........
مگر مادری به چیست؟!!! امروز که روز مادر است، همه از مادران میگویند و من خواستم به خاطر آورم دخترانی را که برای پدرانشان و مادرانشان مادر بودند، پس از دخترانی یاد میکنم که مادرانه دختری میکنند به مانند فاطمه محمد(ص) «اُم ابیها» ........
.......
امروز به یمن زنی که برای پدرش مادری کرد، میخواهم از دختری بگویم که برای مادرش مادری میکند.
بانو مستوره یاری از مادری، روشنایی دنیا را به ارمغان گرفت که روشنایی دنیا را ندیده است، مادرش فاطمه ادمن است که نابینای مادرزاد است.
بانو مستوره زن 46 سالهای است که با پا گرفتنش، عصای چشمان نابینای مادر شد و تا امروز که 46 سال از خدا عمر گرفته، دست مادر را بر روی دوشش میگذارد و دنیا را از نگاه خود برای مادر بازگو میکند....وی با مادرش نماز میخواند، وضو میگیرد، راه میرود، خرید میکند، بیرون میآید، شوخی میکند، حرف میزند و اینگونه این مادر و دختر سنگ صبور هم شدهاند.
مستوره مادریت را در کنار مادرت دیدم و بر شکوه مادرانهات غبطه خوردم که آیا در دنیای امروز کدام فرزندی اینگونه عاشقانه مادرپروری میکند...
فاطمه شاید خدا میدانست که مستوره بیناتر از نگاهت برایت خواهد شد که در مشکلات زندگی نابینا خلقت کرد تا دردها را مستوره ببیند و درد بکشد و تو بشنوی و آه سر دهی....
.......
مستوره خود دارای یک پسر و یک دختر است که دخترش را در نوزادی به علت بیماری «یرقان» از دست میدهد.
او سالهاست از شوهرش طلاق گرفته و در کنار مادر نابینایش زندگی میکند، تنها فرزندش که محمد نام دارد، اکنون 22 ساله است و در کنار مادر ناتوان و مادربزرگ بیپناهش زندگی میکند.
مستوره و مادرش دلی پر درد داشتند، دردهایی که هم از ناملایمات روزگار بود، هم از بیمهری ........
مستوره در ابتدا برای مادر توضیح داد که بعد مادر شروع به حرف زدن کرد: از شروع انقلاب به اینجا آمدهایم، در اوایل ما مستأجر بودیم، مدام از این خانه به آن خانه و از این محل به محلی دیگر میرفتیم.
مستوره تنها فرزند من و شوهرم بود، وضعیت زندگی ما خوب نبود، اما به لطف خدا هیچگاه در معیشت زندگی با مشکل روبهرو نبودیم تا اینکه چندین سال پیش پدر مستوره از دنیا رفت و ما بدون سرپرست شدیم.
همسایهها و اطرافیان همیشه به ما لطف داشتند و مسئول کمیته امداد وقت آن زمان محبت در حق من و دخترم را تمام کرد.
چندی پیش محمد نزد ما آمد، از بیمهری نامادریش و پدرش گله داشت و خواست که با ما زندگی کند.
محمد اکنون 22 سال دارد، اما سربازی نرفته است و چون سربازی نرفته کسی به او کار نمیدهد. خرج زندگی ما از یارانه و حقوق ماهانه کمیته امداد من تأمین میشود.
من و دخترم قانع هستیم و عادت به زندگی نداری کردهایم، اما خرابی خانه و فرسودگی آن، اکنون تنها درد و ناراحتی ماست که آرامش شبانه را از ما گرفته است.
تنها آرزویم این است که خرابی خانه خوب شود و اگر این حل شود دیگر ما مشکلی نداریم.
....
فاطمه، نامت بزرگ است، پس باید با این بزرگی از زندگی شکایت نکنی و در میان این همه مشکل تنها آرزویت خرابی دیواری باشد که شاید هیچ نباشد...
مستوره در تکمیل صحبتهای مادر و در خصوص دوران مستأجریشان ضمن دعای خیر برای استاندار قبلی، گفت: ما زیرپوشش کمیته امداد بودیم، رئیس کمیته امداد قبلی به ما محبت زیادی کرد، اما شرایط سخت مستأجری توان زندگی را از من و مادرم گرفته بود، پرداخت کرایه سبب شد من و مادرم یخچال و فرشی را که کمیته امداد برایمان خریده بود بفروشیم و هیچ وقت کمیته امداد ما را از انجام این کار سرزنش نکرد.
بعد از مدتی به همت رئیس کمیته امداد، استاندار به دیدن ما آمد و این خانه را برای ما خرید.
من و مادرم سالهاست در این خانه برای مسببان خرید این خانه دعا میکنیم، اما چند سال است خانه کهنه شده و نیاز به تعمیر دارد. بارها به ارگانهای و مسئولان زیادی سرزدهایم، اما....
چشم امیدمان اول به خدا و بعد به استاندار کردستان است.
********
آقای استاندار، مادران قصه ما نمیدانند، شما استاندار جدیدی هستید که از وجود این دو بانو خبر ندارید، اما شاید یک دعای این دو مادر برای شما تضمین زندگی و دنیایتان شود، پس کاش یادی از خودتان را در خاطر آنها و به تبع تمامی ما که با این دو مادر روزانه روبه رو میشویم، باقی بگذارید....