به گزارش
حوزه احزاب باشگاه خبرنگاران اولین برنامه "شناسنامه" در سال 93 این هفته با حضور حسین مظفر نماینده مردم تهران در مجلس و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام از شبکه سیه سیما پخش شد.
مظفر در بخش ابتدایی این مصاحبه تلویزیونی در مورد دوران تحصیل خود در دانشگاه تهران، گفت: من در تهران معلم بودم و در مدرسه مهرگان محله اتابک فعالیت داشتم که در آزمون ورود به دانشگاه سراسری شرکت کردم و در رشته راه و ساختمان دانشگاه کرمان قبول شدم.
وی خاطرنشان کرد: راستش اطلاع چندانی از شرایط آنجا نداشتم، اما چون قبول شده بودم انتقالی را گرفتم و به کرمان رفتم. اما بنا به دلایلی نتوانستم درسم را در این دانشگاه ادامه دهم. یکی دوبار از بچههای دفتری دانشگاه شنیده بودم که به دلیل فعالیتهایی سیاسی که داری اسمت در دفتر مطرح شده، مراقب باش! تا اینکه یک روز آمدند گفتند شنیده ایم قصد دارند بیایند و تو را دستگیر کنند.
نماینده مردم تهران درمجلس با بیان اینکه همینطور که جیپ های ساواک وارد حیاط دانشگاه شد، من هم از در دیگر دانشگاه بیرون رفتم و به سمت بیابان های اطراف کرمان حرکت کردم و به سمت تهران فرار کردم، افزود: این شد که درسم نیمه کاره باقی ماند و دیگر به کرمان بازنگشتم.
مظفر ادامه داد: من در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم و به همین دلیل از سال 48 در جلسات مذهبی حضور داشتم. سال 52 هم که سرباز شدم در پادگان افشاگریهای خودمان را داشتیم. فرمانده گردانمان یک فرد بهایی بود که چون با رژیم شاه مشکل داشت به من میدان داد و اجازه داد کارهایم را ادامه دهم.
وی اظهار داشت: سال 56 به زندان رفتم اما این موضوع زیاد طول نکشید و مصادف شد با ایام اربعین که بحث آزادی فضای سیاسی مطرح شده بود و از طرف دیگر معلمان منطقه به دلیل دستگیری من اعتصاب کرده بودند و به همین دلیل هم مجبور شدند زود مرا آزاد کنند.
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام با بیان اینکه سال 54 در پاکدشت زندگی می کردیم، خاطرنشان کرد: یک شب که به مسجد رفته بودم دیدم یک جوان خوش سیما به مسجد اضافه شده و بعد از مدتی با او دوست شدم.
"وقتی با او آشنا شدم متوجه شدم که نیاز مالی دارد و همراه زن و بچه اش در منزل محقری در پاکدشت زندگی می کند. بعد از چند وقت که با هم ارتباط داشتیم، یک شب پای محمد و محمود بروجردی در آنجا باز شد و بحث های کار تشکیلاتی برای ما باز شد".
حاضر شدم ریشهایم را بزنم، ولی حضور خانم نامحرم را قبول نمیکردم
مظفر گفت: یک بار بحث انفجار کافه خان سالار مطرح بود. آمریکاییها آن زمان خیلی در امور ایران دخالت داشتند و به همین دلیل بچهها خیلی عصبانی بودند و می خواستند از طریق انفجار کافه خان سالار ضربه محکمی به آمریکایی ها بزنند. اتفاقاً شهید بروجردی من را برای این کار انتخاب کرد و آموزش های لازم را به من داد.
وی با اشاره به اینکه آن موقع ورود به کافه خان سالار مستلزم این بود که ریش نداشته باشید، و با کراوات، کیف سامسونت و همراه یک خانم بی حجاب ورود پیدا کنید، یادآورشد: ریش زدن و کراوات زدن زیاد برایم سخت نبود اما حضور با یک خانم نامحرم و بیحجاب برای تبدیل به یک دغدغه شده بود. در نهایت گفتم من زیر بار نمیروم مگر اینکه امام یا نماینده امام مجوز این کار را صادر کند. گفتند ما به امام دسترسی نداریم اما فردی به نام آقای خامنهای در مشهد هستند که نماینده امام هستند و میتوانید از ایشان اجازه بگیرید، من هم بلافاصله به مشهد رفتم و اولین دیدار من با آقا آن روز رقم خورد.
نماینده مردم تهران در مجلس ادامه داد: وقتی به مشهد رفتم دیدم جمعیت زیادی آمده تا ایشان را که تازه از تبعید بازگشته بودند ملاقات کنند. گفتم بروید و به ایشان پیغام دهید فردی از طرف محمود آمده! وقتی به حضور آقا رسیدم گفتم ما برای بچههای انقلابی دغدغه داریم که به پاسگاه ها حمله میکنند تا اسلحه به دست بیاورند که در این حمله ها یا بچه ها شهید می شوند و یا یک سرباز از بین می رود.
"آقا این مساله را به شدت نهی کردند. نکته بعدی که با ایشان مطرح کردم همان مساله انفجار کافه بود که فرمودند هدف وسیله را توجیه نمیکند و شما نباید خلاف شرع کنید".
مظفر در ادامه مصاحبه تلویزیونی خود در پاسخ به این سوال که روز پیروزی انقلاب کجا بودید؟، گفت: وقتی حضرت امام تشریف آوردند مجموعه گروههای مسلح در منزل یکی از آقایان جمع شدند و کارها بین افراد تقسیم شد و تیم حفاظت امام در مراحل مختلف مشخص شدند و من هم در گروه افرادی قرار گرفتم که در مسیر فرودگاه تا بهشت زهرا (س) از امام حفاظت می کردند.
وی اضافه کرد: من وقتی از زندان آزاد شدم، شهید رجایی و شهید باهنر هم جزو آزاد شدگان بودند و به ایشان رسیده بود که فردی به نام مظفر که معلم است دستگیر شده و... قبل از پیروزی انقلاب یک روز که در مدرسه بودم پیکی به مدرسه آمد و گفت آقایی به نام رجایی با شما کار دارد و این طور شد که با شهید رجایی آشنا شدم.شهید رجایی در این دیدار در مورد تشکیل انجمن اسلامی معلمان ایران و همچنین کمیته استقبال امام با من صحبت کردند.
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام با بیان این مطلب که "وقتی موضوع استقبال از امام پایان یافت، برای بازجویی به زندان قصر و اوین رفتم و کمک کردم، اما شهید رجایی دوباره من را خواست و از من درخواست کرد در وزارت آموزش پرورش فعالیت داشته باشم، اظهارداشت: این شد که به عنوان اولین مسولیتم، مدیر مدرسه معمار قصری خیابان خاوران شدم. بعد از مدتی رئیس منطقهای شدم که شهید رجایی در آنجا معلم بود.یک مدتی هم برای آموزش و پرورش ورامین ماموریت گرفتم. زمانی که شهید رجایی رئیس جمهور بودند هم من مدیر کل آموزش و پرورش تهران بودم.
مظفر همچنین گفت: زمانی که برای اولین بار به جبهه رفتم هم رئیس آموزش و پرورش میدان قیام بودم. اولین اقداماتی که برای بازگشت شهدا به ایران انجام شد، دیگر نتوانستم نظام اداری را تحمل کنم و مرتب بین تهران و جبهه در رفت و آمد بودم. ماه اول حضورم در جبهه و در جریان آزاد سازی آبادان بود که روی مین رفتم و مجروح شدم و بعد از شانزده بار عمل پایم سرجایش ماند.
وی در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: در عملیات مرصاد همه خانواده ما در جبهه بودند و فقط مادرمان در خانه ماند. بچهها زودتر رفتند و من تا مرخصی رد کردم یک گام از آن ها عقب افتادم و پشت برادرهایم قرار گرفتم در همین عملیات بود که سه برادرم شهید شدند و مسیر بهشت را میانبر رفتند.
نماینده مردم تهران با بیان اینکه من جزو مسولانی بودم که نمیتوانستم توجیه کنم چون مسئولم به جبهه نروم، ادامه داد: در ایام جنگ هم هر زمان حس می کردم باید به جبهه بروم، میرفتم. پایان جنگ معاون بنیاد شهید بودم و بعد از جنگ هم بحث وزارت آموزش پرورش مطرح شد. فضای انقلاب و دوران جنگ خیلی عجیب بود و جامعه ما باید آرزو کند که فرهنگ آن روزها دوباره بازگردد.
"راز و رمز عزت و سربلندی ما هم همان فرهنگ بوده که هرچقدر آن را ادامه دهیم عزتمان بیشتر میشود. طبیعی بود که بعد از جنگ آن فضا وجود نداشته باشد. همه به شهرها آمدند و با توجیه خستگی مردم وافسردگی جامعه از جنگ بحث فضای باز فرهنگی مطرح شد که همین هم چون کنترل شده انجام نشد، آسیبهای فرهنگی زیادی را بر کشور وارد کرد.
سال 76 به خاتمی رای دادم
مظفر در پاسخ به این سوال که دوم خرداد 76 به چه کسی رای دادید؟ گفت: من به آقای خاتمی رای دادم.بنده شناخت دقیقی از وی نداشتم اما تحلیلم این بود که او فردی است که میتواند خوب کار کند و به همین دلیل هم به او رای دادم. البته نمیتوان گفت من در آن زمان جزو گروههای چپ بودم. من جزو نیروهای منتصب به خط امام بودم که تجلی امام و خط امام را در شخص مقام معظم رهبری می دیدم.
وی افزود: مدتها بود که در آموزش و پرورش فعالیت داشتم و از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسمم بعد از نام شهید رجایی برای وزارت آموزش و پرورش مطرح بود اما در مقاطع مختلف این اتفاق نیفتاد تا اینکه به دوم خرداد رسیدیم.
وزیر آموزش و پرورش در دولت اول اصلاحات خاطرنشان کرد: نمیخواهم اغراق کنم اما تقریباً فضای عمومی آموزش و پرورش کسی جز من را برای معرفی نداشت و به همین دلیل الزاماً به سراغ من آمدند. یک روز در منزل مادر بودم که تلفن زنگ خورد و از ستاد آقای خاتمی گفتند برنامه خود را برای وزارت ارائه کنید. من هم برنامهای نوشتم و آن را ارائه کردم و در نهایت بعد از مذاکراتی که با آقای خاتمی داشتیم به وزارت آموزش و پرورش رفتم.
مظفر ادامه داد: آقای خاتمی گفت من خودم شما را انتخاب کردم و شخص دیگری روی حضور شما اصرار نداشته است. ایشان چند توصیه به من داشتند و خواستند که این توصیهها را در زمان وزارت رعایت کنم که من به نوعی به این توصیهها پاسخ دادم. آقای خاتمی بعد از شنیدن پاسخ هایم مکث کردند و من هم بلافاصله گفتم که الان بهترین زمان است که شما از انتخاب من منصرف شوید و به سراغ شخص دیگری بروید، اما ایشان در نهایت من را به عنوان وزیر آموزش و پرورش انتخاب کردند.
وی با بیان اینکه وقتی من وزارت را تحویل گرفتم، فضای اقتصادی به دلیل کاهش قیمت نفت چندان مطلوب نبود، اضافه کرد: زمانی که من به وزارت رسیدم، آنقدر فضای اقتصادی در تنگنا بود که قبل از حضور من در وزارت سرانه مدرسه سالی 150 هزار میلیارد بود، اما وقتی من وزارت را تحویل گرفتم، فقط 25 میلیارد تومان به من اختصاص دادند، اما به یاری خدا کار را پیش بردیم.
نماینده مردم تهران در پاسخ به این سوال که "آیا سال 80 هم به سید محمد خاتمی رای دادید؟ اظهار داشت: نه! آقای خاتمی یک سری ویژگیهایی داشتند و مجموعهای که دولت را تحت فشار قرار میدادند ویژگیهای دیگری داشت. من برای شخص آقای خاتمی احترام زیادی قائلم، ایشان انسان مودب و فرهخیتهای است.
مظفر گفت: زمانی که در دولت ایشان بودم هم سعی داشتم با تمام وجود خدمت کنم. دغدغهای که من داشتم و منجر به اختلافاتی شد، دغدغه های مربوط به ارزشهای اسلامی و انقلاب بود که من خودم را به تعهد به این اصول و ارزشها ملزم میدانستم. البته بقیه دوستان در دولت هم به این ارزشها معتقد بودند، اما در نوع برداشتها و تحلیلها تفاوت وجود داشت. طبیعی بود که هیچ یک از اعضای دولت ضد نظام و انقلاب نبودند و همگی در زمره دلسوزان انقلاب و نظام قرار داشتند.
وی افزود: ساده اندیشی در تحلیل و غفلت میتواند پاشنه آشیل دولت ها باشد. من در مجموع و با توجه به فضایی که پیش آمد، مسائلی که در روزنامهها مطرح شد و ارزشها زیر سوال رفت و در مورد اصل ولایت فقیه نقدهایی به میان آمد تصمیم گرفتم سال 80 به آقای خاتمی رای ندهم.
"شاید تنها کسی که در هیئت وزیران مسائلی را تذکر می داد من و آقای لاریجانی (رئیس وقت صدا و سیما) بود. من بارها به آقای خاتمی گفتم که صحبت هایم از روی دلسوزی است و سر مخالفت ندارم، همه دولت در یک کشتی نشسته است، اگر ما مطبوعات را به بهانه آزادی بیان رها کنیم فاجعه به بار خواهد آمد".
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام همچنین گفت: من همیشه میگفتم که توسعه سیاسی مطلب خوبی است، اما به شرطی که قواعد و ضوابط لازم خودش را داشته باشد. من میگفتم اگر فضای بسته را به یکباره باز کنیم اتفاقات خوبی نمی افتد و همیشه نظرم این بود که افراط گری سیاسی در نهابت منجر به انزوای سیاسی خواهد شد.
مظفر خاطرنشان کرد: چون من برخی از دلسوزی هایم را مطرح میکردم دیگران می گفتند ایشان(مظفر) با دولت همراه نیست. جرم من این بود که مسائلی را که با مجموعه نظام در تعارض است را بیان می کردم. مثلاً وقتی مساله 18 تیر اتفاق افتاد من اعتراض کردم و گفتم باید موضع گیری کنیم. آقای خاتمی هم انصافاً خیلی از مواقع در موارد مختلف موضع گیری داشت و خطاب به مهاجرانی فریاد میزد که جلوی این کارها را بگیرید اما عدهای در بیرون بودند که رعایت نمیکردند.
"فکر میکنم اگر دولت یازدهم هم مسائل را رعایت نکند و همه چیز را رها کند، دچار مشکل میشود. رسانه و قلم می تواند عالی و رشد دهنده باشد و میتواند زهر آلود باشد و همه چیز را از ریشه نابود نماید. به همین دلیل فرهنگ باید مدیریت شود."
وی افزود: آن زمان همیشه به جناب خاتمی میگفتم که اجازه ندهید عصب دینی مردم تحریک شود و دولت شما را لائیک تلقی کنند، فضایی که مطبوعات طی میکند دولت را به این سمت و سو سوق می دهد. گاهی مهاجرانی عصبانی میشد و میگفت آقای مظفر اگر از من ناراحت است برود از من شکایت کند. همانطور که گفتم آقای خاتمی در بسیاری از موارد موضعگیری می کردند.
نماینده مردم تهران با بیان اینکه من به جناب خاتمی میگفتم که بهتر است در فضای بیرونی هم موضعهای خود را منعکس کنید تا مردم بدانند شما مخالف اینها هستید، تاکید کرد: اما عدهای اجازه نمیدادند این صحبتها از سوی آقای خاتمی بیان شود و میگفتند در حالت عادی که طیف راست شما را قبول ندارد، اگر این موضع گیریها را هم انجام دید، طیف چپ نیز دیگر شما را قبول نخواهد داشت.
مظفر در بخش دیگری از «شناسنامه» اظهار داشت: من هیچ وقت عضو تشکیلاتی چپ نبودم و عضو تشکیلاتی راست هم نیستم. من عهد کردهام تا روز آخر آرمان امام را که در رهبر انقلاب خلاصه میشود، حفظ کنم. روزی که وزیر شدم هم بعد از مراسم رای اعتماد مستقیم به مزار شهدا رفتم و با آن ها پیمان بستم که تا آخر عمر برای نظام کار کنم و از ارزش ها دفاع کنم.
وی در پاسخ به این سوال که سال 84 تصور میکردید آقای احمدی نژاد رئیس جمهور شود، پاسخ داد:نه، یک سری فضای افراط گری دولت گذشته باعث شد آقای احمدی نژاد رئیسجمهور شود. اصلاحات مساله بدی نیست اما هر مفهومی که در رابطه با انقلاب به کار میبریم بار خاص خودش را دارد.
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام ادامه داد: ما نمیتوانیم شعار اصلاحات دهیم، اما روش تخریبی را پیش بگیریم. بسیاری از اشتباهاتی که در دوران اصلاحات اتفاق افتاد همین بود که به نام اصلاحات، تخریب می کردند. در اصلاحات درگیریهای خشونت آمیز و شعارهای ساختار شکن معنایی ندارد. متاسفانه عدهای مفاهیم را اشتباه کردند و در ظاهر شعار اصلاحات سر دادند، اما در عمل فضایی به وجود آوردند که منجر به تحصن در مجلس،استعفای بسیاری از مدیران و... شد.
مظفر گفت: آقای خاتمی هم با خیلی از این موارد مخالف بودند، اما فضا طوری رقم خورده بود که این اتفاقات می افتاد. مردم خسته شده بودند و حس می کردند نیاز به یک فضای آرام دارند و در این میدان آقای احمدی نژاد وارد شد و رای آورد.
وی همچنین در مورد نوع رابطهاش با احمدی نژاد، اظهار داشت: من ارتباطی با ایشان نداشتم. البته فضای عمومی انتظار داشت که چون من فردی ارزش گرا هستم در دولت ایشان حضور داشته باشم، اما این این اتفاق نیفتاد.
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام با بیان اینکه یکی دو بار صحبتهایی مطرح شد، اما شاید صحبت هایی که با هم داشتیم منجر شد ایشان از من دعوت به همکاری نکند،افزود: من مشی خودم را با ایشان مطرح کردم و گفتم من نظرات خودم را می گفتم و از ارزشها و ولایت فقیه دفاع می کردم و جرمم هم همین بود! به ایشان گفتم روحیه ام این است و اگر مسولیتی بگیرم، نمی توانم ساکت باشم. در هر صورت برای دولت نهم صحبت هایی داشتیم و از من خواستند فرم هم پرم کنم اما من از روی بی اعتنایی فرم را پر کردم و در نهایت هم گفتم بهتر است از کسانی استفاده کنید که با شما همراه هستند.
مظفر در مورد حضور در شورای نظارت بر صدا و سیما از سوی احمدی نژاد گفت: من اولین بار از طرف مجلس در این شورا عضو شدم. بعد از آن با حکم آیت الله شاهرودی در این شورا به کارم ادامه دادم و بعد از مدتی رئیس محترم قوه قضاییه تشخیص دادند شخص دیگری این کار را انجام دهد.
وی ادامه داد: وقتی در مکه بودم، در شرایطی که خبر نداشتم، دوباره و این بار از طرف آقای احمدی نژاد برای حضور در شورای نظارت بر سازمان صدا و سیما منصوب شدم. این درحالی بود که من نه آقای رئیس جمهور را دیده بودم و نه جلسه ای با نمایندگان ایشان در این خصوص داشتم و از طریق سایت ها متوجه شدم حکم من صادر شده! حس می کنم بعضی ها به ایشان منعکس کرده بودند که بد نیست از تجربیات مظفر استفاده شود و ایشان هم این کار را انجام دادند.
نماینده مردم تهران در مورد چگونگی نظارت این شورا بر صدا و سیما، گفت: این شورا تشریفاتی عمل نمی کند بلکه اشکال ساختاری دارد. اولین اشکال این است که این مجموعه شوراست و به همین دلیل چون نظرات متفاوت است، تصمیم گیری به صورت رای گیری شکل می گیرد.
"دلیل دیگر ناکارآمدی این شورا این است که هر سه قوه نماینده دارند و هر کدام از آن ها هم به دنبال جا باز کردن برای قوه خود در صدا و سیما هستند و به دنبال مسائل کلان نیستند".
مظفر تصریح کرد: نکته مهم دیگر ابهام در قانون شورای نظارت بر صدا و سیما است که اختیارات آن به صورت شفاف مشخص نشده است. نکته دیگر این است که وقتی کسی نظارت می کند، صحبتش باید ضمانت اجرایی داشته باشد که این اتفاق نمیافتاد. به نظر می رسد این مشکلات ساختاری باید حل شود.
وی گفت: من آقای ضرغامی را مدیر موفقی می دانم. مدیریت صدا و سیما کار آسانی نیست و ایشان با تمام دلسوزی و به عنوان فردی که عضو نظام است در حال تلاش است. یک مدیران کلان بیشتر با مدیرانش ارتباط دارد و با کسی که در خط مقدم در حال برنامه ریزی است ارتباط کمتری دارد و همین موضوع هم باعث بروز مشکل می شود.
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام ادامه داد: در صدا و سیما هم این اشکال وجود دارد و باید حل شود و فاصله ای که در این میان وجود دارد باید مرتفع شود. مدیر صدا و سیما باید به نحوی عمل کند که روی خط مقدم برنامه ریزی اشراف داشته باشد. نکته مهم دیگر نظارت درون سازمانی است که باید انجام شود. همچنین در موضوع فیلمنامه نویسی هم باید بیشتر کار کنیم.
مظفر در مورد حضور در ستاد ائتلاف پیشرفت در انتخابات 92 ،گفت: یک ایده ای بین این سه نفر (حداد عادل، ولایتی و قالیباف) مطرح شده بود که به جای اینکه تشکل ها بیایند و انسجام به وجود بیاورند، بین افراد و شخصیت های تاثیرگذار هماهنگی ایجاد شود. این ایده از سوی آقای ولایتی مطرح شد و بعد از اینکه این موضوع را با آقای قالیباف در میان گذاشتند، این دو نفر ایده را به اطلاع آقای حداد عادل رساندند. یک مدتی هم این ائتلاف در حال فعالیت بود تا اینکه در یکی از جلسات من را صدا زدند و گفتند ما تصمیم داریم این کار را انجام دهیم و از من خواستند به عنوان سخنگوی ائتلاف حضور داشته باشم.
وی خاطرنشان کرد: من به این شرط این مسولیت را قبول کردم که حتماً به وعده ای که داده اند عمل کنند و در نهایت یکی از این سه نفر کاندید شود. این ائتلاف به خوبی داشت پیش می رفت، اما متاسفانه اعتماد مردم خدشه دار شد.
نماینده مردم تهران در مجلس افزود: حامیان خصوصی هر یک از این سه نامزد در بروز اختلاف در این ائتلاف بی تاثیر نبود. حامیان هر کدام از این سه نفر می گفتند ما نظر سنجی کرده ایم و تو رای بیشتری داری. اشکال این بود که متاسفانه مرکز نظر سنجی که این سه نفر انتخاب کرده بودند مورد پذیرش قرار نگرفت و در نهایت ائتلاف دچار مشکل شد.
مظفر در پاسخ به این سوال که آیا صحبت آقای ناطق را قبول دارید که گفتند ولایتی در پازل ما حرکت کرد، اظهار داشت: نتیجه کار این بود که رقیب برنده شد. نمی دانم این کار برنامه ریزی شده بود یا خیر اما بعید می دانم برنامه ریزی در این زمینه وجود داشته باشد اما نتیجه آن پیروزی رقیب بود.
وی گفت: سه نفری که ائتلاف ایجاد کردند نتوانستند کار را تا انتها پیش ببرند. از طرف دیگر گروه های دیگر اصولگرا هم واگرا شدند و هرکدام حرف خودشان را زدند و متحد نشدند و از طرف دیگر رقیب را هم جدی نگرفتند. من یقین داشتم تحلیلی که در مورد رای آقای ولایتی وجود دارد اشتباه است و طبق نظر سنجی ها می دانستم که آقای قالیباف رای بیشتری دارد و به همین دلیل هم به ستاد ایشان رفتم. البته ما تقریباً آخرین روزها می دانستیم که آقای روحانی رای می آورد چون مجموعه آن طرف متحد شدند اما اصولگرایان متفرق بودند.
نماینده اصولگرای مجلس نهم در مورد انتصاب فرزند خود در شهرداری تهران هم توضیح داد: واقعاً توصیه می کنم مطبوعات و اصحاب رسانه قبل از اینکه از مسالهای مطلع شوند، ننویسند. پسر من هشت ماه قبل از حضورم در ستاد قالیباف منصوب شد. ضمن اینکه او قبل از این معاون سازمان فرهنگی هنری شهرداری و همچنین قائم مقام شهرداری منطقه بوده است. واقعاً اعطای لقب آقازاده به ایشان (پسرم) توهین و گناه بود.
مظفر در مورد وصلت پسرش با خانواده کوچک زاده هم گفت: او یک سلیقه ای دارد و آقای کوچک زاده هم سلیقه خاص خودش را دارد. زمانی که ما داشتیم به خواستگاری می رفتیم نمی دانستیم خواستگاری چه کسی می رفتیم. داستان این آشنایی از اعتکاف مسجد دانشگاه اتفاق افتاد که خانم و دخترم این دخترخانم را می بینند و از آنجا جذب او می شوند. خانم ما هم تصمیم گرفت برای صحبت کردن پا پیش بگذارد. وقتی جلو رفتیم متوجه شدیم ایشان دختر آقای کوچک زاده است.
وی افزود:«خوشبختانه در بحث های خانوادگی بحثی نداریم و هرکدام موضع خودمان را داریم.
نماینده مردم تهران در بخش پایانی مصاحبه خود در مورد اسامی زیر دیدگاه های خود را بیان کرد:
شهید رجایی: اسطوره ی ایثار و اخلاص
شهید باهنر:تدبیر و عقلانیت
آیت الله هاشمی رفسنجانی: مرد سیاسی
علی لاریجانی: فیلسوف حکیم
سید عزت الله ضرغامی: بچه حزب الهی نازی آبادی
عطاء الله مهاجرانی:خیلی از او تنفر دارم. نادم و برگشته از انقلاب.
محمدباقر قالیباف: مرد جهاد، فداکاری، شهادت و کار
محسن رضایی: اسوهی مقاومت،جهاد و ایثار در دوران دفاع مقدس
حداد عادل: مرد فرهنگ و ادب
انتهای پیام/