مادر شهید محمد (شهرام) گودرزی از شهدای گرانقدر تفحص در گفتگو با
خبرنگار دفاعی امنیتی باشگاه خبرنگاران درباره فرزند شهیدش، گفت: بعضی وقتها که درباره شهدا با فرزندم صحبت میکردم، به او میگفتم که دلم برای شهدا میسوزد و به همین دلیل به تو اجازه نمیدهم که بروی و شهرام به من میگفت: "مادر خدا نکند تو خودخواه باشی، الان 25 سال است که مادر شهدا چشم به راهند که یک تکه از استخوان فرزندانشان را برایشان بیاورند تا بتوانند این لحظات آخر عمرشان را راحتتر بگذرانند، اما شما به برکت خون همین جوانان تاکنون سر آسوده بر بالین گذاشتی و خوابیدی و بعد ادعا میکنید که دلسوز شهدا هستید؟ پس اگر دوستدار شهدا هستید باید به رفتن من رضایت دهید.
این مادر شهید در پاسخ به این سوال که آیا برای رفتن فرزندت رضایت دادید، اظهارداشت: موقع جان دادنش رضایت دادم، چرا که تا به او نگفتم برو نرفت، یعنی 14 روز به رفتنش رضایت ندادم و او را نگه داشتم و تا رضایت ندادم جان نداد.
وی در بیان خصوصیات فرزند شهیدش اضافه کرد: شهرام عاشق شهادت بود و زمانی که به مکه مکرمه مشرف شدم از من خواست در کنار بقیع از حضرت زهرا(س) شهادت را برایش آرزو کنم.
مادر شهید شهرام گودرزی با تاکید بر اینکه پسرم مداح بود و همواره این زمزمه که "یا اباعبدالله مرا ببر به کربلا، میان جمع شهدا" بر سر زبانش بود، گفت: زمانی که میخواستم قبرش را در بهشت شهدا انتخاب کنم، متوجه شدم که قبری درست در میان شهدا نصیبش شده و دریافتم که او واقعا به آرزویش رسیده است، لذا از این بابت خوشحالم که فرزندم به آرزوی قلبی خود رسیده و در راه شهدا به شهادت رسیده است.
گفتنی است، شهید محمد گودرزی در تاریخ 1/5/1356 در خانوادهای مذهبی در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. چون محل خدمت پدرش شهرستان کوهدشت بود دوران ابتدائی را تا کلاس سوم در کوهدشت وما بقی را در دبستان شهید نیازی بروجرد گذراند. دوره راهنمایی را در مدرسه شهید مطهری و دوره متوسطه را در هنرستان چرخکار گذراند.
از دوران کودکی علاقه خاصی به حضور در مسجد داشت، همان اوایل که به بروجرد آمد مادرش او و برادر کوچکترش را به مسجد محل برد تا با بچههای مسجدی بیشتر ارتباط پیدا کند.
محمد علاقه شدیدی به امام ، انقلاب و بسیج داشت از همان اوائل دوران راهنمایی در فعالیتهای بسیج شرکت میکرد به طوری که بیشتر اوقات خود را در پایگاه و فعالیتهای آن میگذارند هرکس با او کاری داشت باید سراغش را در مسجد میگرفت و کمتر در منزل حضور داشت.
جنس رفتارش با دیگران فرق میکرد بیشتر اوقات در سه ماه رجب، شعبان و رمضان و اکثر دوشنبهها و پنج شنبهها را روزه میگرفت، امکان نداشت بعد از نماز صبح زیارت عاشورا خواندنش قضا شود.
وی علاقهای به تعلقات دنیوی نداشت از همان کودکی چیزی برای خودش نمیخواست و همیشه پول تو جیبی خودش را با دیگران قسمت می کرد. هیچ وقت لباسی نمیپوشید که نسبت به سایر بچهها بهتر باشد.
در سال ۱۳۷۱ با اردویی برای بازدید از مناطق جنگی راهی جنوب شد که همین امر عشق و علاقه او به شهداء را بیش از گذشته نمود به طوریکه از سال ۷۳ و ۷۴ بیشتر اوقات را در مناطق جنوب و گروههای تفحص خصوصا تفحص لشگر ۳۱ عاشورا گذرانید حتی زمانی که در سال ۷۶ به خدمت سربازی رفت برخی از مرخصیهایش را به مناطق جنوب میرفت و در تفحص شهدا شرکت میکرد.
زمانی که در دانشگاه آزاد شهرستان دزفول در رشته برق قبول شد، فرصت برای حضور بیشترش در مناطق عملیاتی جنوب فراهم شد.
برای ترم اول با چند بسیجی که اکثرا در خوابگاه دانشجویی ساکن شده بودند آشنا شد و با توجه به شرایط مناسب خوابگاه به کمک دوستانش اردوهای بازدید از مناطق جنگی را راه اندازی کرد و پایهگذار برگزاری مراسم زیارت عاشورا در جوار شهدای شهید آباد دزفول شد. درتیر ماه سال ۷۹ همراه چند نفر از بچههای خوابگاه با کاروان حرم تا حرم مرحوم حاج آقا ابوترابی همراه شد و از حرم امام خمینی (ره) تا حرم امام رضا(ع) را با پای پیاده در مدت ۱۴ روز به عشق امام رضا(ع) طی کردند.
محمد در آن ایام حداقل دو روز از هفته را در مقر تفحص لشگر ۳۱ عاشورا واقع در خرمشهر میگذراند و برکات این حضور انتقال پیکرهای مطهر ۱۸ شهید گمنام به بروجرد، دانشگاه آزاد دزفول و شهرستان دزفول بود هرجا خبری از تشییع شهدا بود آنجا حضور داشت مشهد، تهران یا … فرقی نداشت. ایام عید را به روایتگری برای کاروانهای راهیان نور میپرداخت.
روز دوم فروردین سال ۸۳ در جاده خرمشهر، اهواز دچار سانحه شد و مدت ۱۲ روز در حالت کما در بیمارستان گلستان اهواز بسر برد و بالاخره خادم الشهدا در تاریخ 14/1/83 به شهدا پیوست و روح کربلائیش آسمانی شد.
انتهای پیام/