ریشه یابی مخالفان جمهوری اسلامی از آغاز تا امروز

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، فاصله شکل گیری نظام جمهوری اسلامی و پایه گذاری نهادهای سیاسی و حکومتی این نظام بسیار کوتاه طی شد، چه آنکه تدبیر شکل گیری و شکل دادن به این نهادها حتی در روزهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی از سوی امام و دیگر بزرگان انقلاب اندیشیده شده بود. در این میان «قانون»، «قانونگذاری» و «قانونگذاران» را باید سه عامل مهم در هر نظام سیاسی دانست. نظام جمهوری اسلامی، «قوه مقننه» را برای انجام این مهم به رسمیت شناخت تا وظیفه اصلی قانونگذاری و تصمیم سازی را کارویژه خود قرار دهد. نکته قابل توجه اما آن است که در ساختار سیاسی نظام جمهوری اسلامی با وجود آنکه حق قانونگذاری به مجلس داده شده است اما در برخی موارد این حق را به نهادهای دیگری نیز تسری داده است.

مرحوم حجت الاسلام محمود حلبی که بنیانگذار انجمن حجتیه بود، عبارت معروف «مقابله مشت با سندان» را ناشی از بی درایتی خوانده بود و با همین توجیه، به منظور حفظ جان مسلمین، هر حرکت انقلابی را مطرود میدانست. با این حال، او قطعاً نه وابستگی به طرف پهلوی داشت و نه از اربابان خارجی آن دولت بهره ای میبرد. هر چه بود، از اندیشه ای برمی خاست که رشادت و شجاعت و ستم ستیزی در آن، جایگاهی درخور نداشت.

ضدانقلاب، پیش از انقلاب
پس از قیام 15خرداد 1342 و تصمیم حکومت محمدرضا شاه برای اعدام امام خمینی(ره)، مراجع تقلید تراز اول، به حمایت از ایشان پرداختند. این حمایت گرچه ثمره مهمی داشت و تیر پهلوی را به سنگ نشاند و جان حاج آقا روح الله را برای تداوم انقلاب نجات بخشید اما دلیل به میدان آمدن حامیان، پشتیبانی از انقلابی نبود که امام به آن اعتقاد داشت و تا پای جان هم برایش مایه گذاشته بود. دفاع برخی از علما- و البته برخی از آنها- دفاع از مرجعیت و حفظ کیان و قداست این جایگاه بود. بعدها و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، برخی حامیان امام در 15 خرداد 1342، پای دیدگاههای معظم له نایستادند.
در دیگر سو، جریانات روشنفکری مانند حجتیه که قیام 15 خرداد را یک «نهضت کور» خوانده بودند، با رژیم پهلوی راه مماشات در پیش گرفتند و اگر چه بعضی از آنها از سوی رژیم به زندان هم گرفتار آمده بودند اما از هیچ شیوه انقلابی برای مبارزه دفاع نمیکردند و حداکثر به این قائل بودند که «شاه سلطنت کند، نه حکومت».

مبارزین و انقلابیون
بعد از سرکوب شدن قیام 15 خرداد 1342، مبارزه علیه رژیم پهلوی به زیر زمین رفت و توسط پارهای افراد و گروهها به کارهای مسلحانه کشیده شد. نخستین اقدام را حزب مؤتلفه اسلامی در ترور حسنعلی منصور- نخستوزیر- انجام داد و بعدها علاوه بر گروههای مذهبی، به چپهای مارکسیست سرایت کرد. سازمان مجاهدین خلق، از سالهای نخست دهه 1340 و پس از آن سازمان چریکهای فدایی خلق، پای در راه مبارزه مسلحانه گذاشتند. حزب توده نیز به عنوان پدر معنوی مارکسیستها که دستکم دو دهه از سایر گروههای چپ در مبارزه ایدئولوژیک و مسلحانه جلوتر بود، خود را جلودار مبارزه میدانست. علاوه بر آنها گروههای ملی گرا به سرکردگی جبهه ملی و نهضت آزادی در محیطهای مذهبی و علمی فعالیتهای قابلاعتنایی داشتند.
شعله ورشدن انقلاب در سال 1356 و پررنگتر شدن لحظه به لحظه نقش امام خمینی، قریب به اتفاق مبارزان و انقلابیون را به نقطهای کشاند که به رهبری ایشان گردن نهند و آیت الله خمینی را رهبر بلامنازع بدانند. آنگونه که بعدها معلوم شد عدهای از آنها، رهبری امام را به مثابه یک تاکتیک پذیرفته بودند تا از مردم و جامعه انقلابی جا نمانند و به فراموشی سپرده نشوند. با این همه، «لیدر انقلاب» با تکیه بر نقش مردم و به میدان کشیدن توده ها در برابر رژیمی کاملاً مسلح که حتی قتل او را در سر میپروراند، گروههای مبارز سیاسی را به این نکته توجه داد که «انقلاب» بی حضور مردم، قطعاً به پیروزی نخواهد رسید اما بدون حضور «گروههای مسلح» می تواند توفیق داشته باشد.

نخستین سهم خواهیها
ارتش محمدرضا پهلوی 21 بهمن از پا درآمد و با تصرف مراکز نظامی-انتظامی رژیم توسط مردم، حکومت 57ساله به پایان رسید.
مانند هر جنگی که ظفر یافته ها به دنبال غنیمت میگردند، بعضی گروههای سیاسی برای گرفتن سهم شان به میدان آمدند. پیشتاز همه، شاید سازمان مجاهدین خلق بود. این سازمان که در سال 1357 گرایش مذهبی را وانهاده به نوعی تفکر التقاطی (اسلامی- مارکسیستی) روی آورده بود، توقع داشت برشهایی از کیک قدرت را از آن خود کند. تصاویری از قربانیان این سازمان در مبارزه با رژیم پهلوی در خیابانها دست به دست میگشت و در نشریات انتشار مییافت. سازمان مجاهدین با این حال سعی میکرد گرایش ضددینی خود را به رخ نکشد و چنین جلوهای را به انحصار احزاب چپگرا، نه حزب توده و چریکهای فدایی خلق درآورد.انتصاب مهندس مهدی بازرگان به نخستوزیری از سوی امام خمینی و سلیقه خاص او در چینش دولتش، علاوه بر آنکه نیروهای مذهبی را گلایهمند کرد، مجاهدین خلق را نیز نومید ساخت. از سوی دیگر تحرکات روحانیون نزدیک به امام برای پایهگذاری ساختارهای تئوریک نظام جدید حکومتی، سازمان مجاهدین خلق، تودهایها و چریکهای فدایی را به این واقعیت نزدیک کرد که از کثرت و عدد لازم برای تصرف بخشهایی از قدرت برخوردار نیستند.پیش از مجاهدین خلق، گروههای مارکسیست پرچم مخالفت را بلند کردند. نخستین جرقهها در شمالغرب کشور زده شد. نظام جدید حکومتی، هنوز به دومین ماه خود نرسیده بود که با مقاومتهای مسلحانه روبه رو شد. چپهای مارکسیست در شهر «نقده» در آذربایجانغربی با نیروهای ارتش درگیر شدند و شهر به خون کشیده شد.
اتحاد چپها با گروههای تجزیه طلب کُرد
غرب کشور از نخستین روزهای پس از پیروزی، خیلی زود آبستن اتفاقاتی تازه شد. احزاب چپگرای کردستان که شاخص اصلی آنها حزب دموکرات به رهبری عبدالرحمان قاسملو بود، با همدستی یک چهره روحانی به نام «عزالدین حسینی» کوس خودمختاری زدند. در فروردین 1358 مرحوم آیتالله طالقانی با برخی اعضای دولت بازرگان، برای از میان برداشته شدن سوءتفاهمها پادرمیانی کردند اما نتیجهای حاصل نشد و کار عملاً به جنگ کشید. کُردها که از دیرباز مسلح بودند، شرایط را برای دولت جدید سخت و مطالبات تجزیه طلبانه را (که نام خودمختاری بر آن نهاده بودند) پررنگ کردند.
سلطنتطلبها که پس از فرار از تهران و شهرهای بزرگ به مرزهای غربی کشور گریخته بودند و در خاک عراق یا ترکیه سکنی داشتند، با برخی گروههای کُرد مارکسیست همدست شدند و با نیروهای مسلح جمهوری اسلامی به مبارزه برخاستند. تلفات دو طرف نسبتاً سنگین بود، حتی بعدها که صدام حسین به مرزهای ایران لشکرکشی کرد، پاره ای از گروههای مسلح کُرد همچنان با استمداد از رئیس جمهور عراق به پایگاههای نظامی ارتش و سپاه حمله میکردند یا به تأسیسات اقتصادی لطمه میزدند.

تحرکات مجاهدین خلق و مارکسیستها در شهرها
سازمان مجاهدین خلق، سازمان چریکهای فدایی خلق، حزب توده و گروههای کوچک نزدیک به آنها، در انتخابات نخستین دوره ریاست جمهوری و به خصوص مجلس اول، حضور پررنگی داشتند اما فضای اسلامی و انقلابی غالبتر از آن بود که نامزدهای آنها بتوانند از رأی لازم برخوردار شوند، بنابراین هیچ نامزدی از آنها نتوانست وارد مجلس شود. مجاهدین خلق به تدریج به مبارزه مسلحانه با جمهوری اسلامی روی آوردند. آنها روزهای پایانی حکومت پهلوی مقادیر قابلتوجهی سلاح از پادگانها مصادره کرده و به جایی امن برده بودند. همین سلاحها مدتی بعد در ترورها و درگیری با نیروهای نظامی و انتظامی به کار آمد. آنها به علاوه، مبادرت به بمبگذاری در نقاط مختلف کردند که نتیجه این عملیات، شهادت عدهای از نیروهای وفادار به انقلاب بود.
برخی قربانیان طبق اطلاعیههایی که سازمان مجاهدین خلق صادر میکرد، جرمشان تنها گرایش به انقلاب و دفاع از ارزشهای جمهوری اسلامی بود.
چریکهای فدایی خلق (که پس از مدتی به دو گروه تقسیم شده بودند) فعالیتهای خود را با حزب دموکرات کردستان همدوش کرده و در غرب کشور و نیز در میان برخی قومیتها مثل خوزستان، ترکمن صحرا و ... متمرکز ساخته بودند.

ضدانقلابی به نام رئیس جمهور
ابوالحسن بنی صدر در فرایندی سیاسی توانست10میلیون و750هزار رأی در انتخابات به دست آورد و به ریاست جمهوری برسد.
با تشکیل مجلس نخست و فهرست انتخاب نخست وزیر توسط او، چالشهای وسیعی پدید آمد. ترکیب مجلس، مطلوب بنی صدر نبود و طبعاً نخست وزیر مورد علاقه او نمی توانست از مجلس رأی اعتماد بگیرد. مجلس و بنی صدر سرانجام بر سر محمدعلی رجایی به توافق رسیدند اما کارشکنیها علیه دولت او از سوی رئیس جمهور بالا گرفت.
بنی صدر روزنامه ای داشت به نام «انقلاب اسلامی» و عملاً تریبون او بود علیه نیروهای انقلابی، روحانیت، رجایی و دولتش. تداوم چنین سیاستورزی بنیصدر، سازمان مجاهدینخلق را -که در ادبیات سیاسی به منافقین تغییر نام یافته بود- با او متحد کرد. نتیجه این اتحاد فرار همزمان ابوالحسن بنی صدر و مسعود رجوی با هواپیمایی بود که یک خلبان نظامی سلطنتطلب آن را تا فرانسه راند و در فرودگاه پاریس بر زمین نشاند.

فتنه های پس از بنی صدر
وقوع جنگ تحمیلی بسیاری از پتانسیلها را متوجه جبهه ها کرد اما در عین حال برخی گروههای مسلح ضدانقلاب مانند منافقین، همچنان در فاز نظامی باقی ماندند و گاه و بیگاه به عملیات ایذایی علیه جمهوری اسلامی میپرداختند اما جنگ برای آنها این فرصت را فراهم کرد تا به ارتش صدام حسین بپیوندند و در قالب فعالیتهای اطلاعاتی، جاسوسی و حتی عملیات نظامی به روشهای قبلی خود ادامه دهند. بخشی از آنها نیز به اروپا رفتند و در قالب فعالیتهای رسانهای به مبارزه با جمهوری اسلامی پرداختند. چپهای مارکسیست نیز پس از ضربههای متعددی که از سوی نیروهای انقلاب به آنها وارد شد، دستگیر و مجازات شدند و گروهی از آنها نیز به خارج از کشور گریختند.

ضدانقلاب خارج از کشور
خاندان محمدرضا پهلوی، ژنرالها و نظامیان فراری، سیاستمداران و وابستگان حکومت شاه، از نخستین روزهایی که به خارج گریخته بودند، با تکیه بر سرمایه های کلانی که از کشور خارج کرده بودند، آزار و اذیتهایی برای نظام فراهم کردند. بخشی از این فعالیتها در قالب تدارک مالی گروههای مسلح در غرب کشور نمود پیدا کرد و بخش دیگری به فعالیتهای تبلیغی علیه ایران انقلابی اختصاص یافت.علاوه بر آن، گروههای مسلحی که جا را برای فعالیت خود در داخل ایران تنگ دیدند (از جمله منافقین و چریکهای فدایی) و نیز گروههای سیاسی همچون جبهه ملی و حزب توده، رحل اقامت در اروپا و آمریکا افکندند و همچنان به عنوان اپوزیسیون، هرازگاهی در قالب اعلامیه یا نطق یا ... ابراز وجود میکنند.
بخش دیگری از ضدانقلاب خارج از کشور را تتمه گروههای سیاسی افراطی اصلاحطلب تشکیل می دهند. عناصری از حزب مشارکت که حتی در دوران حضور در داخل کشور، قابل اعتنا نبودند، از طریق سایتهای خبری، تحلیلهای خود را منتشر میکنند.

رسانه های ضدانقلاب
علاوه بر رادیو «بی بی سی» که از دیرباز علیه انقلاب وارد میدان شده، رسانههای شنیداری چون رادیو فردا، رادیو صدای آمریکا (VOA)، رادیو اسرائیل و رادیو دویچه وله با پخش برنامه های مستمر در قالب خبری، تحلیل ، مصاحبه و... علیه نظام جمهوری اسلامی فعالند. به علاوه شبکه های تلویزیونی بیبیسی، VOA، «من و تو» و... نیز در این زمینه پای کارند.
با این حال، بار اصلی به دوش سایتهای اینترنتی است که امروزه مجهز به تکنولوژیهای چند رسانه ای اند و روزانه هزاران کلمه مطلب و دهها عکس و فیلم علیه جمهوریاسلامی انتشار میدهند.
فتنه سال 1388 و عملکرد دولت احمدینژاد که موجب بروز شکاف میان انقلابیون شد، دستاویزهای مناسبی برای رسانه های ضدانقلاب بودند و هستند که بازار آنها را همچنان گرم نگه داشته است.


***


این روزها انقلاب اسلامی به سی و پنجمین سال تولد خود میرسد. حالا درخت ستبر «انقلاب» آنقدر پرتوان است که «ضدانقلاب» حتی اگر با تیشه به جانش بیفتد، دچار لطمه جدی نشود.

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.