در ابتدا ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان را میخوانید که به مطلبی با عنوان«غرب چرا به طمع افتاد؟»نوشته شده توسط محمد ایمانی اختصاص پیدا کرد:
1- «آمریکا از طریق مذاکرات تلاش میکند تغییر راهبردی (استراتژیک) در
ایران را بیازماید.» این خبر را توماس شانون مشاور جان کری هفته گذشته در
جریان سفر به قاهره عنوان کرد. شانون که سابقه فعالیت در شورای امنیت ملی
آمریکا را در کارنامه خود دارد، در مصاحبه با نشریه «کایرو ریویو» میگوید
«تحریمهای گسترده موثر واقع شده و وضعیتی ایجاد کرده تا ایرانیها به این
نتیجه برسند که برای احیای اقتصاد و تبدیل شدن به بخشی از جامعه
بینالملل، باید نگرانیهای غرب را رفع کنند. انتخابات ریاستجمهوری ظاهرا
فضای سیاسی را برای چنین مذاکراتی مهیا کرده است. وضعیت ایران بسیار پیچیده
است. ما به روشهای مختلف در حال محک زدن هستیم و تلاش میکنیم از طریق
مذاکرات، تغییر راهبردی در ایران را بیازماییم اما هنوز مطمئن نیستیم.»
2-
طی 9 ماهی که از انتخابات ریاستجمهوری 92 میگذرد محافل آمریکایی و
اروپایی مواضع زیگزاگ و پرتناقضی اتخاذ کردهاند. از یک طرف ضمن نام بردن
از برخی چهرههای سیاسی رد صلاحیت شده، انتخابات ایران را فاقد مشروعیت و
غیردموکراتیک خواندند، از سوی دیگر با تظاهر به استقبال از نتیجه انتخابات،
مدعی شدند که مردم به تغییر استراتژی و اصول کلی نظام رای دادهاند! و از
جانب سوم در ادبیاتی موهن نسبت به منتخب مردم ایران ادعا کردند- با پوزش از
رئیسجمهور محترم- که وی فریبکارتر از رئیسجمهور قبلی و گرگی در لباس میش
است! آنها مکرر گفتهاند که روحانی به جمهوری اسلامی وفادار است و در
سرکوب آشوبهای تیرماه 1378 نقش اساسی داشته و از نگاه غرب غیرقابل اعتماد
است. در این میان برخی از همین محافل تاکتیک روی خوش نشان دادن در عین حال
بیاعتمادی باطنی را پیشه کردهاند، شاید که از این طریق بتوان با
فریبکاری از دولت جدید ایران امتیاز گرفت. آنها در عین حال میگویند
پیروزی روحانی، محصول فشار تحریمها بود و بنابراین دولت جدید ناچار است در
همان چارچوب سناریوی دوگانه «فشار- مذاکره» غرب به شکل منفعلانه بازی کند و
پیاپی امتیاز بدهد. برخی از این تحلیلگران حتی از ادبیات گورباچفی نیز
بهره گرفتهاند!
3- طمع توأم با تردیدی که در ذهن استراتژیستهای غربی
مبنی بر امکان تغییر در استراتژی «مقاومت و پیشرفت» ایران پدید آمده از کجا
نشأت میگیرد؟ اگر آنان آقای روحانی را جزو کارگزاران وفادار به حاکمیت-
ولو با سلیقهای متفاوت از طیف اصولگرا- میدانند و در نهایت سیاستمدار
غیرقابل اعتمادی میشمارند که در خاطرات خود عنوان کرده از مذاکرات 10 سال
پیش برای زمان گرفتن و رفع ابهامات و پیشبرد برنامه هستهای بهره برده، پس
آن طمع تغییر استراتژی از کجا ریشه میگیرد؟ این منطق غرب که روحانی قابل
اعتماد نیست اما باید از دوره او به عنوان یک فرصت جهت تغییر در «درون» و
در استراتژی کلی ایران سود جست، دقیقا مشابه منطق طیف سیاسیای است که 10
سال پیش بر دولت و مجلس اصلاحات حاکم بود و امروز صراحتا اعلام میکند
«روحانی اصلاحطلب نیست اما دولت وی، دولت گذار و رحم اجارهای برای ما
محسوب میشود.» این طیف به صراحت میگوید «روحانی از خود رأیی نداشت، اگر
ما برای او رای نمیساختیم» و طیف خارجنشین آنها صریحا به زبان میآورد
«روحانی سال 78 در سخنرانی 23 تیر ما را مزدوران دشمن خارجی که باید سرکوب
شوند، خطاب کرد.»
4- دو طیف خارجی و داخلی در یک روند حداقل 20 ساله،
نوعی همپوشانی کامل پیدا کردهاند و تمایل دارند ترفند ناکام 10 سال پیش
تحت عنوان حاکمیت دوگانه را که طی آن باید از بخشی ظرفیتها و نیروی داخل
نظام برای جنگ نیابتی و اخذ امتیاز استفاده میشد، بازسازی کنند. این طیف
دارای رد پا در آشوبهای 78 و 88 که اکنون تحت پوشش حقوق بشر مورد حمایت
صریح آمریکا و اروپا قرار میگیرند و کمترین اعلام انزجار و برائتی نیز
نمیکنند، همان طیفی هستند که در مجلس ششم با انتشار نامههای سرگشاده
خواستار سرکشیدن جام زهر در برابر غرب شدند و سپس در انتخابات مجلس هفتم-
زمستان 1382- صراحتاً در بیانیه اتحادیه اروپا مورد حمایت قرار گرفتند که
خاطرنشان میکرد «انتخابات پارلمانی ایران به خاطر رد صلاحیت اصلاحطلبان
کلیدی، غیردموکراتیک و فاقد مشروعیت است.» اگر افراطیون وابسته به حزب دولت
ساخته مشارکت در مجلس اقدام به تحصن کردند و دوستان آنها در سطح برخی
وزارتخانهها و معاونان و استانداران مدعی شدند استعفا میدهند یا انتخابات
را برگزار نمیکنند، محصول ساعتها رفت و آمد و قول و قرار عملیاتی در
تهران، بروکسل، لندن، پاریس، برلین، واشنگتن و نیویورک بود.
فهرست
بلندی از این مراودات و همآهنگیها موجود است. از مراودات معاون سیاسی
وزیر کشور وقت و نیز دبیرکل حزب مورد بحث با سفیر آلمان و برخی سفرای دیگر
پشت درهای بسته به ویژه در آستانه برخی انتخابات بگیرید تا دیدار مخفیانه
دبیر مشارکتی انجمن صنفی روزنامهنگاران با مسئول وقت سیاست خارجی اتحادیه
اروپا (سولانا) در تهران و همچنین ملاقاتهای متعدد در خارج کشور، نظیر
ملاقات عطریانفر و گروه همراه وی با جرج سوروس در ویلای شخصی وی که در
خاطرات همکار فراری نشریه زن وابسته به فائزه هاشمی بازگویی شده است.
«روزبه- م» از همکاران متواری روزنامه اعتماد 10 سال پیش فاش کرد رئیس
(مشارکتی) کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس پس از سفر بروکسل در جلسه
هماهنگی مطبوعات زنجیرهای خبر داده که طرف اروپایی میگوید گزینه نهایی
مورد حمایت ما در ایران شما هستید اما شما هم باید به گونهای در ایران
حرکت کنید که ما در اروپا بتوانیم علت حمایت خود را توجیه کنیم. و... به
این فهرست طولانی میتوان حمایتهای علنی دولت بوش از اصلاحطلبان و سپس
دولت اوباما از فتنهگران را افزود.
5- هیلاری کلینتون وزیر خارجه
آمریکا آذرماه سال 1391 در موسسه بروکینگز و در جمع شماری از سیاستمداران
آمریکایی- اسرائیلی اعلام کرد «ایران بغرنجترین مسئله پیش روی دولت آمریکا
و سختترین مسئلهای است که من در دوران وزارتم با آن برخورد کردم. ایران
کشوری با نفوذ گسترده و خطرناک است.» این ارزیابی همچنان صادق است به نحوی
که میتوان گفت پیچیدگی موضوع ایران و اثرگذاری غیر قابل مهار آن بر منطقه
غرب آسیا، به عنوان یک کابوس بزرگ برای آمریکا درآمده و نمونه بارز این
ادعا را میتوان در شکست جنگ نیابتی غرب در سوریه پس از 3 سال مشاهده کرد.
ماشین جنگ نظامی و سیاسی- دیپلماتیک آمریکا قریب 10 سال است که در چهار
گوشه منطقه «بکسوات» کرده است.
آمریکا در آخرین طراحی بر آن است که اگر
قدرت بلامعارض ایران در منطقه را نمیتوان انکار کرد، بنابراین باید از
نیروی این کشور علیه خود او استفاده کرد. یعنی ابتدا باید به ویژه از لحاظ
روانی- مثلا با استفاده از مذاکرات هستهای- از وضعیت بکسوات خارج شد و
متقابلا ایران را در همین وضعیت گرفتار کرد و مانع پیشرفتهای دیپلماتیک،
سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن شد. جریان بسته با غرب در این میان باید نقش
دوگانه مورد نظر اروپا و آمریکا را ایفا کند؛ هم درون دولت مهرهچینی کند و
برای نظام، مسئله و چالشهای ایذایی- تاخیری ایجاد کند و هم بکوشد کفه
قدرت غرب را به انحای مختلف سنگین نماید؛ از طریق رخنه در برخی مراکز
دولتی، تغییرات رفتاری و رویکردی مورد نظر غرب را پیش ببرد و در موقع مقتضی
نظیر فتنه 88 نیز پیادهنظام تحرکات براندازانه باشد. بیعلت نبود که همین
طیف به بهانه مذاکرات هستهای ژنو برای مذاکره با آمریکا خیز برداشتند و
از ادبیاتی نظیر شکستن تابو و خالی شدن جمهوری اسلامی از عقبه ایدئولوژیک
مبارزه با استکبار سخن گفتند و خواستار تعطیلی راهپیمایی روز ملی مبارزه با
استکبار جهانی شدند.
6- شبیخون سیاسی- فرهنگی و اعتقادی که افراطیون
مدعی اصلاحات با سوء استفاده از امکانات دولت و مجلس وقت علیه اسلام و
انقلاب و نظام اسلامی تدارک کردند و سپس آن خیانت را به اردوکشیهای
خیابانی متعدد توسعه دادند، قابل کتمان و فراموشی نیست. این جریان اکنون در
دولت طمع کرده و به اعتبار همین طمع توأم با مهرهگماری در برخی
مدیریتهاست که غرب با وجود تردید به سابقه و شخصیت و هویت آقای روحانی و
نسبت دادن وی به همراهی با رهبر معظم انقلاب، آرزو میکند بتواند در اجزای
استراتژی کلی انقلاب و جمهوری اسلامی خلل ایجاد کند. نه رئیسجمهور و نه
مجلس شورای اسلامی و نه رسانهها و سخنوران و منتقدان متعهد به انقلاب
نمیتوانند در برابر چنین طمع و طعمانگیزان مشئومی بیتفاوت باشند. بار
تدبیر و امید و اعتدال با این ناقههای افراطگری هرگز به منزل مقصود
نخواهد رسید. دل این طیف جای دیگر است و رشتهدار آنان کسان دیگری هستند.
روحانی، نه خاتمی است و نه هاشمی. این طیف، حتی به خاتمی و هاشمی رحم
نکردند. «کمثل الکلب اِن تحمل یلهث او تترکه یلهث». انفعال در برابر این
جماعت عین بیتدبیری است تا چه رسد به اینکه به رفتار پرخطر خوشگمانی و
مراوده و اعتماد به آنان نیز آلوده شود. متوقف ماندن در صفبندیهای
انتخاباتی و تلقی اینکه آنان نیز فعالان سیاسی و حامیان انتخاباتی عادی در
عداد سایر سیاستمداران و حامیان انتخاباتی هستند، به غایت گمراهکننده است.
انتقام بیسابقهای که همین طیف درست سر بزنگاه انتخابات مجلس ششم (پاییز و
زمستان 1378) از آقای هاشمی گرفتند، به غایت عبرتآموز است اگرچه گویا
برای وی عبرتآموز نشد.
متاسفانه آنچه در رویکرد برخی وزارتخانهها نظیر
وزارت ارشاد، علوم و برخی مهرهچینیها در سطوح معاونین و استانی دیده
میشود، این ادعا را متواترا به اثبات میرساند که جریان طفیلی در حال
جاگیر شدن در برخی اجزای بدن میزبان - دولت - است. دیر جنبیدن در ازاله این
جریان انگلی، اگر به تباهی کامل نظیر دولت اصلاحات نینجامد، دستکم به فلج
شدن دولت و ایجاد بدگمانی منتهی خواهد شد. به تعبیر پرمعنای پیامبر
اعظم(ص) «المرء علی دین خلیله و قرینه. انسان، همکیش و همآئین دوست و
همنشین خویش است.» آیا عجیب نیست برخی مقامات دولتی به دیدار سران فتنهای
بروند که در آن فتنه علنا بر حذف اسلام از جمهوری اسلامی تاکید و به ساحت
امام حسین(ع) در روز عاشورا جسارت شد؟! شرط اول مدیریت جهادی در روزگار
فشار و تهدید دشمن، ازاله همین تهدید فشلکننده از دولت است؛ اگرنه لبیک
دولت محترم به راهبرد مدیریت جهادی بر زمین باقی خواهد ماند.
مهدی حسن زاده مطلبی را با عنوان«خطر غفلت از تورم انتظاري در مرحله دوم هدفمندي»در ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان به چاپ رساند:آيا دولت آن قدر که دغدغه حذف پردرآمدها را
دارد نگران تورم انتظاري مرحله دوم هدفمندي نيز هست؟ اين يک سوال جدي در
آستانه افزايش قيمت بنزين و گازوئيل به عنوان ۲حامل انرژي اثرگذار بر بازار
است. واقعيت اين است که دولت به درستي و براساس مصوبه مجلس و منطق عقلاني
مشخصي تصميم دارد يارانه افراد پردرآمد را حذف کند. به عنوان يکي از آحاد
اقشار متوسط جامعه اين را ظلم به خود و ظلم مضاعف به اقشار ضعيف تر جامعه
مي دانم که با وجود نياز بخش هاي درمان و توليد به يارانه اي که مي تواند
اثرات مثبت آن به صورت غيرمستقيم به اقشار ضعيف و متوسط برسد، اقشار
ثروتمند از اين يارانه برخوردار شوند، بر اين اساس منطقي به نظر مي رسد که
دولت اجازه راستي آزمايي متقاضيان و حذف پردرآمدها از دريافت يارانه را
داشته باشد.
اما نکته مهمي که در وراي کمپين انصراف از يارانه، موضوع
شناسايي پردرآمدها و بحث ثبت نام يارانه کمرنگ شده است، غفلت از نظارت بر
بازار و مقابله با تورم رواني افزايش قيمت حامل هاي انرژي است. ترديدي وجود
ندارد که افزايش قيمت حامل هاي انرژي علاوه بر آثار قطعي تورم واقعي (ولو
اندک) با آثار احتمالي تورم رواني مواجه است. تورم رواني ناشي از نگراني
جامعه و سوء استفاده برخي توليد کنندگان و عرضه کنندگان کالا و خدمات از
افزايش هزينه ها و در نتيجه دامن زدن به افزايش قيمت ها بيش از حد معقول و
متناسب با افزايش هزينه هاست.
در اين ميان نگاهي به تجربه مرحله نخست هدفمندي ضروري است. در سال ۸۹ و
همزمان با اجراي مرحله نخست هدفمندي رئيس جمهور وقت و تيم اقتصادي وي در
کنار برخي اقدامات غيرکارشناسي از جمله پرداخت بدون حساب و کتاب يارانه
نقدي به همه اقشار جامعه (به جاي پرداخت هدفمندي نقدي به اقشار هدف) تلاش
وافري در جهت مهار تورم رواني انجام دادند و با وجود افزايش حدود ۵۰۰ درصدي
قيمت حامل هاي انرژي، تاکيد بر جلوگيري از افزايش قيمت ها موجب مهار تورم
رواني شد.هرچند دولت گذشته بايد به تدريج پس از مدتي نسبتا کوتاه، اجازه
افزايش قيمت کالاها متناسب با افزايش قيمت حامل هاي انرژي را مي داد اما به
دليل افزايش شوک آور قيمت حامل هاي انرژي (حدود ۵۰۰ درصد) در مرحله نخست
هدفمندي، دولت اقدام به فشار غيرمعمول بر توليدکنندگان وجلوگيري از افزايش
قيمت کالاها و خدمات آن ها کرد. هرچند اين فنر نهايتاً به تدريج از جا
دررفت و با افزايش نرخ ارز، تورم بيش از ۴۰نرخ رشد اقتصادي منفي 5.8درصدي
را در سال هاي بعد رقم زد اما در عين حال آن تجربه نشان داد مي توان حداقل
تورم انتظاري را کنترل کرد.
بر اين اساس اظهارات روز دوشنبه معاون اجرايي رئيس جمهور درباره ممنوعيت
افزايش قيمت کالاها در بازار همزمان با مرحله دوم در شرايطي که افزايش قيمت
برخي کالاها و خدمات شروع شده است و نگراني ها از تورم انتظاري بعد از
آغاز مرحله دوم هدفمندي را زياد کرده است نشان مي دهد تلاش هاي دولت براي
مهار تورم انتظاري ناکافي است و بايد ديگر چهره هاي اثرگذار از جمله شخص
رئيس جمهور وارد عمل شوند و با ارائه اطمينان به توليدکنندگان مبني بر
اجازه افزايش قيمت ها متناسب با افزايش قيمت حامل هاي انرژي، به گرانفروشان
اخطار داده شود تا جلوي تورم رواني و سوء استفاده برخي عرضه کنندگان کالا و
خدمات گرفته شود.قطعاً مهار تورم رواني مرحله دوم به اين دليل که ميزان افزايش قيمت
حامل هاي انرژي به مراتب کمتر از مرحله نخست است آسانتر مي باشد و اگر دولت
توجه جدي به وضعيت بازار و نظارت بر قيمت ها داشته باشد مهار تورم
انتظاري دور از دسترس نيست و اگر در اين باره سهل انگاري کند نتيجه اي
ناگوار رقم مي خورد.
محمد کاظم انبارلویی ستون سرمقاله روزنامه رسالت را به مطلبی با عنوان«حاشيه چيست؟ متن كدام است؟»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:جناب آقاي روحاني رئيسجمهور محترم در ديدار با
كاركنان نهاد رياست جمهوري فرمودند: "برخي ميخواهند ما را مشغول
حاشيهسازي كنند تا از اصل كار باز بمانيم." (1) حاشيه چيست؟ متن كدام است؟
مختصات اصلي كار دولت در سال 93 چه ميباشد؟ترديدي نيست اقتصاد و فرهنگ اولويت كار دولت در سال جديد است. در اقتصاد،
دولت درگير اجراي فاز دوم هدفمندي يارانههاست. قيمت بسياري از حاملهاي
انرژي تا قبل از ورود به سال جديد افزايش پيدا كرد و آثار خود را بر روي
برخي از كالاها گذاشته است. دولت بايد ششدانگ حواس خود را به بازار بدهد تا
سود جويان و فرصتطلبان به بهانه افزايش قيمت بنزين و برخي حاملهاي
انرژي، بيرويه قيمت كالاها را افزايش ندهند. دولت بايد با كنترل دقيق و
معقول تلاشهايي كه در سال گذشته براي مهار تورم صورت داد، نگذارد با اجراي
غلط فاز دوم قانون هدفمندي يارانهها بر باد رود.بايد ديد چه كساني براي
دولت حاشيه ميسازند.
بايد آنها را از اين كار پرهيز داد. ملاقات برخي وزرا
و مديران اجرايي دولت با يكي از سران و متهمان فتنه 88 آيا توليد حاشيه
نيست؟ آقاي روحاني در شرايطي كه اتحاديه اروپا تمام قد پشت اهالي فتنه
ايستاده است بايد به دوستان خود تذكر بدهد براي دولت حاشيه درست نكنند.آقاي روحاني بايد به مديران زير دست خود بگويد وقتي اتحاديه اروپا حمايت از
فتنهگران، همجنسبازان، بازگشايي انجمن صنفي روزنامهنگاران و حمايت از
قاچاقچيان را در ايران در دستور كار خود دارد، بايد از خود سئوال كنند چه
ارتباطي بين اين مقولات و حمايت بيگانگان از آنها وجود دارد.آقاي روحاني به برخي از همكاران اصلاحطلب خود بايد بگويد به اهالي فتنه
بگويند دوران پهلوي و قاجار گذشته است، يك رجل سياسي نبايد مورد حمايت
بيگانگان باشد. اين رويكرد زشتي است و با شرف و غيرت ملي و استقلال كشور
سازگار نيست. انفعال در سياست خارجي، اتحاديه اروپا را گستاخ كرده است و نتيجهاش اين شد
كه آنها بيپروا خواستار رفع حصر از سران فتنه و آزادي فتنهگران و سهولت
در برقراري ارتباط با محكومين فتنه شوند. آيا اين ريشخند به امنيت ملي و
مداخله آشكار در امور داخلي ما نيست؟ اين حاشيه را چه كسي توليد كرده است؟
اين مداخله آن قدر وقيحانه است كه اتحاديه اروپا بيشرمانه از دولت ايران
خواسته كه همجنسبازي در ايران را قانوني كند و حكم قصاص را از قوانين
قضائي حذف نمايد!آيا عدم موضعگيري صريح مقامات دولتي در برابر اين گستاخي و وقاحت، توليد حاشيه نميكند؟مشكل مردم گرانيهاي افسار گسيخته و دغدغه مردم كارآمدي دولت در مورد نحوه
اجراي هدفمندي يارانههاست. نبايد اين وظيفه در دولت با اين نوع
حاشيهسازيها فراموش شود. اكنون مراجع عظام تقليد و نخبگان به كمك
آمدهاند و با فتاواي كارگشا دولت را در اجراي فاز دوم قانون هدفمندي
يارانهها مساعدت مينمايند. دولت در اين آزمون بايد سربلند باشد. نبايد
خداي ناكرده اين حاشيهها باعث شود وقايع تلخي كه در توزيع سبد كالا به
وجود آمد تكرار شود. منتقدين دولت از بابت شفقت بناي كمك به دولت را دارند.
آيا برخي از اصلاحطلبان نميخواهند رئيسجمهور را در اين وادي ياري
نمايند و از حاشيهسازي پرهيز كنند؟
هيئت وزيران در جلسه مورخه 10/1/93 كه به پيشنهاد مشترك معاونت برنامهريزي
و نظارت راهبردي رئيسجمهور و وزارتخانههاي امور اقتصادي و دارايي، نفت،
نيرو و صنعت، معدن و تجارت به استناد تبصره 21 قانون بودجه 93 آييننامه
اجرايي فاز دوم هدفمندي يارانهها را تصويب كرد. براساس ماده 2 اين
آييننامه منابع حاصل از افزايش قيمتهاي موضوع مواد 1 و 3 قانون هدفمندي
يارانهها تعيين و احصاء شده است. با آنكه ماده 3 قانون هدفمندي يارانهها
افزايش قيمت آب و كارمزد جمعآوري دفع فاضلاب را يكي از منابع تامين اعتبار
قانون هدفمندي يارانهها ميشناسد، در آييننامه اجرايي دولت هيچ اشارهاي
به اين منبع درآمدي نشده است.لذا ميشود گفت اين مصوبه از باب تضييق شمول قانون مغاير با ماده 3 قانون هدفمندي يارانههاست.
همچنين در بند "الف" ماده 2 آييننامه اجرايي فاز دوم قانون هدفمندي
يارانهها شركتهاي پالايش نفت را موظف كرده است براساس جزء 3 بند "الف"
تبصره 2 قانون بودجه 93 به ازاي تحويل هر بشكه نفت خام و ميعانات گازي
برابر ارقامي كه تعيين ميشود قيمت واقعي فروش نفت در داخل را به حساب يا
حسابهاي جداگانهاي كه نزد خزانهداري كل افتتاح ميشود واريز نمايد.اين در حالي است كه براساس بند "الف" تبصره 2 قانون بودجه سال 93 قسمت اعظم
فروش نفت در داخل به عنوان سهم شركت ملي نفت بابت مصارف سرمايهاي و
هزينهاي اختصاص يافته است. نحوه محاسبه اين سهم به صورت 5/14 درصد از ارزش
نفت خام توليدي است.هزينه كرد يك منبع در دو جا مستلزم رفع ابهام است والا حسابدهي آن با مشكل نظارتي روبهرو ميشود.
از طرفي نظر به اينكه قيمت فروش يك بشكه خام به پالايشگاههاي كشور براساس
جزء 3 بند "الف" تبصره 2 لايحه بودجه سال 93 به ميزان 5/18 دلار تعيين شده
بود و اين حكم در قانون حذف شد و تعيين ميزان آن را به عهده دولت گذاشتند
اما در آييننامه اجرايي فاز دوم قانون هدفمندي يارانه هم اشاره به آن نشده
است. فلذا محاسبه واقعي فروش نفت در داخل مسكوت مانده است. دولت بايد اين
سكوت را بالزام به حسابدهي آن در آييننامه اجرايي تبصره 21 قانون بودجه
93 بشكند.حال اگر مبناي محاسبه قيمت فروش نفت خام در داخل را جزء 3 بند "الف" تبصره 2
لايحه بودجه 93 بگيريم، محاسبه زير را ميتوانيم براي مبلغ فروش نفت در
داخل تقويم نماييم.
دلار 000/750/128/10=دلار 5/18×روز 365× بشكه نفت 000/500/1
محاسبه سهم شركت ملي نفت از فروش نفت خام در داخل به روايت بند "الف" تبصره 2 قانون بودجه سال 93 نيز به شرح زير خواهد بود.
دلار000/000/750/54= دلار100×روز 365×بشكه نفت 000/500/1
سهم شركت ملي نفت از فروش نفت خام در داخل 000/750/238/7=درصد 5/14×000/000/750/54
يك محاسبه ساده نشان ميدهد آنچه از فروش نفت در داخل براي اجراي فاز دوم
هدفمندي يارانهها باقي ميماند 19/2 ميليارد دلار خواهد بود. طبيعي است كه
با اين مبلغ ناچيز دولت نميتواند پاسخگوي پرداختهاي مورد نظر در اجراي
فاز دوم قانون هدفمندي يارانهها باشد.دولت بايد بپذيرد كه سهم شركت ملي
نفت از ارزش نفت خام توليدي در داخل به ميزان 5/14 درصد نيست. بايد براي
مصارف سرمايهاي و هزينهاي خود مانند هر دستگاه اجرايي يك موافقتنامه با
معاونت برنامهريزي و نظارت راهبردي رئيسجمهور مبادله كند و مشخص نمايد
بودجه عملياتي اين دستگاه براساس قيمت تمام شده كالا (بخوانيد قيمت تمام
شده يك بشكه نفت) چقدر است. از طرفي تمامي 5/1 ميليون بشكه نفتي كه شركت ملي نفت تحويل پالايشگاهها
براي توليد حداقل 17 فرآورده نفتي براساس بشكهاي 5/18 دلار تحويل ميشود
در داخل مصرف نميشود بلكه قسمت اعظم اين توليد با قيمتهاي جهاني به
كشورهاي ديگر صادر ميشود. اين مابهالتفاوت ميتواند به عنوان يكي از
منابع تعيين كننده اجراي فاز دوم قانون هدفمندي احصاء شود تا مشكلات تامين
اعتبار براي اجراي فاز دوم حل گردد.ناصر نوبری مطلبی را با عنوان«کلید نرم»در ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز به چاپ رساند که در زیر مطالعه میکنید: آقای سردبیر از بنده خواستند داستان و خاطرهام از اینکه
«چگونه منتقد سیاستهای هستهای شدم» را برای روزنامه بنویسم، ایشان از
داستان بنده مطلع نبودند اما شاید حس میکردند میتواند مفید باشد، بنده
اول جدی نگرفتم ولی بعد از پیگیریهایی که دوستان از روزنامه کردند فهمیدم
باید این کار را انجام دهم. البته خاطرات بنده بسیار پرحادثه و پر از هیجان
است که اگر بخواهم همه را بنویسم یک کتاب چندصد صفحهای میشود و
انشاءالله این کار را در آینده نزدیک انجام خواهم داد اما بنا بر احترام
به آقای سردبیر محترم یک گوشه کوچک از ماجراها را به استحضار خوانندههای
عزیز میرسانم.کلید را به در اتاقم در وزارت خارجه انداختم که در را باز کنم بروم داخل
اتاقم اما کلید آنقدر نرم مانند خمیر و موم بود که خودش دور خودش میچرخید و
در را باز نمیکرد خیلی تلاش کردم اما نشد، کلید خیلی نرم بود، هراسان از
خواب بیدار شدم، معلوم شد که این ماجرا را در خواب دیدهام، این خواب را
بعد از نماز صبح دیده بودم معمولا خوابهایی که بعد از نماز صبح میبینیم
همان روز تعبیر میشود، تعبیر معبّرهای گوناگون را مطالعه کردم تا ببینم
تعبیر خوابم چیست، نتیجه تعبیرها این بود که همه مناصب و پستها و محل
کارم، همه را از دست میدهم، فکر کردم مگر قرار است امروز چه اتفاقی بیفتد
که من همه مناصبم را از دست میدهم؟ یادم افتاد امروز دوشنبه است و
بعدازظهر ساعت 2 تا 4 جلسه شورای استراتژیک وزارت امورخارجه است و قرار است
استراتژی خلع سلاح هستهای بحث و بررسی شود. با خودم گفتم حتما در این
جلسه اتفاقی برایم خواهد افتاد، خواستم با تقدیر و سرنوشتم مبارزه کنم و
تصمیم گرفتم آن روز در خانه بمانم و اصلا وزارتخانه نروم!
تا بعدازظهر خانه
ماندم حدود ساعت 2:30 بود گفتم خوشبختانه حالا دیگر خطر برطرف شده و جلسه
شروع شده و حالا دیگر میتوانم بروم، راه افتادم. ساعت 3 به وزارت خارجه
رسیدم و به اتاقم نرفتم و مستقیم به دفتر راهبردی رفتم، دیدم رئیس مرکز
منتظر من و در حال قدم زدن است، گفتم پس چرا جلسه نرفتی؟ گفت «آقای وزیر
کار داشتند و امروز دیر میآیند و ساعت 3 جلسه تشکیل میشود! من منتظر تو
بودم، چرا دیر کردی؟ راه بیفت برویم جلسه، الان شروع میشود!» من همین طور
هاج و واج مانده بودم، سعی کردم بهانه بیاورم و از رفتن به جلسه امتناع
کنم، گفتم: «بهتر است من نیایم، چون آقای وزیر از من دلخور هستند و از حضور
من ممکن است ناراحت شوند و نتیجه جلسه به ضرر ما شود.» هفته قبل از این
ماجرا، آقای وزیر بعد از هماهنگی با آقای خاتمی، رئیسجمهور از من خواسته
بودند ریاست مرکز راهبردی وزارت خارجه را به عهده بگیرم ولی من از روی
صداقت و امانت، امتناع کردم و به ایشان گفتم دیدگاه من بویژه در زمینه
هستهای با دیدگاه شما هماهنگ نیست ولذا من اگر این مسؤولیت را بپذیرم از
صداقت و امانت به دور است و با شما در کار اختلاف پیدا میکنم و این به
صلاح نیست و بهتر است همین مشاور استراتژیک جنابعالی بمانم، البته ایشان
لطف داشتند و اصرار کردند و گفتند چون شما دیپلمات هستید حتی اگر به اختلاف
نظر هم برخورد کنیم، دیپلماتیک حل میکنیم اما در نهایت زیر بار نرفتم و
چون ایشان قبلا با آقای خاتمی هماهنگ کرده بودند برای همین از بنده خیلی
دلخور شدند.
هر چه این مسأله را بهانه کردم که به جلسه نروم، همکارم (رئیس
مرکز راهبردی که من حاضر نشده بودم جایش را بگیرم) زیربار نرفت و گفت تو
دیپلمات هستی و بهتر مسائل را تحلیل میکنی و توضیح میدهی و تو بهتر
میتوانی از استراتژی ما دفاع کنی! از ایشان اصرار و از من امتناع، آخر گفت
«یعنی میخواهی مرا تنها بگذاری؟!» با شنیدن این جمله دلم شکست و بهرغم
اینکه میدانستم در این جلسه چه سرنوشتی برایم رقم خواهد خورد ولی قصد قربت
کردم و بالاخره وارد جلسه شدم!جلسه شروع شد و دوستان بخش بینالملل
استراتژی «اعتماد سازی» را مطرح کردند، خلاصهاش این بود که آنچه غرب و
سازمانهای خلع سلاحی( NPT ، CTBT،CWC ) و... از ما میخواهند انجام دهیم تا آنها به ما
«اعتماد» کنند، آنگاه اجازه میدهند ما از مزایای بودن در این نهادهای
بینالمللی استفاده کنیم. بنده به عنوان مشاور استراتژیک و بخش ما بهعنوان
مرکز راهبردی، با این استراتژی مخالف بودیم و معتقد بودیم غرب و آمریکا با
ما مشکلات اساسی سیاسی ـ استراتژیک دارند و صرفا از این سازمانها
بهعنوان وسیله استفاده میکنند و همه برگهای برنده و امتیازات را از ما
به کمک این سازمانها میگیرند و بعد از اینکه دستمان خالی شد در نهایت
خواهند گفت هنوز اعتمادشان کامل نشده و... همچنان مانع دستیابی ما به
امتیازات و حقوق و مزایایی خواهند شد که ما به دنبالش هستیم.
بر این اساس،
در این جلسه، ما استراتژی «امتیازات و گامهای متقابل و متوازن» را
پیشنهاد کردیم یعنی «یک گام ما» در برابر «یک گام متناسب و متوازن آنها»
اتخاذ شود. ظرف یک ساعت بحث، اعلام کفایت مذاکرات شد و استراتژی
«اعتمادسازی» تصویب شد، بنده درخواست ادامه مذاکرات کردم و گفتم این
جمعبندی ظرف یک ساعت، شتابزده است و چون این موضوع بسیار مهم و حیاتی است
اگر ساعتها هم وقت بگذاریم باز ارزشش را دارد اما درخواستم پذیرفته نشد و
بنده هم بهعنوان اعتراض جلسه را ترک کردم که متعاقبا دستور برکناری از
مسؤولیتهایم صادر شد. جلسه طبقه سوم بود و اتاق من طبقه اول تا رسیدم در
اتاق دیدم آقای سرایدار در کنار در اتاقم منتظر است و وقتی بنده را دید،
گفت از بالا دستور دادهاند که اتاق را از شما تحویل بگیرم و لذا کلید در
اتاق را گرفت و بنده وسایلم را از اتاق برداشتم و خارج شدم.
یاد خواب صبحم افتادم و دیدم که امروز حتی برای یک بار هم نشد که از کلید
در اتاقم استفاده کنم. این واقعه در اواخر زمستان سال 79 و در آستانه نوروز
80 برایم اتفاق افتاد و از آن موقع عملا بنده منتقد سیاستهای هستهای شدم
البته در آن زمان بنده سکوت کردم و این موضوع صرفا یک بحث تئوریک در وزارت
خارجه بود و هنوز مناقشه هستهای پیش نیامده و موضوع به صحنه عمومی و ملی
کشیده نشده بود. البته در این جا مجبورم علی رغم میلم و فقط بهخاطر اینکه
آقای رئیسجمهور گفتند منتقدان از جای خاص تغذیه میشوند بگویم اتفاقا بنده
از موقعی که منتقد شدم بیش از 12 سال است که منبع تغذیهام را هم از دست
دادهام و چون از تمام پستهایم برکنار و صرفا کارشناس شدم و مزایا را قطع
کردند، فقط حقوق پایه را گرفتم، دریافتیام از آن موقع به کمتر از نصف
رسیده که در ابتدا شوک ناگهانی بر زندگی ام بود.
البته این را هم ناگفته
نگذارم که چند وقت بعد دعوت شدم و یکی از دوستان معاون پیشنهاد کردند به هر
سفارتی که مایلم انتخاب کنم و بروم ولی بنده گفتم وقتی دیدگاه من با
دیدگاه رئیس دستگاه یکی نیست از صداقت و امانت به دور است که سفیر در این
دستگاه شوم. در این بیش از 12 سال اتفاقات و ماجراهای زیاد و بسیار
هیجانانگیزی برایم پیش آمده که اگر بخواهم آنها را نقل کنم خیلی طولانی
میشود و علاقهمندان را دعوت میکنم که در آینده کتاب خاطراتم را بخوانند
ولذا بدون ذکر وقایع سریع رد میشوم تا زود به وقایع امروز برسم. از آن
موقع تاکنون من یک حالت دوگانه و متناقض در وجودم داشتهام از یک طرف
دیدگاهم را منطقی، علمی، تجربی و حرفهای میدانستم و لذا انتظار داشتم که
صحت آن در آینده ثابت شود اما از طرف دیگر نگران اثبات آن بودم زیرا خودم و
خانوادهام و فامیلم و هموطنانم همه در یک کشتی قرار داشتیم و کاپیتان این
کشتی در برنامهریزیاش و هدایت کشتی اگر دچار مشکل میشد ما همه متضرر
میشدیم و برای همین آرزو داشتم دولتمردان در استراتژیشان پیروز شوند.
یعنی در وجودم همزمان هم انتظار صحت نظریاتم را داشتهام و هم آرزوی پیروزی
دولتمردان را، و این تناقض همیشه در وجودم مانده ولذا هر وقت ثابت میشود
نظریاتم درست از آب در آمده، غم سنگینی وجودم را فرامیگیرد.
یکی، دو سال بعد از این ماجرا مناقشه هستهای پیش آمد، دوستان استراتژی
اعتمادسازی را اجرا کردند و این استراتژی شکست خورد و متاسفانه نظریه بنده
درست از آب درآمد و دوستان هر آنچه را که غرب خواست همه را ظرف دو، سه سال
انجام دادند تا غرب اعتماد پیدا کند اما آخر کار غرب بعد از مصرف شدن همه
برگهای ایران و ارائه همه امتیازات از سوی ایران گفت هنوز اعتمادش به
ایران کامل نشده و ایران به جای تعلیق، کل برنامه هستهایاش را تعطیل کند!
مردم از این وضعیت وادادگی و شکست مذاکرات سرخورده شدند و لذا با انتخاب
یک دولت رادیکال عکسالعمل نشان دادند، بنده باز به لحاظ علمی و تجربی و
حرفهای میدانستم که روشهای رادیکالی دولت جدید نیز نتیجه نخواهد داد
ولذا اینبار آن تناقض در وجودم با یک مدل دیگر ادامه پیدا کرد، در عین
اینکه از نظر حرفهای انتظار داشتم روشهای رادیکالی نتیجه بخش نشود اما
چون آقایان کاپیتان کشتی ما بودند باز همزمان آرزو میکردم که پیروز شوند.
البته در دو، سه سال اخیر دیگر طاقت نیاوردم و دیدگاههای انتقادیام را
علنی کردم که در رسانهها منعکس شد.
وقتی دیدم ممکن است به مذاکره دوجانبه
نیاز باشد، در رسانهها از مذاکره حمایت کردم و حتی برای اولین بار این
نظریه را مطرح کردم که برای استیفای منافع ملی اگر لازم باشد حتی میتوان
قبل از مذاکره، رابطه هم برقرار کرد و تأکید کردم که اصل، تأمین منافع کشور
اسلامیمان است و بقیه همه ابزار و فرع بر آن است، البته طرح چنین مطالبی
در آن دوره ثقیل بود. بالاخره در نهایت بن بستهای ناشی از روشهای
رادیکالی آن دولت، این بار مردم را به سمت انتخاب دولتی سوق داد که شعارش
اعتدال و تدبیر و امید بود. حماسه سیاسی خلق شد و رویکردهای گشایشی بویژه
در صحنه روابط خارجی پدید آمد و همه را خوشحال کرد. این بار بنده
خوشحالیام یکدست بود چون مطمئن بودم که دوستان این دفعه با توجه به تجربه
تلخ شکست قبلیشان دیگر از اتخاذ آن استراتژی غلط پرهیز خواهند کرد،
خوشحالی ام مضاعف شد وقتی که سه دوست بسیار نزدیکم از معاونان وزارت خارجه
شدند.
من هیچوقت در هیأت حاکمه وزارت خارجه به این تعداد دوست همپیاله
نداشتم، برای همین خیلی زود احساس کردم بالاخره دوره آن رؤیای «کلید نرم» و
تقدیرش تمام شده و روز آن فرارسیده که یک کلید محکم و قرص پیدا کنم و
بتوانم بعد از سالها، در یک اتاق در وزارت خارجه را باز کنم. با یکی از
دوستان باب گفتوگو برای اینکه در کدام سفارتخانه بیشتر میتوانم مفید باشم
را آغاز کردم، با همه وجودم خوشحال بودم زیرا فکر میکردم که درست قبل از
بازنشستگیام بالاخره بعد از 24 سال به یک مأموریت میروم. پس از بازگشت از
مسکو
(دوره رفع تشنج با شوروی و رد و بدل شدن پیام بین امام (ره) و گورباچف که
از موفقترین مأموریتهای سفارت بوده است)، بهرغم وجود امکان رفتن به
مأموریتهای گوناگون، به دلیل عدم علاقه به زندگی در خارج از کشور بیشتر
علاقه داشتم در داخل وزارتخانه کار کنم و به بهانههای مختلف از رفتن به
مأموریتها طفره میرفتم.
یکی از ثمرات کارم در داخل، راهاندازی و ایجاد و
سازماندهی بخش سخنگویی وزارت خارجه بود و برای اولین بار به کادرسازی
برای سخنگویی وزارت خارجه در آن دوره اهتمام ورزیدم و سرکار خانم افخم
سخنگوی محترم فعلی وزارت خارجه یکی از نتایج آن دوره است. از آرزوهای بنده
این بود که روزی یک خانم سخنگوی وزارت خارجه شود و این را از امام(ره)
الهام گرفته بودم که در هیأت اعزامیشان به مسکو یک خانم قرار داده بودند.مذاکرات اخیر در ژنو خیلی زود آغاز شد، آقای رئیسجمهور قول داده بودند
صدروزه یک گزارش پیشرفت بدهند لذا مذاکرات سریع پیشرفت کرد، در آستانه 13
آبان که روز مرگ بر آمریکاست جوی سنگین علیه مذاکرات در کشور به پا شد و
پلاکاردها در شهر نصب شد، گویی باید بین شعار مرگ بر آمریکا یا مذاکره با
آمریکا یکی انتخاب شود. بنده خواستم به سهم خودم به وزارت خارجه و تیم
مذاکرهکننده کمک کنم و دو سخنرانی در دو دانشگاه در تبریز انجام دادم تحت
این عنوان که «مرگ بر آمریکا یا مذاکره با آمریکا؟» در این سخنرانی تصریح
کردم مذاکره لازم است و ضرورتی هم ندارد که فعلا بهخاطر مذاکره از شعار
مرگ بر آمریکا دست برداریم و در این زمینه به تجربه حذف شعار مرگ بر شوروی
اشاره کردم که حتی موقعی که در مسکو در سطح سران 2 کشور در حال مذاکره
بودیم در ایران شعار مرگ بر شوروی سر داده میشد اما بعد از امضای
موافقتنامه حسنهمجواری و قراردادهای گوناگون سیاسی، نظامی، اقتصادی، صنعتی
و پس از بازگشت هیأت از مسکو و گزارش پیشرفت روابط به مردم و برقراری
حسنهمجواری عملا شعار مرگ بر شوروی در کشور حذف شد.
البته دوستان
برگزارکننده این سخنرانیها، چون دیدند بنده از مذاکره حمایت کردهام، این
سخنرانیها را منتشر نکردند و فقط بعضی از دانشجویان در وبلاگشان آن را
منعکس کردند.دو روز قبل از پایان مذاکرات در ژنو ناخودآگاه نگران شدم و با خودم گفتم
نکند دوباره دوستان اشتباهات گذشته را مرتکب شوند اما یادم آمد که مسؤولان
تیم مذاکرهکننده قبل از رفتن به ژنو تصریح کردهاند که دیگر اشتباه ده سال
پیش را مرتکب نخواهند شد و دیگر یک توافق بیانتها نخواهند کرد و اینبار
یک توافق بهصورت یک پکیج و مجموعه بسته که ابتدا و انتهای کار دقیقا معلوم
و مشخص باشد را صورت خواهند داد. در ده سال پیش براساس استراتژی
اعتمادسازی هدف نهایی توافق را برقراری «اعتماد» قرار داده بودند و این
کلمه «اعتماد» چون کلی و انتزاعی و چندپهلو و قابل دبه کردن است و
میتوانست با بهانهجویی تا صد سال اعتماد آنها حاصل نشود، به همین دلیل هم
مذاکرات در ده سال پیش شکست خورد.
اما من در عین حال آرام نگرفتم و دو روز
قبل از پایان مذاکرات متنی را نوشتم و در رسانهها منتشر کردم با عنوان
«هشدار به تیم مذاکرهکننده» و در آن تأکید کردم که تیم مذاکرهکننده مراقب
بهکار بردن فریبکارانه کلمات کلی و انتزاعی و چندپهلو از طرف حریف در متن
موافقتنامه باشد و از آن پرهیز کند و تصریح کردم که نباید از یک لانه
دوبار گزیده شویم. شب آخر مذاکرات تا صبح بیدار بودم و نتایج مذاکرات را
لحظه به لحظه پی گیری میکردم تا اینکه اوائل صبح سوم آذر ماه امضای
موافقتنامه اعلام شد و من با خوشحالی فراوان خانوادهام را بیدار کردم و
خبر توافق را به آنها دادم. برای من که 12 سال درگیر این موضوع بودم و
میدانستم که چقدر کشور در این مدت دچار مشکل شده، خیلی مهم بود که این
مناقشه پایان یابد. روز بعد، پس از انتشار متن موافقتنامه با علاقه و دقت
آن را مطالعه کردم، چند بار آن را خواندم، آنچه را که میدیدم باور
نمیکردم، نگرانی و غم تمام وجودم را فراگرفت، شاید من متخصصترین فرد در
این زمینه در کشور باشم چون سالهاست درگیر تخصصی و حرفهای این مسأله
هستم.
آنچه میدیدم را نمیتوانستم نادیده بگیرم و با دیدن هر کلمه فورا
برنامهای را که حریف با قرار دادن آن کلمه طراحی کرده، متوجه میشدم، این
بار آن کلمات کلی و چندپهلو و بیانتها نه یک بار بلکه چندین بار در آن
بهکار رفته بود. دوباره مثل 10 سال پیش همه کارهای اصلی که ما باید انجام
میدادیم واضح و صریح و روشن برای کوتاهمدت لیست شده بود اما تمام کارهای
اصلی که آنها باید انجام میدادند را با حرفهایگری و قرار دادن کلمات کلی
و چندپهلو به درازمدت و ابهام و بیانتها و نامعلوم موکول کرده بودند.شدیدا نگران شدم اما درنگ نکردم و سریعا نقاط ضعف و خلل و فرجی که در
موافقتنامه بود را یادداشت کردم و بهصورت نامه برای آقای رئیسجمهور
درآوردم بعد آن را با اضافه کردن مطالبی بهصورت سرگشاده تنظیم کردم تا
درگیر و دار بروکراسی نماند و هر چه زودتر مورد توجه قرار گیرد. بعدها با
مواضعی که آمریکاییها اتخاذ کردند معلوم شد همه نکاتی که من در آن نامه
تأکید کرده بودم، دقیق و صحیح و درست بوده است.
وقتی خواستم ابن نامه را منتشر کنم، همه دوستان، آشنایان، همکاران و
بستگان و خانوادهام مانع شدند، آنها تصریح کردند درحالی که در کشور فضای
جشن وجود دارد، این کاری نامأنوس و مطرود خواهد شد، خانوادهام یاد آور شد
که با انتشار این نامه، برای همیشه همه شانسها را از دست داده و همه
پلهای پشت سرم را خراب خواهم کرد، البته این نظر آنها درست بود و انتشار
این نامه امیدی که برای «سفت شدن کلید» پدید آمده بود را پایان میداد و
نشان میداد هنوز دوره تعبیر آن رؤیا پایان نیافته و حتی کلید بیشتر از
گذشته «نرم» میشد. اما برای بنده وقتی منافع ملی مطرح است اصلا منافع شخصی
را نمیبینم، بالاخره قرار شد در این باره حَکَم بین بنده و بقیه قرآن
باشد و از قرآن طلب خیر کنیم و بر آن اساس اقدام کنم، این آیه آمد:«واجعل
لی لسان صدقٍ فی الاخرین» یعنی «خدایا مرا گفتاری عطا فرما که همیشه به
صداقت شناخته شوم.» این آیه را در ابتدای نامه سرگشادهام قرار دادم و
دوباره بعد از 12 سال قصد قربت کردم...
«نبرد شرق و غرب در باتلاق اوكراين»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله اش به چاپ رساند:استقلال طلبي در سراسر اوكراين درحال اوجگيري است و در تازهترين تحول بعد از اعلام خودمختاري معترضان در شهر "دونتسك"، مركز صنعتي اوكراين و ساير شهرهاي شرقي اين كشور، اكنون موج استقلال طلبي و گرايش به روسيه به جنوب و ساير نقاط نيز درحال گسترش است.اتفاقات اخير در بخشي از مناطق شرق اوكراين طي روزهاي اخير به خشونت منجر شد كه چندين كشته برجاي گذاشت.دولت غربگرا و تازه به قدرت رسيده اوكراين، ميگويد روسيه پشت حوادث اخير قرار دارد و پوتين را به سازماندهي حركتهاي استقلال طلبانه جديد متهم ساخته است. صرفنظر از صحت و سقم اين ادعا، آنچه مسلم است اين است كه هيچگونه تغييري در سياست روسيه در قبال اوكراين مشاهده نميشود و همين رفتار كافي است تا هواداران روسيه در سرتاسر اوكراين فعال شوند و نداي استقلال خواهي سر دهند.
اكنون كاملاً واضح است كه روسيه نه تنها در برابر تهديدهاي غرب قصد عقب نشيني ندارد بلكه سياست تهاجمي پيش گرفته است. روسها ميخواهند اين پيام را به گوش غرب برسانند كه در برخورد با مداخلات در نزديك مرزهاي خود و پيشروي غرب در حيات خلوت خود جدي هستند و قصد كوتاه آمدن ندارند.اين حوادث درحالي اتفاق ميافتد كه نشانههاي جديدي از نقش غرب در ساقط كردن دولت سابق اوكراين پديدار ميشود."ران پل" سناتور سابق آمريكا در اين باره اعتراف ميكند شواهد بسياري از نقش فعال آمريكا و اروپا در سرنگوني دولت قانوني قبلي اوكراين وجود دارد. اين سناتور آمريكايي تاكيد ميكند دولت آمريكا تاكنون پنج ميليارد دلار تحت پوشش توسعه دمكراسي در جريان ناآراميهاي اوكراين هزينه كرده است. وي اذعان ميكند در آمريكا تلاش ميشود اخبار يكجانبه درباره اوكراين، در اختيار افكار عمومي قرار بگيرد و واقعيات گفته نميشود.
اتحاديه اروپا روز شنبه، در تازهترين اجلاس خود با صدور بيانيهاي بار ديگر از روسيه خواست سياست خود را در اوكراين تغيير دهد و نيروهايش را از كريمه كنار بكشد. اين اتحاديه مجدداً تهديد كرد در غير اينصورت تحريمها و فشارهاي اقتصادي بيشتري را عليه روسيه اعمال خواهد كرد.در مقابل، مسكو با رد اين تهديدها، اقدامات خود در اوكراين را دفاع از منافع خود و خواسته مردم كريمه عنوان كرده است.روسيه قطعاً نسبت به هزينه و تبعات اقداماتش در اوكراين و به ويژه الحاق كريمه به خاك خود آگاه است ولي عزم جدي روسها در ادامه سياست هايشان در اوكراين، بيانگر ميزان عصبانيت و خشم آنها از چنگ اندازي غرب به محدوده منافع روسيه و تجاوز به قلمرو سنتي روسها ميباشد.از سوي ديگر بياعتنايي روسيه به تهديدهاي اروپا بيانگر اين نكته است كه مسكو در ارزيابيهايش به اين نتيجه رسيده است كه اين تهديدها بيشتر يك بلوف و اغراق است و غرب توانايي آنرا ندارد كه به مسكو ضرر و آسيب جدي و قابل ملاحظهاي برساند. به نظر ميرسد واقعيت نيز همين است. غربيها ابزار كارساز و تعيين كنندهاي براي مجازات و اعمال فشار بر روسيه دردست ندارند. توسل به تهديد نظامي اساساً غيرقابل طرح شدن است چرا كه حتي تصور اينكه عملي كردن اين تهديدها چه تبعاتي را براي غرب به دنبال خواهد داشت كافي است تا سردمداران غرب را از به زبان آوردن تهديد نظامي باز دارد. برخي مقامات آمريكا در آستانه الحاق كريمه به روسيه، با اشاره به گزينه نظامي، سعي داشتند تا روسها را وادار به عقب نشيني كنند ولي به سرعت متوجه خطرناك بودن اين تهديد شدند و از تكرار آن خودداري كردند.
روسيه علاوه بر ارتش مجهز به يك زرادخانه عظيم و ميليونها سرباز، بيش از 20 هزار سلاح اتمي نيز در اختيار دارد و قطعاً غرب در محاسبات خود نميتواند اين عنصر تعيين كننده را ناديده بگيرد.تهديدهاي اقتصادي غرب نيز به چند دليل قادر نيست فشار مورد نظر غرب را به روسيه وارد سازد و اين كشور را وادار به عقب نشيني كند.درست است كه روسها مبادلات تجاري گستردهاي با غرب دارند ولي بخش اعظم انرژي اروپا از جانب روسيه تأمين ميشود و آنها در يك مصاف اقتصادي، ميتوانند غرب را با دشواريهاي بزرگ مواجه سازند. در حال حاضر نيز مسكو با حربه گاز دولت هوادار غرب در اوكراين را تحت فشار قرار داده و ضمن افزايش سه برابري قيمت گاز، خواستار تسويه بدهيهاي عقب افتاده پول گاز اوكراين شده است. مسكو تهديد كرده در صورت عدم پرداخت اين بدهيها، گاز اوكراين را قطع خواهد كرد.
با توجه به اين مسائل، غرب چارهاي ندارد جز اينكه سياستهاي تهاجمي روسيه در اوكراين را تحمل كند و اين سكوت اجباري، قطعاً غرور غرب به ويژه آمريكا را كه سالها خود را قدرت بلامنازع جهاني قلمداد ميكرد ميشكند و به يكه تازي آن در صحنه بينالمللي پايان ميدهد. سران اروپا و آمريكا كه سه ماه قبل طرفدارانشان در اوكراين دولت هوادار روسيه را ساقط كردند و به شدت ذوق زده شدند، هرگز تصور نميكردند خود را در يك باتلاق گرفتار ميكنند.اكنون، غربيها نه تنها نتوانستهاند از تصرف كريمه توسط روسيه جلوگيري كنند بلكه بايد نگران آن باشند كه ديگر شهرهاي شرق و جنوب اوكراين راه كريمه را پيش بگيرند و به روسيه بپيوندند.اكنون چه غرب بخواهد و چه نخواهد در باتلاق اوكراين گير افتاده است. شايد شرايط براي روسيه نيز چندان آسان نباشد ولي به دلايل متعدد، اين غرب است كه در اوكراين با مشكل جديتر و معضل غيرقابل انتظاري مواجه است و بار سنگين بحران اوكراين را بايد به دوش بكشد.
اقدام روسيه در الحاق كريمه، در واقع آزموني بود تا ميزان عكس العمل و قدرت بازدارندگي غرب سنجيده شود و آنچنانكه مشخص شد غرب نتوانست كاري انجام دهد. اين نكته، ضعف غرب را عيان ساخت و همين مسئله خود عاملي است كه روسها را به تداوم تحركات خود در اوكراين ترغيب ميكند.باتلاق اوكراين، موجب پيدايش شكاف ميان غربيها شده است و اين صداها اكنون بيشتر شنيده ميشود كه غرب، تسلط روسيه بر كريمه را به رسميت بشناسد.اوكراين، اكنون واضحترين مكان تلاقي منافع غرب و شرق شده است و عليرغم انكار غربيها، عناصر جنگ سرد جديد كاملاً آشكار است.روسيه و غرب بدون اعلام رسمي، در اطراف اوكراين صف آرايي نظامي كردهاند و هم آمريكا و هم روسيه طي روزهاي گذشته مانورهاي نظامي گستردهاي برگزار كردهاند كه هيچ دليلي براي اين مانورها، جز به رخ كشيدن قدرت طرفين ندارد و البته در اين ميان آنچه مطرح نيست و براي طرفين اهميت ندارد منافع و مصالح مردم اوكراين است.
مطلبی که روزنامه حمایت در ستون یادداشت خود به چاپ رساند نوشته ایست با عنوان«تقویت بیمههای درمانی؛ پاسخی به انتظارات مردم و رهبری»به قلم سید محمد مهدی موسوی که در زیر آمده است:
رهبر معظم انقلاب، روز گذشته با ابلاغ سیاستهای کلی سلامت، بار دیگر بر
لزوم توسعه کمی و کیفی بیمههای درمانی در کشور تاکید کردند و خواستار
برطرف شدن مشکلات بهداشتی و درمانی تمامی آحاد مردم بویژه اقشار ضعیف و
ساکن در مناطق محروم شدند.سالیانی است که دفترچههای بیمه بویژه آنهایی که
به طور عمومً در دست اقشار کمدرآمد جامعه قرار دارند، در بسیاری از مراکز
درمانی کاربرد خاصی ندارد بنابراین تقویت کمی و کیفی بیمههای درمانی
میتواند تا حدود زیادی به آسودهخاطر شدن بخش وسیعی از مردم کشور کمک کند و
از دغدغههای آنان در اوضاع معیشتی کنونی بکاهد.به اذعان مسئولان امر و
بنا بر تصریحی که در چشمانداز برنامه پنجم توسعه وجود دارد، هزینههای
سلامت از جیب مردم باید حداکثر 17 تا 30 درصد باشد حال آنکه متأسفانه این
رقم در وضع فعلی چیزی بین 60 تا 70 درصد است.چند ماه پیش بود که یکی از
روزنامههای کثیرالانتشار خبر داد که بر اساس آمارها حدود 20 میلیون ایرانی
بیمه درمانی ندارند!البته حوزه بهداشت و درمان، با چالشها و مشکلات
متعددی روبهرو است؛ شاید بتوان بالا بودن سهم مردم در پرداخت هزینههای
درمانی را در صدر این مشکلات قرار داد.تاکید و مطالبه مقام معظم رهبری از
سیاستگذاران و دستاندرکاران این بخش مبنی بر تقویت کمی و کیفی بیمههای
درمانی نیز راهکاری اصولی است که میتواند این چالش را از صدر به ذیل
بکشاند.
از این نکته نیز نباید غفلت کرد که شرط اجرای عدالت در نظام سلامت،
تقویت بیمههاست چه در بُعد کمی و چه در بُعد کیفی.البته در این خصوص
بسیاری از کارشناسان همچنین نمایندگان مجلس بر ضرورت یکپارچهسازی بیمههای
درمانی تاکید دارند و استدلال آنها نیز این است که به هر حال در حال حاضر
عدهای از مردم جامعه از بیمه های تکمیلی برخوردارند اما گروهی دیگر که
متاسفانه کم هم نیستند، هیچ پوشش بیمهای ندارند.به یقین اجرای صحیح و به
موقع سیاستهای کلی سلامت وقتی با اهتمام ویژه و مدیریت جهادی دولتمردان
همراه باشد، نتایج درخشانی در حوزه سلامت کشور به همراه خواهد داشت که عموم
مردم خاصه اقشار کمدرآمد و متوسط جامعه، بیشترین بهره را از آن خواهند
بُرد.برای رسیدن به چنین نقطهای، لاجرم نیاز به یک عزم ملی داریم؛ بدین
معنا که هم مجلس، هم دولت و به طور کلی همه دستگاهها و نهادهای دولتی و
حاکمیتی دست به دست هم دهند و برای رفع یا کاهش دغدغههای بهداشتی و درمانی
مردم همت بگمارند.ذکر این نکته لازم نیست که رویکرد صرفاً شعاری و
وعدههای غیرممکن – آن هم با وجود مشکلات بودجهای کشور- نه تنها به رفع
مشکل کمکی نمیکند بلکه چه بسا در رشد نارضایتی مردم هم دخیل باشد.از این
رو این انتظار وجود دارد که مسئولان و متولیان امر به دور از نگاه سیاست
زده و یکسویهنگر و تنها بر پایه منافع ملی و کارِ کارشناسی، به
چارهاندیشی در این باره بپردازند که بهطورقطع در این صورت و البته توکل
بر ایزد منان میتوان افقهای بسیار روشن و امیدبخشی را در سپهرِ سلامت
ایرانیان به نظاره نشست.