از همسايگان منطقهاياش قابل مقايسه نخواهد بود و به صلاح نيست که در مقابل کشوري با آن خصايص، زياده طلبي کرد. پس نبايد اشتباه گذشته را تکرار کند. شير خفته، شير مرده نيست اگر غير از اين بينديشد و در مقابل ايران وحدت رويه نداشته باشد، بي درايتي کرده است و زيرکياش ادعايي بيش نيست.
و اما آن چنان که عراقچي گفت «اگر هم مذاکرات به نتيجه نرسد، دنيا به آخر نميرسد» اگرچه از سر اضطرار گفت، بله به درستي هم ادا کرد. دنيا به آخر نميرسد اما هم خود اين مذاکره کننده خبره و توانا ميداند که در کنه جمله اش چه حقيقتي نهفته است. چنان که در سالهاي قبل از مذاکرات اخير هم دنيا به آخر نرسيد. هم ما و هم اهل نظر ميدانند که چه حکايتي بر ما گذشته است. واگردر آينده اين گفتوگوها به نتيجه نسبي نرسد، معلوم نيست که هزينه غرب کمتر ازهزينههاي سنگين و پر رنج ما باشد و اين وضع دوام بياورد.
بنابراين، صلاح هر دو طرف مذاکره کننده در به نتيجه رساندن اين شرايط سخت است. بعيد است که غرب نداند که ما نميتوانيم و نبايد که از مواضع برحق و اصولي خود عقب نشيني کنيم. اين ملت، چنين اجازهاي را به هيچ نماينده سياسي خود نميدهد و همان گونه که تجربههاي تاريخي پيش روست، نبايد اعضاي 1+5 به کانالهاي انحرافي و زياده طلبي روي بياورند اروپا بهتر از آمريکا به اين واقعيت آشناست و انسجام رفتاري و گفتاري اروپا هم به علت سابقه تاريخي آنها بيشتر از آمريکاست وهم به پايبندي حقوقي که بدان مينازد و به عالم و آدم فخر ميفروشد. بايد مصالح خود و ما را در حيطه عمل تبيين کند.
سعديا گرچه سخندان و مصالح گويي به عمل کار برآيد به سخنداني نيست
يک نکته مد نظر اروپا باشد که نه غرب ديگر در موقعيتي است که در شکل و شمايل دروغين جامعه جهاني ظلم مضاعف کند و نه ما ملتي هستيم که ظلم مضاعف مجدد بپذيريم. پس پايبند اصول و رعايت حقوق متقابل و قواعدي باشد که خود بدان مدعي است و بايسته حقوق مردمش هم نيست که به ريسمان تک رويها و تک نگاريهاي آمريکا به چاه برود. و اما نگارنده هرگز دست افشانان و پاي کوبان شکست خيالي مذاکرات را خائن نميداند بلکه گمان ميکند که اين گروه با فضاي شيريني که در زندگي خود دارند و از دردهاي مردم بي خبرند و از طرفي، نخواستهاند که گذر زمان و اقتضاي حال و ضرورتهاي جامعه ما را درک کنند، به نوعي دچار جمود فکري و خبط تحليلياند وچنين پيداست که بر مسندي نشسته اند که بزرگتر از قابليت آنهاست چون بديهيترين امور را قادر به درک و هضم نيستند. و نميدانند که بازگشت از راه رفته، در آينده خيلي نزديک، جامعه ما را در امور داخلي با چالشهاي جدي رو به رو خواهد کرد و خداي ناکرده شرايط سختي پيش ميآورد که «نه از تاک نشان ميماند و نه از تاک نشان.» در خاتمه باتوجه به فضاي تفکر بيخبري و خوش خيالانه گروهي که از دردها و رنجها و هزينههاي کمر شکن ملت بيخبرند، هم بزرگان و هم مردم عزيز بايد در گزينش و سپردن مسووليتهايي که از اهليت آنها بزرگتر و سنگينتر است، تجديد نظر کنند.