به گزارش سرويس بين الملل باشگاه خبرنگاران به نقل از پرس تی وی، "دیوید سوآنسون" فعال سیاسی و نویسنده آمریکایی گفت: چرا جنبشِ صلحی که اواسط دهه گذشته آغاز شد، پیشرفت چندانی نداشت؟ چرا از حرکت بازماند؟ و چرا اکنون درگیر است؟ بر پایه آنچه ثبت شده، توهم حزبی یکی از عوامل مهم در این بازدارندگی بود. اینکه نام یک حزب سیاسی متفاوت در فهرست جنگ قرار گیرد و آن جنگ به یک نبردِ خوب بدل شود. اما این موضوع به اعتقاد جنبش صلحِ مذکور درباره احتمال وجود جنگ خوب اشاره دارد. در حقیقت، بخشی از این جنبش معتقد بود که جنگ عراق نبردی بد و جنگ افغانستان، نبردی خوب است. بسیاری از مردم حتی نهایت تلاش خود را برای به نمایش گذاشتن "عقل و خرد" خود به خرج دادند؛ آنان جنگ افغانستان را یک جنگ خوب خواندند بیآنکه حتی در حقیقت، عواقب آن را بررسی کنند. ممانعت یا کاهش و یا پایان دادن به جنگ عراق روشی راهبردی تصور میشد.
سوآنسون افزود: هنگامی که جنگ بد پایان یابد و هر آنچه باقی بماند جنگِ خوب باشد، آنان که در حقیقت انگیزههایی برای مخالفت با جنگ دارند، باید با جنگِ خوبِ پیشین نیز همانند جنگِ بدِ کنونی مخالفت کنند.
تحلیلگر آمریکایی هم چنین اضافه کرد : چرا باید به حرف افرادی که چنین کاری میکنند گوش داد؟ تا پیش از آغاز شدن جنگ عراق، بسیاری با جنگ افغانستان مخالفت کردند اما وقتی موضوع عراق پیش آمد صرفا روی این کشور متمرکز شدند. به محض اینکه جنگِ عراق شروع شد، به جنگِ افغانستان مهرِ نبرد خوب زدند، درست مثل زمانی که جنگ ویتنام شروع شد و پس از آن به جنگ جهانی دوم مهرِ نبرد خوب زدند. اغلبِ باورهای ما با توجه به تضادهایی که بین عراق و افغانستان وجود دارد، اشتباه است. جنگ افغانستان در مقایسه با عراق نه قانونیتر بود و نه صادقانهتر، این جنگ حتی به دستور سازمان ملل نیز انجام نشد. اشغال افغانستان دستِ کمی از کشتارِ بیرحمانه مردم بیگناه و بیآزار مردم عراق ندارد.
سو آنسون خاطر نشان کرد : ما عادت نداریم مثل قاتلانِ زنان و مردان و کودکان بیگناه درباره جنگ صحبت کنیم. وقتی بر خلاف همه جنگها با جنگِ عراق مخالفت میکنیم باید برای آن دلیلی بیابیم. ما موظف هستیم با این جنگ مخالفت کنیم. زیرا عراق هیچ گونه سلاحی نداشت.( مثل آن که اگر دولتی سلاح در اختیار داشته باشد، شرایط برای بمباران شدن مردمش فراهم میشود). زیرا عراق هیچ ارتباطی با واقعه یازده سپتامبر نداشته است. (مثل آنکه اگر دولت یک کشور به طور اتفاقی و به واسطه چندین گروه با یکی از گروههای درگیر در واقعه یازده سپتامبر دیدار کرده باشد، زمینه برای بمباران شدن مردمش فراهم میشود. چیزی که اکنون به واسطه آن جان هزاران تن از مردم بیگناه گرفته میشود.) زیرا جنگ عراق به پیروزی منجر نمیشود. (موضوعی که سبب تشدید جنگ در این کشور و افغانستان شد.) زیرا در حقیقت جنگِ عراق جنگِ حزب جمهوریخواه بود. (که البته اینطور نبود،تنها کافی است تحقیق کنید که در آن زمان چه کسی کنترل مجلس سنای آمریکا را برعهده داشته است، سنا را به خاطر داشته باشید، سازمانی که مدتها اوباما را از انجام چیزهای خارق العادهای که در اعماق قلبش خواهان انجام آن بود، بازداشت. ببینید وقتی یک دموکرات بر سر قدرت باشد چه بر سر مخالفانِ جمهوریخواه خواهد آمد.)
دیوید سوآنسون در ادامه تحلیل خود می افزاید : «پال چپل » کتابی نوشته که به زودی به بازار خواهد آمد و به عقیده من از بقیه آثار وی با ارزشتر است و مطالعهی آن را به همه پیشنهاد میکنم اما این کتاب به دلیل حمایت از تجدید نظر در گرایشات حزبی و مذهبی مردم مورد انتقاد قرار گرفته . من اخیرا در نشستی حضور داشتم که برخی از حاضران مدعی بودند جنبش علیه جنگ در عراق از جبش علیه جنگ در ویتنام راهبردیتر بوده است. اکنون چندین سال است که گروههای فعال در زمینه صلح همیشه و هر زمان گفتند مخالفت با اوباما، اگر نژادپرستانه نباشد، غیر راهبردی است. ما باید با جنگهای تحت امر اوباما مخالفت کنیم، نه با وی و یا حزب سیاسی وی. این که برخی افراد را به آرامی بگیری و از جایی که در آن قرار دارند در جایی که میخواهی در آن باشند، قرار دهی اغلب کاری شرافتمندانه در نظر گرفته میشود. بخش اعظمی از کشور ما با جنگ گرایی اشباع شده است، اما اگر یک جنبش صلح، آن هم تحت شرایط مشخص مردم را به برپایی یک یا دو راهپیمایی بکشاند، آنچه که پس از این راهپیماییها در پشت سر باقی میماند چیست؟ مسلما این مردم مشکلِ جنگ گرایی را درک نخواهند کرد. حتی نخواهند فهمید این جنگی که به خاطرش راهپیمایی به راه انداختهاند چه بوده است. بیشتر آمریکاییها بر این باورند که جنگِ عراق برای این کشور سودمند و برای آمریکا مضر بوده است. مردم پایان یافتن این جنگ را خواهان بودند، کسانی که در تصورات خودخواهانه خود پایان این بشردوستی سخاوتمندانه درمورد مردمِ نمک نشناس و ناسپاس عراق را خواستارند . بیشتر مردم براین باورند که جورج دبلیو بوش، رئیس جمهور سابق آمریکا درباره این جنگ دروغ گفت اما همه جنگها، با چنین دروغهایی آغاز نمیشود. تقریبا هیچ کس در آمریکا از آنچه که به واقع بر سر عراق آمده است، آگاه نیست، کسی نمیداند تعداد عراقیهایی که در این جنگ کشته شدند از شمار آمریکاییهایی که در جنگهای داخلی و یا از تعداد نیروهای انگلیسی، فرانسوی و یا ژاپنی در جنگ جهانی دوم، بیشتر بوده است، هیچ کس نمیداند بسیاری از عراقیها بیخانمان و به کشورهای همسایه پناهنده شدند، کسی نمیداند ساختمانهای این کشور ویران شده است بی آنکه کسی در پی بازسازیشان باشد، کسی از میزان افزایش سرطان و نارساییهای مادرزادی خبر ندارد، اوضاعِ حقوق مدنی حتی از آنچه در زمان دیکتاتوری صدام حسین بود نیز بدتر شده ، عراق کشوری است که بیش از هر کشور دیگری در طول تاریخ ویران شده است. ما بدون درک حتی ذرهای از ماهیت این جنگ با آن مخالفت کردیم، بدون آنکه دیگران را از آن آگاه کنیم و بیآنکه دولت آمریکا را برای آن مقصر بدانیم. آیا این کاری است که بخواهیم به انجامش افتخار کنیم؟ اگر جنبش صلح ، ارتش را مورد انتقاد قرار ندهد، آنگاه تلاشهای ضد استخدامی چگونه خواهد توانست در محدود کردن شمار قربانیان ِارتش، موفق عمل کند؟ به عقیده من این کوته نظری در مردم نیست که ما سعی داریم با خودخواهی تمام آن را برطرف کنیم، این کوته فکری در خودِ ماست. اگر ما سعی داشتیم بوش را متهم کنیم از سر غرضورزی نبود، بلکه برای آینده نگری در رفتار ئیسجمهورهای آینده آمریکا بود. هنگامی که عضویت در ارتش آمریکا را امری شرافتمندانه بدانیم، چگونه میتوانیم انزجار خود را از اعمالی که در ارتش انجام میشود به دانشآموزان دبیرستانی نشان دهیم؟ رازی درباره مردم این کشور وجود دارد؛ آنها از کشتار جمعی حمایت نمیکنند. رازِ دیگر آنکه این مردم احمق نیستند. از این رو وقتی آنان را مجبور میکنید تا از جنایاتی که دولتشان انجام میدهد، آگاه باشند و به آن ببالند، طاقتشان تمام میشود، از کوره در میروند و در اغلب موارد برای انجام یک تغییر جانی دوباره میگیرند. هنگامی که با این مردم صادقانه سخن بگویید حتی اگر در ابتدای کار با شما موافق نباشند از صداقتتان آگاه خواهند شد و اگر شما در کمال احترام با نظر آنان مخالفت کنید، آنان نیز موضعِ شما را سبک و سنگین خواهند کرد. بنابراین اگر شما به سبب مخالفت با کشتار، با جنگ نیز مخالف باشید، آنگاه میتوانید برای همه توضیح دهید که علت مخالفتتان چیست. نمیتوانید بگویید مثلا من با این جنگِ به خصوص، مخالفم چون "پل برمر" کاری احمقانه انجام داد. در این صورت همه درباره جنگهای آتی که چیزهای احمقانه در آن جایی ندارد خیال پردازی خواهند کرد. به محض اینکه چنین سخنی بگویید، این حقیقت که ذاتِ جنگ، یک کشتار جمعی است را، نادیده گرفتید، چرا که، اگر غیر از این بود، آنگاه چرا نباید به همان دلیل با جنگ مخالف باشید؟ هنگامی که بحث را به دروغهای گفته شده درباره سلاح کشتار جمعی و یا هزینههایی جانی و مالی که نیروهای آمریکایی متحمل شدهاند، بکشانید، آنگاه به توافقنامهای مشترک برای پنهان نگاه داشتن برخی مطالب پیوستهاید.
سوآنسون هم چنین اضافه کرد : در راه بازگشت از یک نشستِ صلح، با خانم جوانی هم صحبت شدم که گفت دندان پزشکی خوانده و قرار است به نیروی هوایی ملحق شود. پرسیدم آیا بدون ارتش نمیتواند یک دندانپزشک باشد؟ وی گفت نه، با دویست هزار دلار بدهی چنین چیزی ممکن نیست. من در پاسخش گفتم که چرا، چنین چیزی ممکن است، البته بدون ارتش. میدانم که میتوانید پاسخ وی را حدس بزنید. این هیچ ارتباطی با دروغهای گفته شده درباره عراق، خسارات وارد شده به این کشور و یا شمار افرادی که به دست نیروهای آمریکایی در عراق کشته شدند، نداشت. نه، موضوع بر سر هیچ یک از این مسائل نبود. لحظهای فکر کنید. متوجه خواهید شد. آیا متوجه شدید قضیه از چه قرار است؟ وی پاسخ داد(خانم جوان) اگر نیروی هوایی نباشد کره شمالی همه ما را خواهد کشت. اکنون، اگر حتی ذرهای تحصیلات داشته باشید، در خواهید یافت که کره شمالی نمیتواند به آمریکا حمله کند مگر آنکه کاملا از روی زمین محو شود، و اینکه وقتی ما تظاهر کنیم که قصد حمله اتمی، نابودی تمامی شهرها و همچنین کشتار میلیونها تن از انسانها را در سر داریم، هر کشور دیگری غیر از کره شمالی نیز، عصبانی خواهد شد و شروع به تهدید خواهد کرد. اما اگر تنها به این نکته توجه کنیم که جنگ عراق جنگی احمقانه بوده است که تنها هزینه بسیاری در بر داشته، یا اینکه هیچ چیز مانند جنگ گرایی دلاورانه نیست و اینکه حتی جنبش صلح نیز از سوی سربازان رهبری میشود؛ آنگاه در چه جایگاهی خواهیم بود؟ شما درباره جنگ گرایی چه میدانید؟ اینکه در کجا وجود دارد و چه کاری انجام میدهد؟
تحلیلگرآمریکایی در پایان مقاله خود خاطر نشان کرد : تا دنیا دنیا است، همیشه یک به اصطلاح، کره شمالی وجود خواهد داشت که مثلا قرار باشد ما را بکشد. ما به تصحیح هرچه سریعترِ حقایق نیازی نداریم. ما نیاز داریم شهروندانمان اندکی تاریخ را درک کنند، ما به افرادی نیاز داریم که بتوانند در برابر تروریسمِ تلویزیونی مقاومت کنند و افکاری مستقل داشته باشند. ما جنبش صلحی میخواهیم که با هر سرعتی که در توان دارد ما را به پیش ببرد، جنبشی که در آن خواست همه مردم نابودی کامل همه جنگها باشد.
انتهای پیام/