به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،آنچه در ادامه می آید، متن کامل مقاله ای است که دکتر «لودویک واتزال» درباره کتاب جنجالی اخیر «گارت پورتر» (با عنوان Manufactured Crisis: the untold story of Iran Nuclear Scare) در پایگاه گلوبال ریسرچ منتشر کرده و توسط دکتر «احمد دوست محمدی» دانشیار و مدیر گروه مطالعات منطقه ای دانشگاه تهران، ترجمه شده است. گفتنی است کتاب مذکور با مقدمه دکتر دوست محمدی و ترجمه معاونت پژوهش و آموزش خبرگزاری فارس در دست انتشار است.
از اوایل سال های 1990، اسرائیل، مقامات رسمی ایالات متحده و متحدین سرسپرده اروپایی آنها، با حمایت و پشتیبانی رسانه های چشم و گوش بسته و مطیع خود، در حال انتشار ادعاها، جعلیات، اتهامات و اکاذیبی هستند مبنی بر اینکه حکومت ایران، در کنار برنامه هسته ای غیر نظامی و تحت نظارت و بازرسی خود، مخفیانه به دنبال سلاح هسته ای است. نکته اصلی کتاب پورتر این است که ثابت کند این بحران، جعلی و ساختگی و این اتهام، کذب است، یعنی ایران هرگز برنامه هسته ای نظامی نداشته است. بیش از 20 سال است که سیاستمداران اسرائیلی در حال طرح این ادعا بوده اند که عنقریب است ایران به سلاح هسته ای دست یابد. پورتر می نویسد، علیرغم جارو جنجال های سیاسی و در خواست نتانیاهو برای اقدام نظامی علیه تاسیسات هسته ای ایران، وی هرگز مایل به استفاده از نیروی نظامی علیه ایران نبوده، و دولت اوباما هم کاملاً از این امر آگاه بوده، اما این امید را داشته که از این تهدید به عنوان یک اهرم دیپلماتیک علیه ایران بهره برداری کند.
ر
رئیس جمهور اوباما، تحت فشار سنگین اسرائیل، لابی صهیونیستی ایپک آن، همراه با اکثریت عظیمی از اعضای کنگره، در حال هدایت یک تلاش جهانی در جهت تحمیل تحریمهای فلج کننده به ایران به منظور وادار کردن این کشور به دست کشیدن از برنامه سلاحهای هسته ای ادعایی آن بوده اند. تاکنون، هیچ مدرکی مبنی بر اینکه ایران به دنبال اجرای یک برنامه هسته ای نظامی بوده باشد، بدست نیامده است. علاوه بر این، گارت پورتر، به عنوان یک مورخ و روزنامه نگار تحقیقی، متخصص در سیاست خارجی و نظامی ایالات متحده، ثابت می کند که به اصطلاح مدارک ربوده شده، که ظاهراً برنامه هسته ای سری ایران را افشا می کند، جعلی و قلابی هستند. آن طور که ادعا می شود، این «مدارک اسرار آمیز» از طریق یک لپ تاپ به طورقاچاق از ایران خارج شده است. نویسنده از تناقضات بین مطالب این مدارک و حقایق و واقعیت های خدشه ناپذیر پرده برمی دارد. آیا ایالات متحده، برای ارائه مدرک، به سرویس های جاسوسی و اطلاعاتی اسرائیل تکیه می کند؟
پورتر نشان می دهد که اسرائیل، جورج دبلیو. بوش و سپس دولت اوباما، چگونه توانستند اقدامات مختلف صورت گرفته توسط دولت های غربی و آژانس بین المللی انرژی اتمی را، به طور موفقیت آمیزی، به عنوان واکنش نسبت به یک تاریخ طولانی از اقدامات مخفی ایران در جهت نظامی کردن برنامه هسته ای آن به نمایش بگذراند. ایران برنامه هسته ای خود را در زمان حکومت پهلوی دوم آغاز کرد. در آن زمان، ایالات متحده و اسرائیل با دیکتاتور ایران متحد بودند و به برنامه هسته ای ایران اهمیت نمی دادند. اما پس از سقوط رژیم شاه در 1979، ایالات متحده، از همان سالهای اولیه 1980، به طور تهاجم آمیز مداخله کرد تا ایران را از تعقیب حق قانونی خود برای دستیابی به انرژی صلح آمیز هسته ای، بازدارد. پورتر می نویسد، همین تلاشهای تهاجم آمیز ایالات متحده بود که ایران را مجبور کرد، برای دستیابی به فناوری مورد نیاز برای برنامه هسته ای غیر نظامی خود، به معاملات در بازار سیاه روی بیاورد.
تاکنون، ایالات متحده و اسرائیل برای خرابکاری در برنامه هسته ای ایران، هر کاری که از دستشان برمی آمده، انجام داده اند، از جمله، از طریق اعزام آدمکش های حرفه ای برای به قتل رساندن دانشمندان هسته ای ایران و آلوده کردن کامپیوتری تاسیسات هسته ای آن با ابزار و لوازم معیوب و ناقص. به گزارش روزنامه مجازی «تایمز اسرائیل» در 19 مارس 2014، بنی گاتز، رئیس ستاد ارتش این کشور، در یک سخنرانی در جمع گروهی از دانشجویان فاش کرد که اسرائیل تاکنون دهها عملیات مخفی در کشورهای بیگانه و دشمن انجام داده و اینکه «نیروی هوایی ماهر جا که ما بخواهیم حضور دارد».
وی با اطمینان اضافه کرده که ایران خارج ازدسترس نیروهای دفاعی اسرائیل نیست. به نوشته پورتر، علیرغم فاجعه ویتنام، در میان مقامات رسمی دولت فدرال، گروه های فشار و رسانه های آمریکا، یک گرایش و یک ساختار قدرت برای حفظ تمایل و آمادگی دائمی برای جنگ وجود دارد. آیا یک چنین ذهنیتی در میان تشکیلات امنیتی اسرائیل هم وجود دارد؟
نویسنده در مقدمه کتابش اظهار می دارد که «هدف راهبرد آمریکایی- اسرائیلی»، استفاده از آژانس بین المللی انرژی اتمی برای تشکیل این پرونده است که برنامه هسته ای ایران صرفاً پوششی برای دستیابی به سلاح های هسته ای است. این پرونده به عنوان مبنا برای اقدامات شورای امنیت سازمان ملل برای مجازات ایران، یا حتی اقدام نظامی یک جانبه ایالات متحده علیه ایران، به کار گرفته خواهد شد. در نتیجه، آژانس، که در گذشته به عنوان یک عامل نسبتاً غیر سیاسی برای انجام تجزیه و تحلیل فنی از برنامه هسته ای عمل می کرد، در طول سال های 2003 تا 2008، به ابزاری برای کمک به راهبرد ضد ایرانی تغییر ماهیت داد.
پورتر سه مرحله را که سنگ بنای افزایش و تشدید بحران را تشکیل می دهد، تشریح می کند. با این وجود، وی به هر اقدام ایالات متحده و اسرائیل، به عنوان بخشی از یک طرح جامع نگاه نمی کند. برعکس، وی استدلال می کند که هر مرحله از این راهبرد در واکنش به تحولات و مسائل سیاسی، که از فشار بیشتر بر ایران در موضوع هسته ای ناشی می شد، شکل گرفت. اولین مرحله توسط گروه تروریستی مجاهدین خلق [منافقین] آغاز شد که، در یک کنفرانس خبری در ماه اوت 2002، تاسیسات غنی سازی نطنز را فاش کرد. مجاهدین خلق چند ماه قبل، از فهرست گروههای تروریستی ایالات متحده خارج شده بود. در سال 2008، مرحله دوم هنگامی آغاز شد که ایالات متحده از یک طرف مجهول الهویه مدارک سرقت شده ای راجع به برنامه سری هسته ای ایران، به دست آورد. در پایان سال 2011، مرحله سوم، با تحمیل تحریمهای جدید و شدیدتر، با هدف قرار دادن صادرات نفت و بخش های بانکی ایران، آغاز شد. این دور از تحریم ها، به واسطه یک گزارش آژانس، که بر مبنای منابع اسرائیلی تهیه شده بود، شروع شد.
نویسنده، در فصل سوم، نگرش رهبری ایران نسبت به سلاحهای هسته ای و شیمیایی را مورد بحث قرار می دهد. هنگامی که عراق، با پشتیبانی همه جانبه ایالات متحده، همپالگی های غربیش و نیز اتحاد شوروی، به ایران حمله کرد و از سلاح های شیمیایی که ایالات متحده در اختیارش گذاشته بود، استفاده کرد، آیت الله روح الله خمینی با صدور فتوایی استفاده از سلاح های شیمیایی علیه مردم عراق را تقبیح کرد. غرب این فتوا را، تحت عنوان فریب و دروغ، رد کرد. فتوای دیگری از سوی جانشین[امام] خمینی، آیت الله سیدعلی خامنه ای، راجع به ممنوعیت سلاح های هسته ای، با همین نخوت و تکبر، مورد بی اعتنایی قرار گرفت. رسانه های غربی، این نگاه و این طرز تلقی نژادپرستانه را، بدون هرگونه نقد و نظری در اطراف جهان منتشر کردند.
در اوایل دهه نود، ایالات متحده، برنامه هسته ای غیر نظامی ایران را به عنوان پوششی برای جاه طلبی های ادعایی جهت دستیابی به سلاحهای هسته ای به تصویر کشید. نویسنده، در فصل چهار، ثابت می کند که این اتهام، با هدف جعل کردن یک بهانه جدید بجای بهانه کمونیست، که در پایان سال 1991، فرو پاشید، وارد شد. تهدید فرضی تکثیر سلاح های هسته ای از سوی ایران، برای پنتاگون و سازمان سیا، نظریه مفیدی بود. در دوران ریاست جمهوری کلینتون، اسرائیل در جریان کامل ماجرا قرار گرفت. دولت های اسرائیل، از اسحاق رابین تا بنیامین نتانیاهو، یکی پی از دیگری، با شر و شیطان جلوه دادن ایران، تلاش کردند به اهداف سیاسی و راهبردی ای که هیچ ربطی به ایران نداشت، دست پیدا کنند. پورتر می نویسد، اسرائیل هم مجبور شد بهای رویکرد تهاجمی خود را بدهد. ایران، به طور متقابل، اسرائیل را به عنوان تهدید نگریست. (1)
در سال 2003، سید محمد خاتمی، رئیس جمهوری ایران، پیشنهاد مذاکره با ایالات متحده را مطرح کرد. دولت جورج دبلیو. بوش، با این ادعا که ایران یک «دولت شر» بوده و در راس، به اصطلاح، «محور شرارت» قرار دارد، این پیشنهاد را بی تامل و با بی اعتنایی رد کرد. ویکی لیک اخباری را مخابره کرد که همکاری تنگاتنگ آژانس با دولت ایالات متحده را به اثبات می رساند. آژانس، تحت مدیریت یوکیا آمانو، اعتبار خود را از دست داد. تا پایان دوره ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، دولت اوباما، همراه با بنیامین نتانیاهوی اسرائیل، تلاش کردند، با تهدید، ایران را وادار به تسلیم کنند. با انتخاب رئیس جمهور جدید حسن روحانی، شر جلوه دادن رهبری در ایران، دیگر کارآیی نداشت. با آغاز مذاکرات، اسرائیل و کنگره آمریکا خواستار تحریمهای حتی بیشتری شدند. رئیس جمهور اوباما، در سخنرانی سالیانه خود در جلسه مشترک کنگره آمریکا، چنین تحریمهایی را رد کرده و گفت که این مذاکرات به نفع منافع ملی ایالات متحده است. ایپک و ماموران آن در واشینگتن، رسماً، تلاش های خود را با پنهان کاری بیشتر پی گرفتند. به عنوان یک ناظر خارجی، خیل سخت است که شاهد باشد که نمایندگان ایالات متحده در پایتخت، چگونه علیه حکومت و منافع ملی کشورشان کار می کنند.
کتاب «بحران ساختگی» معرف اولین روایت متفاوت و منحصر بفرد در موضوع هسته ای ایران است. نویسنده نشان می دهد که اتحاد و اتفاق ایالات متحده و اسرائیل چه تاثیرات فاجعه آمیزی در کل منطقه خاورمیانه داشته است. این همکاری سرنوشت ساز، ریشه در سیاست داخلی آمریکا دارد. این گره کور باید برای منافع مردم آمریکا باز شود. در پایان کتاب این احساس به انسان دست می دهد که «مشکل ایران»، یک مشکل آمریکایی است، یا به عبارت دیگر، مشکل ایالات متحده، با اسرائیل و طبقه سیاسی آمریکا در درون بلتوی(2) می باشد.
کتاب مبتنی بر تحقیقات وسیع گارت پورتر، چشم انداز روشنی به خواننده عرضه می کند، طوری که بتواند از میان حجم انبوهی از دروغها، فریب کاریها و اتهامات کذب، دشمنان واقعی را بشناسد. یک کتاب بهنگام که به خواندش می ارزد.
پانوشت ها:
------------------------------------------------
1- درباره این قسمت از گفته های پورتر، دو مطلب لازم به توضیح است: اولاً واتزال فکر می کند که این دولتها و روسای جمهور آمریکا هستند که به صهیونیست ها و رژیم اسرائیل دستور می دهند. در حالی که، برعکس، این صهیونیست ها هستند که حاکمان واقعی کاخ سفید و کنگره هستند و آنها هستند که سیاست خارجی ایالات متحده را، به طور عام، و سیاست خاورمیانه ای آن را، به طور خاص، تعیین می کنند. در همین زمینه، ر.ک.ب. مقاله ای از دکتر احمدی دوست محمدی، تحت عنوان «ایالات متحده اسرائیل»، خبرگزاری فارس، دیدگاه- سیاست و امنیت، 21/9/1391. ثانیاً، ظاهراً واتزال در جریان نیست که جمهوری اسلامی ایران، از همان آغاز حیات طیبّۀ خود، رژیم اشغالگر قدس شریف را به عنوان یک غدّۀ سرطانی و به عنوان تهدیدی، نه فقط علیه ملت های مسلمان منطقه، بلکه علیه بشریت، تلقی و در حد توان خود با آن مبارزه کرده است.
2- Beltway، در آمریکا، از نظر لغوی، به معنی جاده کمربندی و کنار گذر می باشد. اما، از نظر جغرافیایی، به حوزه ای اتلاق می شود که بخشهایی از ایالات مریلند و ویرجینیا را، که واشینگتن دی.سی. در آن قرار داد، در برمی گیرد. در ادبیات سیاسی آمریکا، منظور از طبقۀ سیاسی درون بلتوی، یعنی مقامات دولت فدرال، پیمانکاران، گروههای فشار و جریان اصلی رسانه ای که آنها را پوشش می دهد؛مجموعه ای که سیاستها و تصمیمات آن، خلاف منافع و اولویتهای عامه مردم آمریکا پنداشته می شوند؛ یعنی مقاماتی که برای خودشان تصمیم می گیرند، نه برای مردم آمریکا.