به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، به نقل از حج، ابولهب و همسرش اُمجميل در مكه همسايه پيامبر بودند. ايشان بعدها از اين همسايگي همواره به بدي ياد ميكرد و ميفرمود: در ميان دو همسايه شرور و آزارگر، ابولهب و عقبة بن ابيمعيط، قرار گرفته بودم كه هر روز كثافات حيوانات را بر در خانهام ميريختند. روزي حمزة بن عبدالمطلب، ابولهب را در حال ريختن كثافات بر در خانه پيامبر ديد و مقداري از آن را برداشت و بر سر خود او ريخت. از آن پس اين آزار كمتر شد. وي از تهمت و افترا نيز براي آزار پيامبر بهره ميبرد. بر پايه گزارشي، روزي پيامبر در مسجد بود و ابولهب سنگي را بالا برد تا به پيامبر بزند. اما دستش در هوا خشك شد و نزد ايشان به تضرع و زاري برخاست و پيمان بست كه اگر او را عفو كند، ديگر ايشان را نيازارد. ولي به محض رها شدن، به ايشان گفت: تو جادوگري توانا هستي.
به نقل ابن عباس، وليد بن مغيره هنگام موسم حج از قريش خواست تا براي جلوگيري از گسترش اسلام در خارج مكه راهي بيابند. هر كس پيشنهادي داشت. ابولهب گفت: من ميگويم او شاعر است. در پاسخ اين تهمت او آيه۴۱ حاقّه/۶۹: {وَمَا هُوَ بِقَولِ شَاعِرٍ…} نازل شد و پيامبر را از آن مبرا دانست. نيز ذيل آيات ۹۴-۹۵ حجر/۱۵ آوردهاند كه ابولهب يكي از مسخره كنندگان بود كه خداوند وعده داد تا پيامبر را از شر آنان نگاه دارد.
پس از آشكار شدن دعوت، پيامبر در موسم حج به منزلگاههاي حاجيان ميرفت يا در بازارهاي عكاظ، مجنه و ذي المجاز آنان را به گونههاي مختلف به اسلام فراميخواند. اما ابولهب همواره در پي وي بود و ايشان را ميآزرد و با شيوههاي گوناگون در ناكام گذاشتن دعوتش ميكوشيد. آوردهاند گروهي كه قصد داشتند براي شنيدن سخنان پيامبر نزد وي روند، براي تحقيق از ابولهب خواستند درباره پسر برادرش با آنان سخن گويد. وي به طعنه گفت: هنوز نتوانستهايم جنون وي را درمان كنيم. پس آن گروه بازگشتند و با پيامبر ملاقات نكردند. در موسم حج كه پيامبر در پي دعوت حجگزاران به اسلام بود، ابولهب به دنبال او ميرفت و ميگفت: اين پسر برادر من است كه دروغ ميگويد و جادو ميكند.
ابولهب در محاصره اقتصادي مسلمانان در شعب ابيطالب، با مشركان همراه شد و تنها فرد از بنيعبدالمطلب بود كه وارد شعب نشد. وي بازرگانان را تحريك ميكرد كه قيمت كالاهايشان را براي مسلمانان بسيار بالا ببرند تا توان خريد از آنان گرفته شود و در تأمين نيازمنديهايشان با مشكل روبهرو گردند. پس از درگذشت ابوطالب، دشمني و آزار قريش فزوني يافت. بر پايه گزارشي، هنگامي كه ابولهب به رياست بنيهاشم رسيد، نزد پيامبر آمد و گفت: به همان شيوه كه در زمان زندگي ابوطالب رفتار ميكردي، رفتار كن. سوگند به لات! تا من زنده باشم، كسي بر تو دست نخواهد يافت. در اين هنگام، ابن عيطله، پيامبر (ص) را دشنام داد و ابولهب به او حمله برد و از پيامبر دفاع كرد. چون اين خبر به ديگر مشركان رسيد، آنان تحريك ابولهب پرداختند تا وي حمايتش را از پيامبر برداشت. برخي محققان به ادلهاي اين گزارش را رد كردهاند. در پي شروع آزار بيباكانه قريش، پيامبر (ص) همراه زيد بن حارثه در اواخر شوال سال دهم بعثت به طائف رفت.
ابولهب در ماجراي دار الندوه نيز حضور داشت كه تصميم به قتل پيامبر گرفتند و بر آن شدند تا مرداني از همه طوايف قريش، از جمله ابولهب، در اين توطئه شركت كنند. پس از وفات ابوطالب، نفوذ ابولهب در ميان بنيهاشم افزايش يافته بود و او رياست بنيهاشم را از آن خود ميدانست. بر اثر دشمني بارز وي با پيامبر، آن اتحاد پيشين كه در ميان بنيهاشم به پشتوانه و حمايت ابوطالب وجود داشت، ممكن نبود. به نقل بسياري از منابع، جبرئيل خبر اين توطئه را به پيامبر داد. ابن سعد آگاهي پيامبر را از طريق شخصي به نام رقيعة بن ابوصيفي دانسته است. در شب موعود ۴۰ نفر از قريشيان خانه پيامبر را محاصره كردند. آنان نخست قصد داشتند همان آغاز شب به خانه پيامبر هجوم برند. بر پايه گزارشي، ابولهب قريش را از حمله شبانه بازداشت. او و دوستانش تا صبح منتظر خروج پيامبر شدند؛ اما صبحگاه فهميدند كه ايشان از خانه بيرون رفته و علي(ع) را به جاي خود خوابانده است. بدين ترتيب، ابولهب و ديگر نمايندگان قريش در اين توطئه ناكام ماندند.
ابولهب در نبرد بدر، نخستين برخورد جدي مسلمانان با قريش، شركت نداشت. گويند: هر يك از قريشيان كه به بدر نرفت، كسي را به جاي خود فرستاد. ولي ابولهب دشمن سرسخت رسول خدا (ص) از اين كار سر باززد. بزرگان قريش به او گفتند: تو از بزرگان و سروران قريش هستي. اگر همراهي نكني، افراد قومت آن را بهانه و دستاويز قرار داده، به جنگ نميآيند. بنا بر اين، يا خود در جنگ شركت كن و يا كسي را به جاي خويش بفرست! ابوجهل كه از اسلام آوردن او بيم داشت، براي تحريك وي سوگند ياد كرد: ما تنها براي حفظ دين تو و پدرانت به خشم آمدهايم و به جنگ ميرويم. گويند: ابولهب از ترس خوابِ خواهر خود، عاتكه، به اين جنگ نميرفت. عاتكه در خواب ديده بود كه مردي در ابطح، كعبه و بالاي كوه ابوقبيس، سه بار فرياد زد: شما تا سه روز ديگر به كشتارگاه خود ميرويد. سپس سنگي را از فراز كوه به زير افكند كه هر بخش از آن به يكي از خانههاي قريش، جز بنيهاشم و بنيزهره، وارد شد. ابوجهل از شنيدن اين خواب بسيار خشمگين بود و ميگفت: نبوت در مردان بنيهاشم كم بود كه زنانشان نيز ادعاي آن را دارند! ابولهب معتقد بود كه خواب عاتكه حتماً محقق خواهد شد. نقل شده كه او در برابر بخشش ۴۰۰۰ درهم كه از عاص بن هشام بن مغيره طلب داشت و او نميتوانست بپردازد، وي را به جاي خويش به اين جنگ فرستاد. گويند: وي اين پول را در قمار از عاص برده بود.
ابولهب هر چند در نبرد بدر شركت نكرد، سرسختانه پيگير اخبار آن بود. خبر كشته شدن قريشيان در بدر هنگامي به وي رسيد كه كنار زمزم نشسته بود. او از برادر زادهاش ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب از چگونگي كارزار پرسيد و چنين شنيد: «چون با مسلمانان روبهرو شديم، آنان هرگونه خواستند، ما را كشتند و اسير كردند. سوگند ميخورم كه مرداني سپيد چهره را ميان آسمان و زمين سوار بر اسبهاي ابلق ديدم كه هيچ چيز ياراي ايستادگي در برابرشان را نداشت. آنان فرشتگاني بودند كه مسلمانان را ياري ميكردند.» ابولهب سخت برآشفت و او را زير ضرب و شتم گرفت. پس از اين روز، ابولهب هفت شب بيشتر زنده نبود. خداوند وي را گرفتار بيماري «عدسه» كرد و او اينگونه هلاك شد. برخي مرگ او را در همان روزي دانستهاند كه خبر شكست بدر به وي رسيد.
دو پسرش دو يا سه شب جسدش را به سبب ترس از مسري بودن بيمارياش بر زمين رها كردند و به خاك نسپردند تا لاشهاش در خانه بدبوي شد. سرانجام مردي از قريش به آنان گفت: شرم نميكنيد كه جسد پدرتان در خانه بدبوي شده و او را به خاك نميسپاريد؟ گفتند: از سرايت اين بيماري ميترسيم. گفت: حركت كنيد و ما هم با شما هستيم. آنگاه از دور مقداري آب بر پيكر وي ريختند و بدون دست زدن به آن، در منطقه بالاي مكه كنار ديواري نهادند و چندان بر آن سنگ ريختند كه زير سنگها پوشيده شد. بر پايه گزارشي، پس از آن كه سه روز جسد وي بر زمين ماند، حمالاني را اجير كردند و او را به خارج مكه بردند و گوري كندند و جسدش را در آن افكندند. ابن بطوطه بعدها قبر او و همسرش را در بيرون مكه و ميان دو كوه ديده است كه تلي از سنگ بر روي آن جمع شده و رسم بر آن بوده كه هر كس از آنجا ميگذشته، به سوي آن قبرها سنگ ميافكنده است. ابن جبير نيز از قبر آن دو در سمت چپ راهي گزارش ميدهد كه به سوي باب العمره ميرود.