سالها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در کسوت معلمی، صدها دانشآموز این مرز و بوم را تربیت کرد و پس از آن سه سالی را در عرصه نهضت سوادآموزی برای باسوادی، هموطنانش تلاش کرد و سالهای پس از انقلاب نیز به عنوان رئیس دانشسرای تربیت معلم در شهرستان محل زندگیش یعنی بروجرد برای تربیت معلمان این مرز و بوم به فعالیت خود ادامه داد.
معلم پیشکسوت ما، این روزها با 85 سال سن و با وجود اینکه دو بار دچار سکته قلبی و مغزی کرده است، شیرینترین بخش از خاطرات زندگیش را در دوران فعالیت معلمی خلاصه میکند و با تاکید بر اینکه در این شغل هیچگاه خاطره تلخی را تجربه نکرده است برایمان تعریف می کند از خاطره آن روزی که همزمان برای کلاس دختران و پسران تدریس داشت و زمانی که به کلاس پسرها رفت به اشتباه نام یکی از شاگردان دختر را صدا زد. در اینجا بود که رازی برملا شد و متوجه شد چند نفر از شاگردان پسرش خاطرخواه دانش آموز دخترش هستند.
روز معلم بهانهای شد تا به همراه علی باقر زاده رئیس سازمان نهضت سواد آموزی، محمد مهدیزاده معاون آموزشی سازمان نهضت سوادآموزی و جمعی از مسئولان این سازمان برای تقدیر از آقای اوحدی که این روزها در سن 85 سالگی هنوز با عشق معلمی قلبش میتپد، به خانه وی مراجعه کردیم.
وارد فضای خانه که میشوم، ناگهان چشمم متوجه چهرهای آشنا میشود، سعید اوحدی رئیس سازمان حج و زیارت!! اینجاست که متوجه میشوم این معلم پیشکسوت، پدر رئیس سازمان حج و زیارت است.
به فضای داخل خانه که وارد میشوم با استقبال گرم و صمیمانه مادری روبه رو میشوم که خود را همسر حاج آقای اوحدی معرفی میکند پس از آن به استادی سلام میکنم که در کنار رئیس سازمان نهضت سوادآموزی با لبخندی بر روی لب مشغول صحبت است.
آقای اوحدی یکی از معلمان پیشکسوت سرزمینمان است که سالهای قبل از انقلاب در طرح پیکار با بیسوادی تلاشهای بسیاری را برای باسواد کردن مردم سرزمینش انجام داده است و حالا پس از سالها از آن ایام، به بهانه روز معلم، مسئولان سازمان نهضت سوادآموزی به سراغش آمدهاند تا بگویند در نتیجه تلاشهای شما معلمان فرزندان ایران اسلامی به رشد و شکوفایی میرسند.
به آرامی صحبت میکند و هر ازگاهی برای به یادآوردن خاطراتش باید چند دقیقهای را فکر کند. در لابه لای لحن آرام صحبتهایش یادی میکند از پسرش "مسعود" که در سال 61 دقیقا در روز تولدش یعنی 18 بهمن به شهادت میرسد؛ میگوید:مسعود در 18 بهمن سال 1337 به دنیا آمد و در 18 بهمن سال 1361 نیز به شهادت رسید، شاگرد اول رشته برق دانشگاه تهران بود.
هنگام تعریف کردن از خاطرات فرزند شهیدش بود که ناگهان رو به همسرش کرده و میگوید: حاج خانم شعر را نمیخوانی. وقتی از خانم اوحدی ماجرای شعر را میپرسیم این گونه تعریف میکند:زمانی که مسعود شهید شد یکی از دوستانش برایش شعری گفت که حاج آقا آن شعر را بسیار دوست دارد حتی خودش نیز برای مسعود شعر میگوید و دفترچه شعری برای وی درست کرده است.
برایمان میگوید که سه پسر و یک دختر دارد،یکی از پسرانش به شهادت رسیده و فرزند دیگرش سعید که این روزها رئیس سازمان حج و زیارت است 8 سال اسیر بود.
سعید اوحدی که این روزها به عنوان رئیس سازمان حج و زیارت مشغول فعالیت است، در لابه لای صحبتهایش با اشاره به دوران اسارتش با بیان خاطرهای میگوید: در دوران اسارت تعدادی از بچهها توانسته بودند رادیوی یکی از سربازان عراقی را برداند. به وسیله این رادیو میتوانستیم اخبار را گوش دهیم اما برای اینکه باطری آن تمام نشود صرفا هفتهای یک بار رادیو گوش میدادیم. بنابراین وقتی نمایندگان صلیب سرخ برای بازدید آمدند از آنها خواستیم تا در اتاق ما یک ساعت نصب کنند و با خود میگفتیم که از باتری آن ساعت برای رادیو استفاده خواهیم کرد.
نمایندگان صلیب سرخ با نصب ساعت در اردوگاه موافق نبودند و دلیل آنها این بود که با تماشای ساعت، زمان برای اسرا دیر میگذرد و آنها دچار افسردگی میشوند اما سرانجام تلاشهای ما نتیجه داد و در اردوگاه ساعتی را نصب کردند که با استفاده از باتری آن ما میتوانستیم رادیو را گوش کرده و از اخبار مطلع شویم.
به گزارش تسنیم، معلمان پیشکسوت این مرز و بوم جلوه روشنی از این جمله اند: از پدر گر قالب تن یافتیم از معلم جان روشن یافتیم.
انتهای پیام/