سرمقاله روزنامه های کیهان،خراسان،رسالت،وطن امروز و ...را میتوانید در این قسمت بخوانید.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

حسین شریعتمداری در مطلبی با عنوان«کوتاه‌دستان زبان‌دراز !»چاپ شده در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان این چنین نوشت:

آن روز، کرانه فرات آبستن حادثه بود. دو سپاه مقابل هم به صف ایستاده بودند. اما جنگ هنوز شروع نشده بود. جنگ صفین. سپاه کوفه به فرماندهی امیر مومنان علیه‌السلام در نقطه برتری اردو زده بود و سپاه شام موقعیت فروتری داشت. ناگاه تیری صفیرکشان به میانه اردوگاه سپاه کوفه افتاد. از اردوگاه سپاه شام پرتاب شده بود و دست‌نوشته‌ای بر چوبه آن بود، با این مضمون: «مِن عبدالله‌الناصح... از بنده خیرخواه خدا... از روی خیرخواهی به شما خبر می‌دهم که معاویه قصد دارد مسیر فرات را به سوی اردوگاه شما تغییر دهد و شما را در خروش امواج آن غرق کند»! در میان شماری از سپاهیان امیر مومنان(ع) پچ‌پچ‌ها آغاز شد و خیلی زود به اعتراض رسید که باید از جای جنبید. بیم غرق در میان است! هشدار علی(ع) که این حیله معاویه و عمروعاص و برای تسخیر موقعیت برتر شماست، به جایی نرسید و امیر‌المومنین(ع) که آن روز، شیعیان پاکباخته‌ای به فراوانی امروز نداشت، چاره‌ای جز پذیرش پیشنهاد جماعت فریب‌خورده ندید، مخصوصا آن که در آن سوی، شماری از سپاهیان معاویه با دستور او تظاهر به حفاری می‌کردند و... در پی این طرح فریب، موقعیت برتر سپاه کوفه به تسخیر سپاه شام درآمد. این جابه‌جایی، دیری نپائید و سپاهیان امیر مومنان(ع) موقعیت از دست رفته را باز پس گرفتند و این همه در حالی بود که هنوز نوبت به پاره‌های قرآن بر‌سر نیزه نرسیده بود... ترفندهای دشمن که تمامی نداشت!...

در آستانه مذاکرات هسته‌ای اخیر ایران و کشورهای 5+1 و چند هفته قبل از سفر رئیس‌جمهور محترم کشورمان به نیویورک، زمزمه‌ای از سوی مدعیان اصلاحات و جماعتی از حامیان واقعی و یا بدلی دولت جدید آغاز شد و در فاصله‌ای کوتاه بر قلم‌ها و زبان‌ها نشست که خصومت و درگیری سی و چند ساله میان ایران و آمریکا با سیاست‌ورزی غلط ما بی‌ارتباط نبوده است! و سیاست خارجی و تندروی‌های خودمان، آمریکا و متحدانش را نسبت به جمهوری اسلامی ایران بی‌اعتماد و نهایتاً به خصومت و کینه‌توزی کشانده است! جریان یاد شده برای آن که دوران 16 ساله دولت‌های کارگزاران و اصلاحات را زیر سوال نبرد، سیاست‌ورزی‌های غلط و ناپخته را به دولت 8ساله احمدی‌نژاد نسبت می‌داد و حال آنکه احمدی‌نژاد نیز مخصوصا در دولت دهم مانند هاشمی و خاتمی و روحانی نگاه خوشبینانه‌ای به آمریکا داشت.

جریان مورد اشاره بی‌آن  که آشکارا بر زبان آورد - و یا آن که بخواهد و بداند - نگاه حکیمانه و واقع‌بینانه حضرت امام(ره)  نسبت به ماهیت واقعی آمریکا - شیطان بزرگ- را نفی می‌کرد، چرا که نظر مبارک امام راحل(ره) در ژرفای دل مردم جای داشت و درستی آن طی سی و چند سال اخیر بارها تجربه شده بود. در این هنگام است که یکی از یاران شناخته شده حضرت امام(ره) که ان‌شاءالله دوباره به حلقه یاران آن مراد سفر کرده بازگردد، ادعا می‌کند حضرت امام نیز با حذف شعار مرگ بر آمریکا موافق بود! و روزنامه‌های زنجیره‌ای و اصحاب فتنه و برخی از مدعیان اصلاحات- و نه همه اصلاح‌طلبان- صفحه سیاه می‌کنند و حنجره می‌گشایند که بی‌اعتمادی به آمریکا یک «تابو» است! یعنی یک تصور موهوم است که به خیال واهی در اذهان شکل گرفته و خالی از واقعیت است! و لبخندهای مقامات آمریکایی را گواه می‌آورند که مگر نمی‌بینید از روی کار آمدن دولت اعتدال به وجد آمده‌اند! این چرخه در سفر رئیس جمهور محترم به نیویورک و دو اقدام «نابجای» گفت‌وگوی تلفنی ایشان با اوباما و نیز، ملاقات طولانی مدت و بیشتر از انتظار وزیر امور خارجه محترم کشورمان با جان‌کری، سرعت بیشتری می‌گیرد.

 روزنامه‌های زنجیره‌ای تیتر درشت می‌زنند که تابوی مذاکره با آمریکا شکست! و برخورد مسالمت‌آمیز رئیس جمهور کشورمان با مقامات آمریکایی، جهانیان را آچمز کرد! و... ادعای اوباما که «درخواست ملاقات از جانب روحانی بوده است»! و «ایران تحت فشار تحریم‌ها به مذاکره روی آورده است»! نیز درس‌آموز نمی‌شود و این غفلت و کم‌توجهی تا آنجا پیش می‌رود که دولت محترم بیلبوردهای حاکی از «بی‌صداقتی‌ آمریکا» را از سطح شهر جمع‌آوری می‌کند، پیشنهاد می‌شود در روز 13 آبان، یعنی روز مبارزه با استکبار جهانی شعار مرگ بر آمریکا که تابلو و شناسنامه این روز است، داده نشود و... در این حال و هوا و با ارسال پیشاپیش این پیام‌ها به آمریکا، مذاکرات هسته‌ای ایران و 5+1 ابتدا در نیویورک و سپس در ژنو دنبال می‌شود و سرانجام به توافقنامه ژنو می‌انجامد. توافقنامه‌ای که برخلاف ادعای اولیه - و نه امروز - دولتمردان محترم که آن را بزرگترین توافق قرن! می‌نامیدند، نه فقط در متن و حواشی آن کمترین امتیازی به نفع ایران اسلامی ثبت نشده است بلکه در صورت اجرای کامل، دستاوردهای چالش 10 ساله را - که با خون دانشمندان هسته‌ای کشورمان آمیخته است -  نیز به مرز از دست دادن رسانده است.

 پیش از این در این‌باره نوشته‌های مستندی داشته‌ایم که اگرچه آن روزها با اخم و ترشرویی‌ و در بسیاری از موارد با ناسزاگویی همراه بود ولی امروزه مسئولان محترم دست‌اندرکار توافقنامه ژنو و حامیان پروپاقرص اولیه آن نیز، به درستی نظر کیهان اذعان دارند که البته موضوع اصلی یادداشت پیش روی نیست و تنها باید گفت؛ اگر این توافقنامه، آن گونه که ادعا می‌شد- و امروزه نمی‌شود یا کمتر می‌شود- به نفع جمهوری اسلامی ایران تهیه و تنظیم شده است، اولا؛ چرا حریف تمامی آنچه را که خطوط قرمز فعالیت هسته‌ای کشورمان می‌دانستیم نفی می‌کند و برای اثبات نظر خود به متن توافقنامه استناد می‌کند؟! ثانیا؛ این چه توافقنامه‌ای است که حریف به شدت نگران نقض احتمالی آن از سوی جمهوری اسلامی ایران است؟ تا آنجا که جان کری وزیر امور خارجه حریف با صراحت اعلام می‌کند، چنانچه توافقنامه ژنو از جانب ایران نقض شود، آمریکا به حمله نظامی دست‌خواهد زد! و اندیشکده بروکینگز در گزارش ویژه خود به کاخ‌سفید می‌نویسد «نقض توافقنامه ژنو بزرگترین کابوس برای آمریکاست»! و...

و اما، برخی از دولتمردان محترم- در حاشیه و متن دولت- و شماری از اصحاب فتنه ادعا می‌کردند توافقنامه ژنو، مانع حمله نظامی آمریکا به ایران شده است! و دولت اعتدال با سیاست‌ورزی متفاوت خود و اعتمادسازی در مواجهه با آمریکا که توافقنامه ژنو «شاه‌بیت»! آن است از حمله نظامی احتمالی آمریکا به ایران پیشگیری کرده است! این تصور غلط و تلقی موهوم در حالی بوده و هست که آمریکا نیز برای وادار کردن جمهوری اسلامی ایران به پذیرش توافقنامه ژنو از اهرم «گزینه‌ نظامی روی میز»! استفاده می‌کرد و با لطایف‌الحیل می‌کوشید از این توپ - به قول حضرت امام(ره) زنگ زده- و شمشیر به گواهی واقعیات موجود، شکسته، به عنوان یک «تهدید جدی»!  بهره بگیرد و اگرچه به گفته اخیر - و البته، کمی دیرهنگام جناب روحانی - «ما از تهدید نمی‌ترسیم» و به قول آقای دکتر ظریف، از فعالیت صلح‌آمیز هسته‌ای خود دست نمی‌کشیم، ولی متأسفانه باید گفت؛ جسارت آمریکا از برخی وادادگی‌ها و پیام‌های خوشبینانه رئیس‌جمهور محترم و شماری از دولتمردان ریشه گرفته است.

به عنوان مثال - و فقط یک نمونه از میان بسیارها - در حالی که رئیس‌جمهور محترم کشورمان در حاشیه اجلاس «داووس» و در مصاحبه‌ با تلویزیون سراسری سوئیس، احتمال بازگشایی سفارت آمریکا در ایران را منتفی نمی‌داند و از این طریق برای دولتمردان آمریکایی پیام ‌دوستی! می‌فرستد، جان‌ کری وزیر امور خارجه آمریکا با کمال وقاحت و در همان اجلاس می‌گوید؛ به ایران اجازه غنی‌سازی و بهره‌گیری از راکتور آب سنگین اراک را نمی‌دهیم! و سپس با اشاره به این که ادعای وی بخشی از توافقنامه ژنو است - که متأسفانه هست! - جمهوری اسلامی ایران را به حمله نظامی در صورت نقض توافقنامه، تهدید می‌کند و باز هم در همان اجلاس، برای اولین‌بار و بیرون از برنامه و دستور کار اجلاس داووس و برای دهن‌کجی به ایران اسلامی، به شیمون ‌پرز، رئیس‌جمهور رژیم کودک‌کش صهیونیستی جایزه «روح داووس»! می‌دهند و از «نقش وی در روند صلح»! تقدیر می‌شود!

شرح بیشتر این وجیزه به درازا می‌کشد و اما، از رئیس‌جمهور و دولت محترم انتظار می‌رود  از روند چند ماهه اخیر به این نتیجه رسیده باشند که در مذاکرات، مصاحبه‌ها و هرگونه برخورد نظری و عملی با آمریکا، نماینده مردم پاکباخته و ترجمان عزت و اقتدار واقعی و مثال‌زدنی ایران اسلامی باشند که با عرض پوزش در مواردی اینگونه نبوده‌اند و متأسفانه بی‌آن که بخواهند، تصویری آمیخته به ضعف! از ایران مقتدر به نمایش گذارده‌اند. این در حالی است که دیده‌اند و می‌بینند با هر گامی که به عقب برمی‌دارند - و‌یا تصور عقب‌نشینی از آن می‌رود - دشمن چندین گام جلوتر می‌آید و در برابر ایران اسلامی که جرأت عرض اندام نداشت، لاف گزاف می‌زند. مواضع اخیر دکتر روحانی و شماری از دولتمردان ایشان، از جمله وزیر محترم امور خارجه کشورمان، نشان می‌دهد که آنان برخلاف تصور دشمن، پای اصول و ارزش‌های اسلام و انقلاب و منافع مردم و نظام ایستاده‌اند.

گفتنی است و تاریخ سی ‌و چند ساله انقلاب گواه آن است که هرگاه از سوی دشمنان بیرونی و یا دنباله‌های داخلی آنها تهدیدی - نظیر جنگ تحمیلی 8 ساله و فتنه آمریکایی - اسرائیلی  88 - در میان بوده است، توده‌های عظیم و چند ده میلیونی مردم پاکباخته و مسلمان این مرز و بوم به حریف کوتاه دست زبان دراز فرصت باج‌خواهی  و درازدستی نداده و بازهم نمی‌دهند.

سیروس محمودیان ستون سرمقاله روزنامه وطن امروز را به مطلبی با عنوان«هولوکاست هسته‌ای و سیاست ناساز  »اختصاص داد که در ادامه میخوانید:

1- بی‌شک رویکرد سازمان‌یافته غربی‌ها در اعمال تحریم‌های خصمانه بهداشتی، اقتصادی و علمی علیه ملت ایران در راستای محدودسازی یک ملت و ممانعت از دسترسی به انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای، جلوه‌های نوینی از یک هولوکاست تاریخی واقعی است که غربی‌ها آن را علیه ملتی آزاده به نمایش همگانی گذاشته‌اند. در حقیقت سکوت تلخ جامعه بین‌المللی در این باره مبین عمق وجودی این صنعت‌سوزی طراحی شده از سوی صهیونیست‌هاست.

2- منطبق با منطق گفتمانی حاکم بر روح انقلاب اسلامی و ضرورت دفع ضررهای اشرار بین‌المللی، نفس مذاکره ایران با غربی‌ها امری منطقی می‌نماید اما باید توجه داشت الزامات هویتی طرف مقابل که بدعهدی، پیمان‌شکنی، بی‌اعتنایی عینی به تمام قواعد انسانی حاکم بر روابط بین‌المللی، استفاده نامشروع از ابزارهای تحریمی، تهدید مداوم به حمله نظامی و در یک کلام دهن‌کجی آشکار به اصول انسانی

- که از ویژگی‌های ذاتی و ماهیتی آنها به شمار می‌رود - عقلا حکم می‌کند طرف ایرانی ضمن رصد فنی نیات پنهانی طرف غربی، با احتیاط و بدبینی مصلحانه نسبت به بررسی و تجزیه و تحلیل جریان مذاکره و مواضع خصمانه آنها مبادرت کند.

3- هرگونه اطمینان خلاف عرف دیپلماتیک به دشمن بدسابقه به معنای به استقبال یک خطر جدی رفتن است که آن خطر در هر حالتی مصالح و منافع ملی ایران را به طور مستقیم نشانه گرفته است. طبعا هرگونه اهمال دولت در شناسایی این خطرات بالفعل و بالقوه و عدم برنامه‌ریزی و آمادگی سیاسی– اقتصادی برای دفع چنین خطر گسترده و فراگیری می‌تواند در آتیه نه‌چندان دور مشکلات تقریبا قابل تاملی را برای کشور و ملت پدید آورد. دولت تکلیف تاریخی دارد با بازگشایی تبیینی زوایای کاذب بسته‌های مشوقی غرب زمینه را برای دفاع حقیقی از حقوق ملت ایران فراهم کند. بزرگنمایی موفقیت‌های مذاکراتی یا دلخوش کردن به آزادسازی تنها 4 میلیارد دلار از مجموع یکصد میلیارد دارایی بلوکه شده ایران حرکت ناصوابی است که هیچ توجیه عقلایی نمی‌تواند داشته باشد.

4- از سوی دیگر مسؤولان وزارت امور خارجه باید به وضوح به طرف غربی تفهیم کنند کشوری که 19000 سانتریفیوژ فعال دارد دیگر نمی‌تواند در حوزه دسترسی جامع به دانش هسته‌ای مسیر قهقرایی طی کند و قطعا داشتن چنین توقع ذهنی نمی‌تواند حاصل عمل قابل توجهی برای غرب داشته باشد. به هر شکل در صورت هوشیاری تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران سیاست خارجی توطئه‌های دشمن ره به جایی نخواهد برد چراکه اصالتا اجبار و ممانعت‌های تحریمی غربی‌ها قادر نیست در مسیر پیشرفت ملت ایران مانعی ایجاد کند. به پشتوانه 8 سال دفاع مقدس و ظرفیت راهبردی اصل ولایت فقیه درک درونی این مساله حیاتی بسیار سهل و آسان است.

5- تحلیل کاربردی بخشی از تصمیمات وزارت امور خارجه در ۳ ماه اخیر در عرصه دیپلماسی بین‌المللی موید آن است که نبود یک استراتژی مشخص در سیاست خارجی دولت، ناهضم بودن برخی رفتارها و تصمیمات اتخاذی، دادن پاسخ عجولانه مثبت به هر پیشنهاد مطرح شده از سوی غربی‌ها و عدم اتخاذ مواضع اصولی در برابر یاوه‌گویی‌های مستبدانه غربی‌ها از جمله آسیب‌های قابل تامل در مقطع فعلی است. همزمانی حضور بی‌فروغ گروه‌های سیاسی– پارلمانی غربی‌ در ایران و نشر گسترده شایعه بازگشایی سفارت آمریکا در ایران (بخوانید لانه جاسوسی و ستاد فرماندهی عملیات‌های تروریستی در کشور) این توهم مضحک را در نزد دشمن به وجود آورده که لبخند دیپلمات‌های ایرانی مبتنی بر رضایت ملت ایران از روند مذاکرات است. در حالی که تصمیم‌گیرنده اصلی درباره سرنوشت نهایی مذاکرات هسته‌ای رهبر حکیم انقلاب و ملت فهیم ایرانند. تسخیر لانه جاسوسی نماد عینی استکبارستیزی ملت ایران بوده و انتشار شایعه راه‌اندازی مجدد لانه جاسوسی برگرفته از ذهنیات و علایق سوء دشمن است.

6- طبیعی است در عرصه سیاسی، توسل به «دیپلماسی لبخند» تنها زمانی قادر به تأمین منافع ملی خواهد بود که مذاکره‌کنندگان ایرانی در رفتارهای مذاکراتی خویش عمیقا ملزم به رعایت خطوط قرمز ترسیمی از سوی مقام معظم رهبری و ملت ایران بوده و در عین حال پایبندی بی‌کم و کاست به اصول مصرحه انقلاب اسلامی داشته باشند.

بی‌شک تکریم دشمن به انحای متنوع و متقابلا ایجاد توقعات بی‌حاصل در نزد دشمن و امیدوار کردن آنها به نتیجه‌بخش بودن نسخه اعمال تحریم‌های غیرانسانی علیه ملت ایران، خیانتی بزرگ است.

7- مختصراً قابل ذکر است وجود یک عطش سیاسی نامعقول نزد دولتمردان برای حضور در مجامع و مجالس بین‌المللی که اتفاقا تحت حاکمیت مطلق غربی‌ها و دولت آمریکا اداره می‌شوند، آفت زیانباری است که در این برهه حساس می‌تواند آثار سوء و جبران‌ناپذیری بر متن و حواشی مذاکرات هسته‌ای و اعتبار بین‌المللی ایران وارد کند. دل خوش کردن به حضور مقامات ایرانی در مجالس بی‌فایده صهیونیستی مانند داووس و یک نوع امتیاز محسوب کردن اینگونه دعوتنامه‌های آلوده به منت سیاسی مؤید آن است که عطش مذکور در لابه‌لای مبانی تصمیمات سرنوشت‌ساز مسؤولان امور خارجی در حال جاگیری نامناسب است.

8- برای نمونه دعوت رسمی از ایران برای شرکت در اجلاس ژنو 2 یک نوع ذوق‌زدگی سطحی را در نزد دولتمردان و رسانه‌های وابسته به دولت در پی داشت که این ذوق‌زدگی سطحی سریعاً موجب طرح شروط جدیدی از سوی آمریکا برای این حضور شد که بی‌اعتنایی ایران به این شروط موجب بازپس‌گیری بی‌شرمانه دعوت رسمی از ایران شد که این پروسه دعوت و بازپس‌گیری دعوت به نوعی از برنامه‌ریزی دشمن برای مدیریت ذهنی مسؤولان امورخارجی حکایت دارد. علاوه بر آن ملاحظه نحوه اهدای جایزه روح داووس به رئیس شرور رژیم صهیونیستی، شیمون پرز و همزمان تهدید علنی ایران به حمله نظامی از سوی جان کری و تکرار اباطیل اوباما در طول برگزاری اجلاس داووس را باید پاسخ روشن و عکس‌العمل غرب به اعلام سیاست «درهای باز ایران» توسط حسن روحانی دانست. به طور اختصاصی اینگونه مراودات مسأله‌ساز را می‌توان بخش دیگری از خطای استراتژیک دولت نشأت گرفته از اصل عدم خودباوری و انفعال سیاسی نزد برخی مؤثرین پشت‌پرده دولت برشمرد.

9- در خاتمه لازم به ذکر است موضوع حضور دولتی‌ها دراجلاس‌های بین‌المللی و از جمله نشست‌های پیچیده هسته‌ای باید از سر عزت و حکمت و مبتنی بر قاعده کلی احترام متقابل باشد. نمایندگان ملت ایران باید با عمق وجود متوجه باشند وحدت ملی، اقتدار نظامی، نسخه راهبردی اقتصاد مقاومتی در ایران و مهم‌تر از همه پایداری هوشمندانه ملت در دفاع از حق مسلم هسته‌ای بزرگ‌ترین پشتوانه مادی و معنوی است. عدم پاسخ قاطع عملی به پروژه‌های مسخره اما تهدیدی دولت آمریکا و بی‌پاسخ گذاشتن جمله تاکیدی آنها «گزینه نظامی روی میز است» موجب تجری دشمن و منفعل شدن ملل محروم جهان سوم و دوستداران حقیقی انقلاب اسلامی است. غیرقابل انکار است که انقلاب اسلامی رسالت تاریخی در عرصه ظلم‌ستیزی و رفع مظاهر استبداد و استکبار جهانی از عرصه جهان است.

روزنامه رسالت مطلبی را با عنوان«به مشكلات اجتماعي هم بينديشيم»نوشته شده توسط سيدباقر پيشنمازي در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند:

آسيب‌هاي اجتماعي معمولا محصول غفلت‌هاي فرهنگي سال‌هاي گذشته‌اند. بايد قدري هم به مشكلات اجتماعي بينديشيم.

غفلت از فصل "كاشت" و از دست رفتن فرصت‌هاي غيرقابل جبران، و يا بي‌دقتي در انتخاب زمين و بذر مناسب و ناآگاهي نسبت به ملاحظات مرحله "داشت" و احساس مسئوليت  نكردن نسبت به مراقبت‌هاي لازم اين دوره، زمينه مناسبي را براي شكل‌گيري آفت‌ها و آسيب‌هاي پنهان فراهم مي‌كند و چون در برخي عرصه‌ها "باغباني دلسوز" و كشاورزي خبره حضور ندارد، آسيب‌هاي اجتماعي به تدريج همچون غده سرطاني ريشه مي‌دواند و زماني محسوس و آشكار مي‌شود كه "بدخيم" شده است.

در اين صورت درمان آسيب‌هاي گسترش يافته، اگرغيرممكن نباشد بسيار پرهزينه و دير تاثير و با عوارض جانبي خواهد بود، مثل برخي بيماري‌هاي صعب العلاج كه اگر ديرهنگام شناخته شوند به سختي مي‌شود با آن مبارزه كرد و تهديدهاي آن را از بين برد.

سكوت آينده پژوهان دانشگاهي، و غافل بودن بعضي برج‌هاي "ديده‌باني" فرهنگي و رسانه‌اي جامعه و هشياري "بعد از بروز حادثه" متصديان امر، شرايطي را به وجود آورده است كه مسئولان عالي نظام ناگزير از تذكر مجدد در مورد برخي از آسيب‌ها و تهديدها مي‌شوند.
يكي از اين موارد مسئله  طلاق است. "طلاق" اگر چه در بعضي شرايط خاص راه‌حل اجتناب‌ناپذير به نظر مي رسد اما روند غيرطبيعي و رو به افزايش آن نسبت به سال‌هاي گذشته خصوصا در برخي كلانشهرها، يك آسيب اجتماعي جدي تلقي مي‌شود.

طلاق مي‌تواند به از هم پاشيدگي نهاد بسيار مهم "خانواده" به عنوان كانون تربيت و رشد و شكوفايي استعدادهاي انسان منجر شود.

بدون ترديد سلامت و پويايي جامعه تحت‌تاثير سلامت و بالندگي خانواده‌ها است. خانواده‌هاي آسيب ديده و متزلزل مي‌توانند كيان جامعه را سست و به تدريج استقامت و پايداري آن را در برابر بيماري‌هاي اجتماعي و تهديدهاي فرهنگي از بين ببرند.

وضع فعلي طلاق هم بازتابي از آسيب‌هاي پنهان و در حال گسترش فرهنگي اجتماعي است و هم (اگر چاره‌انديشي نشود) نشانه‌اي براي آسيب‌هاي زنجيره‌اي بعدي خواهد بود.

آنچه كه امروز از افزايش غيرمنتظره آمار طلاق گفته مي‌شود صرفا مربوط به مواردي است كه در دفاتر ثبت اسناد، مستند مي‌شود اما براي تحليل وضع موجود و چاره‌انديشي اساسي و برنامه‌ريزي پيشگيرانه، بايد آمار طلاق‌هاي عاطفي آشكار و پنهان را نيز به آن اضافه كرد.

آمايش فراواني هر يك از علل افزايش طلاق، از لوازم مهم برنامه‌ريزي براي مقابله با آن است. خوشبختانه در سال جاري و براي اولين بار سازمان ثبت اسناد كشور تصميم گرفته است كه همزمان با ثبت واقعه طلاق در دفاتر ثبت،‌مبادرت به مشخص نمودن علت طلاق نيز بنمايد و اگر اين اقدام با تدبير مناسب و واقع‌گرايانه انجام شود دستاورد بسيار مناسبي براي چاره‌انديشي لازم خواهد بود.

اكنون به برخي از چالش‌هاي موجود در برابر "پايداري خانواده" و عوامل زمينه‌ساز طلاق و موانع برنامه‌ريزي كه از بررسي‌هاي پژوهشي و پيمايشي به دست آمده است، اشاره مي‌شود تا توجه لازم به آن معطوف گردد:

1- آسيب‌هاي مربوط به روابط و مسائل غيرمتعارف قبل از ازدواج و تداوم تاثير سوء آن در پايداري خانواده
2- نگرش بسيط و سطحي برخي جوانان به امر ازدواج و بناي خانواده، و ناكارآمدي الگوي رايج انتخاب همسر و ازدواج
3- نبودن نظام جامع اطلاعات در مورد ثبت  علت واقعي طلاق در هر يك از موارد آن
4- نبودن نظام كار آمد مشاوره مبتني بر انسان شناسي اسلامي و
سهل الوصول (هزينه) براي خانواده‌ها
5- تبعيت از سبك زندگي غربي و ترويج آن در رسانه‌هاي در دسترس عموم و فرهنگ حاكم بر آموزش برخي زبان‌هاي بيگانه
6- نبودن قوانين جامع حمايتي در جهت تمهيد ازدواج آگاهانه، بهنگام و موثر در تحكيم خانواده و يا عدم اجراي صحيح قوانين موجود
7- كاهش نقش ارشادي و داوري اولياي خانواده (پدران، مادران، پدربزرگ‌ها، مادربزرگ‌ها و موارد مشابه)
8- ناديده گرفته شدن حريم‌هاي اخلاقي و حدود ديني در ارتباطات محيط‌هاي مشترك كاري، تفريحي، مراسم خانوادگي و...
9- افزايش عصبانيت‌هاي آني و كاهش آستانه تحمل ناشي از دلايل فرهنگي و اجتماعي و مشكلات معيشتي
10- تاثير افزايش تعداد مطلقه‌ها در گسترش طلاق و عادي تلقي شدن آن و همچنين برخي آثار سوء سامان نيافتگي زندگي بعد از طلاق آنان در پايداري ساير خانواده‌ها در قسمت‌هاي بعدي اين يادداشت به مسائل فوق الذكر و برخي راه‌حل‌ها بيشتر خواهيم پرداخت.

دکتر مرتضي منشادي ستون سرمقاله روزنامه خراسان را به مطلبی با عنوان«خودباوري يا دشمني با خويش»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:

گسترش تروريسم در عراق، بار ديگر التهاب را به آن کشور بازگرداند و نگراني ها را در سطح منطقه و جهان دامن زد. قريب به دو دهه از سقوط طالبان در افغانستان گذشته است؛ در اين مدت مسلمانان بيشترين خسارت ها را از عمليات تروريستي و انتحاري ديده اند. گروه هاي تروريستي به نام هاي مختلف و در دسته هاي کوچک و بزرگ، با ادعاي دفاع از اسلام، امنيت و آرامش جامعه اسلامي را هدف قرار داده اند. از مالي تا سوريه، از لبنان تا پاکستان و اينک عراق، گروه هاي تروريستي جان و مال و امنيت مسلمانان را به مخاطره انداخته اند. دلايل و علت هاي گسترش اين گروه ها و عمليات تروريستي، توسط پژوهشگران و از ديدگاه هاي مختلف بررسي شده است.

نکته اي که در اين مقاله مورد تاکيد قرار مي گيرد، سوءاستفاده هايي است که دولت هاي سلطه گر غربي از اين گروه ها و عمليات عليه اسلام و مسلمانان مي کنند و با دامن زدن به توهمات بي اساس اين گروه هاي قشري، آنان را به مقابله با هم کيشان خود کشانده اند. تاريخ اسلام شاهد ظهور گروه ها و افرادي بوده است که با اتکا بر ايمان خود، دغدغه پيراستن اعتقادات هم عصران خود از بدعت ها و خرافات و بازگشت به سرچشمه زلال دين بوده اند. بنابراين تاريخ اسلام سرشار از مناظرات پرشور ميان انديشمندان مسلمان است. جنبش سلفيه يکي از اين نهضت ها بوده است.

سيدجمال الدين اسدآبادي که استاد شهيد مطهري او را سلسله جنبان نهضت هاي اسلامي در صد سال اخير مي داند، بازگشت به سلف صالح را به عنوان عاملي براي مبارزه با از خودبيگانگي و مقابله با سلطه استعمار بر سرزمين هاي اسلامي معرفي کرد. تمثيل زيباي مسافرخانه مهمان کش او، هدف و جهت مبارزه را مشخص مي کرد. وهابيت با ادعايي مشابه، مسيري متفاوت در پيش گرفت و تکفير و کشتار مسلمانان را هدف خود قرارداد. با ظهور اين گروه جامعه اسلامي با گروه متفاوتي روبه رو شد و کشتار و غارت مسلمانان به تاريخ اين فرقه تبديل گرديد. زخمي که از وهابيت بر پيکر جامعه اسلامي نشست، تاکنون التيام نيافته است و سايه سنگيني از توهمات اين زخم را خونبار و تازه نگه داشته است. از طرف ديگر، مبارزات ضداستعماري و ضد امپرياليستي مسلمانان به ويژه از نيمه دوم قرن بيستم ميلادي وارد مرحله جديد و سرنوشت سازي شد. استقلال سياسي با خودآگاهي روزافزون مسلمانان همراه شد و نظام جهاني سلطه را به چالشي بزرگ گرفت. پيروزي انقلاب اسلامي در ايران در پايان دهه هفتاد قرن بيستم، اوج اين فرآيند بود. نظام سلطه جهاني، با تقويت گروه هاي تندرو و قشري سلفي به مقابله با بيداري اسلامي برخاست.

مبارزه با اشغالگران افغانستان، فرصت مناسب را به سلطه جويان غربي داد. اتحاد جماهير شوروي با اشغال افغانستان، در اذهان مسلمانان به حکومتي منفور و مطرود تبديل شد و اين سرآغاز جديدي براي سوءاستفاده از سلفيون، به بهانه جهاد بود. برژينسکي مشاور امنيت ملي آمريکا در آن سال ها، در اين زمينه گستاخانه و توهين آميز گفته بود: «اين حمله، فرصتي براي آمريکا فراهم کرد تا در حياط خلوت شوروي مدفوع کند.» به اين ترتيب با حمايت آشکار آمريکا و پشتيباني مالي بي دريغ شيوخ عرب و سازمان هاي اطلاعاتي عربستان سعودي و پاکستان، سلفيون بنيادگرا از سراسر جهان عرب به افغانستان اعزام شدند و گروه طالبان در کنار گروه القاعده شکل گرفت. خاتمه اشغال افغانستان، فروپاشي شوروي و پايان جنگ سرد، با ارائه نظريه «برخوردتمدن ها» توسط ساموئل هانتينگتون و «پايان تاريخ» توسط فرانسيس فوکوياما، نظريه پردازان آمريکا، شروع مرحله جديدي را اعلام کرد. حمله صدام حسين به کويت و دامن زدن به توهم حمله او به عربستان سعودي، منجر به استقرار نيروهاي آمريکايي در مقدس ترين بخش هاي سرزمين هاي اسلامي شد.

اگر به استناد محال نبودن فرض محال، حمله به برج هاي دوقلو را عملي مستقل بدانيم، اقدامات تروريستي القاعده در ميان مسلمانان و طالبان در حصول امارت شان در افغانستان، با هيچ منطقي سازگار نيست. در منطق اين تروريست ها مقابله با صهيونيسم و امپرياليسم، جاي خود را به کشتار مسلمانان و تضعيف حکومت هايي داده است که در مسير استقلال و خودباوري گام برمي دارند. گسترش تروريسم در سرزمين هاي اسلامي و به نام گروه هاي اسلامي، زمينه لازم براي تبليغ عليه اسلام و مسلمانان را فراهم کرده است. بدنام کردن مسلمانان، سياستي کاربردي از سوي استکبار جهاني است که هميشه آرزوي سلطه بر سرزمين هاي اسلامي و غارت منابع اين سرزمين ها را داشته است. تروريست هايي که به نام اسلام، تبديل به جلاد مسلمانان شده اند، با ايجاد وحشت و دردناک ترين صحنه هاي جنايي، دستاوردي جز رنج براي هم کيشان خود نداشته اند و بيشترين خدمت را به دشمنان قسم خورده اسلام و مسلمانان مي کنند. اقدامات آنان باعث شده است تا ادعاي جعلي هانتينگتون مبني بر جنگ ميان تمدن ها، براي ناآشنايان با آموزه ها و فرهنگ اسلامي، واقعي جلوه کند و موج اسلام هراسي را برانگيزد.

از سال 2011 که مسلمانان در شمال آفريقا و خاورميانه، با اتکا به ايمان اسلامي خود سعي در براندازي حکومت هاي وابسته و ديکتاتور خود کردند، مرحله ديگري از بيداري اسلامي آغاز شد. سقوط ديکتاتورهاي تونس، مصر، ليبي و يمن در مدتي کوتاه، نشان از سقوط تعداد بيشتري از اين حکومت را داشت. دومينوي سقوط، به معني اين بود که توازن قوا در منطقه به سود محور مقاومت (جمهوري اسلامي ايران، سوريه، حزب الله، حماس و تا حدودي مصر) و به زيان آمريکا تغيير کرده است. در جريان سقوط حکومت هاي وابسته تمايلات اسلام گرايانه مردم اين کشورها منجر به قدرت گرفتن گروه هاي اسلامي شد. در چنين شرايطي استکبار جهاني به سرکردگي آمريکا، راهبرد گسترش خشونت و ايجاد بي ثباتي در اين کشورها را انتخاب کرده است. ايجاد ناآرامي در سوريه، لبنان و عراق با چنين رويکردي صورت گرفته است. اگر گروه هاي تروريستي فاقد حافظه تاريخي شده اند، اما مسلمانان به خاطر دارند که استعمار و صهيونيسم، دشمنان تاريخي و اصلي آنان هستند. مسلمانان قدرت ربط دادن مسائل با هم را دارند. آنان هنوز زخم ناشي از صبرا و شتيلا را به خاطر دارند. مسلمانان حماسه جنگ سي و سه روزه را فراموش نکرده اند و به خاطر دارند که استعمار و صهيونيسم به هر کجا پا گذاشته اند بر درد و رنج مردم افزوده اند. بنابراين گسترش تروريسم در منطقه را هم سويي تروريست ها با اهداف دشمنان مي دانند. آگاه بودن يا بازي خوردن تغييري در مسئله نمي دهد.

««اصلاح یارانه‌ای» با رویکرد «توزیع عادلانه مواهب نفتی»»عنوانی است که روزنامه دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله خود و به قلم یاسر ملایی به چاپ رساند:

برای اظهارنظر درباره‌ طرح هدفمندی یارانه‌ها، نیازمند بازشناسی مسائلی هستیم که قرار بود این برنامه به حل آنها بپردازد. به بیان امیر مومنان، «حسن السوال، نصف العلم». طرح نیکوی مساله، خود، نیمی از دانش است.

از روزگاران کهن، تا سالیانی نه چندان دور، قیمت کالاها و خدمات در اقتصاد ایران، مانند آنچه در عموم جوامع بشری جریان داشته است، بر اساس عرضه و تقاضا و در چارچوب سازوکار بازار تعیین می‌شد؛ اما به‌تدريج و با قدرت گرفتن دولت مدرن در ایران از یکسو و رخ‌نمایی تدریجی درآمدهای نوظهور نفتی از سوی دیگر، دولتمردان وسوسه شدند تا از قدرت خود برای اعمال سلیقه و دستکاری در مکانیزم‌های طبیعی اقتصاد استفاده کنند. ماحصل تدبیر تصمیم‌سازان در نیم‌قرن اخیر درخصوص ثروت نفت را می‌توان در این جمله خلاصه کرد: «از آنجا ‌که نفت، ثروتی ملی و متعلق به همه‌ ایرانیان است، بنابراین مردم ایران حق دارند از فرآورده‌های نفتی ارزان قیمت برخوردار باشند!. به تدریج، این تدبیر به سایر کالاهای اساسی و ارزاق عمومی نیز تسری پیدا کرد.

با گذشت زمان، اقتصاد ایران به این تدابیر واکنش نشان داد. به‌دلیل سیگنال‌دهی غلط قیمت‌های دستکاری شده به بازار، شاهد مصرف بی‌رویه حامل‌های انرژی، آب، نان، و سایر کالاهایی بودیم که قیمت آنها طی سالیان متمادی به‌طور مصنوعی پایین نگاه داشته شده بود.

پیام‌رسانی نادرست نرخ‌های مصنوعی، تنها به طرف تقاضا محدود نشد و طرف عرضه نیز در نتیجه این سیاست‌ها،‌ رغبت خود را به سرمایه‌گذاری در تولید این کالاها از دست داد. به همین‌ دلیل، با اجرای مستمر این سیاست‌ها در دهه‌های اخیر، شاهد بوده‌ایم که بار اصلی پاسخگویی به عطش مصرف‌کنندگان انرژی و کالاهای اساسی، بر عهده سرمایه‌گذاری‌های دولتی بوده است.

هدف سیاست‌گذاران از عرضه ارزان حامل‌های انرژی و کالاهای اساسی، بهره‌مند کردن ایرانیان از ثروت نفت‌ بوده است؛ مقصودی که در دوره‌ای، از آن به «بردن نفت بر سر سفره‌ مردم» تعبیر شد. این هدف، قابل دفاع و ستایش است؛ اما راهی که برای نیل به این هدف انتخاب شد، نادرست بود؛ زیرا به افزایش سرانه مصرف انرژی و هدر رفتن ثروت ملی، قاچاق بی‌رویه حامل‌های انرژی به خارج، عدم ورود بخش خصوصی به چرخه تولید و توزیع حامل‌های انرژی و کالاهای اساسی و انتقال بار سرمایه‌گذاری در این بخش‌ها بر هزینه‌های دولت انجامید.

نظر به توضیحات فوق‌الذکر، چند نکته قابل توجه است: اولا، عنوان «هدفمندی یارانه‌ها» برای اصلاح سیاست نادرست قیمت‌گذاری پایین حامل‌های انرژی و کالاهای اساسی، بی‌مسما است؛ زیرا یارانه به پرداخت‌های نقدی و غیرنقدی دولت به اقشار ضعیف جامعه، از محل دریافت مالیات از اغنیا اطلاق می‌شود که با هدف بازتوزیع ثروت در جامعه صورت می‌گیرد، اما مواهب نفتی، مالیات نیست که دولت تحت عنوان یارانه، آن را به دلخواه در جامعه بازتوزیع کند. بنابراین این ادعا که دهک‌های پایین درآمدی در عواید حاصل از فروش فرآورده‌های نفتی به قیمت واقعی، حق بیشتری از اغنیا دارند، فاقد وجاهت حقوقی است. این ثروت، حکم ارثی را دارد که فارغ از دارایی و مکنت وارثان، بر اساس قانون شرع بین آنها تقسیم می‌شود. بنابراین تلاش‌هایی که برای حذف بخشی از جامعه از دریافت‌کنندگان مواهب نفتی صورت می‌گیرد، جدا از اینکه ناکارآمد، غیردقیق و عملا ناموفق خواهد بود، ناعادلانه نیز هست.

ثانیا، اشکال اصلی سیاستی که در نیم‌قرن اخیر دنبال شده است، «تعیین دستوری قیمت‌ها» بوده است. در جریان اجرای طرح موسوم به هدفمندی یارانه‌ها، به روشنی آزمودیم که افزایش قیمت کالاها به نرخ‌های معین جدید، به حل ریشه‌ای مساله نمی‌انجامد. در سال‌های اخیر مشاهده کردیم که با وجود افزایش یکباره و قابل توجه قیمت حامل‌های انرژی،‌ افزایش قیمت نفت و نرخ ارز، به افزایش مجدد شکاف میان قیمت‌های داخلی و نرخ‌های جهانی انرژی انجامید و تورم نیز باعث کاهش دوباره قیمت نسبی کالاهای اساسی شد. بنابراین، هر طرحی که به انتقال وظیفه قیمت‌گذاری حامل‌های انرژی و کالاهای اساسی به «مکانیزم بازار» نینجامد، راه‌حل ریشه‌ای و پایدار مساله نخواهد بود.

ثالثا، مردم در مالکیت ذخایر هیدروکربنی زیرزمینی سهیم هستند، نه در استخراج و پالایش آن. بنابراین، در طرح‌هایی که به منظور توزیع ثروت نفت پیشنهاد می‌شود، باید حقوق شرکت‌هایی که در امر استخراج، پالایش و توزیع منابع هیدروکربنی دخیل هستند، محترم شمرده شود. متاسفانه، در فاز اول هدفمندی یارانه‌ها، پرداخت‌های نقدی به مردم، ‌به قیمت خالی کردن شرکت‌‌های استخراج، پالایش و توزیع منابع هیدروکربنی و شرکت‌های تولید و توزیع، برق و آب از منابع مالی صورت گرفته است. این سیاست، علاوه بر اینکه مانع از سرمایه‌گذاری و رشد این شرکت‌ها در سال‌های اخیر شده است، اعتماد سرمایه‌گذاران برای ورود به این عرصه‌ها را نیز خدشه‌دار کرده است.

اما، آیا راهی وجود دارد که هم حقوق مالکیت مردم بر منابع نفتی محترم شمرده شود، هم ثروت نفت، آن‌چنان که شایسته‌ است، صرف سرمایه‌گذاری برای توسعه کشور شود، و هم بلای قیمت‌های دستوری از سر بازار انرژی و کالاهای اساسی کشور برداشته شود؟
نگارنده، پیشنهاد خود را در سه بخش چگونگی شناسایی حقوق مردم از مالکیت ذخایر هیدروکربنی، چگونگی آزادسازی قیمت حامل‌های انرژی و کالاهای اساسی و پیشنهادهایی درخصوص نحوه توزیع عواید حاصل از شناسایی حقوق مردم از ثروت نفت ارائه می‌کند.

اول: شناسایی حق مالکیت مردم از ذخایر هیدروکربنی

به این منظور، آنچه که در قراردادهای نفتی ما بین شرکت‌های استخراج نفت از یکسو و دولت، به نمایندگی از مردم ایران منعقد می‌شود، ملاک خواهد بود. بر این اساس، سهم مردم از نفت و گاز استخراج شده، به قیمت‌ آن در بازار جهانی، به مشتریان داخلی و خارجی به فروش خواهد رسید و عواید ریالی و ارزی، در صندوقی که به این منظور طراحی شده است، واریز خواهد شد و از این طریق، به مصارف تعریف شده خواهد رسید.

دوم: نحوه آزاد‌سازی قیمت حامل‌های انرژی و کالاهای اساسی

در صورت تحقق بند فوق، شرکت‌های پالایش و پخش فرآورده‌های نفتی و گازی، پس از خرید مواد خام و پالایش آن، می‌توانند آزادانه محصولات خود را در بازار عرضه کنند و حقوق مالکیت آنها تماما محترم شمرده خواهد شد. با این وصف، راه برای مشارکت بخش خصوصی در پالایش و پخش فرآورده‌های نفتی باز خواهد شد و امکان خصوصی‌سازی شرکت‌های دولتی فعال در این بخش نیز فراهم خواهد شد.
بدیهی است که قیمت‌گذاری حامل‌های انرژی در بازار،‌ مطابق رویه کشورهای دنیا و بر اساس قیمت بازار تعیین خواهد شد و البته، مانند بسیاری از کشورهای جهان، نرخ مالیات مناسبی نیز بر اساس قانون می‌تواند بر مصرف حامل‌های انرژی وضع شود.

درخصوص بنزین و گازوئیل، پیشنهاد می‌شود که سهمیه‌ فعلی و حتی قیمت‌های فعلی تغییری نکند، بلکه با ایجاد محدودیت در سهمیه ۷۰۰تومانی، عرضه مازاد بر سهمیه تعریف شده، بر اساس قیمت بازار آزاد تعیین شود. به تدریج و ماهانه، چند لیتر از سهمیه کاسته شود تا اینکه ظرف زمان معقول چندساله، سهم بازار آزاد از عرضه بنزین و گازوئیل، به ۱۰۰ درصد برسد.

این مدل را می‌توان با تعریف الگوی مصرف برای گاز و برق خانگی و تجاری‌ و قیمت‌گذاری مصرف مازاد بر الگوی مصرف تعریف شده بر اساس نرخ بازار آزاد (یا مثلا، نرخ بورس انرژی درخصوص برق)، پیاده‌سازی کرد. بدیهی است که استاندارد سهمیه‌ مصرف انرژی ارزان برای مشترکان باید سال به سال سختگیرانه‌تر شود و طی یک بازه زمانی چند‌ساله، به صفر برسد. این مدل در مورد نان و آب نیز قابل مطالعه است.
 بر این اساس، ‌پیشنهاد می‌شود که بازار آزاد با قیمت‌های شناور،‌ ابتدا در مقیاس کوچک ایجاد گردد و به تدریج و بدون وارد آوردن شوک به اقتصاد، گسترش یافته و فراگیر شوند.

سوم: اختصاص درآمد هدفمندی برای دو برنامه

 دولت و مردم باید بدانند که سهم هر ایرانی از فروش ثروت‌های نفتی و گازی، تابعی از جمعیت کشور، میزان فروش نفت و گاز،‌ قیمت‌های جهانی، ‌و نرخ ارز خواهد بود. بنابراین این سهم می‌تواند در طول زمان دستخوش تغییر شود. اما چه راه‌هایی وجود دارد که هم رعایت توأمان مساوات و عدالت در توزیع این ثروت صورت گیرد و هم این منابع به سمت سرمایه‌گذاری در مسیر توسعه ملی هدایت شوند؟ پیشنهادهای زیر برای تحقق این اهداف قابل بررسی هستند:

 برنامه اول: بیمه سراسری درمان برای همه ایرانیان

 بار گران هزینه‌های درمان برای هموطنانی که گرفتار درد و بیماری می‌شوند، تکان‌دهنده و اسف‌انگیز است. این در حالی است که به دلیل سیطره سالیان متمادی غیرکارشناسان بر مدیریت اقتصاد بهداشت و درمان کشور، یارانه‌ سنگینی برای عرضه ارزان دارو در کشور پرداخت می‌شود. نتیجه این بی‌تدبیری، از یکسو به قاچاق دارو از کشور و از سوی دیگر به رشد بی‌رویه و هشداردهنده‌ سرانه مصرف اقلام مختلف دارویی منجر شده است. این در حالی است که مردمانی که خود یا عزیزانشان گرفتار بیماری‌های صعب‌العلاج می‌شوند، زیر بار هزینه‌های درمان کمر خم می‌کنند.

با این مقدمه، اولین پیشنهاد برای تویع مواهب نفتی، که واجد توامان ویژگی‌های مساوات و عدالت باشد، پوشش سراسری و کامل بیمه درمان برای کلیه ایرانیان است.

برنامه دوم: بیمه بازنشستگی فراگیر

عموم شاغلان کشور، بر اساس قانون، تحت پوشش بیمه‌های بازنشستگی قرار دارند و حق بیمه آنها، بین کارفرما و شاغل تقسیم شده است و به تناوب، به حساب شرکت‌های بیمه‌گر واریز می‌شود. یک راه توزیع عادلانه مواهب نفتی، پرداخت بخشی از حق بیمه بازنشستگی و بیکاری برای کلیه شاغلان کشور است. از این طریق، از یکسو گشایش درآمدی برای شاغلان پدید خواهد آمد و از سوی دیگر، باری از دوش تولیدکنندگان برداشته خواهد شد. به علاوه، از آنجا که صندوق‌های بازنشستگی موظف به سرمایه‌گذاری پس‌انداز اعضا هستند، اطمینان حاصل می‌شود که سرمایه نفت، صرف سرمایه‌گذاری خواهد شد.

روزنامه جمهوری اسلامی مطلبی را تحت عنوان « كري، سخناني براي فرار از تنگنا» در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند که به شرح زیر است:

سخنان تازه "جان كري" وزير خارجه آمريكا درباره فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران و آنچه در حاشيه آن گفته است، اگر موجب تعجب كساني گردد، بايد از اين تعجب دچار تعجب شد. زيرا با مراجعه به سير گفته‌ها و رفتارهاي دولتمردان آمريكائي در روزها و ماه‌هاي اخير كاملاً مشخص است كه آنها اصولاً در شرايطي قرار ندارند كه درباره جمهوري اسلامي ايران، فعاليت هسته‌اي آن و توافق نامه ژنو با زبان تهديد سخن بگويند.

آنچه خبرگزاري‌ها از قول وزير خارجه آمريكا نقل كرده‌اند اينست:

وزيرخارجه آمريكا در داووس گفت: آقاي روحاني، رئيس‌جمهور ايران در اين اجلاس گفت كه ايران قصد ساخت سلاح هسته‌اي را ندارد. ايران از هم اكنون فرصت دارد كه اين كلمات را بدون شك به جهانيان ثابت كند. تهران بايد راستي‌‌آزمايي گسترده را بپذيرد، برنامه‌ها براي ساخت يك راكتور آب سنگين را مي‌تواند پلوتونيوم توليد كند كنار بگذارد و نگراني‌هاي طولاني مدت آژانس بين‌المللي انرژي اتمي درباره فعاليت‌هاي گذشته ايران را حل كند.

او تاكيد كرد كه توافق ژنو برنامه هسته‌اي ايران را به عقب خواهد برد. ضمناً از جان كري اين جمله نيز نقل شده است كه اگر ايران به تعهدات خود عمل نكند، گزينه نظامي مطرح خواهد شد!

درباره محتواي سخنان وزير خارجه آمريكا چند نكته را مورد دقت قرار مي‌دهيم و سپس به چرائي رويكرد وي به اين سخنان خواهيم پرداخت.
نكته اول در مورد ساخت سلاح هسته‌اي توسط ايران است. علاوه بر اعلام آشكار مسئولان ايراني، آنچه براي همه قابل استناد و اطمينان آور است، گزارش‌هاي كارشناسي آژانس بين‌المللي انرژي اتمي است. بازرسان آژانس بارها تمام تأسيسات هسته‌اي ايران را بازرسي كرده و گزارش‌هاي متعددي تهيه نموده و به مدير كل ارائه دادند و مدير كل آژانس نيز رسماً بارها اعتراف كرد كه نشانه‌اي از گرايش ايران به سوي ساخت سلاح اتمي ديده نشده است. اين گزارش‌ها همواره نشان مي‌دادند كه آنچه آمريكا و همدستان غربي واشنگتن درباره فعاليت‌هاي اتمي غيرصلح‌آميز جمهوري اسلامي ايران مي‌گفتند، فقط يك ادعاي سياسي بود كه هيچ پشتوانه‌اي ندارد و هيچكس و هيچ مؤسسه‌اي نتوانسته سندي براي اثبات آن ارائه نمايد. بنابر اين، سخن اخير وزير خارجه آمريكا كه گفته است ايران فرصت دارد به جهانيان ثابت كند قصد ساخت سلاح هسته‌اي را ندارد، كاملاً خارج از چارچوب است، زيرا درحالي كه خود آژانس بين‌المللي انرژي اتمي دليلي بر گرايش فعاليت‌هاي اتمي ايران به سوي ساخت سلاح اتمي دردست ندارد، نوبت به مدعيان مي‌رسد كه ادعاي خود را ثابت كنند، نه ايران كه آمريكا بدون دليل آن را متهم كرده است.

نكته دوم در مورد تأسيسات آب سنگين اراك است كه وزير خارجه آمريكا در سخنان خود ايران را به توليد پلوتونيوم در آن متهم كرده ولي اين اتهام كاملاً بي‌اساس است، زيرا اولاً تأسيسات اراك با اهداف تحقيقاتي و مطالعاتي تأسيس شده و ثانياً دوربين‌هاي آژانس آن را تحت نظر دارند و مسئولان آژانس هر ماه درباره فعاليت اين تأسيسات گزارش مي‌دهند و اين گزارش‌ها نشان مي‌دهد كه هيچ فعاليتي در جهت ساخت سلاح در اين تأسيسات صورت نمي‌گيرد.

سومين نكته به ادعاي وزير خارجه آمريكا مبني بر اينكه توافق ژنو برنامه‌هاي هسته‌اي ايران را به عقب خواهد برد مربوط مي‌شود. اين ادعا از زبان رئيس‌جمهور آمريكا "باراك اوباما" نيز شنيده شده است و همين تكرار نشان مي‌دهد دولتمردان آمريكائي دوست دارند از توافق نامه ژنو به نفع حزب خود استفاده تبليغاتي نمايند. آنها خوب مي‌دانند كه در ايران هيچيك از تأسيسات اتمي تعطيل نشده‌اند و نخواهند شد و همانطور كه دكتر ظريف وزير خارجه جمهوري اسلامي ايران گفته است حتي يك سانتريفيوژ هم نابود نخواهد شد. در موافقت نامه ژنو نيز چيزي كه نشاني از عقبگرد فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران باشد وجود ندارد و از غني سازي 20 درصدي نيز چون مورد نياز نيست داوطلبانه خودداري مي‌شود هر چند فناوري آن كه بومي شده است پا برجا مي‌ماند و از بين رفتني نيست. بنابر اين، حال كه خود دولتمردان آمريكائي مي‌دانند برنامه هسته‌اي ايران با اجراي توافق نامه ژنو به عقب نخواهد رفت، چه اشكالي دارد كه آنها براي استفاده تبليغاتي به نفع خود چنين ادعائي را مطرح نمايند؟

درست در همينجاست كه به چرائي رويكرد وزير خارجه آمريكا در سخنان اخير خود به ادعاهاي بي‌پشتوانه مي‌رسيم.

كاملاً روشن است كه دولت آمريكا اكنون به دلايل داخلي و شرايط بين‌المللي و همينطور با توجه به قدرتمند بودن جمهوري اسلامي ايران، اصولاً امكان استفاده از گزينه نظامي عليه ايران را ندارد. از اين واقعيت، بهتر از همه خود دولتمردان آمريكائي خبر دارند. با اينحال، آنها به چنين اظهاراتي احساس نياز شديد مي‌كنند، زيرا همانطور كه در داخل ايران افراد و گروه‌هائي هستند كه با حل مسأله هسته‌اي مخالفند و ادامه‌دار بودن اين مسأله مطلوب آنهاست، در آمريكا نيز چنين وضعيتي وجود دارد. علاوه بر اين، دولت آمريكا ناچار است پاسخي براي رژيم صهيونيستي و ارتجاع عرب را كه خواهان ادامه مواجهه ايران و آمريكا هستند نيز دست و پا كند. اظهارات جان كري و اوباما، به ويژه سخن گفتن از عقب بردن برنامه هسته‌اي ايران و اشاره به گزينه نظامي، چنين خاستگاهي دارد. جالب است كه رئيس‌جمهور و وزير خارجه آمريكا از يكطرف تلاش مي‌كنند كنگره آمريكا را قانع كنند طرح تحريم بيشتر عليه ايران را كنار بگذارد و از طرف ديگر سخن از عقب راندن برنامه هسته‌اي ايران و گزينه نظامي به زبان مي‌آورند. هر كس با ادبيات سياسي آشنا باشد به راحتي متوجه مي‌شود كه دولتمردان آمريكائي با اين اقدامات و سخنان متضاد، درصدد هستند خود را از تنگنائي كه گرفتار آن شده‌اند نجات دهند، تنگناي ناتواني در مواجهه با ايران قدرتمند. در چنين شرايطي اگر دولتمردان آمريكائي نيازمند ژست گرفتن‌هائي براي مصرف داخلي و منطقه‌اي باشند، ضرري متوجه ما نخواهد شد.



اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار