اما
همين سينما كه اينقدر اصرار داشت بصري باشد و بصري بماند از ابتداي راه
توجه خاصي به نابينايان داشت، يعني كساني كه به هيچ وجه نمي توانستند از
اين مديوم بهره ببرند.
فيلم
"روشناييهاي شهر" را به ياد بياوريد كه در آن ولگرد معروف سينما يعني
"چارلي چاپلين" عاشق يك دختر نابينا مي شود و براي درمان آن دنبال تهيه پول
ميگردد.
سينما از همان روزهاي ابتدايياش به نابيناها نگاهي خاص
داشت چون عوامل هنر هفتم خودشان كساني هستند كه بيشتر از هر چيز با تصوير
سروكار دارند و همه چيز ذهن و زندگيشان تصوير است.
آنها روي
همين حساب به افرادي كه نميتوانند ببينند هميشه نگاهي خاص وعميق دارند.
نگاهي كه نميتوان هميشه آنرا از سر ترحم و مربوط به شعارهاي لوس و لوث شده
كليشهاي دانست بلكه حتي خيلي از اوقات شكلي فلسفي پيدا ميكند.
سينماي ايران هم در موارد متعددي وارد اين بازي شده و سعي كرده با تصوير، دنياي بي تصوير نابينايان را بررسي كند.
چنين آثاري بيشتر از اينكه رقت انگيز باشند و احساساتيمان كنند تفكر برانگيز خواهند شد.
در
بحث سينماي ايران آنطور كه با موضوع نابينايان پيوند ميخورد ميتوان به
چند فيلم با اين موضوع يا مربوط به اين موضوع در پيش از انقلاب اشاره كرد.
اما حقيقت اين است كه هيچ كدام از آن آثار آنچنان با كيفيت نبودند كه امروز بخواهيم بررسي شان كنيم.
به هر حال چهار پنج سال بعد از انقلاب فيلمي ساخته شد به نام "دوچشم بي سو" كه موضوع آن شفا يافتن يك جوان نابينا بود.
پس از آن بعنوان اولين اثر شاخصي كه در اين زمينه ساخته شد ميتوان "گلهاي داوودي" اثر "رسول صدرعاملي" را نام برد.
در
اين فيلم "بيژن امكانيان" و "هيلدا پيرزاد" روبروي هم بازي كردند كه
امكانيان نقش يك نابينا را بازي كرده و هيلدا پيرزاد هنرمندي است كه خود
واقعا در زمره روشندلان قرار داشت.
اين دو جوان قرار است با هم ازدواج كنند اما با مرگ پدر پسر نابينا اتفاقات جديدي در قصه رقم ميخورد.
بعد
از گلهاي داوودي هشت سال طول كشيد تا باز اثر شاخصي در اين زمينه ساخته
شود اما اين بار نه با موضوع روشندلان مادرزاد، بلكه مجروحان شيميايي جنگ.
"از
كرخه تا راين" يكي از شاخص ترين فيلم هاي سينماي ايران است. درباره اين
فيلم خيلي مطالب را ميتوان گفت اما چشمهاي قهرمان فيلم كه در آلمان باز
ميشود و تاب ديدن پايان اثر آرمان گرايي را ندارد نكتهاي است كه بيشتر از
همه چيز آن اثر، به موضوع نگارش مربوط است.
همان سال فيلم ديگري نيز ساخته شد به كارگرداني "خسرو شجاعي" به نام "چشمهايم براي تو".
در اين فيلم كه "مرجانه گلچين" نقش اول آنرا بازي كرده يك زن در آستانه مرگ تصميم ميگيرد چشمهايش را به دختري جوان اهدا كند.
اما بايد در اينجا از دو فيلم شاخص "مجيد مجيدي" هم گفت كه هر دو مربوط به زندگي روشندلان هستند يعني "رنگ خدا" و "بيد مجنون" .
"رنگ
خدا" كه سال 77 ساخته شد مشكلات يك نوجوان نابينا و پدرش را به تصوير
كشيده و نقش اول قصه را نيز كسي بازي ميكند كه واقعا از ديدن محروم است.
"مجيد مجيدي" "بيد مجنون" را هم ساخته كه شخصيت اول آن بعد از مداوا و يافتن بينايي اش دچار مشكلاتي ميشود.
اين فيلم تنها همكاري "پرويز پرستويي" و "مجيد مجيدي" در كارنامه كاري اين دو نفر است.
"شيدا"
فيلم سوم "كمال تبريزي" يكي از شاعرانه ترين فيلمهاي سينماي ايران است كه
موضوع خود را نابينايي يك رزمنده دفاع مقدس قرار داده.
اين اثر همانقدر كه طرفدار و هواخواه دارد مخالفان سرسختي هم دارد.
"اشكان
، انگشتر متبرك و چند داستان ديگر" هم اثري طنز است كه "شهرام مكري" آنرا
ساخته و در آن دو فرد نابينا را ميبينيم كه حرفهشان دزدي است.
اما
در اينجا مي شود به فيلم "رقص در غبار" ساخته "عبدالرضا كاهاني" هم اشاره
كرد كه "حامد بهداد" در آن نقش يك نابينا را بازي ميكند اين فيلم سال 1384
توليد شد.
غير از اين آثار فيلمهايي هم داريم كه گرچه موضوع
اصلي آنها نابينايي نيست اما فردي نابينا در جريان قصه وجود دارد كه جزوي
اصلي از ساختمان فيلم به حساب ميآيد.
به
عنوان مثال در اين زمينه ميتوان از فيلم پر حاشيه "زمهرير" نام برد كه
"علي رويين تن" آنرا ساخته و تاكنون تنها در يك سانس جشنواره فجر به نمايش
درآمده است.
"محمد متوسلاني" در اين فيلم نقش يك نابينا را بازي ميكند كه در جبهه حاضر شده البته اين نقش فرعي است.
"سفر به چزابه" (رسول ملاقلي پور) هم يكي از شخصيتهاي محبوب خود را نابينايي در جبهه قرار داده كه در جريان فيلم به شهادت ميرسد.
"اتوبوس شب" ساخته "كيومرث پوراحمد" نمونه ديگري از اين فيلمهاست.
"كوروش سليماني" در جريان قصه اين فيلم بينايي اش را از دست مي دهد و نهايتا به شهادت ميرسد.
در اينجا بد نيست به فيلم "چشم شيشهاي " هم ا شاره كنيم كه ماجراي آن ، هم به دوربين ربط دارد و هم به نابينا شدن.
اين
فيلم كه در گونه دفاع مقدس ساخته شده صحنه بسيار تاثيرگذاري دارد كه در آن
يك فيلمبردار جنگ بينايي اش را در اثر مجروحيت از دست داده دوربين را كنار
نمي گذارد و ا ز بحث فداكارانه دو رزمنده فيلم ميگيرد.
او در
حقيقت با اينكه دو چشمش را از دست داده هنوز چشم سوم خود يعني دوربين را
فراموش نكرده كه سازنده اثر نام اين چشم را ، چشم شيشهاي گذاشته است.
غير
از اين فيلمهاي داستاني كه مورد اشاره قرار گرفتند، يك فيلم مستند نيز
با موضوع نابينايان ساخته شده كه جزو آثار شاخص تجربي در سينماي ايران
محسوب ميشود.
"هفت زن نابينا" ساخته "محمد شيرواني" اثري است
كه كارگردان آن دوربين را به تعدادي زن نابينا سپرده تا از زندگي شخصي خود
فيلم بسازند.
اما اجازه بدهيد در آخر اين نگارش به "حميد بهمني" نيز اشاره كنيم كه يك فيلمساز نابيناست.
"بهمني
" كه بعد از حمله آمريكا از طرف سازمان صدا و سيما به عراق اعزام شده بود
بر اثر يك انفجار بينايي اش را از دست داد، هنوز حرفه فيلمسازي را رها
نكرده و از اين جهت كارهاي او براي خيليها قابل توجه است او حتي در
مصاحبهاي نابينا شدن خودش را موهبتي الهي دانسته كه باعث شده طوري ديگر
دنيا را ببيند.
يادداشت از: ميلاد جليل زاده