به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، غبار غم شهر را فراگرفته و درخشش امید در چهره کودکان یتیم،بیماران روستایی و پرندههای آواره در سرمای زمستان رنگ باخته است. همه شهر در غم از دست دادن زنی فداکار و بخشنده به سوگ نشسته است. این ماتم و عزاداری را میتوان در تماسهای تلفنی مکرر از گوشه و کنار شهر و حتی استانهای همجوار کرمان احساس کرد.
حالا دیگر اهالی شهر خیاطی ندارند تا برای دختران دم بخت شان مجانی لباس بدوزد و مردم روستاهای همجوار امیدی برای رفتن به شهر ندارند، میدانند پرستار مهربان که در خانهاش به روی همه اهالی روستا باز بود، اعضای بدنش را بخشیده و به خانه ابدی پیوسته است.تنها گنجشکها نمیدانند زن مهربانی که هر روز با باقی مانده غذا از آنها پذیرایی میکرد دیگر بازنخواهد گشت، نگاههای منتظرشان را به در خانه دوختهاند و با آواز سوزناکی درد تنهایی را سر میدهند.
خوبیهایت را پنهان کن، خدا آشکار میکند«معصومه سلاجقه» 48 ساله عصر پنجشنبه 3 دیماه سالجاری در اثر فشار خون بالا و سردرد شدید دچار مرگ مغزی شد و سه روز پس از این حادثه تلخ با بخشش کبد،کلیه و ریه آخرین برگ زندگیاش ورق خورد.
ظهر یکشنبه خانواده سلاجقه برای بخشش و امضای برگه اهدای عضو در بیمارستان مسیح دانشوری حاضر شدند تا بار دیگر تصویر زیبایی از اهدای زندگی را به نمایش بگذارند.پروین سلاجقه خواهر اهداکننده کرمانی در حالی که غم از دست دادن تنها تکیه گاه روزهای سرد و گرم زندگیاش خاطرش را آزرده کرده بود، میگوید: همه چیز در یک چشم برهم زدن اتفاق افتاد، باورم نمیشود دیگر دستان نوازشگر خواهرم را لمس نخواهم کرد. معصومه از پدر پیرم مراقبت میکرد آن روز عصر پدر را نزد پزشک برده بود که ناگهان در مطب دکتر بهخاطر افزایش ناگهانی فشار خون بیهوش شده و روی زمین میافتد بعد از انتقال به بیمارستان چند روزی بستری شد و بهخاطر مشکلات عروق قلبی و مغزی نتوانست عمل جراحی را با موفقیت پشت سر بگذارد و به همین خاطر دچار مرگ مغزی شد.
خواهرم همه زندگیاش را وقف کارهای خیر کرد و در بسیج محل زندگیاش فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی زیادی انجام میداد، امسال فرم اهدای عضو پر کرده بود و چقدر زود به آرزویش رسید.او همیشه میگفت: خوبیهایت را پنهان کن، خدا آشکار میکند.
خانواده سلاجقه هر یک به نیکی از عزیز از دست رفتهشان یاد میکردند و بهخاطر از دست دادن فرشتهای مهربان همچون معصومه آه و حسرت در چهره شان موج میزد.
پروین تنها خواهر اهداکننده عضو در ادامه گفت: معصومه خیاط بود گاهی هم آمپول میزد اما هیچ وقت از کسی پول نمیگرفت او نه تنها از بچههای یتیم، غافل نمیشد بلکه به فکر گنجشکها نیز بود میدانست در سرمای زمستان پرندگان چیزی برای خوردن در شهر پیدا نمیکنند به همین علت باقی مانده غذاها را جمع میکرد و در گوشهای از حیاط خانه سفرهای هم برای آنان تدارک میدید تا مبادا از گرسنگی از پای دربیایند.
به یقین چنین انسانی هرگز دوست نداشت اعضای بدنش زیر خاک مدفون شود.. او زنی ساده و بیآلایش بود و هرگز به مال دنیا دل نبست 30 سال پشت چرخ خیاطی نشست اما ریالی از مشتریها و شاگردانش پول نگرفت. 24 سال از اهالی بیمار شهرک پرستاری کرد و روزها و شبها از اهالی روستا که برای درمان به شهر میآمدند، مراقبت میکرد.
پویا پسر بزرگ معصومه سلاجقه در حالی که بغض سنگینی راه گلویش را بسته بود، کاغذ و قلم را برداشت و نوشت: «مادرم رفت و داغش بر دلمان ماند اما اسمش تا ابد در دل هایمان میماند.»
پویا که در مقطع فوق لیسانس تحصیل میکند، میگوید:چهار برادر هستیم و همگی در رشتههای مهندسی در دانشگاه تحصیل میکنیم. همگی موفقیت مان را مدیون زحمات مادرم هستیم.
او ما را از کودکی با قرآن و کتاب آشنا کرد عاشق کتاب بود یادم میآید یک روز از من خواست تا برایش مهر امانت کتاب تهیه کنم، پرسیدم برای چه میخواهی در پاسخ گفت: باید زنان ما با کتاب انس بگیرند و با مهارتهای زندگی آشنا شوند، بهتر است به جای آنکه از فرط بیکاری سراغ غیبت بروند، کتاب بخوانند به همین خاطر کتابها را به بسیج به زنان شهرک میداد و از آنها میخواست بعد از خواندن آن را تحویل دهند.او در نیمه شعبان به نیت 313 یار حضرت مهدی موعود(عج) 313 قواره چادر دوخت و آن را بین زنان بسیج پخش کرد.
وقتی 40روز برای عزاداری امام حسین(ع)خیمه میزدند حسینیه را جارو میزد و چای میریخت، به یقین بخشش کار انسانهای بزرگی همچون مادرم است و میدانم روحش تا ابد در دنیا شاد خواهد بود. او به دنیا وابستگی نداشت به همین خاطر هم بود که از عمل جراحی زنده بیرون نیامد و ما هم به وصیتش عمل کردیم و کبد؛ ریه و کلیه هایش را بخشیدیم زیرا تن خاکی میپوسد چرا دیگران استفاده نکنند. فردی که النگوهایش را از دستش درمیآورد و به نیازمندان هدیه میکرد بیشک اهدای اعضای بدنش را هدیهای از سوی خدا برای بیماران نیازمند میدید.
وداع آخربرای وداع آخر راهی اتاق انتهای بخش پیوند اعضا شدند.پویا در وداع آخر سوره حمد را به نیت آنکه مادرش این سوره را دوست داشت خواند و با گفتن اینکه نگران فرزندانش نباشد اتاق را با چشمانی گریان ترک کرد. همسر معصومه با طلب بخشش پیشانی همسرش را بوسید و برای همیشه از معصومه خداحافظی کرد.
واقعا متاثر شدم...
واقعا شیر زن بود
خداوند به بازماندگانش صبر بدهد
روحش شاد.....................................