به گزارش خبرنگار ورزشی باشگاه خبرنگاران، متاسفانه خولیو ولاسکو سرمربی تیم ملی والیبال کشورمان فقط به خاطر حمایت از والیبال زادگاهش آرژانتین که حدود 30 سال قبل آنجا را ترک کرده بود ایران را رها کرد و به نوعی دست فدراسیونیها را در پوست گردو گذاشت.
مدتهاست که ولاسکو دلش از والیبال ایران کنده شده و به فکر آینده والیبال کشورش است او میخواهد در 2 الی سه سال پایانی دوران مربیگریش به والیبال زادگاهش خدمت کند و به نوعی باید بگوئیم که احساساتش به منطقش غلبه کرده است.
مسئولان فدراسیون والیبال نهایت توان خود را برای نگهداری ولاسکو به کار گرفتند اما انگار مرغ آقای خاص فقط یک پا دارد.
در این راستا تعجبمان از ایرانیهایی است که رفتن ولاسکو را خاتمه والیبال ایران میشمارند، در روزهای اخیر که رفتن خولیو قطعی و به طور رسمی از اصحاب رسانه اعلام شده است اکثر افرادی که به تازگی نوشتن والیبال را آموختهاند مرگ والیبال ایران را پیش بینی کردهاند و معتقدند دیگر ما نمیتوانیم درعرصههای مهم جایگاه خوبی داشته باشیم.
صحبتمان با این دسته افراد است که فقط ولاسکو را عامل تمام موفقیتها میداند، زمانی که خولیو سکان هدایت تیم ملی را برعهده گرفت والیبال ایران نایب قهرمان آسیا بود و در مسابقات جهانی ایتالیا هم نمایش خوبی از قدرت خود نشان داد، سرمربی با تجربه آرژانتینی آمد و با تغییر در تفکرات ملی پوشان و کار روی عملکرد و نقاط ضعف بازیکنان این روند رشد را که از حدود 20 سال پیش بابرنامه های گسترده و مدون آغاز شده بود را ادامه داد و به بار نشست، اما چرا کسی نیست که بگوید حال که ولاسکو کشورش را به ایران ترجیح داده است پس چرا ما میخواهیم همچنان ردپای وی روی والیبال ایران باشد؟ چه اصراری است در این شرایط باز هم بخواهیم مرام و معرفت خاص ایرانیان را ثابت کنیم؟
والیبال ایران دارای پتانسیل های بالقوه و مستعدی است که اگر روی آنها به طور حرفه ای کار شود سالهای سال می تواند در عرصههای مختلف جهانی و بینالمللی مقابل برترینها عرض اندام کند، اگر ولاسکو ماند حالا حالاها با والیبال ایران موفقیتهای درخشانی را کسب میکرد. شاید بهتر باشد بگوئیم که رفتن " خولیو "از ایران به ضررش هم میشود.
ازاین صحبتها که بگذریم مدت ها بود که مینوشتیم بعد از رفتن ولاسکو باید چه کار کرد؟
حال آن روز فرا رسیده و نمیتوان به اندازه ذرهای روی نیروهای داخلی برای هدایت تیم ملی امیدوار بود چرا که خولیو سالهاست که سکان هدایت تیم ملی را بر عهده دارد ولی در این مدت حتی یک مربی مطمئن و صاحب علم درکنارش حضور نداشت که در چنین شرایطی بتواند برنامههای وی را به خوبی دنبال کند.
سبک والیبال ولاسکو مختص به خود وی بود و به هیچ مربی ایرانی آن را منتقل نکرد، از میان مربیان ایران فقط " ناصر شهنازی" توانست درکنارش بماند، آنهم درکادر فنی فقط نقش توپزن را داشت.
درطول مدت حضور ولاسکو حتی تیمهای ملی نوجوانان وجوانان هم نتوانستند سبک تمرین و سیستم تاکتیکی خود را با رده بزرگسالان هماهنگ کنند و هر رده از تیم های ملی ایران به صورت مستقل کار میکرد، به گونه ای که شاهدیم جوانان وقتی به بزرگسالان میرسند نیاز به هماهنگی و اصلاحات تکنیکهای پایه دارند.
خلاصه باید بگوییم درست است که در زمان ولاسکو والیبال ایران درخشید و درجهان جایگاه خاصی برای خود باز کرد اما این اتفاق فقط به خاطر ولاسکو نبود و نباید نقش دیگر عوامل از جمله مدیریت فدراسیون، برنامهریزیهای گسترده ، همکاری کمیته ملی المپیک و وزارت ورزش و جوانان، صبر و تحمل ملیپوشان، تلاش مربیان شهرستانی و ... را نادیده گرفت و نباید دین خود را با بیان روزهای طلایی والیبال با ولاسکو نسبت به این رشته ادا کنیم، البته شاید یک دوراندیشی از فدارسیون والیبال میتوانست تمامی داشتههای ولاسکو را به مربیان داخلی منتقل کند که این اتفاق نیفتاد و شاید تنها نقطه تاریک والیبال در روزگارو لاسکو باشد.
کاری که درفوتبال و با حضور کی روش هم خیلی ساماندهی شده و با برنامهریزی انجام نشد، جذب اطلاعات مربیان مطرح خارجی در تمامی جهان جزو اولویتهای به کارگیری آنهاست و امیدواریم از این پس این موضوع بیشتر مورد توجه قرارگیرد تا پس از رفتن امثال ولاسکو و کی روش احساس خلا نکنیم و آنها را با تخلیه اطلاعاتی به کشورشان بفرستیم.
انتهای پیام/