آنچه در این گزارش میخوانید:
93 کشوری که در مقابل سیاستهای اوباما قرار گرفتهاند !
دیدگاه منفی اكثریت كشورها به رهبری ایالات متحده در جهان !
تحلیلی بر چرایی انتخاب شدن اوباما و روی كار آمدن فردی سیاهپوست !
در دوره ریاست جمهوری "جورج دبلیو بوش"، تجاوزات بیرحمانه، نقض حقوق بشر و نظامیگریهای گسترده ایالات متحده آمریكا، دیدگاه مردم دنیا نسبت به سیاستهای واشنگتن دستخوش تغییر شد.
تا سال 2008، از هر سه نفر، یك نفر، عملکرد و رهبری ایالات متحده را در سطح جهان تائید میكرد.
براساس نتایج نظرسنجی سال 2009 موسسه گالوپ در خصوص "میزان رضایت جهانی از لیدری این كشور در سطح جهانی"، 49 درصد مردم ، رهبری آمریكا را تائید كردند.
انتخاب باراك اوباما که با شعار امید و تغییر همراه بود ، دوره تازهای از سیاست جهانی واشنگتن را رقم زد.
اما با آشكار شدن واقعیت سیاستهای اوباما در سالهای اخیر ، به تدریج شاخص تائید جهانی رهبری آمریكا نیز كاهش یافت ، به طوریكه در سال 2012 به 41 درصد كاهش و مجددا در سال 2013 (بنا به دلایلی) به مرز 46 درصد افزایش داشته است.
در گزارش سال 2013پروژه رهبری جهانی آمریكا- از اروپا و مناطق دیگر در اوایل سال 2013 - بلافاصله پس از انتخاب مجدد اوباما و قبل از افشاسازیهای آژانس امنیت ملی آمریكا ، شاهد افزایش این شاخص بودهایم (!) اما این افزایش در ارتباط با سیاستهای آمریكا نبوده است.
با نگاهی دقیقتر به گزارش پروژه رهبری جهانی آمریكا، روند كاهشی تائید جهانی برای رهبری ایالات متحده در کشورهای جهان از سال 2009 به بعد، كاملا مشهود بوده است.
موسسه گالوپ در این نظرسنجی این سوالی را مطرح كرده بود : آیا شما عملكرد آمریكا را در عرصه رهبری جهانی تائید می كنید یا نه ؟
جالب اینكه ، تعداد زیادی از سوال شوندگان در برخی از کشورها ، از پاسخ و یا بیان نظر خود امتناع كردند و نزدیك به 71 درصد از ویتنامیها واقعا هیچ نظری در مورد رهبری جهانی ایالات متحده نداشتند !
در سال 2008 ، 30 كشور از 109 کشور ، از عملکرد رهبری ایالات متحده حمایت میكردند .
پس از انتخاب اوباما ، این میزان به 54 كشور از 112 یا تقریبا نیمی از کشورهای مورد بررسی ، رسید .
اما در گزارش سال 2013 ، تنها 37 درصد ، 48 كشور از 130 كشور ، قریب به اتفاق از نحوه رهبری جهانی آمریكا حمایت میكردند .
به طور کلی ، از سال 2009 ، در 93 كشور شاهد كاهش میزان رضایت از رهبری ایالات متحده بودهایم كه بیشتر متاثر سیاستهای اوباما در تعاملات و عدم پایبندی به وعدههایی كه عملی نشد ، بوده است . (ضمیمه یك)
در 31 کشور ، میزان رضایت از رهبری اوباما ، از دوره بوش نیز پایینتر بوده است . (ضمیمه دو)
چشمگیرترین میزان كاهش در مورد رهبری ایالات متحده در آفریقا بوده است ، جایی که تائید رهبری ایالات متحده همواره بیشترین شاخص را به خود اختصاص میداد .
امید ساكنان سیاه پوست این قاره به اوباما (كه بعدها به یاس تبدیل شد) تا حدودی از دلایل اصلی در پایین آمدن شاخص تائید سیاستهای اوباما در بین 28 كشور از 34 کشور آفریقایی میباشد .
لازم به ذكر است ، نارضایتی كامل ساكنین آفریقا ( در 15 كشور از 27 کشور ) ، رهبری آمریكا را در دوره اوباما بدتر از دوره بوش نشان میدهد .
حتی در کنیا ، زادگاه اوباما نیز چنین دیدگاهی وجود دارد . شور و شوق انتخاب شدن اوباما در کنیا و بقیه آفریقا ، باعث توجه بیشتر آفریقاییها به سیاست ایالات متحده شد ، اما آنچه که بعدها از سوی آمریكا به اجرا درآمد ، توجه آفریقا را به دلسردی تبدیل كرد .
پیشتر ، اکثریت اروپاییها به صراحت رهبری بوش را رد میکردند ، بطوریكه در سال 2008 ، تنها 18 درصد از اروپاییها ؛ 8 درصد اتریشیها و بلژیکیها و 6 درصد اسپانیاییها ، رهبری ایالات متحده را تائید میكردند .
طرفداران رفتارها و سیاستهای تامل برانگیز اوباما در اروپا ، بیشتر از هر جای دیگری بوده است ، بطوریكه در سال 2009 میزان تائید اوباما به 47 درصد رسید .
متعاقبا این شاخص در سال 2012 به 34 درصد رسید ، و در اوایل سال 2013 تا 41 درصد بهبود یافت .
گالوپ در سال 2013 منطقه اروپا را قبل از افشاسازیهای اسنودن از جاسوسی سازمان امنیت ملی آمریكا و پیش از اینكه معاون وزیر اوكراین نولند ، کودتای اوکراین را مرتكب شود و این كشور را به آخرین میدان جنگی آمریکا تبدیل كند ، مورد بررسی قرار داد ، نتیجه اینكه دیدگاه اروپاییها درخصوص سیاستهای آمریكا ، حتی از دوره بوش ، به مراتب بدتر بوده است .
میزان تائید رهبری ایالات متحده در آسیا نیز متفاوت است ؛ در كنار رشد اقتصادی این منطقه ، این میزان به 45 درصد در سال 2013 افزایش داشته است .
شرایط در آمریکای لاتین نیز بسیار شبیه به اروپا است . در پایان دوره ریاست جمهوری بوش ، این میزان برابر با 34 درصد بود كه در سال 2009 به 53 درصد افزایش داشته است ، اما در سال 2013 به 40 درصد رسید .
این میزان در آرژانتین از 11 درصد در سال 2008 به 42 درصد در سال 2009 افزایش داشته است ، اما در سال 2012 به 19 درصد و متعاقبا در سال 2013 به 23 درصد متغیر بوده است .
وعدههای انتخاباتی سال 2008 باراک اوباما با شعار امید و تغییر در جهان و آمریكا ، اكنون كمرنگتر شده است . واقعیت امر این است که سیاست خارجی و نظامی اوباما نیز با سیاستهای بوش تغییر چندانی نداشته است .
اوباما به وعده خود مبنی بر بستن زندان گوانتانامو و یا مسئول دانستن مقامات ارشد ایالات متحده به جنایات جنگی عمل نكرده است . اوباما حتی جنگ در افغانستان را تشدید كرد ، جایی که ارتش آمریكا در دوره ریاست جمهوری او 22000 حمله هوایی و صدها حمله هواپیماهای بدون سرنشین در پاکستان ، یمن و سومالی انجام داده است . اوباما به طرز باورنكردنی ، عملیات نیروهای ویژه آمریكا را در 134 كشور جهان گسترش داده و در لیبی و سوریه جنگهای پروكسی را به راه انداخته است .
اوكراین نیز نمونه جدید دخالتهای سیاسی نظامی واشنگتن در دوره اوباما قلمداد میگردد .
تحول در سیاستهای جنگی آمریکا از اشغالگریهای نظامی ، به عملیات مخفی ، جنگهای پروکسی و ایجاد نیروی دریایی در اقیانوس آرام از تحولات دوره ریاست جمهوری اوباما بوده است .
این شكل از تکامل (یا تحول) بواسطه سیاستهای نظامی شکست خورده از عراق و افغانستان و ظهور قدرت جدیدی به نام چین ، دیكته شده است ، تا اینكه چشم انداز جدید اوباما در سیاست ایالات متحده !
حتی اگر مك كین رئیس جمهور آمریكا میشد ، باز هم همچین سیاستهایی به اجرا در میآمد.
نه آمریکا و نه جامعه جهانی دیگر تمایلی به انتخاب فردی مانند جرج بوش را نداشتند و همین امر در كنار شعار تغییر اوباما شرایط انتخاب شدن فرد جدیدی را رقم زد .
بنابراین ، چالش پیش رو برای کارگزاران قدرت نظام سیاسی و سرمایهداری در امریکا به سال 2008 ، پیدا کردن و ترویج "چهره و صدایی " که بتواند افكار مغشوش عموم را جلب كند و هم در تداوم " کنترل وال استریت بر اقتصاد و تلاش بی امان امریکا برای تسلط نظامی جهانی" ، كارآیی داشته باشد .
در نتیجه ؛ تظاهر به"تغییر" در فرو نشاندن تقاضاهای جهانی برای ایجاد تغییرات واقعی در سیاستهای خارجی آمریكا ، لازم بود .
این همان چالشی است که نقش ذاتا "فریبنده" اوباما را تعریف میكند .
تغییر درک عمومی بدون تغییر در سیاستهای فعلی چگونه ممكن است ؟
" پروژه رهبری جهانی آمریكا " به صراحت در چنین موردی طرح ریزی شده است .
بر این اساس : " این پروژه ، به رهبران دولتی و بخش خصوصی ، درک بهتری از دیدگاههای جهانی به رهبری ایالات متحده ، و همچنین یک چارچوب مناسب برای همکاری در مورد چگونگی بهبود آن نظرات ، و افزایش مشارکتهای عمومی و خصوصی جهانی ایالات متحده ارائه می دهد . "
اما این گزارش ، تغییرات اساسی در سیاست آمریکا را پیشنهاد نمیدهد .
نگارندگان آن ، به طور ضمنی به این امر اشاره دارند كه نظرات جهانی "مردم" در این مسائل اهمیت چندانی ندارد . اما رهبران ایالات متحده باید با آنها برای ایجاد "حس رضایت" و "به حداقل رساندن مقاومت در برابر سیاست ایالات متحده" ، "تعامل" داشته باشند .
این دقیقا همان چیزیست که کارگزاران قدرت آمریکا از انتخاب باراك اوباما میخواستند و گزارش مربوطه نیز به عنوان یك گزارش مفید در خصوص عملكرد وی تلقی میشود .
پارامترهای سیاست خارجی ایالات متحده در دوره پس از جنگ سرد برای اولین بار در سال 1992 تعریف شد ، كه هدف از آن ؛ ارائه یک چارچوب با ثبات و قابل پیش بینی برای "رهبران دولتی و بخش خصوصی" برای بهره برداری قدرت ، حاصل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، بود .
این پارامترها در سند پیش نویس "راهنمای دفاعی " معاون سیاستگذاری وزارت دفاع پل ولفوویتز و دستیار او اسکوتر لیبی ، ارائه شد .
این سند زیر نظر مستقیم پل ولفوویتز ، طراح استراتژىهاى پنتاگون در دولت ریگان و بوش اول و معاون كنونى وزارت جنگ آمریكا ، تهیه شده است .
سند هنگامى به روزنامهى نیویورك تایمز درز پیدا كرد كه حدود یك سال از جنگ خلیج فارس میگذشت و شوروى ، تازه از هم فروپاشیده بود .
تقریبا به طور همزمان با بیرون آمدن این سند جورج بوش اول ، روز 6 مارس 1992 كنگرهى آمریكا كه یادآور نطق معروف جورج بوش دوم در نشست مشترك سنا و مجلس نمایندگان در 20 سپتامبر 2001 است ، خطابه معروفى ایراد كرد كه ضمن آن سیاست جدید « نظم نوین جهانى» را اعلام داشت .
سند پنتاگون ضمن توجیه نظرى از واقعیت «نظم نوین جهانى» و نقشههاى آمریكا براى آیندهى جهان پرده برمىدارد .
به قول خبرنگار روزنامه نیویورك تایمز " این سند ، بیانى مشروع در توجیه برنامه نظامى - تسلیحاتى آمریكا در 5 سال آینده با هزینه2.1 تریلیون دلار است . چنین برنامه نظامى به طور ضمنى بیانگر آن است كه آمریكا چنان ترتیبات امنیتى در جهان برقرار خواهد كرد كه از قدرتگیرى نظامی ژاپن و آلمان و بخصوص از اتمى شدن این دو كشور در آینده جلوگیرى خواهد كرد " .
این سند ضمن توجیه سیاست نظامى آمریكا و نیروى اتمى آن اضافه مىكند : نیروى اتمى ما به منزله مانعى سهمگین در مقابله با امكان تجدید حیات و یا تهدید پیشبینى ناپذیر جهانى و همچنین علیه یك نیروى ثالث در صورت استفاده از نیروى اتمى به كار گرفته خواهد شد .
مهمتر از همه ، این است كه این سند به طور مشخص چنین احساسى را به وجود مىآورد كه« نظم نوین جهانى » در نهایت باید توسط آمریكا تعیین شود و آمریكا باید چنان موقعیتى داشته باشد كه در صورت نبود اتحاد ، بتواند مستقلا وارد عمل شود.
تهدید مستقیم و بى پردهى كشورهاى ضعیف و یا حمله به كشور عراق یا افغانستان ، اهدافاقتصادى ، جغرافیایى و سیاسى مشخص دارد ؛ منابع نفت ، مسیر امن لولههاى نفت و گاز و یا برقرارى پایگاه نظامى براى تسلط بركشورهاى دیگر !
پیام غیر مستقیم سند ، بیتردید متوجه رقباى احتمالى چون چین ، روسیه ، آلمان و ژاپن و اروپاى متحد است ؛ به این معنا كه آمریكا مطلقا رقیب نظامى دیگرى را نه تنها نمىپذیرد ؛ بلكه كوشش دارد به همه اطمینان دهد كه تا آیندهاى پیش بینىپذیر ، هیچ كشورى حتى تصور چنین رقابتى را نباید در سر بپروراند .
و در صورت نبود اتحاد یا ائتلاف با دیگران بتواند مستقلا براى سركوب هر كشورى اقدام كند.
چارچوب سیاست های ولفوویتز در سال 1992 متعاقبا در دولت کلینتون نیز تدوین شد - با نام بازنگری چهارسالانه دفاعی (1997) - که سناتور ادوارد کندی آن را به عنوان "یک فراخوانی برای امپریالیسم قرن 21 ام آمریکا " تشریح كرده است .
بر مبنای سیاستی كه ولفوویتز در سال 1992 تدوین كرده بود ؛ ایجاد یک نظم جهانی که در آن ارتش ایالات متحده باید در مناطق مختلف جهانغالب باشد و با داشتن آمادگی بالا در استفاده از زور نظامی در مقابل"رقبای بالقوه" كه بتواند آنها را از تلاش برای ایفای نقشهای بزرگتر منطقهای و یا جهانی دلسرد كند .
حتی متحدان ناتو نیز از اقدام مستقل از آمریکا و یا شکلگیری امنیتی اروپا در خارج از حوزه ناتو باز میداشت . براساس این سیاست ، ایالات متحده - به هر وسیله ممكن - برای منصرف ساختن كشورها از به چالش کشیدن رهبری واشنگتن و یا به تلاش برای سرنگونی نظم سیاسی و اقتصادی تشکیل شده ، استفاده كند .
راهنمای دفاعی سال 1992، به طور ضمنی ، نقض ممنوعیت منشور سازمان ملل متحد در تهدید یا استفاده از زور ، یک طرفه از طریق نیروی نظامی ایالات متحده در برابر "رقبای بالقوه " است .
در دوره دولت بوش ، فلسفه سیاسی "نومحافظه کاران" ولفوویتز ، اسكوتر لیبی و توطئه آنها آشكار و متعاقبا در تیررس انتقادات عمومی گسترده قرار گرفت .
ریشههای تجاوز آمریکا در عراق به نئومحافظهکاران برمیگردد .
پروژهای برای قرن آمریکایی جدید در سال 1997 توسط رابرت کاگان و ویلیام کریستول ، سردبیر ویکلی استاندارد (مورداك) پایه ریزی شده است .
رابرت کاگان
چنی ، رامسفلد، ولفوویتز و لیبی همه اعضای پروژه " پروژه ای برای قرن جدید آمریكا " بودند
طرح برای یک قرن آمریکایی جدید - PNAC - مانیفست نومحافظهکاران آمریکایی است که راهبرد قرن جدید حوزه دیپلماسی و امنیت ملی دولت آمریکا را تدوین میکند .
این طرح در اوایل سال ۱۹۹۷ توسط ویلیام کریستول و رابرت کاگان شروع به کار کرد . در سپتامبر ۲۰۰۲ رئوس اصلی گزارش PNAC شالوده گزارش انتخاباتی جورج بوش به عنوان «استراتژی امنیت ملی ایالات متحده آمریکا» را تشکیل داد.
نقش همسر کاگان ، ویکتوریا نولند ، به عنوان رهبر تیم وزارت امور خارجه / سیا که کودتای آمریکا در اوکراین را سازماندهی كرد ، این موضوع مهم را تداعی میكند كه نئومحافظهکاران هنوز هم موقعیت قدرت و نفوذ را در واشنگتن در دوران اوباما در اختیار دارند .
نئوکانها امروزه نه تنها بر روند سیاستها نفوذ دارند - در سال 1970 در ماجرای "Team B” یا همین پروژهای برای قرن آمریکایی جدید در 1990 ، بلكه در وزارت امور خارجه دولت اوباما ، سازمان سیا ، بنیاد ملی برای دموکراسی و شرکتهای بزرگ اتاق فكر تحت الحمایه واشنگتن ، حضور و فعالیت گسترده دارند .
ویکتوریا نولند، معاون مشاور امنیت ملی دیک چنی ، معاون رئیس جمهور بود و پس از آن سفیر ایالات متحده در ناتو .
بعدها هیلاری کلینتون وی را به عنوان سخنگوی وزارت امور خارجه و پس از آن جان کری وی را به معاون وزیر امور خارجه در امور اروپا و اروپا آسیا منصوب کرد .
شوهر نولاند - از بنیانگذاران PNAC - رابرت کاگان است ، که در موسسه بروکینگز كار میكرد .
كاگان و کریستول در حال حاضر شرکت " ابتکار سیاست خارجی" را مدیریت میكنند كه به نوعی جانشین PNAC یا همان "پروژه برای بازسازی نئومحافظه كاریسم " تلقی میگردد .
رئیس جمهور اوباما در سخنرانی ماه ژانویه 2012 خود در كنگره ، با مطالعه مقاله كاگان ، سخنرانی خود را آماده كرد ! و در مورد بند بند آن با مجریان خبری در جلسه کاخ سفید به بحث و تبادل پرداخت .
در مقابل گزارش پروژه رهبری جهانی ایالات متحده ، مقاله کاگان به طور کامل از در نظر گرفتن نقطه نظر افراد خارج از امریکا امتناع كرده است ، البته این کار در یک فرایند تبلیغاتی برای مخاطبان آمریکایی قطعا لازم نیست .
اوباما در سخنرانی خود به شدت بر روی این مقاله مانور داد ؛ جمله تامل برانگیز در این خصوص این مورد بود : "هر کسی که به شما میگوید ، امریکا در حال افول است و یا اینکه نفوذ ما کاسته شده است ، نمیداند در مورد چه چیزی صحبت میكند ". !
یكی از نئومحافظه کاران با نفوذ در دولت اوباما ، برادر کاگان ، " فردریک كاگان" است . فردریک کاگان محقق موسسه امریکن انترپرایز و همسرش کیمبرلی رئیس موسسه مطالعات جنگ است .
فردریک کاگان
آنها از حامیان اصلی تشدید جنگ در افغانستان در سال 2009 بودند و روابط نزدیک آنها با گیتس و ژنرالپترائوس و مککریستال در تصمیم گیری اوباما برای تشدید و طولانی شدن جنگ ، تاثیر بسزایی داشته است .
مدیر سابق PNAC بروس جکسون رئیس پروژه دموکراسی انتقالی ، در مورد یکپارچه سازی شرق اروپا به اتحادیه اروپا و ناتو فعالیت داشته است .
روئل مارک گرشت ، از بنیاد دفاع از دموکراسی و افسر سابق سیا در ایران ، یکی از طرفداران پر و پا قرص در واشنگتن و خواستار تجاوز آمریکا علیه سوریه و ایران است و جزء كسانی است كه از ایجاد راه حل دیپلماتیک برای هر دو بحران نامبرده ، ناراضی است .
"کارل گرشمن" و "وین وبر" مدیر و رئیس موقوفه ملی برای دموکراسی كه در موضوع كودتای اوكراین فعالیت داشته است ، بیش از 3.4 میلیارد دلار از مالیات مردم آمریكا را در 85 پروژه مربوطه در اوكراین هزینه كرده است .
"ران پل" موقوفه ملی برای دموكراسی را چنین مینامند : "سازمانی که با استفاده از پول مالیات آمریکاییها برای واژگون ساختن دموکراسی ، از طریق تزریق کمکهای مالی به احزاب سیاسی مورد علاقه و یا جنبشهای خارج از کشور ، مبادرت دارد ."
اما نفوذ نئومحافظه كارها فراتر از دایره نئومحاظه كاران دوره جورج بوش بوده است . چارچوب سیاستها و اهدافی كه توسط پل ولفوویتز در سال 1992 توسعه داده شد ، در دولتهای دموکرات و جمهوریخواه به طور یکسان اعمال شده است.
"گابریل كولكو" در كتاب "قرن جنگ " (1994) مینویسد : " گزینهها و تصمیمگیریها که ذاتا خطرناک و غیرمنطقی هستند نه تنها قابل قبول شدهاند ، بلكه به تنها استدلال (ممكنه) در مورد "جنگ و دیپلماسی" که در محافل رسمی امکان پذیر است ، تبدیل شده است ".
هیچ محدودیتی برای جنایاتی کهاستثناگرایی آمریکایی میتوانند آنرا توجیه کند وجود ندارد ، و اعتقاد به حاکمیت قانون به عنوان یک تهدید وجودی غیر قابل تصور برای قدرت آمریکا قلمداد میشود .
تنها راهی كه یک دولت میتواند چنین موقعیت نامشروعی را برای خود حفظ كند ، استفاده استادانه از ابزار تبلیغات ، فریب و پنهانکاری ، هم در برابر مردم خود و مردم جهان است.
مدل اوباما از تبلیغات سنتی فراتر رفته است .
تفاوت بین تصویر و واقعیت ، که یک عنصر ضروری در نقش اوباما است ، نشان دهنده یک دستاورد جدید در "دموکراسی مدیریتشده " است ، بطوریكه او را قادر به ادامه و گسترش سیاستهایی میكند که در نقطه مقابل شعار "تغییر" است ، آنچه حامیان اوباما برای وقوع آن به اوباما رای داده بودند ! .
اما این روش (حكومتی) پنهان کاری ، فریب و تبلیغ ، یک ویژگی اساسی در فلسفه سیاسی نئو محافظه کاری ست که در حال حاضر رهبری هر دو حزب سیاسی اصلی آمریكا را تحت كنترل دارد .
لئو اشتراوس ، پدرخوانده فکری نئو محافظه کاران و یک پناهنده ( 1930 ) آلمانیست که معتقد است هر گونه تلاش واقعی برای رسیدن به "حکومت مردم، توسط مردم، برای مردم" محکوم به فناست آنچه که جمهوری وایمار در آلمان با ظهور هیتلر و نازیها انجام داد !؟
اشتراوس معتقد است که عموم مردم نمیتوانند حقیقت را اداره کنند؛ آنطور كه او میبیند (میداند) ، در نتیجه هر نوع سیستمی كه در آن مردم قدرت واقعی را در دست داند ، قطعا در بربریت به پایان میرسد .
راه حل اشتراوس به این مشکل خیالی ، یک سیستم " دموکراسی مدیریتشده " است كه در آن الیگارشی به عنوان مسئول نظارت بر ساختار سطحی دموکراسی و ترویج اسطورههای میهن پرستانه و مذهبی برای اطمینان از وفاداری مردم و انسجام جامعه است.
اشتراوس معتقد است که هر فرهنگ و اخلاق ساخته بشر است ؛ توسط فیلسوفان و دیگر نوابغ برای حفاظت از گله (مردم) طراحی شده است .
از آنجا که حقیقت تاریک و کثیف است ، اشتراوس معتقد است که عشق فلسفی از حقیقت باید مخفی باقی بماند .
اما در وضعیتهای عمومی ، فیلسوفان باید به اسطورهها و توهمات ساختگی (برای عام) مبادرت داشته باشند .
آنها باید از تغییر ناپذیری حقیقت ، جهان شمولی عدالت و طبیعت عاری از نفس پرستی حمایت كنند ، در حالی که مخفیانه به دستیاران خود گوش زد كنند كه حقیقت ساختگی است ، عدالت برای دوستان و شریت برای دشمنان است و تنها حالت مطلوب ، منافع ماست . حقیقت باید در بین گروه اقلیت گفته شود و این امر برای اكثریت مردم خطرناك است . "
حال و روز دنیای امروز آمریكا و جامعه آن چیزی شبیه به این است : سیستم سیاسی اشتراوس !
در واقع، با تامل بر "حساسیت و ابزاری بودن" هالیوود و صنعت تبلیغات آن ، اوباما و كلینتون ها در مقایسه با بوش و چنی به مراتب در حوزه سیاست اشتراوس ماهرانه و استادانه رفتار میكنند .
گزارش پروژه رهبری جهانی ایالات متحده(2013) آخرین سندیست که شما میتوانید همه مردم را در دورهای خاص فریب دهید و برخی افراد را برای همیشه .... اما هرگز نمی توانید همه مردم را برای همیشه فریب دهید ....
پشت سر دموکراسی و ارزشهای آمریکایی ، یک سیستم سیاسی سرمایهداری نیز وجود دارد كه ثروت را در دایره قدرت سیاسی و بالعکس به چرخش در می آورد . پشت سر رویای مصرفگرایی آمریکا نیز ،اقتصادی فعالیت دارد كه بر روی" تمرکز ثروت و قدرت " برنامه ریزی شده است و متعاقبا فقر، بدهی و جرم جرم به بار میآورد .
و در انتها ، یكسیاست خارجی نظامی كه كشورها را یكی پس از دیگری به نام برقراری دموكراسی ویران میكند. اگر تئوری لئو اشتراوس درست باشد ، مردم آمریکا منفعلانه در معرض تبلیغات بی پایان و فریب قرار دارند .
* ضمیمه یك :
افغانستان، آلبانی، الجزایر، آنگولا، آرژانتین، ارمنستان، استرالیا، اتریش، آذربایجان، بلاروس، بولیوی، برزیل، بورکینافاسو، کامرون، چاد، شیلی، کلمبیا، کنگو برازاویل، کنگو کینشاسا، کاستاریکا، کرواسی، جمهوری چک، دانمارک، جیبوتی، جمهوری دومینیکن، اکوادور، مصر، السالوادور، فنلاند، فرانسه، آلمان، غنا، یونان، گواتمالا، هائیتی، هندوراس، هنگ کنگ، هند، اندونزی، عراق، ایرلند، اسرائیل، ساحل عاج، ژاپن، کنیا، کوزوو، قرقیزستان، لبنان، لیبریا، لوکزامبورگ، مقدونیه، ماداگاسکار، مالاوی، مالزی، مالی، مکزیک، مولداوی، مغولستان، مونته نگرو، مراکش، هلند، نیوزیلند، نیکاراگوئه، نیجر، نیجریه، فلسطین، پاناما، پرو، روسیه، رواندا ، سیرالئون، اسلوونی، سومالی، آفریقای جنوبی، اسپانیا، سریلانکا، سوئد، سوئیس، تایوان، تانزانیا، تایلند، ترینیداد و توباگو، تونس، ترکمنستان، اوگاندا، انگلستان، اروگوئه، ازبکستان، ونزوئلا، ویتنام، یمن، زامبیا ، زیمبابوه.
ضمیمه دو :
افغانستان، ارمنستان، چاد، کلمبیا، کنگو برازاویل، جیبوتی، غنا، گواتمالا، هندوراس، هند، اندونزی، ایران، عراق، اسرائیل، کنیا، لائوس، لبنان، لیبریا، ماداگاسکار، مالاوی، مالی، نیکاراگوئه، نیجریه، فیلیپین، سیرالئون، آفریقای جنوبی، سریلانکا، تانزانیا، اوگاندا، ویتنام، زیمبابوه
منبع:
http://www.salon.com/2014/05/03/93_countries_that_have_flip_flopped_on_obama_partner/
انتهای پیام/