به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،بروز تحولات در اوکراین رقابتهای آمریکا و روسیه در سطح
منطقهای و جهانی را وارد مرحلهی جدیدی کرد. هرچند مخالفین دولت ویکتور
یانوکوویچ، رئیسجمهور سابق اوکراین، با مشغول بودن روسیه در بازیهای
المپیک زمستانی سوچی و به پشتگرمی کشورهای غربی، توانستند طی اقدامی سریع
دولت را کنار بزنند و خود بر قدرت مسلط شوند، اما این پایان کار نبود.
رهبران تازه رویکارآمدهی اوکراینی هنوز سرمست از قدرت بودند که به
یکباره شبهجزیرهی کریمه آهنگ جدایی ساز کرد و بعد از تحولاتی چند با
برگزاری رفراندومی به خاک روسیه ملحق شد.
حمایت
تمام قد اروپا و آمریکا از رهبران جدید اوکراینی نیز نتوانست از الحاق
کریمه به روسیه جلوگیری کند و این اتفاق عملی شد. با این همه هم اکنون با
جهانی بعد از کریمه مواجه هستیم و روسها طی اظهارنظرهای مختلف عنوان
داشتهاند که شرایط به زمان قبل از کریمه برنخواهد گشت. هرچند بعد از الحاق
کریمه تحولاتی دیگر در اوکراین آغاز شد و شهرهای شرق این کشور نیز شاهد
آشوب شدند، اما به نظر نمیرسد سران کرملین تصمیمی مبنی بر ضمیمه کردن هر
کدام از مناطق شرقی اوکراین به کشور خود را داشته باشند. روسیه، با تأکید
بر عدم بازگشت به شرایط قبل از الحاق کریمه، اکنون با دستی باز به دنبال
فدرالیسم کردن اوکراین است تا از این راستا به منافع خود دست یابد. با این
حال، کشورهای غربی شامل ایالات متحدهی آمریکا و اتحادیهی اروپا رویکردهای
مسکو در قبال اوکراین را قابل قبول نمیدانند. پرسشی که در حال حاضر مطرح
میشود این است که در جهان پس از کریمه رقابتهای روسیه و آمریکا به چه
سمتوسویی سیر خواهد کرد و آیا این رقابت وارد حوزههای جدیدی خواهد شد یا
خیر؟
بدون
شک، بحران اوکراین نشان داد روسیه بار دیگر خود را در ردیف قدرتهای بزرگ
میبیند و حاضر نیست مانند سالهای پیشین با منفعل عمل کردن منافع خود را
از دسترفته ببیند. با این حال آمریکا نیز تلاش دارد تا با نفوذ به منافع
روسیه این کشور را با مشکلاتی جدیدی مواجه نماید.
افزایش تنش آمریکا و روسیه
الحاق
کریمه به روسیه ضربهی محکمی به روابط روسیآمریکایی زد و این در حالی
است که بازگرداندن اوضاع به مرحلهی قبل از این اقدام ممکن نیست. با وجود
اینکه تعارضهای کنونی مسکو و واشنگتن را نمیتوان جنگ سرد جدید دانست، اما
به طور کلی اوضاع به حالت جنگ سرد بازگشته است. با این حال، کارشناسان
معتقدند تعارض کاخ سفید با کرملین به چند دلیل به نفع واشنگتن نخواهد بود:
نخست: آمریکا
به روسیه برای حل مسائل جهانی نیاز دارد که غیر از روابط با بعضی کشورها
شامل مسئلهِی استفاده از مناطق قطب شمال، پژوهشهای فضایی و مبارزه با
تغییرات اقلیمی است.
دوم:
وخامت روابط با غرب باعث میشود که روسیه بیشتر به چین گرایش پیدا کند
که این امر با منافع ایالات متحده سازگار نیست. جدایی روسیه از غرب، که
در پرتو حوادث اخیر احتمال آن وجود دارد، چرخش مسکو به شرق را که تا کنون
در سطح عالی دولتی اعلام شده است، سرعت میبخشد. این چرخش، کار درستی
است که با تأخیر انجام میشود؛ درحالیکه صحنهی اساسی جهانی به آسیا
منتقل شده است، نباید از پشت عینک اروپاییبه اوضاع جهانی نگریست.
سوم:
اعمال تحریمهای اقتصادی و تهدید با کاهش صادرات حاملهای انرژی روسی به
غرب در جهت کاهش اعتبار ولادیمیر پوتین در داخل کشور، میتواند نتایجی
ناسازگار با منافع امریکا بدهد.
چهارم:
روسیه به تحکیم ساختارهایی چون بریکس، سازمان همکاری شانگهای، سازمان
پیمان امنیت جمعی و اتحادیهی اورآسیایی پرداخته است و سعی خواهد کرد
حاملهای انرژی را به شرق ببرد.
پنجم: فشار خارجی باعث رشد میهندوستی روسها و تضعیف مخالفان غربگرای روس خواهد شد.
ششم: منزوی
کردن ابرقدرت هستهای چون روسیه کار باز هم مضحکتری است. ما دیگر اوایل
سالهای 1990 زندگی نمیکنیم که ایالات متحده در جهان فرمان روایی
میکرد. ما در جهانی زیست میکنیم که امکانات و نفوذ ایالات متحده به
سرعت کاهش یافته است؛ درحالیکه نقش و توان بالقوهی کشورهایی چون چین،
هند، برزیل، ترکیه و غیره به سرعت رشد میکند. بدون تردید، اکنون و بعد
از تحولات رخداده در اوکراین، روابط بین روسیه و ایالات متحده به بنبست
خورده و اینکه تشدید مناقشه برای هیچیک از طرفین بهره جدیدی به بار
نخواهد آورد.[1]
به
اعتقاد کارشناسان، برای واشنگتن، اوکراین تنها مهرهای در بازی بزرگ
ژئوپلیتیکی آن است. آمریکاییها قصد ندارند به کییف کمک جدی بکنند و
هزینههای زیادی تقبل کنند. واشنگتن در مرحلهی جاری برای حلوفصل سه
مسئله تلاش میکند که خود اوکراین با این منافع ارتباط غیرمستقیم دارد.
اولاً، سعی میکند از روسیه بازدارندگی و از تقویت نفوذ بینالمللی آن
پیشگیری کند. ثانیاً، قصد دارد به پیمان ناتو، که جهتگیریهای وجودی خود
را از دست داده است، جان تازهای دهد و همزمان اروپاییها را به افزایش
بودجههای نظامی آنها وادار کند. ثالثاً، سعی میکند نفوذ خود را در
بازارهای جهانی انرژی تقویت و این بازارها را به نفع خود بازسازی کند.[2]
تغییر قواعد بازی
پس
از جنگ سرد، نوعی مقررات نانوشته بین روسیه و غرب شکل گرفت. از یک طرف،
روسیه با ترک اروپای شرقی، از ادعای ابرقدرتی دست کشید و از طرف دیگر
غربیها به طور مسکوت وجود نقش ویژه و منافع ویژهی روسیه در فضای شوروی
سابق را به رسمیت شناختند. با وجود مناقشهی دائمی، غرب و روسیه موفق شده
بودند در مقاطع نسبتاً طولانی تاریخی با هم روابط سالم داشته باشند. اما
حوادث اخیر در اوکراین، که غرب جانب یکی از طرفین مناقشه را گرفت، به
معنی سقوط و شکست کامل قواعد رفتار شد؛ درحالیکه در گذشته فازهای
متناوب تغییرات و ثبات مشاهده میشدند، اینک مرحلهی برآشفتگی مشاهده
میگردد. آنچه که امروز مشاهده میکنیم، پایان امیدها به اینکه روسیه و
غرب منافع و ارزشهای شبیه به هم داشته باشند و بتوانند به منظور تعامل
برای حل مسائل مورد علاقهی طرفین، اختلاف نظرها بر سر مسائل مشخص دیگر
را نادیده بگیرند. بدون تردید، بحران اوکراین را نمیتوان رویداد تصادفی
دانست، بلکه این نتیجهی منطقی تنش فزاینده و بیگانگی فزاینده بین طرفین
در زمینهی مسائل گوناگون، اعم از سازماندهی فضای شوروی سابق،
گسترش دمکراسی و...، است.
آسیای
مرکزی و وجود جمهوریهای ی با موقعیت استراتژیک میتواند بار دیگر موجبات
رقابت روسیه و آمریکا شود. هرچند روسها این منطقه را حوزهی منافع حیاتی
خود میدانند و ورود قدرتهای دیگر را برنمیتابد، اما بدونشک تحولات
کنونی نشان میدهد آمریکا از یک طرف منافع مسکو در منطقه را با چالش مواجه
میکند و از طرف دیگر هزینههای مسکو برای حفظ همپیمانان خود را به انحای
مختلف بالا خواهد برد. با چنین شرایطی، به نظر میرسد آسیای مرکزی به
صحنهی جدید رویارویی بین ایالات متحده و روسیه تبدیل شود.
آسیای مرکزی میدان جدید رقابت
بدون
شک، بحران اوکراین نشان داد روسیه بار دیگر خود را در ردیف قدرتهای بزرگ
میبیند و حاضر نیست مانند سالهای پیشین با منفعل عمل کردن منافع خود را
از دسترفته ببیند. یا این حال آمریکا نیز تلاش دارد تا با نفوذ به منافع
روسیه این کشور را با مشکلاتی جدیدی مواجه نماید. آسیای مرکزی و وجود
جمهوریهای ی با موقعیت استراتژیک میتواند بار دیگر موجبات رقابت روسیه و
آمریکا شود. هرچند روسها این منطقه را حوزهی منافع حیاتی خود میدانند و
ورود قدرتهای دیگر را بر نمیتابند، اما بدون شک تحولات کنونی نشان میدهد
آمریکا از یک طرف منافع مسکو در منطقه را با چالش مواجه میکند و از طرف
دیگر هزینههای مسکو برای حفظ همپیمانان خود را به انحای مختلف بالا خواهد
برد. با چنین شرایطی، به نظر میرسد آسیای مرکزی به صحنهی جدید رویارویی
بین ایالات متحده و روسیه تبدیل شود.
یکی
از شواهد این ادعا را میتوان سفر نیشا دسایی بیسوال، دستیار وزیر خارجهی
آمریکا در امور آسیای مرکزی و جنوبی، به منطقه دانست. کارشناسان معتقدند
هدف دیپلمات آمریکایی از این سفر بررسی شرایط دولت قزاقستان در آستانهی
امضای پیمان تشکیل اتحادیهی اقتصادی اورآسیایی و قرقیزستان قبل از پیوستن
به اتحادیهی گمرکی است. در هر حال، ایالات متحده بعد از تحولات اوکراین
سعی میکند حداقل اوضاع آسیای مرکزی را زیر نظر داشته باشد. رأی ممتنع
قزاقستان و قرقیزستان در مجمع عمومی در زمینهی غیرقانونی بودن الحاق
کریمه به روسیه این امیدواری را به واشنگتن میدهد که یا از همگرایی این
جمهوریها با روسیه جلوگیری کند و یا هزینهی این همگرایی را آنقدر بالا
ببرد که کرملین را در عرصههای دیگر وادار به امتیاز دادن کند. به تعبیر
برخی کارشناسان، چیزی شبیه به «مسابقهی طنابکشی» بین آمریکا و روسیه
مشاهده خواهد شد. امریکا مانند سابق سعی میکند آسیای مرکزی را از روند
همگرایی اورآسیایی بیرون بکشد.
[3]
گسترش ناتو به شرق
الحاق
کریمه به روسیه باعث شد تا کشورهای غربی بار دیگر در اندیشهی محدود کردن
حوزهی نفوذ روسیه برآیند. به همین دلیل این کشورها و در رأس آنها ایالات
متحده شروع به تقویت نیروهای خود در شرق اروپا کرد و این امر را نیز مورد
تأکید قرار داد که گسترش ناتو به سمت قبل بار دیگر در رأس سیاستهای این
اتحادیه قرار میگیرد.
مقامات
این سازمان در وهلهی اول همکاری نظامیفنی با روسیه را به حالت تعلیق
درآوردند. ناتو عنوان داشته که گسترهی لغو همکاریها با روسیه حتی به مورد
افغانستان، که تحویل بالگردهای روسی و تعلیم کادرهای لازم برای آنها و
همچنین اقدام مشترک در مبارزه با مواد مخدر افغانی را دربرداشت، نیز شامل
میشود. در وهلهی بعدی آنها، خواستار گسترش ناتو به سمت شرق شدند. در
اجلاس اخیر وزرای امور خارجه اعضای پیمان آتلانتیک شمالی مقاصد مربوط به
بالا بردن حضور نظامی در خاک کشورهای دارای مرز با روسیه مطرح شد که در
وهلهی اول کشورهای بالتیک و لهستان مورد نظر هستند. مقامات ناتو این امر
را پنهان نمیکنند که این تصمیم نتیجهی اقدام روسیه در مورد کریمه است.
آندرس فوگ راسموسن، دبیر کل ناتو، نیز طی روزهای اخیر بارها تأکید نمود که
پیمان آتلانتیک شمالی مادهی پنج منشور خود را به دقت رعایت میکند. در این
ماده، خاطر نشان میشود که حمله به یکی از اعضای ناتو حمله به تمام پیمان
ارزیابی خواهد شد.
فدور
لوکیانوف، کارشناس سیاسی و رئیس شورای سیاست خارجی و دفاعی روسیه، در این
رابطه میگوید: «طی بیست سال گذشته، روسیه و ناتو تظاهر میکردند که عصر
جدیدی شروع شده است که طرفین دشمن یکدیگر نیستند و همکاریها جایگزین رقابت
شده است، اما امروز بر اثر حوادث اخیر پردهی دورویی برداشته شده و
احساساتی که قبلاً در خود نگاه داشته میشد، بیرون آمده است.» لوکیانف
معتقد است، با توجه به اوضاع کنونی، ناتو به تقویت زیرساخت نظامی در خاک
اعضای خود پرداخته است و همچنین میخواهد به کشورهای عضو ضمانت امنیتی
بدهد. وی میگوید: «معمای بیست سال گذشته این بود که ناتو در حال گسترش بود
و ضمانتهای امنیتی آن کشورهای جدیدی را در بر میگرفت، اما این امور
بیشتر تشریفاتی در نظر گرفته میشد. با این حال، در حال حاضر، موقعیتی بروز
کرده که این ضمانت باید تأیید شود.»
[4]
ناتو
،که بعد از پایان جنگ سرد تضعیف شده و هدف وجودی خود را از دست داده
بود، بارها کوشید با ایجاد نقشهای جدید، فلسفهی وجودی خود را توجیه
نماید. هرچند این فلسفه بار دیگر بعد از خروج نیروهای این سازمان از
افغانستان دچار تهدید میشد، اما ناتو بعد از الحاق کریمه به روسیه جان
تازهای به دست آورده است. از این به بعد بازدارندگی نظامی، دیپلماتیک و
اقتصادی از روسیه دوباره به هدف اساسی این سازمان تبدیل میشود. در حال
حاضر، کارشناسان زیادی میگویند که ایالات متحده سیاست بازدارندگی از
روسیه را پیش گرفته است که این راهبرد به راهبرد آمریکایی در زمان جنگ
سرد شباهت دارد. سرگئی کاراگانوف، رئیس دانشکدهی اقتصاد و سیاست جهانی
مدرسهی عالی اقتصاد و بنیانگذار شورای سیاست خارجی و دفاعی روسیه، در
این زمینه میگوید امریکا خط بازدارندگی و حتی عقب راندن روسیه را پیش
گرفته است (که البته این سیاست نباید با بازدارندگی هستهای اشتباه
گرفته شود) که با روحیهی جنگ سرد مطابقت دارد. موجبات این سیاست طی
یک سال و نیم اخیر فراهم شده است. ایالات متحده به این درک رسید که
روسیه بر خلاف امیدهای امریکا، در راستای سیاست عمومی غرب حرکت نخواهد
کرد.[5]
البته
در کنار گسترش ناتو، باید منتظر واکنش روسیه نیز بود. بدون شک، روسیه با
تقویت قابلیتهای دفاعی خود ناتو را با چالش مواجه خواهد نمود. جدیترین
موضوعی که طی سالهای نه چندان دور روابط روسیه و غرب را تعیین میکرد،
گسترش ناتو به سمت شرق بود. مخالفت روسها با این امر باعث شد تا حتی احزاب
لیبرال روسیه نیز نگرانی خود را از این امر پنهان نسازند.
ناتو،
که بعد از پایان جنگ سرد تضعیف شده و هدف وجودی خود را از دست داده بود،
بارها کوشید با ایجاد نقشهای جدید فلسفهی وجودی خود را توجیه نماید.
هرچند این فلسفه بار دیگر بعد از خروج نیروهای این سازمان از افغانستان
دچار تهدید میشد، اما ناتو بعد از الحاق کریمه به روسیه جان تازهای به
دست آورده است. از این به بعد بازدارندگی نظامی، دیپلماتیک و اقتصادی از
روسیه دوباره به هدف اساسی این سازمان تبدیل میشود.
سپر دفاع موشکی آمریکا در شرق اروپا
بدون
شک، طی سالهای اخیر، مهمترین موضوع مورد اختلاف بین روسیه و آمریکا بحث
سپر دفاع موشکی بوده است. بر اساس این طرح، آمریکا قرار است سیستمی دفاعی
را در برخی از کشورهای شرق اروپا مستقر دهد که با مخالفت شدید روسها مواجه
شده است. جرج بوش، رئیسجمهور سابق آمریکا، با بیان این امر که کرهی
شمالی و ایران تهدیداتی برای امنیت اروپا و آمریکا هستند، بهزعم خود برای
رفع تهدید موشکهای ایران بر آن شد تا طرح سپر دفاع موشکی آمریکا را در دو
کشور جمهوری چک و لهستان استقرار دهد. با این حال، همگان بهخوبی
میدانستند که هدف اصلی این سیستمها مسکو است. این امر با مخالفت شدید
روسیه مواجه شده است، چرا که قدرت هستهای روسیه را با محدودیتهای ی مواجه
میکند.
از آن مقطع، مسئلهی
سپر دفاع موشکی به اختلاف اصلی بین مسکو و واشنگتن تبدیل شد. دوران بوش
جنگطلب و سیاست خارجی تهاجمی وی سرانجام به پایان رسید و این امیدواری
پیدا شد که دوران باراک اوباما مناسبات بین آمریکا و روسیه بهبود پیدا کند.
در این مقطع طرحی به نام «ریست» سبب بهبود نسبی روابط دو کشور شد، اما
پایان دوران ریاستجمهوری دیمیتری مدودف، رئیسجمهور روسیه و روی کار آمدن
مجدد ولادیمیر پوتین سبب شد بار دیگر رقابتها بین دو ابرقدرت سابق جنگ سرد
شدت گیرد. هرچند دوران اوباما تغییراتی در سپر دفاع موشکی این کشور ایجاد
شد، اما این امر نتوانست موجب بهبود روابط دو کشور شود و اختلافات مسکو و
واشنگتن روزبهروز شدیدتر شد. تحولات جدید باعث شده است تا بار دیگر
مسئلهی استقرار این سپر دفاعی مطرح شود. تفاوت اظهارات مقامات آمریکایی در
مقطع کنونی با زمان سابق این است که آنها اکنون بر روی خطر ایران تأکید
نمیکنند و مسکو را عاملی برای ایجاد سپر دفاع موشکی میدانند.
نگاه روسیه به سمت شرق
بدون
شک، همان طوری که جهان به شرایط قبل از کریمه برنمیگردد، بهبود روابط
روسیه و غرب نیز به شرایط سابق برنمیگردد. همین امر باعث میشود تا روسیه
بهعنوان یکی از کشورهای طرف درگیر تلاش نماید تا همکاریهای خود را با
مناطق دیگری گسترش دهد. بدون تردید، یکی از این مناطق میتواند چین باشد که
از قضا مناسبات سطح بالایی با روسیه دارد. بحران اوکراین به تحولات
ژئوپلیتیکی نه تنها در اروپا بلکه در آسیا منجر شده است. تحریمهای
اقتصادی و خروج سرمایهگذاران غربی از بازار روسی، مسکو را به برقراری
روابط با همسایگان شرقی وادار خواهد کرد.
هرچند
چین در جریان بحران اوکراین هیچ اظهار نظری بیان نکرده است که بتواند به
طور قطع به نفع فدراسیون روسیه یا غرب تعبیر شود. پکن در شورای امنیت
سازمان ملل متحد و در مجمع عمومی سازمان ملل رأی ممتنع میدهد، ولی با
این حال، ولادیمیر پوتین از حمایت چین قدردانی مینماید.
تحریمهای
اقتصادی، که توسط آمریکا و اتحادیهی اروپا علیه روسیه در ازای الحاق
کریمه و به خاطر اعتراضات گسترده در مناطق جنوب شرقی اوکراین اعمال شده
است یا خواهد شد، مقامات روسیه را به تجدید نظر در جهتگیری همکاریهای
بازرگانی و اقتصادی وادار میکند. چین بهعنوان شریک جایگزین برای روسیه
ذکر میشود که این نقطه نظر بیاساس نیست. در ماه می قرار است سفر
ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، به چین صورت بگیرد که در جریان آن،
موافقتنامهها و قراردادهای جدیدی به امضا خواهد رسید.
تحریمهای
اقتصادی، که توسط آمریکا و اتحادیهی اروپا علیه روسیه در ازای الحاق
کریمه و به خاطر اعتراضات گسترده در مناطق جنوب شرقی اوکراین اعمال شده
است یا خواهد شد، مقامات روسیه را به تجدید نظر در جهتگیری همکاریهای
بازرگانی و اقتصادی وادار میکند. چین بهعنوان شریک جایگزین برای روسیه
ذکر میشود که این نقطه نظر بیاساس نیست.
چشمانداز روابط آمریکا و روسیه
با
توجه به ذکر موارد اختلافی روسیه و آمریکا و آیندهی تنشهای این دو کشور،
اکنون این پرسش مطرح میشود که از مناسبات بین ایالات متحده و روسیه در
سالهای آینده چه انتظاری میرود؟ کارشناسان در این رابطه معتقدند که از مطالعهی شیوهی عمل باراک اوباما میتوان
نتیجه گرفت که مسکو از عرصهی علایق او محو خواهد شد. به نظر میرسد که
رئیسجمهور آمریکا تا کنون به این نتیجه رسیده است که در این محور نمیتوان
کاری انجام داد. دستور روز مشترک، که در گذشته نیز به تدریج منقبض میشد،
اکنون تا مناسبات منفرد بینالمللی در خاورمیانه، آسیا و طبیعتاً
اوکراین کاهش مییابد. نه حلوفصل مناقشات و اختلافات بلکه در بهترین
فرصت، کاهش خطرات متقابل مدنظر است. در همین حال، ما شاهد کاهش دامنهی
روابط و بازدارندگی عملی در همهی محورها خواهیم شد که این تصمیم
آگاهانهای برای رسیدن به هدف مشخص نیست، بلکه اشاره به بیآینده بودن
روابط است. بازدارندگی امروزی ـبر خلاف نیمهی دوم قرن گذشتهـ سیاست
خاصی نیست، بلکه امتناع از هرگونه سیاست است. این تلاشی برای کاهش ابعاد
مسئلهی لاینحل از طریق ایجاد نارضایتیهای هر چه بیشتر برای منبع این
مسئله است. روسیه باید به تغییرات در زندگی کشور عادت کند. روسیه باید در
واکنش به سیاست بازدارندگی واقعی از طرف آمریکا، به جستوجوی فوری
شرکای خارجی برگردد که آمریکا نتواند از آنها بهعنوان شرکای خود استفاده
نماید. الگوی توسعهی اقتصادی روسیه، که تا کنون با نهادهای غربی همگرایی
عمیقی کرده است، باید مورد بازنگری قرار گیرد. بدیهی است که اعمال فشار
سیستمی بر روسیه برای ایالات متحده هم قیمت گزاف اقتصادی و ژئوپلیتیکی
(نزدیکی روابط روسیه با چین و تغییر موضعگیری روسیه در قبال بسیاری از
مسائل منطقهای) را به دنبال خواهد داشت؛ ولی فعلاً کسی نمیتواند برآیند این تحولات را پیشبینی کند؛ زیرا این حاصل بسیاری از فرآیندهایی خواهد بود که همزمان توسعه مییابند.
واشنگتن
عادت کرده بود بدون توجه به مخالفتهای بیاثر روسیه زمان یلتسین،
کشورهای به قول خود، سرکش را مجازات کند. ایالات متحده به طور بسیار
نمایشی از پس یوگسلاوی برآمد و حق حاکمیت این کشور را تا سطح فولکلور
تنزل داد و همزمان از قطعنامهی 1244 تخلف نمود. بعد از آن نوبت عراق،
افغانستان و لیبی رسید. آنها را متلاشی و غارت کردند، وحدت سرزمینی
آنها را بر هم زدند و در فقر باقی گذاشتند و حالا آمریکاییها همان
سناریوها را به فضای شوروی سابق آوردهاند؛ ولی ناگهان مسیر حوادث تغییر
کرد.
نتیجهگیری
بدیهی
است که جهان بعد از حوادث کریمه به حالت قبلی خود باز نخواهد گشت.
روسها در قضیهِی الحاق کریمه به کشور خود نشان دادند که نظامی که بعد از
پایان جنگ سرد برقرار شده بود، نمیتوانست پایدار باشد؛ زیرا در آن فقط
یک نیرو (آمریکا) حق داشت به طور مستقل از منافع ملی خود دفاع کند.
دیگران بایستی اطاعت کنند یا کنار بروند.
واشنگتن
عادت کرده بود، بدون توجه به مخالفتهای بیاثر روسیهی زمان یلتسین،
کشورهای به قول خود سرکش را مجازات کند. ایالات متحده به طور بسیار
نمایشی از پس یوگسلاوی برآمد و حق حاکمیت این کشور را تا سطح فولکلور
تنزل داد و همزمان از قطعنامهی 1244 تخلف نمود. بعد از آن نوبت عراق،
افغانستان و لیبی رسید. آنها را متلاشی و غارت کردند، وحدت سرزمینی
آنها را بر هم زدند و در فقر باقی گذاشتند و حالا آمریکاییها همان
سناریوها را به فضای شوروی سابق آوردهاند، ولی ناگهان مسیر حوادث تغییر
کرد.
بعد از همهپرسی در
کریمه، سیل اعتراضها و تهدیدها متوجه روسیه شد؛ اما هیچگونه اقدامی عملی
صورت نگرفت. در حال حاضر، کشورهای اتحادیهِ اروپا بهشدت روسیه را سرزنش
میکنند، اما با این حال خواهان قطع گفتوگو با مسکو نیز نیستند. باراک
اوباما نیز با وجود تهدیدهای اولیه به این درک رسید که مناقشه با روسیه
همانند دیگر کشورها نیست و گرفتارهای کاخ سفید را افزایش خواهد داد. هرچند
جمهوریخواهان او را تحت فشار قرار میدهند؛ ولی کاخ سفید تبعات تبدیل
شدن روسیه به رقیب مستقیم و چه بسا دشمن آمریکا را بهخوبی میداند. از نظر
برخی کارشناسان روس، آمریکا هرچند تا حد اعلی میتواند روسیه را سرزنش کند
و با این تحقیر، که روسیه قدرت منطقهای است، برای خود پرستیژ بطلبد، اما
نمیتواند بدون کمک کرملین بسیاری از معضلات و چالشهای بینالمللی جهان
معاصر از جمله مسائل افغانستان، سوریه، ایران و به ویژه اوکراین را حل
نماید.*
منابع:
[1] .http://monitoring.integrum.ru/ArtefactDocument.aspx?sourceId=13029&url=drc_D20140407_N15_L2014040702233393_A008.htm
[2] .http://en.itar-tass.com/world/729185
[3] .http://search.integrum.ru/ArtefactDocument.aspx?sourceId=114&url=nega_D20140401_L2014040101025594_A017.htm
[4] .http://www.gazeta.ru/politics/2014/04/03_a_5978965.shtml
[5] .http://www.rg.ru/2014/04/23/karaganov-site.html