حوصلهام سر میرود. تصمیم میگیرم خودی نشان دهم. بقیه موهایم را جمع میکنم پشت سرم و راه میافتم تا یککار فوقالعاده انجام دهم.
اول از همه سراغ هال میروم. بابا یک گوشه خوابیده است و مامان دارد توی آشپزخانه کارها را انجام میدهد.
نگاهی به هال میاندازم. خیلی تکراری شده است. انگار از وقتی به دنیا آمدهام همه چیز همینطور بوده است. تصمیم میگیرم میزعسلیها را جابهجا کنم و روی یکی از آنها چند قاب عکس و روی دیگری چند مجسمه بچینم.
بیسروصدا همین کار را میکنم و یک میز مربع چوبی را به جای آن دوتا عسلی کنار مبل میگذارم و کمی مبلها را بازتر میگذارم تا جای عسلیها پر شود.
به نظرم حالا بهتر شد، اما کسی توجه نمیکند. ترجیح میدهم خودشان متوجه تغییرات بشوند. به همین دلیل کسی را صدا نمیکنم.
مامان زیرچشمی مرا میپاید. به آشپزخانه میروم تا یکچیز فوقالعاده هم آنجا درست کنم. از توی یکی از کابینتها کتاب آشپزی را برمیدارم و روی میز آشپزخانه میگذارم که بنشینم و یک دسر یا کیک انتخاب کنم تا برای عصرانه درست کنم که با بابا و مامان بخوریم.
هنوز لای کتاب را باز نکردهام که صدای مادرم درمیآید:
ـ بهبه، چه عجب از توی اتاقت بیرون آمدی! گفتم شاید آمدهای به من کمک کنی شامی بپزیم، ظرفی بشوییم، کاری، چیزی.
بعد یک چای میریزد و دستمال مرطوبی که دستش است، گوشه میز میگذارد و قندی بر میدارد و به من مستقیم نگاه میکند:
ـ این چهار راه چیه وسط سرت باز کردی؟! حیف اون موهای خوشگلت نیست؟ بدو برو موهات رو درست کن که اصلا قشنگ نشدهای.
به روی خودم نمیآورم که به من چه گفته است و با پررویی میگویم: مامان فعلا شام را بیخیال، میخواهم دسر درست کنم یا یک عصرانه که با هم بخوریم.
مامان اخمهایش را در هم میکند و میگوید:
ـ باز میخواهی ظرف کثیف روی دست من بگذاری و ریخت و پاش کنی؟ اگر میخواهی کار کنی بیا کناردست خودم سیبزمینی پوست بگیر برای قیمه، میخواهم برای شب خورش بگذارم.
بعد چایش را با قند برمیدارد و از کنار من که رد میشود کتاب را از جلوی من برمیدارد و میرود توی هال. منتظرم تغییرات مثبتی که ایجاد کردهام را ببیند که یکدفعه میگوید: این چه وضعیه درست کردهای؟! حالا من چایم را کجا بگذارم؟ دختره بیسلیقه.
آنوقت صبر نمیکند که من توضیحی بدهم و حتی صبر نمیکند که بابا ابتکارم را ببیند. سریع همه چیز را به هم میزند و سر جای اولش میگذارد و قبل ازاینکه بابا چشمانش را باز کند، میگوید: همان بهتر که بروی به اتاق خودت! نهتنها کاری نمیکنی، بلکه زحمت من را هم زیادتر میکنی.
بغض میکنم و وقتی بابا از سروصدای مامان بیدار میشود من دیگر دارم توی اتاق در بستهام آهسته گریه میکنم و احساس میکنم از مادر متنفرم.
مادر باشید نه هوو!
«جلب توجه، خلاقیت و احساس استقلال.» شاید این سه کلمه خلاصه دلیل رفتارهای نوجوان دختر شما در خانواده باشد و همین سه کلمه هم دلیل تضادی که با شما به عنوان مادرش پیدا میکند.
سمیرا نجمی، روانشناس و مشاور این خصوصیات را در همه دختران نوجوان غالب میداند و میافزاید: دختر نوجوان شما دارد سعی میکند دل پدر را به دست آورد و محبوبیتش را نزد او افزایش دهد.
او به عنوان یک زن سعی میکند خانهداری، خلاقیت و توانمندی خود را در خانه ثابت کند و به همین دلیل به کمی استقلال نیازدارد. اگر در خانه توسط شما و پدرش تشویق نشود این نیاز را در جای دیگری ارضا میکند. جایی که شاید امن نباشد.
نجمی میافزاید: اگر از جلب توجههای فرزند خود خسته شدهاید با خود بگویید مگر چه خواهد شد؟
او قرار نیست در قلب همسرتان جای شما را بگیرد. او دختر شماست نه هووی شما. پس لطفا با دختر خود رقابت نکرده و سعی نکنید مهارتهای خود را به رخ او بکشید و از قلمرو خود دفاع کنید.
تفاوتها را بپذیرید
اگر میخواهید به ورطه عیبجویی از دختر خود نیفتید و رفتارهایتان به حسادت تعبیر نشود تفاوتها را بپذیرید و واقعبین باشید.
اگر شما دیپلم دارید شاید دخترتان بخواهد تا دکترا درس بخواند، او ممکن است دلش بخواهد سری از سیاست در بیاورد و چیزهای بیشتری را تجربه کند.
آنچه خوب و ایدهآل به نظر میرسد را به او بیاموزید و هر چیزی که خوب است را به او معرفی کنید، اما ایدهآلهای او را هم بشنوید و اجازه دهید مثل هم سن و سالهایش رفتار کند.
هرچیزی که رنگ تحکم بگیرد برای نوجوان نفرتانگیز خواهد بود.
سمیرا نجمی، به مادران توصیه میکند: دختر خود را همانگونه که هست بپذیرید نه به دلیل اینکه شبیه شماست. دخترتان از اینکه سلیقه خود را دارد یا شبیه شما نیست نباید از سوی شما طرد شود با مورد سرزنش قرار گیرد.
او میافزاید: فرزندان ما راهی برای جبران ناکامیهای ما نیستند و قرار نیست کارهایی را که ما روزی نتوانستهایم انجام دهیم ادامه دهند. آنها قرار نیست دنیای ایدهآل ما را بسازند و مسئول ساختن دنیای خود هستند.
اگر در مقابل این خواسته مقاومت کنید آنگاه است که دختر برای ایجاد و محافظت از هویت مستقل و قلمرو خود حتی اگر در محدوده اتاقش باشد با شما میجنگد یا حتی ممکن است شکست بخورد و کاملا مغلوب آنچه شما میخواهید شود که این نیز در هم شکستن شخصیت و اعتماد به نفس اوست.
این روانشناس توصیه میکند: اگر میخواهید به دختران خود نزدیک شوید بدون قضاوت کردن حرفهایشان را بشنوید و آنها را راهنمایی کنید.
از اینکه سعی میکند راه خودش را پیدا کند او را تشویق کرده و گاه در این راه به او کمک کنید.
وی تاکید میکند: به جای اینکه فرزندان را هدف زندگی خود قرار دهید و ناامیدانه به جدا شدن مسیر آنان از ایدهآلهای خود نگاه کنید، سعی کنید اهداف و برنامههای خود را داشته باشید و به اهداف و برنامههای فرزندان خود نیز احترام بگذارید.