او در جواب سوالات خلبانان می گوید: "هیچی نشده, ناراحت نباشید, یک گلوله خورد بالای سرم و افتاد توی لباسم. خیلی داغه نمیتونم راحت بشینم." عملیات با انهدام انبار مهمات و کشتن اشرار به پایان رسید. در بازگشت شهید کشوری به شیرودی میگوید: "راستی حالت چطوره, اون گلوله چی شد." شیرودی میگوید: "فکر کنم دیگه گم شده باشه." کشوری می گوید: "پیداش کن, یادگاری خوبیه" که شیرودی با خنده می گوید: "اگر می خواستم گلوله هایی را که به طرفم شلیک شده برای یادگاری جمع کنم, تا الان حداقل یک وانت گلوله باید داشته باشم."
منبع: کتاب مجموعه خاطرات شهید علی اکبر شیرودی