به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛ اوضاع پیچیده زندگی مدرن لبخندها را از چهرهها محو کرده و غم و افسردگی را مهمان چهره ساکنان شهر کرده است به نظر میرسد از لبخندهای انسانهای قدیمی که گاهی در قالب تصویر نشان داده میشد،خبری نیست و هیاهوی شهر خنده را به فراموشی سپرده و بهانههای کوچک برای خنده و شادی جایش را به رؤیاهایی داده که خنده را تا آخر عمر از چهرههای در هم تنیده و عبوس دور میکند.
به گفته دکتر پیمان رحیمینژاد متخصص شاخه روانشناسی مثبت و طراح اصلی عکاسی از لبخند اجتماعی،در جامعه ما آدمها سخت میخندند بهطوریکه آخرین سرشماری که توسط مؤسسه پژوهشی گالوپ در دنیا انجام شده نشان میدهد رتبه شادی ایران در بین 220 کشور دنیا 202 است این موضوع که بر مبنای سبک زندگی افراد تعیین شده،کمی نگرانکننده است.
اگرچه به تصویر کشیدن فقر و بدبختی افراد بیشتر سوژههای عکاسی را تشکیل میدهند، اما به اعتقاد دکتر رحیمینژاد انسانها در بدترین شرایط هم میتوانند بخندند و به زندگی نگاه مثبتی داشته باشند. دکتر مجید صفارینیا رئیس انجمن روانشناسان اجتماعی ایران و دکتر پیمان رحیمینژاد به همراه تیم عکاسی برای نخستین بار در نمایشگاه لبخند اجتماعی، عکسهای لبخند افراد جامعه را در معرض نمایش قرار دادند.
بهاره سیدی عکاس 27 ساله، فوق لیسانس رشته عکاسی که به همراه متین نوری عکاس 33 ساله و فوق دیپلم گرافیک با عکاسی بیش از 100 مورد سوژه لبخند افراد جامعه از گوشه و کنار شهر تصاویر زیبایی را خلق کردند و 30عکس برگزیده را در نمایشگاه لبخند اجتماعی در معرض تماشا قرار دادند. در این مورد با ما به گفت وگو نشست.
عکاسی را از چه زمانی بهطور حرفهای شروع کردید؟از کودکی هنر با زندگیام گره خورده بود هر وقت حوصلهام سر میرفت به نقاشی پناه میبردم بعدها نقاشی روی شیشه و سفال زنگ تفریح زندگیام شد با این حال فکر نمیکردم روزی عکاس شوم گاهی دوربین را برمی داشتم و از در و دیوار خانه و طبیعت عکس میگرفتم کم کم علاقهام به عکاسی با تشویقهای یکی از دوستان پدر که عکاس حرفهای بود و یکی از دوستانم که گرافیک خوانده بود بیشتر و بیشتر شد هر اندازه که با هنر عکاسی بیشتر آشنا میشدم اراده و انگیزهام نیز قویتر میشد با وجود این خانوادهام هنر را به عنوان یک رشته تحصیلی و دانشگاهی قبول نداشتند؛ بعد از اینکه در رشته ریاضی دیپلم گرفتم تصمیم گرفتم جای خالی هنر را در زندگیام پر کنم قبولیام در رشته عکاسی آغازی نو برای زندگی با لنز دوربین بود.از آن زمان به بعد این هنر بخش جداییناپذیر زندگیام شد و زندگی را در پشت لنز دوربین به گونهای دیگر تجربه کردم.
عکاسی مستند،هنری یا تجاری کدام یک را بیشتر میپسندید؟پدرم بهترین پشتیبان فکری در زندگی هنریام بود. هنر رشته پرهزینهای است، خانوادهام نه تنها به لحاظ مالی حمایتم کردند بلکه پدر پا به پایم در این مسیر همراهیام میکرد. عکاسی محدوده زمانی و مکانی خاصی ندارد برای داشتن اثرهای زیبا و نفیس و مستند به دل کوه و صحرا میزدم و تنها کسی که در این راه تنهایم نمیگذاشت، پدر بود. ناگفته نماند درآمدزایی از اهداف مهم انتخاب هر شغلی است به همین خاطر عکاسی تبلیغاتی و پرتره که صرفاً جنبه تجاری دارند منبع درآمد برایم محسوب میشوند، اما اگر بخواهم از علاقه شخصیام بگویم عکاسی مستند به من انرژی میدهد این نوع عکاسی درآمدی ندارد.
بهطور کلی یک عکس خوب و یک عکاس خوب چه ویژگیهایی دارد و عکس چه تأثیری بر مخاطب میگذارد؟یک عکاس خوب از طریق عکس دیدگاهش را به تصویر میکشد، ولی عکس نباید پایان باز داشته باشد و هر کسی بتواند برداشت شخصی از عکس بکند، بلکه پیام عکس و برداشت شخصی برای مخاطب عام و خاص باید واحد باشد.یک عکس هنری نباید برای قشر خاصی به تصویر کشیده شود و برداشتها شخصی باشند. یک عکس خوب دربرگیرنده مخاطب عام و خاص است و هر فردی با هر ویژگی با آن ارتباط برقرار میکند. عکس هنری تنها در حیطه هنر و نه در حیطه تجاری و تبلیغی قرار میگیرد.
به نظرم هر عکسی جنبه فردی و کنکتیکال دارد در واقع با مطالعه میتوان به جنبه کنکتیکال عکس دسترسی پیدا کرد، اما این ذوق هنری و فردی است که عکاس را متمایز میکند.اینکه بگوییم هر نوع عکسی روی مخاطب تأثیر میگذارد معیار ثابتی ندارد؛ گاهی عکسها با مخاطب حرف میزنند و عمق تأثیرگذاری شان بیشتر است و گاهی هم عکس به قدری سطحی شکل میگیرد که تأثیری در ببینده ندارد.هر اثر هنری بستگی به بیننده و هنرمند دارد و این دو باید بتوانند با هم ارتباط برقرار کنند.عکس نوعی کانال ارتباطی به لحاظ بصری،تکنیکی و هنری بین عکاس و ببیننده است اگر این کانال ارتباطی محکم باشد بیننده اثر را دنبال خواهد کرد.
چه چیزی شما را به سمت عکاسی از لبخند سوق داد و سوژههای عکاسی را کجا و چگونه انتخاب میکردید؟پروژه عکاسی از لبخند اجتماعی توسط انجمن روانشناسان اجتماعی ایران مطرح شد در ابتدا قرار بود از افراد در هر شغل و جایگاه اجتماعی و محیط کاری جلوی لنز دوربین قرار بگیرند،لبخند بزنند و عکس بگیریم.واکنش افراد با این طرح متفاوت بود و اغلب با مخالفت افراد روبه رو میشد با کمی ارتباط دوستانه، مردم جلوی لنز دوربین از حالت ژست خود بیرون میآمدند و خود واقعی شان را بروز میدادند.
سؤالاتی از قبیل اینکه چه چیزی آنها را خوشحال میکند یا چه چیزی داشته باشند میخندند و آیا از زندگی شان راضی هستند یا خیر سؤالاتی بود که از مردم پرسیده شد. در طرح عکاسی از لبخند اجتماعی افراد مختلفی از هر سن،قشر و طبقه اجتماعی بودند و سعی کردیم لبخند انواع مختلفی از اقشار اجتماعی را به لحاظ نوع شغل،محل زندگی،محل کار،موقعیت اجتماعی و... مورد ارزیابی قرار دهیم.کودک، پیر و جوان، دختر و پسر و زن و مرد در محیطها و زمانهای گوناگون جلوی دوربین قرار گرفتند گاهی با بیان جملهای از زندگی لبخند زدند گاهی در لحظه قهقهه سر دادند و گاهی هم چنان در خود فرو میرفتند که گویی لبخندزدن سخت و غیر ممکن است.
کدام گروه لبخندشان واقعیتر بود و کدام گروه لبخندی بر لب نداشتند؟بیشتر افراد مسن زن یا مرد وقتی از خوشبختی فرزندان و سلامتی خود و خانواده شان حرف میزدند خوشحال میشدند و لبخندشان واقعی بود، آنها تنها با همین چند فاکتور خوشحال میشدند و خواستهای جز این از زندگی نداشتند.پسرهای جوان در هر شغل و موقعیت اجتماعی اغلب خواسته اصلی شان پول بود و با فکر کردن به پول و شغل مناسب خوشحال میشدند و لبخند میزدند بعضی از این خواستهها واقعاً منطقی بود، اما گاهی هم خواستهها ایدهآل نبود مانند خودرو مدل بالا یا خانهای که در شمالیترین نقطه تهران باشد. عجیبتر آن که دختران جوان زیر 30 سال به دنبال آرامش در زندگی بودند آنها جز آرامش از زندگی انتظار دیگری نداشتند و با حس آرامش شاد میشدند و لبخند میزدند.تعریف دختران جوان از آرامش در زندگی شادی و لذت بردن از زندگی بود؛ اینکه وقتی صبح از خواب بیدار میشوند مانند روز قبل پر از تکرارهای بیهوده نباشد، داشتن هدف و برنامهریزی آنها را آرام میکرد و وقتی در این فضا قرار میگرفتند اگر آرامش داشتند،می خندیدند.نکته جالب اینکه کودکان شاد نبودند و فقط ژست شادی به خود میگرفتند.عکاسی از این طیف را هنگام بازی در پارک انجام میدادیم هر چه از آنها خواسته میشد، لبخند بزنند، اما خنده هایشان شبیه به ژست بود و این ژست در مورد بزرگسالان کمتر مطرح بود.البته این برداشت یک عکاس است در عکسها بیشتر کودکان لبخند بر لب داشتند، اما این لبخندی نبود که از ته دل یک کودک سرچشمه میگرفت.
یکی از سوژهها که مربوط به هنرمندی نقاش بود جالب بود او هم بر خلاف تصور دیگران آدم شادی نبود. در کل به این نتیجه رسیدم انسانها وقتی از ژست شان بیرون میآیند و با محیط ارتباط برقرار میکنند و خود واقعی شان نمایان میشود میتوانند شادیشان را بروز دهند و لبخند بزنند، ولی برخی آدمها از ژست شان بیرون نمیآیند و به هیچ عنوان نمیتوانند شادی را نشان دهند جایی که ارتباط بین عکاس،دوربین و سوژه شکل میگرفت سوژه را از ژست بیرون میآورد و به لحاظ بصری اثر خوبی بهدست میآمد و خنده و لبخند واقعی را به تصویر میکشید.البته خنده و لبخندها به شخصیت و کاراکتر فرد هم بستگی داشت گاهی ته خنده و خوشحالی یک فرد با لبخند ساده روی لب بروز پیدا میکند و طبیعتاً نباید همه افراد هنگام شادی قهقهه سر دهند در واقع میزان شادی و خوشحالی افراد با یکدیگر فرق دارد، اما آنچه در این طرح به وضوح قابل مشاهده بود قشر متوسط جامعه به آسانی میخندیدند و در برقراری ارتباط سختگیری نمیکردند. توقع این گروه از زندگی پایین بود و خانه و زندگی خیلی معمولی را میخواستند.افراد پولدار برخلاف تصور عام چیزی آنها را خوشحال نمیکرد و تقریباً چیزی برای خوشحالی نداشتند به عبارت دیگر وقتی از آنها پرسیده میشد چه چیزی تو را خوشحال میکند پاسخی دریافت نمیکردی و لبخند از چهره شان به دور بود و اما پول تنها چیزی بود که افراد با درآمد ضعیف را خوشحال میکرد.
افرادی مانند یک سبزی فروش با کوچکترین چیزی و با فکر کردن به سلامتی فرزندان اش خوشحال میشد و لبخند میزد آن هم در همین حد که با پول روزانه زندگی شان بگذرد راضی و خوشحال بودند.در میان سوژهها برخی از مردان جوان با داشتن همسر خوب و دختران جوان بهخاطر تحصیلات بالا خوشحال میشدند.
گروهی در حد نرمال و ایده آل خواستههایی داشتند مثلاً شاگرد مغازه لوستر فروشی با فکر کردن به اینکه یک روزی اگر صاحب مغازه شود خوشحال میشود. این ته خوشحالی فروشنده لوستر فروشی بود.مردم پایین شهر شادتر از مردم بالا شهر به نظر میرسیدند آنها با همان اندک داشتهها خوشحال میشدند و دغدغه هایشان کمتر بود، اما هر چه از مرکز شهر به بالا حرکت میکردیم دغدغه افراد بیشتر میشد و لبخند زدن کار سختی بود.
کدام سوژه شما را خیلی تحت تأثیر قرار داد و شادترین لبخند را چه کسی به لنز دوربین هدیه داد؟چند مورد از لبخندهایی که عکاسی کردم در نوع خود جالب و تأثیرگذار بودند مثلاً وقتی از روانشناسی پرسیده شد چه چیزی او را خوشحال میکند با صدای بلندی خندید و گفت 10 سال است فکر نکردم چه چیزی خوشحالم میکند، وقتی به این جمله فکر کردم ناخودآگاه خندهام گرفت و خوشحال شدم. یکی دیگر از مواردی که هنوزهم در ذهنم بهخاطر دارم مربوط به عتیقه فروش 50سالهای بود مغازهاش حس خوبی به عکاس میداد. او سالها پیش معلم بود این مرد اصلاً نخندید و در عمق چهرهاش لبخندی پیدا نبود و غم عجیبی در نگاهش موج میزد این چهره اگرچه غمگین بود ولی حس زندگی در آن لمس میشد و با همه افرادی که از آنها عکاسی کردم تفاوت داشت.
در بین لبخندهای اجتماعی دو مورد بود که واقعاً لبخند را نشان دادند، اولی مربوط به مرد 28 سالهای بود که در خانه هنرمندان در قسمت فرهنگی هنری سیدی میفروخت و گاهی هم ساز میزد، خنده او واقعاً در ذهنم حک شده است و با همه خندهها متفاوت بود. وقتی از او پرسیدم چه چیزی شما را خوشحال میکند خنده بلندی از ته دل سر داد و گفت: این کار شبیه به نمایشهایی است که آدمها را میخنداند.
سؤالم به نظرش مسخره میآمد اینکه یک عکاس دوربین به دست بگیرد و از لبخند مردم عکاسی کند.خندهاش واقعاً از ته دل بود این خنده در نمایشگاه لبخند در معرض تماشا قرار گرفت.مورد دیگر مربوط به مردی بود که اگر میگفتی بخند از ته دلش میخندید و اگر میگفتی نخند، نمیخندید گویا بازیگری بود که هر لحظه امکان اجرای برنامه شاد و درام را توأم با هم داشت. او شاگرد مغازه لوستر فروشی بود و خنده هایش اصلاً شبیه به ژست نبود شاید بتوان گفت تنها فرد شادی بود که در زندگیام دیدم.
کدام جنس مخاطب چهرهای شاد و کدام چهرهای غمگین داشت؟عکاسی از لبخند اجتماعی نشان میداد مردها شادتر از زنان هستند و راحتتر از آنان میخندند و خود واقعی شان را جلوی لنز دوربین بروز میدهند، اما زنان در جو جامعه خنده هایشان را راحت بروز نمیدادند گویی نقابی بر چهره داشتند.برای آنها مهم بود که جلوی دوربین ظاهر خوبی داشته باشند و ظاهر خوب بیشتر از خنده و شادی اهمیت داشت، بهطوری که اگر در عکسی چهره شان زیبا میشد اجازه چاپ عکس را میدادند.همچنین در یکی از عکسها چهره کودک 5 سالهای به نمایش در آمد که غم سنگینی داشت لبخند زده بود، اما لبخندش واقعی نبود یا کودک دو سالهای که نوع لباس پوشیدنش توجه مان را جلب کرد نگاهش عمق داشت و لبخندش پر از شادی و انرژی بود.
عکاسی از لبخند اجتماعی چه تفاوتی با کارهای دیگر شما داشته است؟در یکی از موارد که مربوط به لبخند پسر سیدی فروش به بهانه موضوع عکاسیام بود حس خوبی از این طرح گرفتم که حداقل توانستم آدمها را بخندانم، پس میتوان در این جامعه که غم و افسردگی در آن حاکم است انسانها را شاد کرد آنها هنوز هم میتوانند به بهانههای کوچکی بخندند و به یکدیگر لبخند بزنند.این کار باعث شد، به نگاهها بیشتر دقت کنم و به مباحث روانشناختی و جامعه شناختی علاقهمند شوم در واقع این طرح شروعی بود برای ادامه راهی که برایم رضایتبخش بود.
بازدیدکنندههای نمایشگاه لبخند اجتماعی با دیدن خنده مردم میخندیدند این همهمه و خنده حس خوبی برایم داشت از آن موقع حال و هوای درونیام تغییر کرد و توانستم به چیزهای کوچکی بخندم و به خودم بیشتر توجه کنم و اطرافیانم را بخندانم.دوست دارم اگر یک بار دیگر در سطح وسیع و گستردهتر این طرح اجرا شود مردم از ته دل بخندند.