در ابتدا و روی كاغذ همه چیز برای شكل گرفتن یك پارودی درجه‌ی یك دیگر مهیاست.

به گزارش حوزه سینمای جهان باشگاه خبرنگاران به نقل از مجله فیلم؛ پنج دوست قدیمی كه سال‌های طولانی از یكدیگر دور و بی‌خبر بوده‌اند، برای تجدید روزهای خوش گذشته به شهر كوچكی كه در آن بزرگ شده‌اند برمی‌گردند. اما اتفاق‌های عجیب‌وغریبی در شهر می‌افتد كه جان همه‌ی آن‌ها را به خطر می‌اندازد...

ورلدز اِند The World's End

كارگردان: ادگار رایت.
فیلم‌نامه: سایمن پگ، ا. رایت.
بازیگران: سایمن پگ (گری)، نیك فراست (اندی)، پدی كُنسیداین (استیون)، ادی مارسان (پیتر)، ماریتن فریمن (الیور)، رزاموند پایك (سام).
محصول ۲۰۱۳، ۱۰۹ دقیقه.

انسانم آرزوست...

 
در ابتدا و روی كاغذ همه چیز برای شكل گرفتن یك پارودی درجه‌ی یك دیگر مهیاست. گروه سه‌نفره‌ی ادگار رایت، سایمن پگ و نیك فراست كه دو پارودی عالی به نام‌های شان مردگان (۲۰۰۴) و پلیس باحال (۲۰۰۷) ساخته‌اند، با ورلدز اِند سه‌گانه‌شان را تكمیل كرده‌اند. هم‌چون دو فیلم دیگر، این‌جا هم با فیلم‌نامه‌ای دقیق، پر از جزییات و سرشار از كاشت و برداشت‌ها مواجهیم كه ذره‌ذره و مانند یك پازل جهان معنایی و كلیت اثر را تكمیل می‌كنند. دوباره با فیلم‌نامه‌ای طرفیم كه به شكلی فكرشده مهندسی شده و هم‌گرایی نامحسوس دو خط روایی به‌ظاهر نامربوط در بطنش تنیده شده. اما متأسفانه قسمت سوم این سه‌گانه، با همه‌ی لحظات مفرح و خط داستانی نوآورانه‌اش، به قدرت و ماندگاری دو قسمت پیشین نیست.

در شان مردگان دو ژانر كمدی‌رمانتیك و هارور (مشخصاً زیرژانر زامبی) هجو شد و به شكلی ظاهراً ناممكن با هم تركیب شد. پلیس باحال هجو ژانرهای اكشن و جنایی بود و ضمن آن، ستایشی بر فیلم‌های معروف به «دو رفیق» هم به بهترین شكل در دل اثر تنیده شد. در ورلدز اند هم ژانرهای علمی‌خیالی و هارور برای هجو شدن قابل‌تشخیص است؛ و در كنار آن با مفاهیم بنیادین فیلم‌های معروف به «آخرالزمانی» و فیلم‌های مربوط به «بلوغ» هم شوخی شده است. اما برگ برنده‌ای كه دیگر پارودی‌های این گروه را متمایز و درخشان می‌كرد این‌جا غایب است: هجو و ستایش هم‌زمان. در ورلدز اند شوخی‌ها كم‌وبیش كار می‌كنند و لحظات مفرحی می‌آفرینند اما در پس آن‌ها شور و شیفتگی نسبت به نوعی از سینما چندان حس نمی‌شود. درست است كه ورلدز اند میراث‌دار فیلم‌هایی از نوع آن‌ها زنده‌اند (جان كارپنتر، ۱۹۸۸)، هجوم ربایندگان جسد، همسران استپفورد و حتی ماتریس (اندی و لانا واچاوسكی، ۱۹۹۹) است اما یك مفهوم خاص جلوه‌ای پررنگ‌تر از هر چیز دیگر در آن دارد: «گذشته» و به تبع آن «نوستالژی». در واقع سازندگان فیلم به جای تمركز بر یك یا دو ژانر خاص سینمایی، هجو و ستایش هم‌زمان مفهوم «نوستالژی» را در اولویت قرار داده‌اند و در این زمینه كمابیش به موفقیت رسیده‌اند؛ ولی به شكلی طبیعی و قابل‌پیش‌بینی، به دلیل وارد شدن شناسه‌های بومی و خاص چنین رویكردی (در این‌جا حال‌وهوا و فرهنگ حاكم بر شهرهای كوچك و حاشیه‌ای انگلستان) به فضای فیلم، بخش عمده‌ای از تماشاگران نمی‌توانند متوجه شوخی‌ها شوند یا همراهی بی‌چون‌وچرایی را با شخصیت‌های اصلی تجربه كنند. احتمالاً پیامد همین رویكرد است كه مبارزه‌های گاه و بی‌گاه شخصیت‌ها با ربات‌ها و مثله شدن مهاجمان توخالی كه در ابتدا بامزه به نظر می‌رسند، با تكرار مفرط طراوت‌شان را از دست می‌دهند؛ یا شخصیت‌ها (بجز گری و اندی) عمق و پرداختی درخور پیدا نمی‌كنند و در نهایت بود و نبودشان تفاوت چندانی ایجاد نمی‌كند.

با وجود این نقصان استراتژیك و چندین شوخی كارنكرده و حتی بی‌مزه (مانند پریدن گری از روی موانع)، ورلدز اند آن قدر شوخی‌های خوب و دغدغه‌های جذاب و بدیع در چنته دارد كه در مجموع نمره‌ی قبولی بگیرد. پس از نیمه‌شب در پاریس (۲۰۱۱) و تقدس‌زدایی هوشمندانه‌ی وودی آلن از نوستالژی و گذشته‌بازی، حالا در ورلدز اند شاهد یورش بی‌رحمانه‌تری به نوستالژی و سكون و كرختی برآمده از آن هستیم. نگاه انسان‌دوستانه‌ای پشت این فیلم هست كه نمی‌شود به‌راحتی از آن گذشت. همه چیز در فیلم بر اساس رابطه‌ای كه با «انسان» و اختیارهای ذاتی او پیدا می‌كند معنا می‌شود؛ و این رویكرد منسجم تا جایی پیش می‌رود كه به یك پایان‌بندی غافل‌گیركننده منتهی می‌شود. «انسان» با همه‌ی نقصان‌ها و كمالاتش، رفیع‌ترین و دست‌نیافتنی‌ترین مفهومی است كه در جهان‌بینی فیلم دیده می‌شود و این برای یك پارودی درباره‌ی آخرالزمان و روابط احمقانه‌ی دوران بلوغ (و حتی پس از بلوغ) دستاورد كمی نیست.


هومن داوودی/

انتهای پیام /اس
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.