بهرام شفیع و گزارشگری. داستان از کجا شروع شد؟
من سال 60 در امتحان سراسری تلویزیون شرکت کردم. امتحان سختی بود. چیزی در حد کنکور در آن سالها و از درسهایی مانند انگلیسی، فارسی، ریاضی، تاریخ، جغرافی و... سوال داشت. خوب خاطرم هست آزمون در سالن ورزش دبیرستان البرز برگزار شد. زمستان سختی بود و چون پنجرههای سالن شکسته بود خیلیها از شدت سرما نمیتوانستند خودکار یا مداد را در دست بگیرند. از میان تعداد زیادی شرکتکننده فقط من و قاسم افشار قبول شدیم. قاسم افشار به گروه خبر وارد شد و من در حوزه ورزش مشغول به کار شدم.
با توجه به تحصیل در رشته کارشناسی علوم سیاسی چه چیزی باعث شد وارد دنیای ورزش شوید؟
من از ابتدا به ورزش علاقهمند بودم و در دوران جوانی و نوجوانی اوقات فراغتم را با فوتبال، والیبال و بسکتبال میگذراندم. در این میان، علاقهام به فوتبال بیشتر از دیگر رشتهها بود. در برههای در تیم قصریخ هم بازی کردم. در همان سنین نوجوانی بود که فهمیدم به گزارشگری هم علاقه دارم، چراکه هنگام بازی کردن برای خودم و دوستانم گزارشگری میکردم و این یکی از کارهای مورد علاقه من بود.
پس جز آن دسته مجریانی هستید که به قول معروف با شورت ورزشی عکس دارند؟
(با خنده) بله! زیاد از حد عکس دارم.
کلا به این موضوع اعتقاد دارید که یک مدیر ورزشی هم باید با لباس یا شورت ورزشی عکس داشته باشد؟
خب اگر ورزشی باشد خوب است، ولی آنچه اکنون در فدراسیونهای معتبر جهانی از روسای آنها توقع دارند جذب پول، امکانات تبلیغاتی، ارتباط قوی و مدیریت است. حال اگر فردی ورزشی بود که چه بهتر، اما اولویت با مدیریت و جذب سرمایه است. مارادونا شاید در این سن و سال بتواند صد تا روپایی بزند، اما این دلیل نمیشود که توانایی اداره فدراسیون فوتبال را داشته باشد. در همین کشور خودمان ما صفایی فراهانی را داشتیم که فوتبالی نبود، اما یکی از توانمندترین روسای تاریخ فدراسیون فوتبال بود. در مقابل دادکان را هم داشتیم که هم فوتبالی بود و هم مدیر.
پس بدون شورت ورزشی هم میتوان مدیریت کرد؟
بله! بدون لباس ورزشی هم میتوان رئیس بود، چراکه اصل در این زمینه مدیریت و داشتن توانمندی است.
اوایل انقلاب برنامههای هفتگی پرمخاطبی چون دیدنیها و ورزش از نگاه دو روی آنتن میرفتند، اما فکر میکنم برنامه ورزش و مردم، قدیمیترین برنامه هفتگی صدا و سیماست که به صورت مستمر از سال 58 پخش میشود.
بله! ورزش و مردم قدیمیترین برنامه هفتگی است که از سال 58 تاکنون بدون وقفه در حال پخش است. در تمام این سالها جز یک تعطیلی بسیار کوتاه دو سه ماهه هیچ وقفهای در روند پخش این برنامه ایجاد نشده است.
ورزش و مردم در سالهای اول به صورت زنده روی آنتن میرفت یا ضبطی بود؟
از همان ابتدا این برنامه زنده بود. البته دو سالی که استودیوهای پخش وارد تعمیرات اساسی شدند، برنامه به شکل تولیدی ضبط و سپس پخش میشد.
آنها که قدیمیتر هستند برنامه ورزش و مردم را با اجرای مجید وارث به یاد میآورند. شما در چه سالی سکان این برنامه را به دست گرفتید؟
من از سال 60 در این برنامه مجریگری کردم.
ظاهرا ممنوعالتصویر شدن مجید وارث در مجریگری شما بیتاثیر نبوده است.
بله! در همان گیرودار بود که کارگردانان برنامه آقایان متقی و آنتانسیان فرصت را مغتنم شمردند و از من خواستند این برنامه را اجرا کنم.
شما که در طول این 32 سال ممنوعالتصویر نشدید؟!
خیر! 25 سال داشتم که وارد برنامه ورزش و مردم شدم و الان 32 سال است این برنامه را اجرا میکنم. هرگز هم در این سالها ممنوعالکار نشدهام.
یک جوان بیستوپنج بیستوشش ساله در آن زمان اجرای یک برنامه پربیننده را به عهده داشت... از حال و هوای آن سالها بگویید؟
اوایل انقلاب تقریبا همه مردم برنامههای تلویزیونی را پیگیری میکردند و مثل حالا نبود که وسایل ارتباط جمعی زیاد باشد و مردم اطلاعات مورد نیاز خود را از منابع مختلف دریافت کنند. به همین دلیل در گذشته تمام توجه مردم به دو شبکه تلویزیون بود. ورزش و مردم هم با اجرای مجید وارث یکی از پربینندهترین برنامهها بود و طرفداران فراوانی داشت. به همین سبب اوایل که من آمده بودم، خیلیها مخالف بودند و حتی روزنامهها انتقادات شدیدی میکردند، اما پس از دو ماه انتقادات کاهش یافت، کمکم توانستم با مردم ارتباط برقرار کنم. الان هم خوشحالم که همه ورزش و مردم را با بهرام شفیع میشناسند.
صداوسیما اوایل دهه 60 مجری جوانتر از شما هم داشت؟
نه! فکر میکنم آن روزها من جوانترین مجری بودم.
برنامهای که به صورت هفتگی پخش شود و حدود 32 سال سابقه داشته باشد در صدا و سیما کم است، این سابقه چه مسئولیتی برای شما ایجاد میکند؟ به چه میزان سعی میکنید به نیروهای جوانی که با شما همکاری میکنند، حس مسئولیتپذیری را منتقل کنید؟
وقتی یک مجری به شکل طولانیمدت در برنامهای طولانی حضور پیدا میکند، سطح توقع مردم را نسبت به خودش از نظر اخلاقی، رفتاری و فکری افزایش میدهد. به طوری که مخاطبان بتدریج آن فرد را یکی از اعضای خانواده خودشان میدانند. برای روشن شدن موضوع خاطرهای تعریف میکنم. یک روز که ماشین نداشتم از مسیر میدان صادقیه تا منزلمان سوار یک سواری شخصی شدم و عقب نشستم. خانم چادری شصت تا هفتاد سالهای که عینک ته استکانی داشت، کنار من نشسته بود و خودم را جمع کردم تا این خانم راحت بنشیند. چند دقیقه بعد این خانم برگشت و به من گفت: پسرم شفیع.
باورم نمیشد چنین آدمی با این سن و سال من را بشناسد. گفت من دختر و پسرهای زیادی داشتم که همه به سرانجام رسیدند، الان با آخرین پسرم که مکانیک است، زندگی میکنم و ازدواج نکرده است. این خانم گفت من زمانی که تلویزیون را روشن میکنم اگر مجری تلویزیون مرد باشد چادر سر میکنم، اما تو را مثل پسر خودم میدانم. پسرم میگوید چرا از همه رو میگیری، اما از آقای شفیع رو نمیگیری، منم در جوابش میگویم آقای شفیع پسر من است. به من محرم است و شما یکی از اعضای خانواده ما شدهاید. این حرف هنوز در گوش من است و نشان میدهد مسئولیت یک مجری چقدر سنگین است. متاسفانه برخی چهرههای تلویزیونی یا ورزشکاران گاهی مواقع از محدوده صحت و سلامت خارج میشوند که بازتابش چند برابر است، زیرا آنها الگوی جامعه هستند. من فکر میکنم ما که بین مردم معروف میشویم، مسئولیت رفتاریمان بیشتر میشود، بنابراین باید خیلی مسائل را رعایت کنیم و اگر اشتباهی میکنیم، از خدا بخواهیم ما را ببخشد تا آبروی ما نرود.
خاطرهانگیزترین برنامهای را تاکنون اجرای آن را به عهده داشتهاید به یاد دارید؟
به یاد آوردنش سخت است چون در این سالها خاطرات زیادی از هر اجرا دارم. یکی از این خاطرات به روزی مربوط میشود که مرحوم اسداللهی، نویسنده کیهان ورزشی را به برنامه دعوت کرده بودم. بندهخدا وسط صحبت کردن خوابش برد و من هم مجبور شدم با زدن یک ضربه به او از زیر میز بیدارش کنم.
کدام یک از برنامههای شما پرانتقاد بود؟
انتقاد همیشه بوده است. البته برخی از آنها بجا بوده و برخی بیمورد.
خودتان چقدر انتقادپذیر هستید؟
هیچی (میخندد).
یعنی هیچ گاه انتقادهایی را که از شما یا برنامه ورزش و مردم میشود رصد نمیکنید؟
سعی میکنم رصد نکنم چون ناراحت میشوم. من فکر نمیکنم کسی باشد که از انتقاد خوشش بیاید.
اصولا هر کس بگوید از انتقاد خوشم میآید، دروغ میگوید. من از نقد شنیدن ناراحت نمیشوم، اما نقد به معنای بیان محاسن و معایب است و با انتقاد فرق میکند. البته این طور نیست که ایرادها را نشنوم. اتفاقا خیلی مواقع سعی میکنم در رفتارم تغییراتی ایجاد کنم تا اگر ایرادی هست برطرف شود، اما این به معنای این نیست که همه کسانی که ایراد میگیرند درست میگویند. ما در رادیو و تلویزیون مخاطب فعال و غیرفعال داریم. شما در روزنامه خودتان هم با این دو دسته مواجه هستید. مخاطبان فعال که تعدادشان کمتر است معمولا پای تلفن هستند و نسبت به بیشتر برنامهها اظهارنظر میکنند و اکثر هم انتقاد دارند. من ششم دبیرستان بودم و داشتم برای کنکور درس میخواندم. در تمام آن ماهها من یک رادیوی کوچک داشتم که معمولا شبها روشن میگذاشتم تا خوابم نبرد. بعد از مدتی دیدم یک نفر همیشه زنگ میزند و انتقاد میکند. در آن سه ماه آنقدر این موضوع تکرار شد که بعد از گذشت نزدیک به 40 سال هنوز اسم آن شخص در خاطرم هست؛ «آقای قرج قولی نیک از گنبدکاووس!»
به هر حال ما هم عادت کردهایم به این انتقادها. مثلا اگر شما از برنامه ورزش و مردم خوشتان بیاید هیچ وقت زنگ نمیزنید تشکر کنید، اما کافی است جایی من حرفی بزنم که به مذاق برخی خوش نیاید. بلافاصله زنگ میزنند و بدترین انتقادها را میکنند.
برجستهترین انتقاداتی که از شما میشود چیست؟ مثلا برخی میگویند بهرام شفیع زیاد صحبت میکند و به مهمان برنامه اجازه نمیدهد صحبت کند.
این را قبول ندارم. خدا وکیلی شما برنامه را تماشا کنید و آن را با برنامه 90 مقایسه کنید. من بیشتر مواقع سکوت میکنم و تنها زمانی وارد بحث میشوم که مهمان خیلی صحبت میکند و بیننده را خسته میکند، اما عادل بعضی وقتها آنقدر حرف میزند که مهمان فرصت حرف زدن پیدا نمیکند. (با خنده)
یادم هست در زمانی که این انتقاد مطرح شد، سیدی برنامه را به روابط عمومی دادم و گفتم برنامه را نگاه کنید و نظرتان را بگویید. گفتند شما که اصلا حرف نمیزنی! آدم ممکن است یک کلمه حرف بزند و با همین یک کلمه چند نفر را بیازارد و چند نفر را خوشحال کند بنابراین تاثیرگذاری حرف و نوع حرف زدن نیز موثر است.
زمانی ورزش و مردم تنها برنامه ورزشی تلویزیون بود و تاثیر زیادی روی جامعه ورزش داشت، ولی اکنون تعداد زیادی برنامه ورزشی از شبکههای مختلف در طول هفته پخش میشود. آیا موافق کثرت این تعداد برنامه ورزشی هستید؟
به نظرم در حال حاضر تعداد برنامههای ورزشی در صدا و سیما زیاد است. نه این که بگویم ورزش و مردم باشد و بقیه نباشند، اما به هر حال همین کثرت برنامههای ورزشی در مخاطب دلزدگی ایجاد میکند و این موضوع نمیتواند به رشد ورزش کمک کند. مانند این است که یک نفر هر روز چلوکباب بخورد، بالاخره خسته میشود. از طرفی پخش این میزان فوتبال از تلویزیون باعث میشود تماشاچی ورزشگاهها کم شود. کسی که از طریق تلویزیون یک بازی را تماشا میکند و تخمهاش را هم میخورد چرا باید پول بدهد و در سرما و شلوغی به ورزشگاه برود و فوتبال تماشا کند.
در گذشته برای بازیهای معمولی هم تماشاگر زیادی به ورزشگاه میرفت ولی اکنون برای بازی استقلال و پرسپولیس هم تعداد زیادی تماشاگر به ورزشگاه نمیرود... یعنی یکی از دلایلش همین پخش مستقیم بازیها از تلویزیون است؟
اگر بخواهیم عدم استقبال مردم از بازیها و نرفتن آنها به ورزشگاهها را بررسی کنیم، علتهای زیادی وجود دارد. به نظر من فوتبال و ورزشهای دیگر آن قدر باید جذابیت داشته باشد که همه این موانع را از سر راه خود بردارد. یادم هست یکی از سالها بازی تنیس روی میز دهه فجر در تبریز برگزار شد. سالن پر از جمعیت بود به طوری که نزدیک میز هم ایستاده بودند. مسابقات بسکتبال و والیبال نیز همین طور بود و حتی ما در برنامه هم نشان دادیم جمعیت تا لب خط زمین والیبال روی زمین نشسته بودند. آن سالها وسایل ارتباط جمعی کم بود و مردم وقتشان را با دیدن مسابقات ورزشی پر میکردند، اما اکنون برخی جوانان به تفریحات خودشان مشغول هستند و تعدادی از آنها کمبودهایی دارند که آنها را در اتاق خودشان و در لپتاپ و تبلت و اینترنت پیدا میکنند و همین ابزار آنها را به انزوا کشانده است.
خیلی از ما هنوز فرهنگ درست استفاده از وسایل ارتباط جمعی را یاد نگرفتهایم. مهران مدیری در یکی از قسمتهای «شبهای برره» این موضوع را بخوبی به تصویر کشیده بود. تلفن به شهر آمده بود، اما کسی با آن حرف نمیزد. همه زنگ میزدند و فوت میکردند. فقط کافی است یک بار که به رستوران میروید نگاهی به رفتار مردم بیندازید. بیشتر جوانها سرشان در موبایلهایشان است. در حالی که در کشورهای اروپایی کمتر شاهد چنین رفتارهایی هستیم.
قبول دارید که برنامه ورزش و مردم با توجه به این تغییرات، دیگر آن تاثیرگذاری گذشته را ندارد؟
بله و این اجتنابناپذیر است. فقط هم مختص برنامههای تلویزیونی نیست. شما این تاثیرگذاری کمتر را در کاهش چشمگیر تیراژ روزنامهها و مجلات هفتگی هم میتوانید ببینید.
برخی از اهرم انتقاد برای این که بیشتر دیده شوند استفاده میکنند. فکر نمیکنید برای جذاب شدن برنامهتان باید جار و جنجال بیشتری ایجاد کنید؟
برنامه انتقادی در حوزه ورزش فراوان داریم به همین دلیل برخی اوقات احساس میکنم جامعه به سوی چالشهای عجیب و غریب پیش میرود. درباره جار و جنجال برای جذب مخاطب بیشتر هم بهتر است برایتان مثالی بزنم. اگر شما با دوستتان کنار یک چهار راه شلوغ یا در پیادهرو بایستید و صحبت کنید، هیچ کس به شما کاری ندارد، ولی اگر در همین مکان دو فرد دست به یقه شوند همه نظرها جلب میشود. منظورم از این مثال شبکه خاصی نیست بلکه به عقیده من لازمه اجرا، ادب است و باید سختترین سوالات به شکل مودبانه مطرح شود. ولی اکنون از این شیوه کمتر استفاده میشود.
در برنامه ورزش و مردم هم انتقاد زیاد وجود دارد، اما مودبانه طرح میشود. برای همین کمتر سر و صدا به پا میکند. در اصل ما با حاشیهسازی نمیخواهیم برنامه را مطرح کنیم. فقط یک بار از دست من در رفت که آقای فتحاللهزاده و آقای مایلیکهن سخت به هم پریدند و با آن که خیلی سعی کردم دو طرف را کنترل کنم، نشد. در هر حال برخی مردم عادت کردهاند با پرخاش صحبت کنند و اگر کسی مودبانه حرف بزند میگویند ترسوست.
مثال دیگری میزنم. روزی دوستی که خلبان بود حرفی زد که هنوز در گوشم مانده است. او گفت برخی اوقات وقتی در برنامههای تلویزیونی از موضوعی یا فردی صحبت میکنند، همان لحظه متوجه میشوم درباره چه موضوعی دارند صحبت میکنند در واقع اشاره آنها کاملا مستقیم است، اما وقتی شما به موضوعی اشاره میکنید پیش آمده که در پرواز دو سه روز بعد که برنامه را مرور میکنم متوجه میشوم منظور شما چه بوده است.
این مواردی که شما اشاره کردید تفاوت اجرای شما و عادل فردوسیپور را نشان میدهد. اجرای عادل را چقدر میپسندید؟
عادل در برنامه ورزش و مردم شکل گرفت و با گزارش رشتههای تنیس و فوتبال بود که خودش را به مردم معرفی کرد. بقیه هم همین طور، جواد خیابانی، مزدک میرزایی و حتی پیمان یوسفی. همه آنها را هم دوست دارم و از صمیم قلب میخواهم در کارشان موفق باشند، اما درباره عادل باید بگویم او بسیار پسر مودب و قدرشناسی است. در حوزه خودش باسواد است. او عاشق کارش است و حتی حاضر است پول بدهد تا اجرا کند. تمام زندگی عادل کامپیوتر، فوتبال و زبان انگلیسی است، در ضمن اطلاعات فوقالعادهای دارد و بدون آن که کاغذ جلویش بگذارد و به آن نگاه کند میتواند اطلاعات وسیعی را در گزارش و برنامه ارائه کند و هر لحظه میتواند همه شجرهنامه بازیکنی را بگوید. اطلاعاتی که شنیدنی هم هستند. او مثل برخیها نیست که مثلا بگوید عمه فلان بازیکن اردک یک پا دوست دارد. برخیها از قبل یکسری اطلاعات را ردیف میکنند و بدون آن که به جریان بازی فکر کنند فقط مترصد این هستند که این اطلاعات را خرج کنند. به همین خاطر یکباره میبینم توپ در محوطه جریمه است و گزارشگر دارد از اسب فلان مهاجم که در موقعیت گل قرار دارد حرف میزند.
سوای بحث گزارش، یعنی هیچ انتقادی به نحوه اجرای عادل فردوسیپور ندارید؟
به هر حال انتقاداتی هست که من همیشه در فضایی کاملا دوستانه آنها را با خود عادل در میان میگذارم. او هم اتفاقا ناراحت نمی شود چون میداند چقدر دوستش دارم. مثلا برخی اوقات تماس میگیرم و میگویم عادل این حرف را نباید میزدی که او هم میپذیرد، چون میداند من دوستش دارم. عادل خوشقلبی خاصی دارد. همین خوشقلبی باعث شده محبوبیتش دوچندان شود. دوربین تلویزیون این خاصیت را دارد که تا دو سه سال اول ظاهر فرد را نشان میدهد و بعد از آن باطن افراد را هم نشان میدهد.
کسانی هستند که 20 سال برنامه اجرا میکنند، اما مورد توجه مردم نیستند، اما عادل همانی است که هست. ساده و بیآلایش. مثلا هر وقت خندهاش بگیرد با صدای بلند میخندد یا یک مرتبه از روی صندلی میافتد. همین چیزها خوشمزهاش کرده است. مردم دوستش دارند زیرا ظاهر و باطنش یکی است. فقط ای کاش کمی خوشلباستر بود. البته تازگیها خوشتیپتر شده، اما مردم عادل را همینطور که هست دوست دارند. (باخنده) او ادا درنمیآورد.
هر مجری و گزارشگری به هر حال الگویی دارد. الگوی شما چه کسی بود؟
عطا بهمنش. آن زمان که نوجوان بودم همیشه آرزو داشتم از نزدیک آقای بهمنش را ببینم و در کنار ایشان باشم و الان واقعا خوشحالم که این آرزو برایم برآورده شده است. آقای بهمنش در دورهای به ناحق از صحنه گزارشگری حذف شد و به دفعات با شخصیت ایشان از سوی تهیهکنندگان مختلف بازی شد. یادم هست 16 سال پیش وقتی از ایشان خواستم رقابتهای کشتی قهرمانی جهان را که به میزبانی تهران در سالن 12 هزار نفری برگزار میشد برای شبکه جامجم گزارش کند اشک در چشمانش حلقه زد. از آن پس چند بار دیگر با آقای بهمنش دیدار داشتم و الان هم خوشحالم که حالش بهتر شده است. بهمنش الگوی همیشگی من است.
دلتان برای گزارشگری تنگ نشده است؟
نه به هیچ عنوان.
اما خیلیها با صدای شما و گزارشهایی که داشتید خاطره دارند... .
من در هیچ کاری بیش از اندازه سماجت نمیکنم زیرا معتقدم انسان هر چند تدبیر، اندیشه و فکر میکند ولی تقدیر دست خداست. من هم در زندگی از این کارم بیشتر از آن که ضرر ببینم فایده دیدهام.
اولین گزارشتان یادتان هست؟
یک سال پیش از آن که به عنوان مجری وارد ورزش و مردم شوم، در برنامهای که داریوش کاووسی تهیهکننده آن بود، بازیهای لیگ برتر انگلیس در دو تایم 15 دقیقهای خلاصه میشد. من از آن بازیها استوک سیتی و شفیلد را گزارش کردم.
خاطرهانگیزترین دیداری که گزارش کردید؟
بدون شک بازی برزیل و فرانسه در جام جهانی 1986.
پسرتان نیز گزارشگری میکند؟
پسر من، امیر اقبال بیستویک ساله است و در شبکه ورزش گزارشگری میکند و صدایش از پشت تلفن مانند صدای من است. او در سال سوم زیست شناسی دانشگاه تهران در حال تحصیل است، حُسن کارش این است که اصلا تپق نمیزند. البته من خیلی موافق نبودم که به این حرفه رو بیاورد، اما واقعا علاقه دارد. ضمن این که پدرپیشگی در همه جای دنیا مرسوم است و کاریش نمیتوان کرد.
دوست دارم یکی از اشتباهاتی که خودتان هنگام گزارش داشتید را از زبان خودتان بشنوم.
من هم آن زمان که گزارش میکردم زیاد تپق نمیزدم، اما یادم هست یک بار من تهیهکننده برنامه گزارش ورزشی بودم و عباس مهربان و جهانگیر کوثری با هم گزارش میکردند. بازیکن هلند توپ را به تور پشتی دروازه حریف زد، عباس حواسش نبود که جهانگیر به او گفت گل شد، عباس هم بلند فریاد زد گل گل.
چند وقت پیش جواد خیابانی در حالی که مادرش فوت کرده بود یکی از بازیهای لیگ را گزارش کرد. این حرکت او واکنشهای مثبت و منفی زیادی به همراه داشت. برخی گفتند شان مادر مرحومش را حفظ نکرده و برخی هم گفتند او با این کار نشان داد چقدر احساس مسئولیت دارد. شما جزو کدام دسته بودید؟ اگر خدای نکرده خودتان دراین موقعیت قرار میگرفتید چه کار میکردید؟
این کاری سخت و انتخابی مشکل است. مادر عزیزترین فرد برای هر کسی است ولی اگر کسی بتواند این مصیبت عظیم را تحمل کند و مسابقهای را به خاطر میلیونها بیننده تلویزیونی گزارش کند آن هم کار قشنگی است. البته اگر من در چنین شرایطی قرار میگرفتم ابتدا تلاش میکنم جانشینی برای خودم پیدا کنم ولی اگر امکانش نبود احترام به مردم را بر فوت مادر ترجیح میدادم و پس از آن پیکر مادرم را در آغوش میکشیدم. تا آنجا که من میدانم جواد خیابانی آدم احساسیای است و همان اندازه که احساسات قشنگی دارد، بسیار زودرنج است. او ذاتا آدم خوشقلبی است.
به عنوان کسی که بیش از 30 سال است کار اجرا کرده است، فکر میکنید مصاحبه کردن سختتر است یا این که مصاحبهشونده بودن؟
آدم راحت است که مصاحبهشونده باشد زیرا هر چه میخواهد میگوید. این درحالی است که مصاحبهکننده باید چیزی که میخواهد از زبان طرف مقابل بشنود و سپس باید به ویرایش متن بپردازند.
و صحبت پایانی... .
پشتکار، جدیت و اهتمام برای هر کاری خوب است ولی برخی اوقات امور را باید به خدا بسپاریم. این باور بعد از اتفاقی که روز بیستوپنج تیر برایم افتاد بیشتر در من تقویت شد. یک اتفاق ساده مرا تا آستانه مرگ پیش برد. خودم با پای خودم به بیمارستان رفتم و در فاصله یک متری اتاق عمل دچار ایست قلبی شدم. در هر کجای دیگر این اتفاق برای من میافتاد الان زنده نبودم. این هم خواست خدا بود به هر حال. من یک دقیقه و 48 ثانیه ایست قلبی داشتم. یعنی رفتم آن دنیا و برگشتم، اما دکترها گفتند بازگشت تو از دست ما خارج بود. ما تلاش خودمان را کردیم ولی دعایی و چیزی پشت تو بود که نجات پیدا کردی. من جملهای را نوشتهام و روی دیوار زدهام که همیشه مقابل چشمم باشد: امروز برای خدا چه کردهایم؟
هر روز به آن نگاه میکنم، برخی روزها خجالتزده میشوم، زیرا نتوانستم گرسنهای را سیر کنم و دست بچهای را بگیرم. برخی اوقات احساس میکنم خدا به من رو کرده که سر راه من چیزی قرار داده که من بتوانم ثابت کنم هنوز نمردهام و این قدر پلید نشدهام که همنوع خود را دوست نداشته باشم. واقعا دوست دارم شما جوانان با این اندیشه جلو بروید. مطمئن باشید خدا نیز کمکتان میکند. توکل به خدا را هرگز فراموش نکنیم.