به گزارش حوزه سینما باشگاه خبرنگاران ؛ فضای فیلمهای سینمای ایران یا در قلهی برج عاج است یا در حضیض قناتها.
جغرافیای فیلمهای ما یا ونک به بالاست یا زیر پونز نقشه.
ما یا با دغدغههای طبقهی مرفه سروکار داریم یا با بیچارگان حاشیه نشین، یا سراغ علافیهای اشرافی میرویم یا برعکس، فلاکت زندگی فرو دستان سوژهی ماست.
آدمهای سناریوهای ایرانی یا کاخ نشین هستند یا کوخ نشین، یا از ضرب سیری شکمشان پاره شده یا از زور گرسنگی شکم هم را میدرند و انگار در این میان طبقهی متوسطی وجود ندارد که اکثریت جامعهی مارا تشکیل داده و انگار نه انگار که اگر ما با دغدغههای این طبقه بیگانه باشیم، اکثریت مخاطبان داخلی را هم از دست خواهیم داد.
اقتصاد سینمای ایران امروز به بن بست رسیده و ما مرتب دنبال دلایل بیرونی آن ( مثل کمبود سالن و...) میگردیم اما حقیقیت این است که مشکل اصلی خود فیلمهای ما هستند.
ما برای خودمان سینما را به دو سویهی تجاری و روشن فکری تقسیم کردهایم و در این میان حد وسطی هم قائل نیستیم.
اتفاقا معضل بیگانگی سینمای ما با آلام و دغدغههای طبقهی متوسط مربوط به هر دو سوی این طیف میشود و اینجاست که باید گفت (درد را از هر سو نوشتم درد شد).
البته اخیرا سینمای تجاری ایران بر اثر تکرار بیش از حد کلیشهها کاملا ورشکست شده و فیلمهایی از این دست را روی پرده خیلی کم میبینیم اما سینمای روشن فکری که با قهر مخاطب بیشتر هم به خود میبالد، علائم بیماری را به روی مبارک نیاورده و حالا با کمرنگ شدن حضور تجاریها میشود گفت، که اکثر فیلمهای چند سال اخیر متعلق به همین جریان روشنفکری هستند، فیلمهایی که اقتصاد آنها به اقتصاد پترودلاری متصل است و نبضشان با قیمت نفت در بازارهای جهانی تنظیم میشود و در یک کلام فیلمهایی که از ابتدا قرار نیست هزینههای ساختشان را از فروش بلیت حاصل کنند، بلکه از خزانهی دولت به آنها خواهد رسید.
سینمای روشنفکری ایران که در این شرایط خود را کاملا از مخاطب بینیاز دیده، حتی به حداقلهای لازم در کلاس کار فیلمسازی هم توجه نمیکند.
این جماعت دیگر حتی خودشان را از گفتن قصه هم بی نیاز میبینند و به نظرشان لازم نیست فیلم پایان خاصی داشته باشد چون افههای روشنفکری کار را برایشان توجیه میکند.
برای آنها دیگر لازم نیست که دکوپاژ را یاد بگیرند چون فلسفهی لانگ تیک (یا همان نماهای ملال آور و کشدار) که جزو مدهای روشنفکریست به دادش خواهد رسید، آنها دیگر حتی لازم نیست حداقلهای میزانسن را هم بیاموزند چون با دوربین روی دست – که آنهم از مدهای روشنفکریست- میشود سر و ته قضیه را به هم رساند.
حالا ما با یک سری فیلم کمخون و بی رمق طرفیم که هرکدام از آنها یک دنیا ادعای فلسفی و اجتماعی هم دارد، در حالی که سازندهاش دستور زبان سینما را بلد نبوده چه برسد به ژرفاجویی و تعمقهای فلسفی- اجتماعی
این فیلمها اگر میفروختند عجیب بود نه حالا
ما امروز در دورهای به سر میبریم که سالیانه فقط 6 الی 7 درصد مردم کشور به سینما میروند در حالی که اواخر دههی 60 با اینکه نسبت شهر نشینی خیلی پایینتر از حال حاضر بود و تعداد فیلمهایی که در طول سال ساخته میشدند هم به یک سوم امروز نمیرسید، بازهم در سال معادل دو برابر جمعیت ایران بلیت سینما فروخته میشد یعنی ما از آن روز تا به حال از دویست درصد به 6 الی 7 درصد رسیدهایم اما چرا؟
آیا سالنهای سینما خیلی کم شده؟
آیا تعداد فیلمهای تولیدی پایین آمده؟
آیا امروزه امکان تبلیغات تقلیل یافته؟
و یا اینکه هیچکدام از این دلایل کمی نمیتواند ملاک باشد و یکسره باید گفت مشکل ما کیفیت فیلمهاست؟
بگردید و ببینید این فیلم سازهای شبه روشنفکر از کجا آمدهاند؟
در کجا تربیت شدهاند و از چه کانالهایی توانستهاند به سینما راه پیدا کنند؟
و از خودتان بپرسید آیا آدم با استعداد و با علاقهای که بتواند مناسب خواستِ مردم فیلم بسازد وجود نداشت که ما مرتب میبینیم فیلم سازان جدید از میان این جماعت شبه روشنفکر گزینش میشوند؟
جایی که دولت باید دخالت میکرد همین مرحلهی تربیت و گزینش نیروها بود ( توسعهی زیر ساختها) که اتفاقا آن را رها کرده و به مافیا سپرده و جایی که دولت نباید دخالت میکرد بخش سرمایه گذاری مستقیم روی آثار بود که متاسفانه در آن تمام قد حضور دارد.
این روش، یک سینمای مریض گلخانهای وجود آورده که گاهی بودهاش بیشتر از نبود آن باعث افسوس است.
سینمای ما امروز کاملا لحن دیکتاتوری پیدا کرده و به رای و نظر مخاطبانش هیچ وقعی نمیگذارد. خواست مردم هیچ نقشی در تعیین مسیر سینما ندارد و این واقعا خطرناک است.
طبقهی متوسط که بخش عمدهای از جامعهی ما را تشکیل داده و از لحاظ ساخت و بافت فرهنگی هم نسبت به اشراف و طبقهی محروم ملائمت بیشتری با هنر هفتم دارد، کاملا در قصهها غایب است و در هدف گیری گروه مخاطبین هم به حساب نمیآید. تمام اینها یعنی سیستم سینمای ایران از طبیعت عرضه و تقاضا پیروی نمیکند و دلیلش هم جا گیری غلط دولت در وادی سینماست؛ یعنی دولت آنجا که باید باشد نیست و آنجا که نباید باشد هست.
سینمایی که اقتصاد آن فلج شده برای فرهنگ سازی و یا منافع استراتژیک دیگر هم مفید نیست چون معنای کسادی اقتصادی، مخاطب نداشتن آن سینماست و سینمایی که مخاطب ندارد، به کار فرهنگ سازی یا اهداف استراتژیک دیگر هم نخواهد آمد پس نمیتوان با توجیهات بالادستی مرتبا این سینمای فلج را به لحاظ اقتصادی شارژ کرد.
برای اصلاح سینمای ما اولین گام منطقی آن است که برگردیم و در یک مطالعهی عمیق و وسیع میدانی مطالبات مخاطبان آن را مورد رصد قرار دهیم تا هنگام هر نوع برنامه ریزی و جهت دهی فرهنگی، خواست و نیازهای مردم مورد توجه قرار گرفته باشد.
یادداشت: میلاد جلیل زاده
انتهای پیام/