به گزارش
گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران به نقل از khamenei.ir، بیاناتی در ذکر خاطراتی از ترور ایشان در مسجد ابوذر میفرمایند:
وقتى كه در مسجدى كه من بودم بمب منفجر شد، از وقتى كه بار اوّل بر زمين افتادم - كه البته نفهميدم چطور شد كه افتادم - تا وقتى كه به كلّى بيهوش شدم، سه مرتبه، براى لحظاتى به هوش آمدم و هر دفعه هم يك احساسى داشتم. آن حالات، هيچوقت از يادم نمىرود. حالا يكى را عرض مىكنم: در يكى از حالات، احساس كردم كه دارم مىروم؛ يعنى احساس كردم كه مرگ در مقابل من است. كاملاً در آن مرز عالم برزخ، خودم را ديدم و احساس كردم كه در آن حال، انسان هيچ دستاويزى به جز خدا ندارد؛ هيچ دستاويزى! يعنى هر چه هم عمل پشت سرخودش داشته باشد، باز اگر نتواند تفضّل الهى و رحمت خدا را جلب كند، خاطر جمع به آن عمل نيست. آدم شك مىكند: آيا اين عمل را با اخلاص بهجا آوردم؟ آيا نيّتم صددرصد، خدايى بود؟ آيا در آن شرك و ريا نبود؟ آيا ملاحظهى اين و آن نبود؟
بههرحال، ماها مركز عيوبيم. متأسّفانه، همهى شائبهها در ما هست. آنجا انسان احساس مىكند كه مثل پرِ كاهى بين زمين و آسمان است. از همه چيز منقطع مىشود. من اين حالت انقطاع را در آن وقت احساس كردم و پيش خداى متعال، تضرّع نمودم و گفتم: «پروردگارا! مىبينى كه من چقدر دستم خالى است و چيزى ندارم و محتاجم! اگر تفضّلى بكنى، كردهاى وَاِلّا ما رفتهايم.» منظورم مردن نبود؛ رفتن از وادى سعادت بود. بعد، بيهوش شدم و چيزى نفهميدم.
انتهای پیام/