این نگاه منتقدان خارجی به فیلم از آنجا اهمیت پیدا میکند که اکثر آنها قصه فیلم را از منظر تاریخی و واقعیتهای مربوط به آن مورد بحث و بررسی قرار ندادهاند. در حقیقت، آنها که اطلاع زیادی از تاریخ کهن ایران باستان ندارند، تنها به ضعفها و اشکالات هنری و سینمایی فیلم پرداختهاند.
به باور منتقدان خارجی، 300: ظهور امپراتوری چیزی شبیه بازیهای کامپیوتری است که برای سرگرمی قشر نوجوان تهیه و تولید شده و ارزش چندانی ندارد که بخواهد بیش از حد لازم مورد بحث قرار گیرد. عموم منتقدان بینالمللی این فیلم را در کنار کارهای اکشن کم ارزش و بیمحتوای آرنولد شوارتزنگر و سیلوستر استالونه قرار دادهاند و بیمایگی آن را با فیلمهای این دو بازیگر اکشنکار مقایسه میکنند.
تحریف بزرگ تاریخی
اما
واقعیتی که در بسیاری از نقدهای خارجی مورد توجه قرار نگرفته است، تحریف
بزرگ تاریخی آن و نمایش ایران و ایرانی به عنوان چهره خبیث و بدطینت قصه
است. ایرانیها در این قصه با لباسهای سیاه به نمایش درمیآیند و حتی برخی
از آنها نقابهایی ترسناک به چهره دارند.
آنها در صحنههای نبرد، موجوداتی ضعیف و ذلیل هستند که تنها هنرشان مردن زیرپای نیروهای یونانی است. در عین حال، این نیروهای ایرانی بردهدارانی بزرگ هستند که کشتیهایشان توسط بردههای زخمی (که مثل بردههای فیلم «بن هور» در حال شلاقخوردن هستند) به حرکت درمیآید. در کل، نویسندگان فیلمنامه 300: ظهور امپراتوری، ایران دوران باستان را به صورت قومی متجاوز و درندهخو به تصویر کشیده که هم به مردم خود ظلم میکنند و هم سیستم بردهداری در آن رواج دارد.
تحریف تاریخی ایران دوران باستان و بیتوجهی به واقعیتهای مثبت تاریخ آن دوران (و از جمله کتیبه مشهور کورش که بردهداری را منع و از آزادی و کرامت انسانی دفاع میکرد و به صورت سرلوحه سازمان ملل متحد درآمد) یکی از چیزهایی است که بتازگی در برخی فیلمهای هالیوودی به چشم میخورد. اگر با نگاهی خوشبینانه این نوع اقدامات را از سر کینه و نفرت و آگاهانه ندانیم، باید بر بیسوادی فیلمنامهنویسان آمریکایی و بیاطلاعیشان از تاریخ کهن افسوس بخوریم.
خشونت افراطی
سازندگان 300: ظهور امپراتوری از آن به عنوان یک فانتزی جنگی اسم میبرند، اما نشانهای از فانتزی در فیلم وجود ندارد و به جای آن، خشونت افراطی است که در صحنههای مختلف آن موج میزند. تاثیر مجموعه تلویزیونی «اسپارتاکوس» بر تولید فیلم کاملا مشهود است و خشونت گرافیکی قسمت دوم 300، کپیبرداری از خشونت گرافیکی این مجموعه است. این در حالی است که خشونت بیش از حد اسپارتاکوس در زمان پخش تلویزیونی با اعتراض بالای منتقدان و تماشاگران (بویژه خانوادهها) قرار گرفت.
300: ظهور امپراتوری هم همین واکنشها را برانگیخت و به دلیل نوع خشونت آزاردهندهای که ارائه میکند، مورد انتقاد زیادی قرار گرفت. حال و هوای فیلم دنبالکننده راهی است که با فیلم «سین سیتی/ شهر گناه» شروع شد و از آن به عنوان کارهایی یاد میشود که حال و هوای نوول گرافیکی دارند. منتقدان سینمایی میگویند این نوع فیلمها بشدت شبیه قصههای مصور عامیانه مجلات کودک و نوجوان هستند و ارزشی بیش از این نوع داستانهای مصور ندارند. قسمت دوم 300 را نوآم مورو کارگردانی کرده است.
زک اشنایدر، کارگردان قسمت اول فیلم، یکی از نویسندگان فیلمنامه دومین قسمت و همچنین از تهیهکنندگان آن است. لینا هدلی، رودریگو سانتورو، سولیوان استاپلتون و اوگرین بازیگران اصلی قسمت دوم هستند. قصه فیلم دنبالهای بر ماجراهای قسمت اول است و نبرد تاریخی سالامیس را به نمایش میگذارد. زرزکس، پسر داریوش که شاهد کشته شدن پدرش به دست ژنرال تمیستوکلس در آتن بود، با همراهی فرماندهان جنگی خود (و در راس آنها آرتمیسیا) جنگ تازهای با یونانیان را از سر میگیرد.
نامهای ناشناس
منتقد سینمایی هفتهنامه اینترتینمنت با نگاهی به عوامل اصلی سازنده فیلم در پشت و جلوی دوربین، این پرسش را مطرح میکند که چرا نام آشنایی در بین آنها وجود ندارد و خبری از چهرههای مشهور سینما در بین این اسامی نیست. این منتقد با یادآوری نام فیلمهایی مثل «اسکندر»، «تروا» و «گلادیاتور» چنین اظهارنظر میکند که هم کارگردانان این درامهای تاریخی فیلمسازی سرشناس بودند و هم نقشهای مختلف آنها را بازیگران مشهور سینما بازی میکردند، اما 300: ظهور امپراتوری در نقطه مقابل این فیلمها قرار دارد. مشهورترین بازیگر فیلم اواگرین، یک بازیگر معمولی محصولات سینمایی به حساب میآید و دیگر بازیگران آن هم چهرههایی ناشناس و گمنام هستند. این نکته که مورد توجه منتقد اینترتینمنت قرار گرفته باعث طرح این سوال از سوی او میشود که چرا هیچیک از چهرههای مطرح سینما حاضر به همکاری با این پروژه نشدهاند؟ البته خود این منتقد هم جوابی برای پرسش خود ندارد و میگوید منتظر آن است که تهیهکنندگان فیلم درباره آن صحبت کنند و دلیل اصلی را توضیح دهند. از سوی دیگر، پل درگارابدیان، تحلیلگر اقتصادی سینما که هر هفته به تحلیل مالی و انتقادی فیلمهای جدید میپردازد، همزمان با نمایش عمومی 300: ظهور امپراتوری به لحن روایتی آن ایراد گرفت و این پرسش را مطرح کرد که قصه آن از چه نوع لحنی استفاده کرده است.
به گفته این تحلیلگر، ظاهرا قصه فیلم در دورانی پس از پایان قصه قسمت اول اتفاق میافتد، اما در عمل چنین نیست و قصه فیلم در سه زمان رخ میدهد. این زمانها مربوط به دورانی قبل از شروع قصه قسمت اول، همزمان با آن و دورانی پس از این زمان است! باتوجه به این موضوع، درگارابدیان میپرسد زمان رخدادهای قصه فیلم چه زمانی است و قسمت دوم یک فیلم چگونه میتواند توالی زمانی رویدادها را به هم بریزد و در آن واحد، دو سه دوره متفاوت رخ بدهد؟ این تحلیلگر به این نکته درست اشاره میکند که قسمتهای جدید یک فیلم سینمایی یا دنبالهای برماجراهای قصه نسخه اصلی هستند یا قصهشان قبل از شروع این قصه اتفاق میافتد. برای مثال، قصه مجموعه فیلم «هابیت» پیتر جکسون که پس از «ارباب حلقهها» ساخته شد، داستان خود را در دورانی آغاز میکند که هنوز قصه ارباب حلقهها شروع نشده است. به همین دلیل از این نوع فیلمها بهعنوان پیشدرآمدی بر قصه فیلم قبلی یاد میکنند، اما قسمت دوم 300 کاری پا در هواست که قصهاش تکلیف خود را با تماشاچی مشخص نمیکند.
شکستن نمکدان
از ژوئن
2008 که تهیهکنندگان 300 گفتند قصد تولید قسمت دوم آن را دارند،
رسانههای گروهی بینالمللی توجه چندانی به آن نشان ندادند. فرانک میلر
برای نوشتن فیلمنامه فیلم دعوت شد. او فیلمنامه قسمت اول را براساس قصه
کمیک استریپی سال 1998 خود نوشته بود. فیلمنامه قسمت دوم هم اقتباسی از یک
کتاب مصور همین نویسنده بوده که هنوز روی پیشخوان کتابفروشیها قرار نگرفته
است.
تهیهکنندگان فیلم برای کارگردانی قسمت دوم آن هم از زک اشنایدر دعوت به همکاری کردند، اما او که برای کارگردانی نسخه جدید و احیاشده سوپرمن با نام «مرد پولادین» دعوت به همکاری شده بود، ترجیح داد ماجراجوییهای سوپرمن روی کره زمین را کارگردانی کند تا به سراغ 300: ظهور امپراتوری برود. او در همان ایام از علاقهاش به همکاری با این فیلم صحبت کرد، اما انتخاب او حکایت از فرصتطلبی وی میکند که ترجیح داد با یک پروژه مطرح و پرسر و صدا همکاری کند. مسئولان شرکت فیلمسازی لجندری پیکچرز هم در گفتوگوهای خود از اشنایدر بهعنوان فرصتطلب جاهطلبی اسم بردند که پس از خوردن نمک، نمکدان را میشکند. سولیوان استاپلتون، بازیگر گمنام استرالیایی هم به امید این که با قسمت دوم 300 به یک بازیگر درجه یک تبدیل شود، بازی در نقش فرمانده یونانی را به عهده گرفت.
او فعالیت بازیگری را از سال 1994 با چند کار تلویزیونی شروع کرد. 300: ظهور امپراتوری مشخص میکند چرا او هنوز نتوانسته به یک بازیگر سرشناس تبدیل شود. از قرار معلوم، انتخابهای غلط و نادرست او مانع ترقیاش بوده است. نوآم مورو، کارگردان فیلم هم یک فیلمساز اسرائیلی و اهل اورشلیم است و براحتی میتوان حدس زد چرا کارگردانی دومین قسمت 300 را قبول کرده است. این فیلمساز بیمایه هم در کارنامهاش چند کار تلویزیونی دارد و تحریف تاریخی او از تاریخ ایران با دومین کار سینماییاش پس از کمدی درام ناموفق «آدمهای باهوش» (2008) است.
امتیازهای کم
سایت اینترنتی روتن توماتوز ـ که جدول امتیازدهی منتقدان سینمایی به فیلمهای سینمایی را منتشر میکند ـ به 300: ظهور امپراتوری امتیازی زیر 40 داده است. در حقیقت، مجموع منتقدان سینمایی نظر مساعد و مثبتی نسبت به آن نداشتهاند و کسب کمتر از 40 امتیاز از 100 امتیاز میتواند نشانه بیاعتباری فیلم در بین عموم منتقدان باشد. به نوشته این سایت، نزدیک صد نویسنده و منتقد سینمایی از سراسر جهان نقدهایی بر فیلم نوشتند. براساس اخبار و اطلاعات سایت روتن توماتوز، بخش مهمی از نقدها و مرورهای فیلم از اسرائیل میآید.
آنچه در این نقدها کاملا مشهود است، نگاه مثبت نویسندگان
آنها به فیلمی است که سازندهاش خود اسرائیلی است. این در حالی است که
نقدهای نویسندگان خارجی دیگر عموما روی این نکته تمرکز کردهاند که قسمت
دوم 300 سطحیتر و بیمایهتر از نسخه اصلی آن است! برای مثال، تاد
مککارتی، منتقد هالیوود ریپورتر در نقد خود مینویسد: «ژرار باتلر، بازیگر
اصلی قسمت اول، خودش یک بازیگر درجه یک نیست، ولی شانس آورد در پایان قصه
قسمت اول مرد و در قسمت دوم حضور ندارد. حضور در قسمت دوم فیلم فقط حکم
بیآبرویی بیشتر را برای وی داشت.»
تاریخشناسان خارجی هم صحبت زیادی درباره صحت و سقم تاریخی فیلم نکردهاند. مشخص نیست این مساله به دلیل کماهمیتبودن فیلم بوده است یا چیز دیگر. در این بین پل کارتلج، پروفسور فرهنگ یونان در دانشگاه کمبریج درباره جزئیات چند موضوع تاریخی صحبت کرده و مثلا گفته داریوش و پسرش هیچ یک در نبرد ماراتون حضور نداشتهاند یا این که آرتمیسیا در جنگ پرسین زنده ماند و نمرد.
شکست تجاری
برای
تولید 300: ظهور امپراتوری، هزینهای حدود 110 میلیون دلار خرج شد. نزدیک
30 میلیون دلار هم صرف تبلیغات آن شد، اما تماشاگران آمریکایی (مثل منتقدان
سینمایی) استقبالی از آن نکردند. فروش کلی فیلم در آمریکا حدود 106 میلیون
دلار شد. این رقم بسیار کمتر از رقمی بود که صرف تولید و تبلیغات آن شد.
به همین دلیل، تحلیلگران اقتصادی سینما از فیلم به عنوان کاری یاد کردند که
در جدول گیشه نمایش سینماها شکست تجاری خورده است.
در حقیقت، فروش آمریکایی فیلم 35 میلیون دلار کمتر از رقم هزینههای تولید آن بوده است. نکته جالب توجه این که تهیهکنندگان فیلم در اصل بنا داشتند آن را برای آگوست 2013 روی پرده سینماها بفرستند، اما ترس از رقابت با محصولات پرسروصدای هالیوودی (زیرا خود میدانستند این فیلم سراسر دروغ در رقابت با کارهای مطرح تابستانی هیچ موفقیتی به دست نخواهد آورد) باعث شد زمان اکران عمومی آن را به اوایل مارس امسال منتقل کنند.
به گفته مشاوران شرکت فیلمسازی لجندری پیکچرز، 300: ظهور امپراتوری در فصل بهار و در غیبت فیلمهای پرخرج و پرسروصدا، فرصت و امکان بیشتر و بهتری برای خودنمایی پیدا خواهد کرد. البته هم تحلیل مشاوران این شرکت فیلمسازی غلط از آب درآمد و هم باعث ضرر مالی بیشتر برای تهیهکنندگان آن شد. به گفته تحلیلگران اقتصادی سینما، وقفه هفت ماهه در نمایش عمومی فیلم باعث شد تهیهکنندگانش هفت ماه دیرتر شاهد بازگشت بخشی از سرمایهگذاریشان باشند. این تحلیلگران میگویند ضرر ناشی از این وقفه هفت ماهه، رقم کمی نیست.