شب که می‌شود حوصله‌ها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.

پادشاهی سه نفر از وزرای خود را به حضور طلبید و به هرکدام کیسه ای داد و گفت: «به باغ پشت قصر بروید و کیسه هایی را که دارید با بهترین میوه ها پر کنید و برای من بیاورید.» وزیر اول با خودش فکر کرد که پادشاه نیازی به میوه ندارد اما به خاطر آن که فرمان او را انجام داده باشد با زحمت بسیار بهترین میوه ها را دستچین و پس از صرف وقت زیادی کیسه را پر کرد.
وزیر بعدی با خود فکر کرد پادشاه این میوه ها را برای خودش نمی خواهد برای همین هرچه به دستش رسید شامل میوه های تازه و گندیده را داخل کیسه گذاشت و پس از صرف زمان کمی کیسه را پر کرد. وزیر سوم فکر کرد پادشاه با این همه مشغله داخل کیسه را نگاه هم نمی کند برای همین کیسه را به سرعت با شاخ و برگ های باغ پر کرد و برگشت.
پادشاه بعد از رسیدن هر ۳ وزیر دستور داد هرکدام را با کیسه ای که آورده است و مقداری آب برای یک هفته بدون هیچ غذایی زندانی کنند.
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار