به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، سالي که گذشت، براي دکتر غلامعلی حداد عادل سال پرزحمت و پرمخاطرهاي بود؛ از خاطرات ائتلاف سهنفره و قول و قرارها تا ثبت نام در انتخابات و بعد از آن انصراف. با آغاز بهکار دولت دکتر روحاني نيز، اين روند بهگونهاي ديگر براي ايشان آغاز شد. براي بررسي آنچه در يک سال گذشته بر ايشان رفته است و پاسخ به سوالاتمان، ساعت شش ونيم صبح در منزلشان پذيراي ما شدند. آنچه ميخوانيد، ماحصل صبحانه با طعم گفتوگو با اوست.
در گفتوگويي
که سال گذشته با شما داشتيم (اسفندماه 91)، گفتيد که ائتلاف سه گانه
پديده انتخابات خواهد شد. اما تقريبا دو سه ماه بعد از آن، اتفاقات به سمت
وسويي ديگر رفت و ورق بهطور کل برگشت. چرا جنابعالي از ابتدا وارد اين
ائتلاف شديد، درحاليکه اکثر تحليلگران معتقد بودند که اگر هدف آقاي حداد
عادل پيروزي در انتخابات بود، آنگاه چنانچه بهصورت انفرادي وارد ميشدند
احتمال موفقيتشان بيشتر بود؟ من هم از شما تشکر ميکنم که
بار ديگر با مصاحبه خوبتان نوروز را به ياد من آورديد. علت اينکه من به
تنهايي در انتخابات شرکت نکردم و بهعنوان يک ضلع از اضلاع سه گانه ائتلاف
وارد انتخابات شدم، اين بود که من به پيروزي جريان اصولگرا بيشتر از پيروزي
خودم اهميت ميدادم و حالا هم همينطور فکر ميکنم. اما اتفاقاتي که در سال
92 افتاد، صحنه انتخابات را پيچيده کرد. يکي اينکه کسي فکر نميکرد آقاي
هاشمي در هشتاد سالگي وارد صحنه انتخابات شوند. دوم اينکه احتمال نميرفت
آقاي جليلي در دقيقه نود وارد ميدان رقابت شود. اين دو اتفاق خيلي از
معادلات را به هم زد. تاييد نشدن آقاي هاشمي روي انتخابات اثر گذاشت و
پشتيباني جبهه پايداري از آقاي جليلي هم رقابت دروني اصولگرايان را تشديد
کرد. و بدتر از همه اينکه در ائتلاف سه گانه هم، آنطور که از ابتدا اظهار
شده بود، دو نفر بهنفع يک نفر کنار نرفتند. مجموع اين عوامل سبب شد که
پيشبيني ما اتفاق نيفتد.
دو مسئله حضور آقاي هاشمي و حمايت جبهه پايداري از آقاي جليلي در اراده
شما نبود؛ اما در مورد حوزه ائتلاف سهگانه، موضوع را باز کنيد؛ چون هنوز
ائتلاف سهگانه و قولوقرارهايش براي مردم روشن نيست. چرا دو نفر در رقابت
حاضر شدند و فقط جنابعالي کنار رفتيد؟ چه بدقوليها و بدعهديهايي در اين
کار رخ داد؟ بدقوليها و بدعهديها در اواخر کار رخ داد.
ولي علت اينکه ما زودتر سه نفر را به يک نفر مبدل نکرديم اين بود که به يک
معيار منطقي براي تصميمگيري نرسيده بوديم. دو نظر وجود داشت؛ يکي استناد
به نظرسنجي و آمار بود و ديگري اتکاء به نظر علما و جامعه روحانيت و
جامعه مدرسين و... .
ما سعي ميکرديم که عاقلانه بين اين دو جمع کنيم و
يک فرمولي به دست آوريم که ترکيبي از اين دو باشد. اما اين سوال پيش ميآمد
که نظرسنجيها تابع چيست؟ آيا نظرسنجياي که در فروردين به دست ميآيد
همان نظرسنجي 15خرداد است يا نه؟ و آيا تفاوت در امکانات بين اين سه نفر در
نظرسنجيها تاثير دارد؟ گفته شد که بهترين فرصت براي معرفي شدن هر نامزد
برنامههاي تلويزيون است که هزينه کم و تاثير بسيار دارد. پس صبر کنيم
برنامههاي تلويزيون انجام شود، آن موقع نظرسنجي واقعيتر است. اين يک
عامل در به تعويق افتادن کنار رفتن دو نفر بود. ورود نامزدهايي که از قبل
پيشبيني نميشد، به صحنه انتخابات، مثل آقاي هاشمي، جليلي و مشائي، باعث
شد ما با احتياط حرکت کنيم. وقتي ثبت نام انجام شد، تصميم گرفتيم تا اعلام
نتيجه صبر کنيم، چون نتيجه تاييد صلاحيتها توسط شوراي نگهبان مهم بود. اگر
ما بعد از ثبتنام و قبل از اعلام نتيجه کنار ميرفتيم، به اين تصور دامن
ميزد که از ترس عدم تاييد کنار رفتند. تقريبا به فاصله چند روز بعد از
اعلام نتايج، مناظرههاي تلويزيوني و راديويي آغاز شد. در آن موقع ما
ديديم اگر باز دو نفر کنار بروند، در صحنه تبليغات تعداد اصولگراها کم
ميشود و با ضيق وقت و مقررات مناظرهها ممکن بود سوالها بلاجواب بماند و
لازم بود که هر سه نفر باشيم. منتها مناظرههاي تلويزيوني که آغاز شد، ما
سه نفر مواضعمان شبيه هم نبود. در 20 تا 25 درصد از مواضع، در سياست خارجي
و مواضع اقتصادي اختلافنظر داشتيم. ولي تصور ميشد که استفاده از فضاي
مناظره از آن جهت مفيد است که اصولگرايان ديدگاهشان را بيان کنند و هم اگر
مناظره انجام شود، آرا واقعبينانهتر است. من با همين محاسبه، دو روز بعد
از آخرين مناظره به اين رسيدم که زمان اعلام انصراف بهنفع وحدت اصولگرايان
است. البته حضور آقاي جليلي هم معادله را پيچيدهتر کرده بود. بعد از
آخرين مناظره در جمعه 17 خرداد، من در دوشنبه 20 خرداد انصراف دادم. تصور
هم اين بود که آن دو نفر هم به وظيفهشان عمل ميکنند.
سوال همين جاست؛ يک دسته انصراف شما را بهنفع آقاي قاليباف، يک دسته
بهنفع آقاي جليلي و حتي دستهاي از هواداران دکتر ولايتي بهنفع ايشان
تعبير ميکنند. اما ابهام در اينباره باقي مانده است. حتي شما در نامهاي
که نوشتيد، دلايلتان را اعلام نکرديد. ما در همان ايام شنيديم که آقاي
جليلي طي تماس تلفني از شما خواستند بهنفع ايشان کنار برويد. لطفا در
اينباره بيشتر توضيح دهيد. اولا آقاي جليلي چنين تماسي با من نداشته است. البته
من با آقاي جليلي تماس گرفتم و از ايشان خواهش کردم که کنار بروند.
من در آن بيانيه که انصرافم را اعلام کردم به سابقه اين ائتلاف و پيمان
اشاره کردم و گفتم که من گفتهام به عهد خود وفا ميکنم اما نگفته بودم
بهنفع چهکسي کنار ميروم. اين امر دو علت داشت؛ يک اينکه ما به ملاک مورد
اتفاقي درباره تصميمگيري نرسيده بوديم. نظرسنجيها مورد ترديد واقع ميشد
(چه آگاهانه و چه ناآگاهانه)، و باز همين بحث مطرح بود که علما چهکسي را
تاييد ميکنند و اين باعث ميشد که نشود بهصورت صريح اظهارنظر کرد. علاوه
بر اين، يک جمع زيادي از جوانان مومن و انقلابي که طرفدار آقاي جليلي
بودند، طرفدار من هم بودند و کساني بودند که در انتخابات مجلس به من راي
داده بودند و اگر آقاي جليلي در انتخابات شرکت نميکرد، حتما به من راي
ميدادند. من نميخواستم صريحا در برابر اين جماعت موضعگيري مخالف
انتخابشان کرده باشم و راهحل را اين نميدانستم که در آن بيانيه بهنفع
فردي اعمال نظر کنم. فکر ميکردم راه حل اين است که تلاش کنم نامزدها با
درک واقعيت کنار بروند و تلاشهايي هم کردم. ما از اول که وارد اين کارزار
انتخاباتي شده بوديم، آن هم در قالب ائتلاف، مشاهده ميکرديم طرفداران
جبهه پايداري به دو نفر ديگر اين ائتلاف انتقاد ميکردند و يکي از مباحث
انتخاباتي ما در سخنرانيها و جلسات، پاسخ به شبهات جوانان طرفدار پايداري
راجع به دو ضلع ديگر اين ائتلاف بود که بنده با تاکيد بر اينکه ما سه نفر
يکسان نيستيم، بهدليل نگراني از شکست اصولگرايان، وحدت را مهمتر
ميدانستم.
دعوا بر سر تکليف گرايي و تکليفگ رايي بهعلاوه واقع بيني بود. به
همين جهت، بنده چون اين دوستان طرفدار آقاي جليلي را مخلص و انقلابي
ميدانستم، نخواستم در بيانيه در مقابل آنها موضع بگيرم و فکر کردم بهجاي
موضعگيري بهتر است کثرت نامزدها را به وحدت برسانم. به همين سبب،
پس از صدور بيانيه هم تلاش کردم آقاي ولايتي کنار برودـ با توجه به نظرسنجي هاـ و هم آقاي جليلي کنار برود.
بهنظرم درست هم بود، چون نتايج انتخابات 24 خرداد همين را تاييد کرد.
متاسفانه اين تلاشها به نتيجه نرسيد. تنها من يک نفر هم در حال تلاش نبودم
و عده زيادي در پي اين بودند، مثل آقاي يزدي، آقاي مهدوي کني و خيلي از
دلسوزهاي معتقد به اصولگرايي. همه اين را متوجه شدند غير از کانديداها!
زيرا برخي از هواداران آنچنان به پيروزي نامزدها ايمان داشتند که شايد
خود نامزدها را هم به اشتباه انداخته بود. من در روزهاي سه شنبه و
چهارشنبه تماسهاي گوناگوني با افراد گرفتم.
براي
اينکه رقابت و تعدد نامزدها را کم کنم، حتي به قم رفتم و با آيتالله
مصباح يزدي و آيتالله محمد يزدي ملاقات کردم و استدلال کردم، که نهايتا
نتيجهاي نداشت. استدلالهاي شما در قم پذيرفته شد؟ نزد
بعضيها بله و نزد بعضيها خير! در نهايت، اصولگرايان به وحدت نرسيدند،
مردم هم گيج شدند. در مناظرهها هم مطالبي طرح شد که در نتيجه انتخابات
موثر بود.
همه اينها درحالي رخ داد که همپوشاني نامزدهاي اصولگرا از اصلاحطلب
بيشتر بود و اگر به وحدت ميرسيدند، پيروزي بسيار راحت بود. شما راي آقاي
روحاني را بيشتر سلبي ميدانيد يا ايجابي؟ بنده نتيجه انتخابات را تابع سه عامل ميدانم:
1. عدم وحدت اصولگرايان در معرفي نامزد واحد، که ضرر آن قابل پيشبيني
بود و چون ما اين نگراني را داشتيم از ائتلاف صحبت ميکرديم؛ 2. شرايط
اقتصادي کشور و فضاي تحريمها سبب شد گفتمان انتخاباتي به يک گفتمان
اقتصادي تبديل شود. يعني تمام نامزدها يا غالب نامزدهاـ به استثناي من و
آقاي جليليـ هرکس ميخواست راي بگيرد، تلاش ميکرد بگويد از راه مذاکره
مشکلات اقتصادي را حل ميکنم؛ حتي آقاي قاليباف که بهصراحت ولايتي دم از
موفقيت ديپلماسي نميزد. گفتوگوي انتخاباتي در اين دوران اقتصادي و تحريمي
شده بود که در فضاي مجازي و ماهوارهاي هم نمود داشت؛ 3.
دولت آقاي احمدينژاد در اين چهار سال يک هزينههايي بالا آورد که صورتحسابش را اصولگرايان در اين انتخابات پرداخت کردند.
آراء 50.07 درصدي آقاي روحاني را چگونه ارزيابي ميکنيد؟ در اين آرا
پيامهاي بسياري نهفته است. در آينده اين راي را رو به افزايش ميبينيد يا
کاهش؟ آينده را که نميتوان پيشبيني کرد، راجع به گذشته
هم بهتر است صحبت نکنيم. بهنظر من بهتر است بهجاي نتيجه گرفتن از راي
07/50 درصد آقاي روحاني، راجع به چگونگي موفقيت ايشان نتيجهگيري کنيم،
بهتر است راجع به اصل انقلاب در نسبت با راي صحبت کنيم، چون آقاي روحاني
اگر با 01/50 درصد هم رئيسجمهور ميشد، رئيسجمهور قانوني بود و فرقي با
رئيسجمهور 99 درصدي نداشت. ما هم بايد به همين چشم به ايشان نگاه کنيم.
ليکن اتفاق مهمي که در انتخابات افتاد اين بود که از درون وزارت کشورِ همان
دولت و نظامي که متهم به تقلب بود، يک کانديداي مورد قبول اصلاحطلبان
بيرون آمد که اختلاف راياش به سيصد هزار راي هم نميرسيد. يعني اگر سيصد
هزار راي در کشور جابهجا ميشد، اين انتخابات به دور دوم ميرسيد و اين
شوراي نگهبان و دولت اينقدر امين بودند که راي مردم را اعلام کنند و در آرا
دخل و تصرف نکنند. اين نتيجه بهنظر من پيروزي 100 درصدي نظام بود و من هم
شيريني اين پيروزي را در همين جا و بهعنوان پيروزي انقلاب به ياد ميآورم
و لازم ميدانم از جفاي کساني که دوگانه صحبت کردند ياد کنم؛ کساني که
نوبت قبل بدون استدلال نظام را به تقلب متهم کردند و اينبار اعلام کردند
که اين سالمترين انتخابات دنياست. اين يک بام و دو هوا بودن را در
موضعگيري بعضي از آقايان متذکر ميشوم و به همه آنهايي که بر طبل فتنه
کوبيدند و تهمت تقلب را به دامن انقلاب و نظام بستند و در مقابل رهبري
ايستادند و به دست دشمنان قسمخورده انقلاب براي بدنامي نظام بهانه دادند،
ميگويم که نزد وجدانتان خجالت بکشيد! اگر آنقدر جوانمردي نداريد که اعلام
کنيد، لااقل درون خودتان بدانيد که دروغ گفتيد، جفا کرديد، تهمت زديد و
بايد پيش خودتان شرمنده باشيد.
نسبت اصلاحات و اعتدال را چگونه ارزيابي ميکنيد؟ آيا شما روحاني را اصلاحطلب ميدانيد؟ آقاي
روحاني در گذشته خودش هيچگاه بهعنوان يک چهره اصلاحطلب شناخته نشده و
در طول اين 8ـ9ماه بعد از پيروزي هم مواضع ايشان 100 درصد منطبق بر مواضع
اصلاحطلبان نبوده است. ولي اصلاحطلبها 100 درصد از ايشان پشتيباني
کردهاند.
شما سه ضلع روحاني، هاشمي و خاتمي را در آينده چگونه ارزيابي ميکنيد؟
کدام يک از بقيه عبور خواهد کرد؟ به اصطلاح ادبي، ارزيابي شما از پايان
ماه عسل اصلاحطلبان و اعتداليون چه خواهد بود؟ بستگي به
اين دارد که چقدر خردمندانه عمل کنند. يک فرصتي براي کشور پيش آمده که
واقعا اعتدال بهمعناي حقيقي کلمه حاکم شود. اگر کساني که اين شعار را
ميدهند صداقت داشته باشند، در عين حال ميتواند پوششي براي افراطهايي
باشد که پس از دوم خرداد بهوجود آمده بود. اگر اولي باشد، مبارک و اگر
دومي باشد، نامبارک است. اين يک واقعيت است که بعد از انقلاب در کشور ما دو
دسته نيروهاي چپ و راست در روش اقتصادي رقابت داشتند. هر دسته هم معتقد
بود که نظر ولي فقيه را بهتر فهميده است و بيشتر از طرف مقابل تابع امر ولي
فقيه است. اين فضاي گفتماني رقابتي و سياسي تا ارتحال امام بود. بعد از
ارتحال، اين صحنه عوض شد و رقابت چپ و راست و اقتصاد دولتي و آزاد، که
دعواي دهه اول بود، جاي خود را به يک گفتمان ديگر داد و فضا عوض شد و فضا
فضاي اعتقاد به ولايت فقيه و ليبراليسم شد. در ميان دومخرداديها
تندروهايي سر برآوردند که با اصل ولايت فقيه مشکل داشتند. اگر اعتدال
بتواند، با وفاداري به اصول انقلاب، آن نيروهايي را که به اصل ولايت فقيه
اعتقاد ندارند و سکولار و غربگرا هستند کنار بزند، کشور ميتواند با يک
تعديل در خصومتهاي گذشته، به مرحلهاي برسد که نيروهاي پاک و سالم و
خادم، که چشم اميدشان به آمريکا و اروپا نيست، دست به دست هم بدهند و با هم
کار کنند و کشور را اداره کنند. اين، آن آينده مناسب و مثبت است.
ترکيب کابينه را در اين راستا چگونه ارزيابي ميکنيد؟ آنچه
بعد از پيروزي آقاي روحاني تا الان ديدهايم، بيشتر خلاف اين تصور مطلوب
بوده است و بهنظر ميرسد بين شعار اين دولت و عملکرد آن همخواني وجود
ندارد. اين دقيقا همان نقطه نگراني ماست.
حضرتعالي در مجلس ششم بيشترين غيبت ها و تاخيرها را داشتيد. دليل خاصي داشت؟ چنين
آماري داده نشده است. شما اشتباه ميکنيد. من در مجلس ششم حضور مرتبي
داشتم و به نوع ديگري فعاليتهاي خودم را انجام ميدادم و مثل فعاليتهاي
معمولي نبود. آقاي رسايي در پايان مجلس ششم يک آماري ارائه داده بودند که
حداد عادل کمترين تذکرها و نظرات و غيره را در مجلس داشته است و اين شائبه
را تقويت کرده بود که حداد عادل کمکار است. درحاليکه اينطور نبود. من
خودم را پرکارترين نماينده اصولگراي مجلس ششم ميدانستم و در همان موقع هم
به آقاي رسايي گفتم که شما در مجلس نبودهايد و نميدانيد که تاثير يک
نماينده در مجلس را با اين آمارها و معيارها نميسنجند. بعدها که خودش
در مجلس هشتم نماينده شد، پيش من آمد و گفت که الان متوجه صحبتهاي شما
شدهام و صحبتت را تصديق ميکنم.
آقاي دکتر، چرا به شما اقليت نجيب ميگفتند؟ اين نجابت با انقلابيگري چه نسبتي داشت؟ چون
نجيب بوديم! الان هم نجيب هستيم! اگر کسي حرف درستي ميزد ما منکر آن
نميشديم. به قول حضرت حافظ، جدل با سخن حق نميکرديم! و مصلحت انقلاب را
در درازمدت بر پيروزيهاي فوري و اتخاذ مواضع تند ترجيح ميداديم. در همان
مجلس ششم با آقاي خاتمي رابطه داشتيم و در رابطه با ابقاي وزيراني که
ايشان ميخواست و اما دوستانش نميخواستند، به خاتمي کمک ميکرديم که راي
بياورند.
آقاي دکتر، شما کُنه اصلاحطلبي بهمعناي مشارکتي را در مجلس ششم درک
کرديد. بهنظر شما آيا اينها ميتوانند با اعتدال کنار بيايند؟ يا در حد
همان لوايح دوقلو و... باقي ميمانند؟ مشکل از اينجاست که
هيچوقت، هيچکس تعريف روشني از اصلاحات ارائه نکرده است و هميشه در مقام
دفاع از اصلاحات از طرف مقابل ايراد گرفته شده است. هيچگاه نگفتهاند نظر
اصلاحطلبها راجع به ولايت فقيه، اصول انقلاب اسلامي و... چيست. همين باعث
ميشود که اصلاحطلبي تصوير واضحي براي مردم نداشته باشد.
من
نگران اين هستم که همين بلا سر اعتدال هم بيايد و همان سوءاستفادهها از
اعتدال هم بشود. مگر اينکه مراد از اعتدال کاملا روشن باشد. ما
نميتوانيم اعتدال را در عقايد به معناي ميانگين حق و باطل بگيريم، اما
ميتوانيم به معناي تندروي و کندروي در روش بگيريم. اعتدال بايد بين
گروههايي بهوجود بيايد که هدفشان يکسان باشد. اگر هدف عدهاي سکولاريسم
باشد و عدهاي حکومت ديني، نميتوان از اين اصطلاح استفاده کرد. اعتدال
وقتي معنا ميدهد که همسويي در رفتن به يک هدف ثابت شده باشد و آنگاه روش را
ميتوان تند و کند يا معتدل ناميد.
چه کساني بايد اعتدال را بازتعريف کنند، هم اصولگرايان و هم اصلاحطلبان؟
چون هرکسي خودش را معيار ميداند و طبق آن معيار تعريفي به دست ميدهد.
اعتدال براي اينکه در حوزه سياست يک مفهوم تلقي شود، نياز به يک چارچوب
دارد. تعريف اعتدال در درجه اول وظيفه آقاي روحاني است،
زيرا با اين شعار وارد انتخابات شده و پيروز شده است. اعتدال را نبايد سلبي
تعريف کرد و نبايد صرفا به وقايع رخ داده در گذشته استناد کنيم. اعتدال را
بايد با توجه به شرايط فعلي و بهنحو اثباتي و ايجابي تعريف کرد. البته
ديگران هم بايد راجع به اين مفهوم فکر کنند. ولي من باز تاکيد ميکنم،
ابهام در هر مفهوم سياسي، آنهم وقتي شعار يک جريان سياسي باشد، آفتي است که
با گذشت زمان، نتايج منفي خود را نشان ميدهد.
مشکل ما در حال حاضر اين است که در عقبه کارگزاراني آقاي روحاني، افراد
دانشگاهي کم است و تعريف اين مفهوم روي دوش کساني ميافتد که منتسب به
جريان اصلاحات هستند. آيا اين خطر وجود ندارد که اين افراد اين مفهوم را
مطابق با اصلاحات تعبير بکنند؟ کاملا ممکن است که گنجشک را
رنگ کنند و جاي قناري بفروشند! ممکن است مفهوم 10 سال پيش را امروز زير
نقاب اعتدال جا بزنند. وقتي اعتدال معنا نشود، همان اصلاحطلبان با همان
مواضع ميآيند، بيآنکه ماهيتشان تغيير کرده باشد. اين اتفاق در حال حاضر
تا اندازهاي افتاده است.
اميدوارم در ويژهنامه نوروزي سال بعد، شما در اينباره بفرماييد که خطر
اين جريان رد شد و آن اتفاق حادث نشد. نظرتان درباره مذاکراتمان با غرب به
ليدري آقاي ظريف و تيم مذاکره ايشان را بفرماييد.بهنظر من
مهمتر از بررسي خصوصيات افراد مذاکرهکننده و ترکيبشان، خط قرمزهايي است
که بايد در اين مذاکره رعايت شود. گروه مذاکرهکننده از هر کشوري باشند،
حتي افراد 5+1، از دولتهايشان دستور ميگيرند. درست است که طبيعت اشخاص و
روش آنها در نتيجه تاثير دارد، ولي از اين مهمتر دستورالعملي است که از
مرکز ميگيرند. ما معتقد هستيم کليات مذاکره و خطوط قرمز مذاکره توسط رهبري
تعيين شده است و ايشان به صراحت اين مطلب را بيان کردهاند و گفتهاند در
جزئيات وارد نميشوند ولي اصول کارشان مشخص است. بنده هر نظري نسبت به
افراد و تيم مذاکرهکننده داشته باشم، معتقد نيستم آنها عامدا در حال زير
پاگذاشتن اصول نظام باشند و البته، بعد از بيان اين مطلب، آقاي ظريف را در
روابط بينالملل يک فرد تحصيلکرده و با تجربه ميدانم که بهعلت حضور طولاني
در آمريکا و در غرب، ميتواند بهراحتي گفتوگو را انجام دهد و چهره خندان و
برخورد ديپلماتيک ايشان يک عامل مثبت در اين سمت است. ايشان شخصا هم انسان
سالم و معتقد به انقلاب است. هرچند در مواردي نظرم با وي متفاوت است،
دليلي هم نميبينم که در صداقت وي تشکيک کنم. خودش هم ميگويد که در مواردي
که ممکن است نظر من خلاف نظر رهبري باشد، نظرم را به ايشان ميگويم و وقتي
ايشان شنيدند و به من گفتند که بايد اينطور عمل کني، من همانطور عمل
ميکنم، چراکه هم به اين رفتار اعتقاد دارم و هم به مصلحت کشور ميدانم که
يک نفر براي کشور تصميمگيري کند. ظريف، اين را، هم در مجلس گفته و هم در
جلسات خصوصي به من گفته است.
با اين شکافهاي عجيبي که بين اصولگرايان وجود دارد، آيا پيشنهادي درباره
وحدت اصولگرايان در آينده داريد؟ بهعبارت بهتر، آرايش سياسي آينده را
چگونه ارزيابي ميکنيد؟ وحدت يا ائتلاف يک امري است که ما
ناگزير از آن هستيم. هر جماعت سياسي در درون خود با سليقههاي مختلف مواجه
است. همچنانکه اصلاحطلبها و اصولگرايان در ايران در درون خود
جريانهاي مختلف دارند. اگر کسي بتواند اين مهرههاي جداافتاده را با يک
نخ تسبيح در يک خط کند و آنها را رديف کند، احتمال پيروزي بيشتر ميشود.
اين حکم عقل است و ربطي به اسلام و کفر هم ندارد. وحدت و ائتلاف هم تحت
تاثير دو عامل حاصل ميشود؛ يا به مدد فکر و خردمندي و گذشتن از هواهاي
نفساني و تعصبات يا در نتيجه احساس خطر و فشار از بيرون. من اميدورام
اصولگرايان حالا که نتوانستند در انتخابات رياستجمهوري، آينده را حدس
بزنند و با تصوري از رخدادهاي احتمالي آينده به وحدت برسند، لااقل با نگاه
به گذشته به وحدت برسند. يک شعري هست که ميگويد: «آنچه در آينه جوان
بيند/ پير در خشت خام آن بيند». آن روزي که نتوانستند در خشت خام ضرر
ائتلاف نکردن را ببينند، امروز در آينه ضرر اختلاف را ببينند و به وحدت
برسند. اگر هم نبينند، وضع ما بدتر ميشود.
اگر آنها اين وضع را نبينند و اوضاع همه اصولگرايان بدتر شود، چه؟ «به علي گفت مادرش روزي/ که بترس و کنار حوض مرو/ رفت و افتاد ناگهان در حوض/ بچه جان حرف مادرت بشنو». انا لله و انا اليه راجعون!
براي ايام نوروز، چه کتابي را پيشنهاد ميفرماييد؟ در عين حال بفرماييد در حال حاضر چه کتابي را در دست مطالعه داريد؟ گزيده
ديوان ابن يمين فريومدي را در دست مطالعه دارم. هنر ابن يمين در سرودن
قطعه است. يکي از بهترين قطعههايش اين است: «گر جهاني ز دست تو برود/
مخور اندوه آنکه چيزي نيست/ عالمي نيز ار به دست افتد/ هم مشو شادمان که
چيزي نيست/ بد و نيک جهان چو بر گذر است/ درگذر از جهان که چيزي نيست»؛ که
اشاره به آيه «وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ» (حديد: 23) دارد. کتاب
ديگري که اخيرا خواندهام، کتاب «از جامعه ايراني تا ميهن ترکي» است. اين
کتاب زندگينامه فکري و سياسي احمد آقايف (1869 ـ 1939) است. ميدانيد که
احمد آقايف از روشنفکران دوران تجدد قفقاز و ترکيه است.
آقاي دکتر، يک عنواني غربيها براي ما تعريف کردهاند، آن هم «ده کتاب
جزيره تنهايي» است. اگر امکان دارد فيالبداهه شما ده کتابي را که ما بايد
مطالعه کنيم، پيشنهاد بدهيد؟ ده کتابي که شما علاقه داريد، بفرماييد؛ فارغ
از قرآن و نهجالبلاغه و صحيفه سجاديه. پاسخ دادن به اين
سوال بسيار دشوار است. هم به جهت تعدد کتابها و هم به جهت تکثر ذائقه
انسانها. ولي يکي از کتابهايي که توصيه ميکنم «شرح زندگاني من» اثر
عبدالله مستوفي است. اما در کل نميتوانم به اين سوال جواب دهم!
شما مجله هم ميخوانيد؟ چه مجلاتي؟ معمولا
مجلات را تورق ميکنم و مطالب خاصش را مطالعه ميکنم. پنجره، مثلث و مجلات
ديگران را نيز ميخوانم. بعضي مقالات بخارا را هم ميخوانم. زمانيکه من وقت
زياد داشتم، مجلات را مطالعه ميکردم، اما در حال حاضر که مجلات زياد
شدهاند، فرصت من براي مطالعه کم است.
منبع: پنجره