به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، 11 سال پیش که دو دوست صمیمی برای گردش و تفریح به صحرا رفته بودند، حادثهای خونین خانوادهای را داغدار فرزند 91 سالهشان کرد. در این درگیری بحث و نزاع بالا گرفت و پسرجوان با تکه سنگی بزرگ دوستش را نشانه گرفت و با سر و صورتی خونین رفیق روزهای تلخ و شیرین زندگیاش را در صحرا رها کرد.
او که نمیدانست چه سرنوشت نامعلومی در انتظارش است جسد غرق در خون اکبر 91 ساله را در صحرا رها کرد و از صحنه حادثه دور شد. حسین که دیگر عنوان قاتل فراری را یدک میکشید با چشمانی اشک بار پا به فرار گذاشت و جالب اینکه 31 روز همراه خانواده مقتول به جستوجوی رفیقش پرداخت تا اینکه پس از پیدا شدن جسد اکبر چارهای جز اعتراف ندید و به قتل اعتراف کرد.
11 سال از آن ماجرای وحشتناک میگذشت و حسین باید تاوان کاری را که انجام داده بود بالای چوبه دار پس میداد. حسین انگیزه این قتل را که به نظر میرسد در هالهای از ابهام باشد تنها یک شوخی احمقانه توصیف کرد این درحالی است که همه شواهد پزشکی قانونی نشان میداد مقتول بر اثر اصابت جسمی جسم سخت بر سرشٰ جمجمه، فک، بینی و قسمتی از صورتش شکسته و در اثر خونریزی زیاد تسلیم مرگ شده است.
حسین 11 سال پشت میلههای زندان روزهای تاریک زندگیاش را گذراند و تنها زمزمه اعدام کافی بود همان عذاب وجدان چند ساله دوباره سراغش بیاید و دلهره آورترین لحظات زندگیاش را لمس کند. روزهای تاریک زندگیاش میگذشت و اولیای دم راضی به رضایت نبودند و تنها یک معجزه میتوانست او را نجات دهد. این معجزه در نهایت امر با بخشش خانواده مقتول در زندان تبریز به وقوع پیوست.
شمارش معکوس ثانیههای زندگیسکوت تلخی بر محوطه حیاط زندان سایه افکنده بود حسین از شب گذشته فهمیده بود فردا روز سرنوشتسازی است و باید کوله بار سفر را ببندد و راهی دیار باقی شود روزی که بیتوجه به نالههای اکبر او را در صحرا رها کرده بود بهخاطر آورد. آن سوی دیوارهای زندان خانوادهای منتظر قصاصاش بودند.
عقربههای ساعت 9 و 03 دقیقه صبح را نشان میداد شمارش معکوس شروع شده بود. خانواده <جنگی> در فضای زندان حاضر و در دوراهی سخت بخشش یا قصاص مانده بودند گذشت از خون فرزندشان که در دومین دهه زندگیاش خزان عمر را تجربه کرده بود. یکی از اعضای خانواده جنگی که در لحظه بخشش پای چوبه دار حضور داشت میگوید: «جسد برادرم 31 روز در صحرا رها شده بود، میدانستم چه عذابی کشیده است.
وقتی فهمیدیم قسمتهایی از جسدش طعمه حیوانات شده است، تصمیم گرفتیم هرگز از خون اکبر نگذریم. واقعاً نمیخواستیم قاتل برادرمان بخشیده شود اگرچه از قصاص او خوشحال نمیشدیم. اما چارهای نداشتیم او آخرین نفسهای زندگیاش را میکشید و دیدن این صحنه قلب هر کسی را به درد میآورد، دلم طاقت نیاورد. میدانستم 8 دقیقه طول میکشد تا جانش گرفته شود. پس از 3 دقیقه من و برادرم سریع از پدرم خواستیم، اعدام را متوقف کند.
هر چند خانواده قاتل در محل اعدام حضور نداشتند و خبری از گریه و زاری مادر و پدرش نبود، اما مسئول اجرای حکم تلاش میکرد تا از قصاص منصرف شویم و قاتل را ببخشیم. ترس و دلهره در چهره قاتل موج میزد. با صدای بریده بریده التماس میکرد او را ببخشیم، اما من روز حادثه را برایش یادآوری کردم و گفتم اگر جسد برادرم 31 روز در صحرا نمیماند تو را میبخشیدم.
سرش را به زیر افکند و در سکوت سردی فرو رفت. میدانستم پدرم با شنیدن قسمهای حضرت زینب(س) گذشت خواهد کرد تا اینکه 3 دقیقه بعد پدرم خواست، طناب اعدام را پایین بیاورند. اگرچه او رسم انسانیت را به جا نیاورده بود و اگر اکبر را به بیمارستان میرساند، زنده میماند با این حال راضی نبودیم انسانی جلوی چشمان مان از پای در بیاید و جان دهد. تماشای اعدام بدترین صحنه زندگیام بود لحظه جان دادن برادرم جلوی چشمم آمد و دیگر دلم
طاقت نیاورد.>
هدیه زندگی
پدر اکبر جنگی که درس گذشت و بخشش را به گونهای دیگر معنا کرد میگوید: <به نیت اعدام قاتل فرزندم به زندان تبریز رفتم، مدام با خودم کلنجار میرفتم و میگفتم او دلش به حال فرزندم نسوخت، چگونه میتوانم او را ببخشم. وقتی وارد حیاط زندان شدم جسد پسر جوانی را دیدم که از بالای چوبه دار پایین آورده بودند، صحنه تکان دهندهای بود با خود گفتم تا دقایقی دیگر قاتل پسرم به چنین سرنوشتی دچار میشود، اما چه فایده با مرگ او که جگر گوشهام زنده نخواهد شد. قاتل اظهار عجز میکرد و حضرت زینب(س) را صدا میکرد وقتی طناب را به گردنش انداختم از پسرم خواستم مرحله نهایی را انجام دهد 3دقیقه بعد او را به خاطر رضای خدا رها کردیم دقایقی که قاتل بالای چوبه دار بود با خود گفتم این جان را که خدا میدهد و میگیرد چرا من بگیرم؟ میدانستم فرزندم لحظههای بدی را هنگام مرگ سپری کرده، خواستم انسانیت به خرج دهم و نگذارم که او بمیرد تنها بهخاطر خدا گذشت کردم. 11 سال تمام فکرم خراب بود، اما لذت گذشت تا آخرعمر در کامم باقی است احساس میکنم بار سنگینی از روی دوشم برداشته شده است. لحظهای به یاد داغ دلم افتادم نخواستم خانوادهای دیگر را داغدار کنم و پدر و مادری را چشم به راه فرزندشان بگذارم.>
حسین نوبخت معاون دادستان تبریز که به عنوان مسئول اجرای حکم در صحنه حضور داشت میگوید: <خانواده جنگی حاضر نبودند از خون جگرگوشهشان بگذرند و اصرار به قصاص نفس داشتند، اما دستان پدر توان کشیدن طناب دار را نداشت به همین خاطر روبه پسرش کرد و از او خواست این کار را کند، پیرمرد گیج و مبهوت شده بود 3 دقیقه پس از زمان اعدام بود که او را عفو کرد. مأموران او را که از چوبه دار پایین آورند بریده بریده نفس میکشید طناب دور گردنش را زخم کرده بود این نشان بخشش زندگی بود تا هر وقت آن را نگاه کرد به یاد روزی بیفتد که نعمت زیبای بخشش نصیبش شد و فرصت زندگی دوباره به او هدیه شده است تا قدر لحظه لحظههای زندگیاش را بداند. این حادثه در حالی اتفاق افتاده بود که قاتل و مقتول هیچگونه کینه و کدورتی با یکدیگر نداشتند.>
معاون دادستان تبریز در ادامه خاطرنشان کرد:<سعی داریم بخشش اولیای دم را به یک حرکت نمادین تبدیل کنیم و فرصت زندگی دوباره را به مجرمانی که ناخواسته مرتکب قتلی شدهاند بدهیم. کاش مردم بدانند هنوز هم انسانها به یاد یکدیگر هستند و بخشش، عفو ورضایت را فراموش نکردهاند. در این پرونده نیز مانند سایر پروندهها که برای رضایت اولیای دم اقدام کرده بودیم درست یک ساعت پیش از اجرای حکم با خانواده جنگی گفتوگو کردم از آنها خواستم با بخشش خون فرزندشان به دیگران درس زندگی بدهند.>
نوبخت درباره اینکه تلاش برای رضایت اولیای دم و بخشش؛ بیشتر در کدام پروندهها صورت میگیرد گفت: «البته عفو و رضایت را در هر پروندهای دنبال نمیکنیم. گاهی قتلها با برنامهریزی قبلی صورت میگیرند که اینجا نیت و خبث طینت قاتل مشخص است و اصلاً وجود چنین شخصی آثار زیانبار و خطرناکی را در جامعه همراه خواهد داشت، اما در پروندههایی که هیچگونه برنامهریزی و نیت قبلی در کار نباشد و شخص ناخواسته دست به جنایت بزند با بررسی سابقه کیفری، خانوادگی و حتی اجتماعی برای نجات او تلاش میکنیم.
مثلاً در نظر بگیرید دو مرد روستایی بر سر زمین و مزرعه یا آبیاری با هم درگیر میشوند و در اتفاقی تلخ یکی از آنها قتل میکند این فرد ذاتاً قاتل نیست او در زندان رفتار محترمانهای دارد تخلفات داخل زندان در او دیده نمیشود اگرچه این فرد نیز آدم کشته و محکوم شده اما قاتل از نظر جرم شناسی مشخصاتی دارد چنین افرادی که با برنامهریزی قبلی مرتکب قتلی میشوند اگر هم آزاد و بخشیده شوند دو مرتبه دست به جنایت میزنند برای این قبیل افراد چنین اقدامهایی صورت نمیگیرد، گاهی دیده میشود اولیای دم با گذشت کردن از مجازات کسی که چاقو کشی کرده و سابقه کیفری متعددی داشته نشان میدهند که برای اینگونه افراد به خطر انداختن جان انسانها و کشتن دیگری کار راحتی است به همین خاطر تحقیقات زیادی به منظور نجات جان اعدامی از مرگ صورت میگیرد اینکه او به لحاظ اخلاقی فرد سالم و متدینی است یا خیر و اهالی محل از او راضی هستند یا اینکه در زندان ماندش را مغتنم میشمارند و به لحاظ روحی احساس امنیت میکنند اغلب مواردی را که موفق به رضایت اولیا دم شدیم جزو همین موارد بودهاند.>
معاون دادستان تبریز میگوید: <میدانیم که به نجات دادن جان انسانها در قرآن تأکید شده است و آن را به نجات دادن جامعه تشبیه کردهاند اگرچه قصاص قاتل خوب است، اما بلافاصله بعد از آن گفته میشود رضایت بهتر از قصاص است بویژه در قتلهایی که در بین روستاییان اتفاق میافتد وقتی بلافاصله اعلام رضایت میکنند به هم وابستگی پیدا میکنند با اجرای قصاص کدورت ریشه دوانده و هیچ وقت حل نمیشود و حتی ممکن است در محیطهای عشایری و روستایی اجرای قصاص باعث ایجاد قتلهای دیگری هم شود وقتی میبینم 17 درصد از پروندههای قصاص، برای جلب رضایت به نتیجه رسیده حس خوبی پیدا میکنم این ثانیهها بهترین لحظات عمر ما است حسی شبیه به یک پزشک که وقتی عمل جراحی را با موفقیت پشت سر میگذارد و جان آدمی را نجات میدهد.>