سرمقاله روزنامه های کیهان،خراسان،رسالت،وطن امروز و ...را میتوانید در این قسمت بخوانید.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

حسین شمسیان  در مطلبی با عنوان«این مردم همان مردمند»که در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان به چاپ رساند اینگونه نوشت:

در حالی که به بهانه انتخابات اخیر ریاست جمهوری، عده‌ای از مسئولان دولتی از کنار گذاشتن همه تجارب تلخ سیاسی با کشورهایی که سال‌ها در حق مردم ما ظلم و ستم روا داشته‌اند سخن می‌گویند و در حالی که به بهانه تعامل با جهان عده‌ای حتی حاضرند از برخی مبانی و اصول خدشه‌ناپذیر انقلاب هم کوتاه بیایند! و بالاخره در حالی که به گفته رئیس جمهور هنرمند ارزشی و غیرارزشی نداریم و همه و هر چه هست خوب مطلق است، عده‌ای از مقامات دولتی- که به دشمنان این مردم از گل نازک‌تر نمی‌گویند- مردم را مورد توهین قرار داده و به جای وحدت‌آفرینی در داخل، سعی در ایجاد شکاف و انشقاق در صفوف مردم دارند! به مجلس می‌تازند و هر صدای منتقد و دلسوزی را با برچسب افراطی و خشونت‌طلب پاسخ می‌دهند و با حربه عدم درک پیام رأی مردم آنها را می‌نوازند!

این تعارض و دوگانگی از کجا ناشی می‌شود و چه ثمری در پی خواهد داشت؟! بالاخره مردم از  دید این افراد چه هستند و در عمل برای آنها چه ارزشی قائلند؟ رأی و اندیشه مردم تا چه زمانی محترم و پسندیده است؟ تا آن هنگام که جناح سیاسی شما را پشتیبانی و انتخاب کند یا نه! مردم فارغ از این که شما یا دیگری را برگزینند، محترمند؟ سخنان مشاور ارشد رئیس جمهور پرده از بسیاری از حقایق برداشته و پاسخ روشنی به این دست پرسش‌ها می‌دهد منطق این افراد، دقیقا همان منطقی است که چند سال قبل رئیس جمهور آمریکا مطرح کرده بود و می‌گفت «هر که با ما نیست بر ماست»! وقتی 49/5 درصد از مردم کشور به صراحت و بدون هیچ ابهام و ایهامی توسط نزدیک‌ترین فرد به رئیس جمهور مورد توهین قرار می‌گیرند و به بی‌قانونی و طرفداری از خشونت متهم می‌شوند، چه منطقی جز آنچه گفته شد را می‌توان برای آن تصور کرد؟!

در این نگاه مردم وسیله‌اند تا جناح خاص سیاسی به قدرت برسد. پس اگر این وسیله! به وظیفه‌ای که جناح خاص برای آن تعریف کرده است عمل نکرد مستحق هر نوع توهین و تحقیر است! فراموش نکنیم این سخن- و موارد مشابه که در مدت اخیر زیاد شنیده شده- از اردویی به گوش می‌رسد که پیش از این سال‌ها نظام را- و نه یک دولت خاص را- به تقسیم مردم به شهروند درجه یک و درجه دو متهم می‌کرد! سال‌ها از تبعیض‌های ناروا سخن می‌گفت و سال‌ها دم از مردم‌سالاری می‌زد و خود را یگانه گروه معتقد و متکی به مردم‌ می‌دانست و حتی برای این کار به اردوکشی خیابانی و به‌کارگیری اراذل و اوباش به جای مردم و آتش زدن سطل زباله‌ها دست زد!

اکنون همان‌ها هر که را که به تفکر و نامزد خاصی رأی نداده بی‌قانون می‌دانند حتی اگر این «هر که» نیمی از مردم کشورمان باشند! به واقع اگر در گذشته چنین سخنی توسط یک مقام رده چندم دولتی گفته می‌شد، رسانه‌های زنجیره‌ای شما چه گلویی چاک می‌کردند و چه فریاد وا مردمی سر می‌دادند!؟ و امروز چه شده که قبیله‌گرایی سیاسی، آنها را از عمل و حتی تظاهر به پایبندی به شعارهای پیشین بازداشته است؟ آیا در عقیده‌تان راجع به مردم تجدید نظر کرده‌اید یا نه براساس مستنداتی واقعا نیمی از مردم را ضد قانون می‌دانید؟!
واقعیت این است که هیچ اتفاق تازه‌ای نیفتاده است! این سخن هم حرف نویی نیست و این اردوگاه از این گونه سخنان فراوان دارد! در دوره اصلاحات همین افراد مردم را با وقاحت و بی‌پروایی «لشکر قابلمه به‌دست» معرفی کردند و در توهینی آشکار مدعی شدند که اگر «مرگ موش» هم توزیع بشود مردم در صف می‌ایستند!

 آنها که تا دیروز برای حفظ شأن مجلس- که البته والا و بالاست و باید حفظ شود- به دروغ اشک تمساح می‌ریختند و فریاد می‌زدند و گلایه می‌کردند که دولت نسبت به مجلس بی‌مهری می‌کند و مجلس را در رأس نمی‌داند امروز، عصاره فضائل ملت در نظرشان آنقدر بی‌ارزش و بی‌مقدار است که سودای تغییر قانون و امکان انحلال مجلس منتخب مردم توسط رئیس جمهور را دارند! آنها که دیروز عده‌ای از نمایندگان مردم را  وکیل‌الدوله! می‌نامیدند و نماینده آزاد و مردمی را کسی می‌دانستند که دائم در حال درگیری و نزاع با دولت باشد، امروز از چند سؤال به‌حق نمایندگان و هشدار درباره چند تخلف آشکار و انحراف خطرناک آنها به تنگ آمده‌اند و برای نمایندگان خط و نشان می‌کشند و از حالا برای انتخابات آینده برنامه‌ریزی می‌کنند و نقشه می‌کشند تا مجلسی همسو با دولت- و به تعبیر دیروز خودشان وکیل‌الدوله- تشکیل دهند! اینها گوشه‌ای از اعتقاد و باور این جناح نسبت به مردم است که هنوز در ذهن و خاطر مردم باقی است و بالاترین سند دروغگویی مدعیان حمایت از مردم، فتنه 88 بود که رأی تاریخی و بی‌نظیر مردم را برنتافتند و به خوش‌رقصی برای آمریکا و اسرائیل پرداختند و امروز هم بی‌شرمانه و با رأی همان مردم به رئیس جمهور محترم، رنگ عوض کرده و در پوستینی جدید خود را حامی رئیس جمهور جا زده و دوباره بر مناصب دست پیدا کرده و به جای قدرشناسی از ولی‌نعمت‌های خود، توهین به آنها را پیشه خود کرده‌اند!

همین تفکر بود که تا دیروز حضور مردم در سفرهای استانی را علامت گرسنگی مردم می‌دانست و آن را به «رقص دلفین‌ها» برای کسی که برایشان غذا می‌انداخت تشبیه می‌کرد و هر حرکتی که مردم در آن حضور داشتند و از ایمان و عشق مردم شور و نشاط می‌گرفت «پوپولیستی»، سازمان‌دهی شده و خالی از عقلانیت می‌دانست و حضور در جمع مردم را بی‌ثمر و عوامفریبی! همان‌ها که تا دیروز معتقد بودند به جای رفتن به این شهر و آن شهر، می‌توان در مرکز با نخبگان نشست و مسائل را حل کرد، امروز سفر استانی دولت را- که کاری خوب و پسندیده و ضروری است- از منظر دیگری تفسیر می‌کنند و همه حرف‌های دیروزشان را به طاق نسیان و فراموشی کوفته‌اند! امروز هر کاری خوب است و استقبال‌ها «خودجوش» و مردمی!

اما چه خوب است صاحبان این تفکر- که در اصل تفکری نیست جز موج‌سواری سیاسی- یک بار برای همیشه تکلیف خود را با واژه «مردم» روشن کنند و بگویند مردم تا کجا و تا چه اندازه برای آنها اهمیت دارند؟ آستانه تحمل رفتار مردم برای آنها تا کجاست چه وقت مردم ارزشمندند و چه وقت بی‌ارزش؟ از نظر آنها این مردم همان مردمی‌اند که امام راحل رأی آنها را میزان می‌دانستند یا نه رأیشان وقتی میزان است که آنها را بر مسند بنشاند!؟ اصلا نسبت شما با رئیس جمهوری که با رأی مردم انتخاب شده و خود را خدمتگزار مردم می‌داند چیست؟! شما در لوای کسی جمع شده‌اید که بالاترین توفیق خود را انتخاب توسط مردم و بالاترین فخرش را برآمدن از عهده امانت مردم می‌داند پس چگونه این همه تضاد در دیدگاه و مشرب شماست؟! یقیناً این همه دورویی و پنهان کردن نیات درونی و تظاهر به رفتار و عقیده‌ای دیگر از نگاه تیزبین مردم پنهان نمی‌ماند.

ستون یادداشت اول روزنامه تهران امروز را میخوانید که به مطلبی با عنوان«شانس ضعیف ایران در ژنو2»نوشته شده توسط حشمت‌الله فلاحت‌پيشه اختصاص یافت:


لغو دعوت از ايران براي حضور در ژنو 2 به همان اندازه خبر ساز بود كه اصل دعوت از ايران براي حضور در اين نشست. چرا كه از همان ابتدا برخي كشورهاي پرنفوذ مانند آمريكا موافق حضور ايران در اين نشست نبودند و كشورهايي مانند عربستان هم تمام تحركات را به كار گرفتند تا ايران در اين نشست حاضر نشود. اين در حالي بود كه نيروهاي تكفيري حاضر در سوريه و برخي مخالفان تندرو دولت سوريه هم تمايلي به حضور ايران در اين نشست نداشتند و همين مخالفت‌ها هم نشان مي‌داد كه دعوت از ايران براي اين نشست راهي سخت و ناهموار است.

شايد به همين دليل بود كه اصل دعوت از ايران بسيار خبرسازتر از لغو بود. بررسي مجموعه پارامترهاي موثر در بحران سوريه نشان مي‌دهد كه موضوع لغو دعوت ايران براي حضور در كنفرانس ژنو 2 تا حد زيادي قابل پيش‌بيني بود، گرچه اين احتمال نيز وجود داشت كه در شرايط كنوني طرفداران ديپلماسي بتوانند مواضع خودشان را برطرفداران خشونت غلبه دهند. شكي نيست كه بانكي مون يكي از پخته‌ترين ديپلمات‌هاي دنياست و به‌دنبال پيدا كردن كليد ديپلماتيك براي مسائل است منتها در طرف مقابل كساني به‌دنبال پيشبرد خشونت هستند و همين خشونت گرايان هم كار را پيچيده كرده‌اند.

دعوت بان كي مون از ايران براي شركت در كنفرانس ژنو بر مبناي واقع بيني دبير كل سازمان ملل صورت گرفت چراكه ايران از معدود بازيگران سوريه است كه طرحي كاملا ديپلماتيك را براي رفع بحران سوريه ارائه داده است كه اگر به آن توجه مي‌شد بسياري از مشكلات حل مي‌شد اما تا اينجاي كار تندورها موفق به غلبه بر واقع بيني سازمان ملل شده‌اند.طرح ايران براي سوريه كه به روز هم هست، بر چهار گام تدوين شده است.

در اين طرح گام اول اعلام آتش‌بس در نظر گرفته شده است،گام دوم پذيرش راهكار مذاكره خواهد بود و در گام سوم پذيرش صندوق راي به عنوان فصل الخطاب و در نهايت گام چهارم پايان دادن به فرقه‌گرايي و اقدامات تروريستي در سوريه در نظر گرفته شده است.همان‌طور كه شاهد هستيم در اين طرح منافع ايران وجود ندارد و تنها منافع سوريه و منطقه خاورميانه در نظر گرفته شده است.اما چيزي كه وجود دارد اين است كه چون حضور ايران به عنوان پيشبرد نگاه و طرح‌هاي ايران جلوه مي‌كرد مورد مخالفت قرار گرفت. يكي از دلايلي كه ايران معتقد است ژنو 2 دچار همان شكستي خواهد شد كه ژنو يك به آن مبتلا شد نيز همين عدم توجه به راهكارهاي ايران است.گروه‌هايي كه جنگ فرقه‌اي و تروريستي راه انداخته‌اند از مخالفان حضور ايران در كنفرانس سوريه هستند چرا كه منافع اين گروه‌ها در تداوم اقدامات تروريستي است و به‌دنبال منطقه امني براي تروريست‌هاي خود مي‌گردند.

در طرف ديگر اين مخالفت برخي لابي‌هاي آمريكايي مرتبط با صهيونيست‌ها قرار دارند.اين گروه‌ها به‌دنبال برهم زدن تكنيك مقاومت در منطقه هستند و سعي مي‌كنند ساز و كار را به سمت اختلاف بين مسلمانان پيش ببرند.به همين دليل اگر ايران در اين كنفرانس حضور پيدا مي‌كرد با نگاه مقاومتي ظاهر مي‌شد. آمريكايي‌ها تلاش مي‌كردند ايران در ژنو حضوري حاشيه‌اي داشته باشد در صورتي كه ايران از موضع استغنا و بي‌نيازي و در قالب 2 اصل پايمردي و مساعي جميله وارد حل بحران سوريه شده است. با اين اوصاف ژنو 2 تكرار ژنو يك خواهد بود، يعني شكل‌گيري راهكاري همراه با خشونت كه مشكل مردم سوريه را حل نخواهد كرد و به ضرر آنها خواهد بود.در حالي‌كه اگر موضع دولت كنوني سوريه به راي گذاشته شود در نتيجه خواهيم ديد مردم سوريه خواهان بازگشت به ثبات هستند.

دکتر حامد حاجی حیدری مطلبی را با عنوان«کار فرهنگي براي اقتصاد مقاومتي»در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رساند که به شرح زیر است:

عدم توازن گسترده در خلأ "کار فرهنگي"‏ ما با نسل‌هاي گذشته، اين تفاوت را داريم که اختلاط فرهنگي پيدا کرده‌ايم. يعني يک فرهنگ نيرومند عارضي، از نقطه عزيمتي غير از موقعيت بومي ما، به ما رو آورده و نتوانسته‌ايم راه را بر آن ببنديم، و کم و بيش مقهور آن شده‌ايم. منظور از "مقهور"، آن است که طبقه متوسط شهري ما که بيشتر آماج اين فرهنگ بوده است، کم و بيش، به مصرف‌کننده تکنولوژي و اخلاق اين فرهنگ مهاجم بدل شده است. نکته آن است که در گذشته، فرهنگ، چه خوب بود و چه بد، چه کم و چه زياد، روال طبيعي خود را مي‌پيمود، و تا حدي با توازن ميان نياز مادي و معنوي تنظيم مي‌شد. هجوم انديشه تکنيکي و افزايش اشتهاي مادي که ذهن بومي، ظرفيت پذيرش آن را به اين سرعت نداشته، اختلال‌هايي ايجاد کرده است. در ميان برخورد دو فرهنگ، سال‌هاست که ما در کشاکشيم، بي آن که هنوز هيچ اقدام مؤثري براي خروج از اين برزخ صورت گرفته باشد. در کل، لازمه حل اين مسئله، وجود يک فرهنگ جانشين و يک پاسخ فرهنگي به مسائل تکنولوژي جديد است؛ فرهنگي که با مقتضيات تکنولوژي جديد بخواند، بي آن که غربي مآب باشد. حدود ارزش‌ها بايد معين گردد، تا فرهنگي از آن بيرون آيد که مردم را به سوي بهزيستي نويد دهد.

‏از اين قرار، دو شهر تهران و کرج، ميزبان اصلي اين طبقه متوسط شهري شده‌اند. تهران و کرج شامل افرادي شده‌اند که بسيار کم تجربه و بي‌تاريخ به نظر مي‌رسند. آن‌ها آماج اصلي تحول فرهنگي صنعت هستند. طبقه متوسط شهري در تهران و کرج، عمدتاً مهاجرند و در اين دو کلان‌شهر دنبال حداقل‌هاي زندگي گشته‌اند؛ اين وضعيت گذرا و ضعف ارتباط با خويشاوند و زيستگاه بومي، آن‌ها را به پايه‌هاي فرهنگي خود در مبدأ بي‌اعتنا کرده است؛ آن‌ها مشغول حل مسائل عميق اقتصادي خود در اين ابرمتروپل‌ها هستند و کمتر به فعاليت‌هاي اجتماعي و ارتباطي مي‌پردازند.

حس طبقه متوسط ما گويي نسبت به هر محرکي مگر رفاه کند شده است، و اين روحيه آن‌ها به ساير لايه‌ها سرايت پيدا مي‌کند و به تابلوي فرهنگ کشور تبديل مي‌شود. تعيين کنندگي رأي طبقه متوسط شهري، عملاً اصحاب فرهنگ و سياست و اقتصاد را يکپارچه به سمت اداي مضامين رفاه‌طلبي کشانده است که آشکارا متناقض و نامعقولند. مغز ماجرا اينجاست که شرايط فرهنگي و مدني و سياسي و اقتصادي امروز، در شناخت و پي‌گيري آرمان‌ها اساساً بي‌استعداد است، چرا که به يک زندگي معمولي اينجا و اکنوني دل مي‌بندد.

‏کيفيت زندگي هم در بخش صنعتي‌تر شده جامعه ما، در کلان‌شهرها و خصوصاً در تهران و کرج، به زوال رفته است، و ريشه اصلي اين تقليل سطح زندگي، از دست رفتن بعد اجتماعي زيست بشري است. مهم‌ترين ويژگي زندگي تکنولوژيک جديد را بايد در فربه ساختن فرديت‌هايي که مي‌توانند بي‌نياز و بي‌ارتباط با ديگران به زيست نحيف فردي خود ادامه دهند، جست. اين انسان جديد از دنيا تنها يک زندگي مرفه مي‌خواهد که با ساز و کارهاي فني جديد، اميدوار است که بي مدد ديگران بتواند آن را دريابد و ادامه دهد. او خود را از ساير انسان‌ها منفصل و بي‌نياز مي‌شمرد.

 ولي واقع آن است که انسان، لااقل يک حيوان اجتماعي است. بي‌جامعه مي‌ميرد. انسانيت او مي‌ميرد. منشأ ناخشنودي و اضطراب مبهمي که مردمان امروز حس مي‌کنند، تنهايي است. کيفيت زندگي در طبقه متوسط شهري، با تغيير رئيس جمهور و افزودن رفاه و رفع تحريم و... درست نمي‌شود. تنها با تأييد مجدد وحدت فرد و جامعه بهبود خواهد يافت و اين وحدت هنگامي تحقق مي‌يابد که افراد به دنبال آرماني بروند که آنان را فراتر از فرديت صرف قرار دهد. فرهنگ، تنها پادزهر سموم زندگي صنعتي است. بايد ارزش‌هاي اصولي زيست بشري را در قالب فرهنگي که معناي شرافت و فضيلت و عظمت و هماهنگي و تقارن و وقار و شجاعت و متانت و حکمت را احيا کند، و بدين ترتيب، آرمان‌هاي مشترکي را سازمان دهد، احيا کرد.

  ‏به حکم "وَلْتَکن مِّنکمْ أُمَّةٌ يدْعُونَ إِلَى الْخَيرِ وَيأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَينْهَوْنَ عَنِ الْمُنکرِ وَأُوْلَـئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ" (آل‌عمران/104)، اتاق فرمان‌هاي متعدد و متکثري براي تشخيص و تصميم و اقدام نيرومند در نقاط بحرانزاي فرهنگ ضروري است. بسيج نيروها در امر به معروف و نهي از منکر، به معناي جستجو و حل حکيمانه مسائل فرهنگي ضرورت دارد. پراکندگي و پاره پارگي جامعه، نتيجه غيبت اراده‌ها در امر فرهنگي و تمرکز بر امر سياسي و اقتصادي است. بايد مجدداً همچون سال‌هاي آغازين انقلاب، به توليد وسيع و فراگير راه‌حل‌هاي فرهنگي، نه فقط براي حل مسائل فرهنگي، بلکه به توليد راه‌حل‌هاي فرهنگي براي حل مسائل اقتصادي و سياسي همت گماريم (همراه با برداشت‌هايي از متيو آرنولد، محمد علي اسلامي ندوشن، و لزلي جانسن).

سیروس محمودیان ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز را به مطلبی با عنوان«ضرورت عذرخواهی از محضر ملت»اختصاص داد که در زیر میخوانید:

1- اخیرا برخی از اطرافیان و مشاوران رئیس‌جمهور با لحن بسیار گزنده، حاشیه‌ساز و تفرقه افکنانه زبان به ملامت ملت می‌گشایند که در نوع خود بی‌سابقه بوده و ماهیتا جای تاسف و تعجب بسیار دارد. در حقیقت این اشخاص که موجودیت سیاسی - اجتماعی خویش را مدیون همین ملت هستند با نگاهی ملامت‌گر و کینه‌آلود به بهانه‌های متنوع نامشروع سعی دارند وجاهت این ملت نجیب را مخدوش کنند.

2- توهین و افترا به نمایندگان این ملت در مجلس شورای اسلامی بخش دیگری از فرآیند تخریبی این رفتارهای هتاکانه را شکل می‌دهد. این افترا‌های هتاکانه به قدری دور از شأن و جایگاه تمدنی– اعتباری این ملت است که با هیچ توجیه سیاسی نمی‌توان این هتاکی‌ها را رفع و رجوع کرد.

3- قانون‌گریز نامیدن جمع کثیری از این مردم به بهانه رای ندادن به حسن روحانی، رفتار زشت و ناجوانمردانه‌ای است که اخیرا مشاور ارشد حسن روحانی مطرح کرده است. نگاهی گذرا بر متن سخنان اکبر ترکان نشان می‌دهد این اظهارات ایجاد جنجال‌های سیاسی در ایران را هدف قرار داده است. ترکان مدعی است «شما فكر نكنيد يك نفر در مملكت وجود دارد كه مي‌گويد من قانون را قبول ندارم بلكه اين يك جريان مشخص بود كه مي‌گفتند ما قانون را قبول نداريم. اكنون 5/49 درصد آرا را شامل مي‌شوند. اين 5/49 درصد آرا كساني بودند كه در مقابل جرياني كه مقابل قانون ايستاد سكوت كردند. اين 5/49 درصد سكوت كردند و نگفتند تو بي‌جهت فكر كردي كه مي‌تواني قانون را قبول نداشته باشي.» به راستی رئیس‌جمهور پاسخی برای این اهانت‌های مشاور ارشدش دارد؟ نظر ایشان درباره مقابله 5/49 درصدی ملت با قانون چیست؟ به هر شکل سکوت رئیس‌جمهور درباره این سخنان فاقد توجیه بوده و مایه تاسف و تاثر است.

4- اکبر ترکان در برنامه تلویزیونی شناسنامه درباره انتخابات 88 مدعی می‌شود « در این انتخابات برای مهندس میرحسین موسوی فعالیت داشتم... من شهادت می‌دهم که در این انتخابات تخلف اتفاق افتاد»، نگاهی مجدد به توصیه‌ها و فرمایشات مقام معظم رهبری نشان می‌دهد این کلام مشاور ارشد روحانی در تعارض آشکار با منافع ملی و امنیت داخلی و خارجی کشور است. طبعا انتصاب چنین شخصی به مشاورت رئیس‌جمهور مایه نگرانی است و لازم است روحانی نسبت به تغییر رویه موجود یا اصلاح نگاه‌ تخریبی و بیمارگونه ایشان اقدامی عاجل به‌عمل آورد.

5- سازمان‌یافته دانستن فعالیت‌های نظارتی نمایندگان مجلس و به کار بردن لفظ اهانت‌بار «80 نماینده مجلس جریان اخلال در امور دولت را برعهده دارند» نه‌تنها اهانت به شأن مقننه‌ای و نظارتی مجلس است بلکه اهانتی زیانبار به مردمی است که این اشخاص افتخار نمایندگی آنان را در مجلس شورای اسلامی برعهده دارند. بی‌شک طرح تهمت مدیریت مجلس توسط 80 نفر توهین به 70 میلیون ایرانی است. آشکار است مجلس شورای اسلامی مایه افتخار و اقتدار نظام جمهوری اسلامی ایران است. شانتاژ سیاسی، جنجال‌آفرینی وتلاش برای واداشتن نمایندگان مجلس شورای اسلامی به موضع‌گیری علیه دولت و اعمال فشار به نمایندگان برای امتناع از عمل به وظایف قانونی، خیانتی آشکار است که از سوی مرکزی مشخص مکررا دامن زده می‌شود.

6- رئیس‌جمهور فارغ از میثاقی که با ملت بسته است اساسا خود را رئیس‌جمهور 70 میلیون ایرانی می‌نامد. طبیعی است ایشان با جدیت و غیرت هر جا به شأن و هویت احدی از این ملت اهانت شود باید از خود واکنش نشان دهد. توهین به نیمی از ملت ایران و قانون‌گریز نامیدن آنها به اتهام رای ندادن به حسن روحانی گناه نابخشودنی است که مشاور ارشد روحانی با اهداف خاصی که شاید ریشه در انتخابات آتی مجلس شورای اسلامی دارد، مرتکب آن شده است. عقل و انصاف حکم می‌کند روحانی با شجاعت از محضر ملت ایران بابت این نوع هتاکی‌های سازمان یافته عذرخواهی کند.

7- رئیس‌جمهور طبق اصل یکصد و بیست و یکم در پیشگاه قرآن کریم و در برابر ملت ایران به خداوند قادر متعال سوگند یاد کرده است پاسدار مذهب رسمی و نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی کشور باشد و خود را وقف خدمت به مردم و اعتلای کشور، ترویج دین و اخلاق، پشتیبانی از حق و گسترش عدالت کند و از هرگونه خودکامگی بپرهیزد و از آزادی و حرمت اشخاص و حقوقی که قانون اساسی برای ملت شناخته است حمایت کند. بدیهی است رئیس‌جمهور به واسطه این سوگند تکلیف شرعی- قانونی دارد در مقابل موج سهمگین جدیدا راه‌اندازی شده توهین به ملت سکوت نکرده و قاطعانه با مسببان این رفتار زشت برخورد قانونی کند.

8- براساس اصل 113 قانون اساسی مسؤولیت اجرای قانون اساسی و ریاست قوه مجریه جز در اموری که مستقیما به رهبری مربوط می‌شود، برعهده رئیس‌جمهور است و ایشان عینا مسؤول هیات دولت بوده و طبعا باید جوابگوی عملکرد همکاران هیات دولتی‌اش باشد. بر این اساس توقع عمومی ملت این است که رئیس‌جمهور ضمن مهار جریان در حال پردازش اهانت به ملت از عمومیت‌یابی توهین به ملت از سوی عوامل دولتی پیشگیری کرده و مانع از حاکمیت این جریان خزنده در مناسبات دولت با ملت شود.

روزنامه خراسان مطلبی را با عنوان«لغو دعوت از ايران براي سرپوش گذاشتن بر اختلافا»به قلم صباح زنگنه در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:

بان کي مون دبير کل سازمان ملل به فاصله 24 ساعت ازاعلام دعوت رسمي ايران به نشست ژنو اين دعوت را پس گرفت. آن چه که طي چند روز گذشته در ارتباط با دعوت از ايران اتفاق افتاد حکايت از نا به ساماني و عدم امکان رسيدن به توافق جدي درباره سوريه است. به طور حتم دبيرکل سازمان ملل زماني از جمهوري اسلامي ايران دعوت به عمل آورده که نظر مثبت آمريکا و سوريه را در اين باره در دست داشته است و به علاوه جمع بندي از رويدادهاي منطقه رخ داده او را به اين نتيجه رسانده بود که دعوت از ايران مفيد، موثر و سازنده خواهد بود. اما پس گرفتن اين دعوت نشان از اين مي دهد که منطق واحدي بر اين اجلاس حاکم نيست و به نظر مي رسد بهانه اي بوده تا روي عدم توافق گروه هاي معارض را سرپوش بگذارد و اگر مشکلي هم در اجلاس پيش آيد به بيرون درز نکند. در حالي که اگر هدف کشورهاي فرامنطقه اي و منطقه اي و گروه هاي مخالف سوريه رسيدن به آرامش، صلح وتوافق است، مي بايست از ظرفيت و توان جمهوري اسلامي در اين راه استفاده مي شد. به نظر مي رسد در اين مقطع آمريکايي ها به دنبال جلب رضايت عربستان هستند در غير اين صورت با اقدام دبيرکل سازمان ملل يعني دعوت از ايران که هم‌راستا با روش هاي ديپلماتيک است مخالفت نمي کردند. در اين باره که چرا توافق هاي ژنو ۱ نمي تواند پايه نشست ژنو ۲ باشد بايد گفت که از آنجايي که يکي از موادي که در آن آمده مصادره به مطلوب بود و آن هم تشکيل يک دولت موقت و يا دولت انتقالي، در حالي که نيروهاي درگير در سوريه سوري نيستند و نيروهايي هستند که از کشورهاي اروپايي و کشورهاي عربي و با حمايت هاي عربستان و آمريکا اداره مي شوند با چنين وضعيتي تشکيل دولت انتقالي بي معني است.

درباره نتايج اجلاس پيش رو بايد گفت با توجه به اينکه معارضان خواسته هاي خود را بارها مطرح کرده اند با تکرار اين خواسته نتيجه اي از اين اجلاس حاصل نخواهد شد. چشم‌انداز مثبتي براي اين اجلاس وجود ندارد چرا که معارضان متحد نيستند و ده ها گروه از معارضان حذف شده اند و با حداقل نيرو در اين کنفرانس شرکت کرده اند. علاوه بر اين گروه هاي مسلح اين بحران با يکديگر نيز درگير هستند و هيچ توافق مشخصي بين آن ها وجود ندارد. آن ها با طرح شرايط غيرقابل تحقق سعي در خريدن زمان دارند. کشورهاي شرکت کننده و يا غايب در اين اجلاس براي سنجش ميزان اعتبار معارضان حاضر در اين اجلاس مي توانند يک سوال واحد طرح کنند و از آن ها خواسته شود که اين تأثير را با يک روز اعلام آتش بس نشان بدهند. اگر در اين موضوع موفق بودند ارزش مذاکره با آن ها وجود دارد. احتمال محقق شدن اهداف اين اجلاس با شرايط موجود بسيار کم است. هنوز ابعاد مسائل مشخص نيست به نظر مي آيد آمريکا و روسيه فقط قصد دارند که اين اجلاس به هر قيمتي تشکيل شود به همين دليل هم اجلاس برگزار مي شود حتي پيش بيني مي شود که شايد در اين اجلاس به نتايجي بيش از اجلاس ژنو ۱ دست پيدا نکنند. از سوي ديگر طبق اخبار رسيده با توجه به تزريق سلاح هاي کشتار جمعي و سلاح هاي مدرن توسط آمريکا و فرانسه و سوريه و لبنان هدف اين کشورها ادامه جنگ و درگيري و به دست آوردن امتيازهاي نظامي در صحنه هاي درگيري است. بنابراين اين اجلاس به نتيجه اي نخواهد رسيد و بايد انتظار گسترش درگيري ها در نتيجه تأثير آمريکا، فرانسه و عربستان سعودي با حمايت از گروه هاي تروريستي راداشته باشيم اگر چه احتمال حمله نظامي آمريکا به سوريه بسيار پايين است چرا که با انهدام سلاح هاي شيميايي سوريه به اهداف خودش در آن مقطع رسيده است.

در عين حال از يک منظر ديگر شايد بتوان گفت : عدم حضور ايران در ژنو ۲ هيچ تأثيري در نتايج احتمالي آن ندارد زيرا قرار است شرکت کنندگان در اين اجلاس به توافق برسند بنابراين کشوري که در اجلاس حضور ندارد نمي تواند در موفقيت يا شکست اجلاس نقشي داشته باشد. مسئوليت شکست يا موفقيت و يا توسعه جنگ و درگيري متوجه کشورها و گروه هايي است که از عدم رسيدن به توافق براي حل مسالمت آميز بحران سوريه بهره مند مي شوند.



محمدعلي وکيلي مطلبی را با عنوان«يک توافق و چند قرائت!»در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:

پس از کش و قوس‌هاي ده ساله در پرونده هسته اي در نهايت ساعت 3 بامداد سوم آذر، ايران و 1+ 5 به يک توافق دست يافتند. مطابق اين سند ظرف شش ماه ايران به عنوان گام مقدماتي در راه رسيدن به توافق نهايي، مي‌بايست محدوديت‌هايي را بپذيرد و غرب نيز متعهد به تعليق برخي تحريم‌ها و توقف قطار تحريم‌هاي جديد گرديد.

 اين توافق از ديروز با اقدام اوليه دو طرف کليد خورد. حالا عده اي در ايران بر اساس قرائت خود از متن توافق، روز سي ديماه را ( شروع توافقنامه) به عنوان سياه ترين روز هم رديف روزهايي چون 28 مرداد و 17 شهريور و 16 آذر سال 32 نامگذاري مي‌کنند و حکم همان ايام را بر اين روز جاري و ساري مي‌دانند و عنوان عزا براي آن انتخاب کرده اند و بانيان را خائن و وطن فروش لقب مي‌دهند.

در روي ديگر سکه، بخش مهمي از مسئولان سياسي و طيف گسترده اي از مردم (در نتيجه اعتماد به مسئولان) آنرا يک پيروزي و شروع موفقيت‌هاي ايران بحساب مي‌آورند و اين روز را نقطه عطف در برون رفت از شرايط نامطلوب تصوير مي‌کنند. اينکه کدامين از اين قرائت‌ها درست و نتايج آن براي کشور چه خواهد بود نيازمند مرور زمان و سپري شدن دوره راستي آزمايي غرب در ظرف شش ماه آينده مي‌باشد. بي شک اگر غرب بر تعهدات خود باقي نماند و بر طبل مطالبات حداکثري بکوبد، حرف و قرائت گروه اول به کرسي مي‌نشيند و زمينه براي باور عمومي به آنچه آنان مدعي اند فراهم مي‌آيد. اما اگر آنچنانکه در گام اول شاهد بوديم طرفين بر اجراي توافق صادق باشند، زمينه براي انزواي فاتحه خوانان فراهم مي‌شود.

آنچه از متن سند تا کنون منتشر شده و در تفسير مشترک ديپلمات‌ها مورد تأييد قرار گرفته اين است که توافق نه به دلخواه، که جزو مقدورات شرايط کنوني بوده است به عبارتي توافق صورت گرفته دلخواه طرفين نيست. طرف غربي خواهان حذف کامل چرخه توليد هسته اي و کاهش سانتريفيوژها به کمتر از پنج هزار مي‌باشد. خواسته طرف ايراني حذف تمام تحريمها در مقابل تعليق غني سازي 20 درصد بود ولي اين خواسته‌ها دربازي برد – برد بي معني و غير واقعي مي‌نمود. واقعيت اينکه آنچه بدست آمده با آنچه مطالبه طرفين بود فاصله دارد طرح مطالبات حداکثري در بازي برد – برد غير قابل دستيابي بود. بن بست چندين ساله و تداوم زنجير تحريمها به دليل پاي فشردن بر مطالبات حداکثري بود.

 با تغيير رويکرد از بازي برد – باخت به بازي برد – برد به عنوان راهبرد دولت تدبير، امکان توافق و بن بست شکني فراهم آمد. اما اين توافق مطابق عين خواسته و پيروزي مطلق براي هيچکدام از طرفين بحساب نمي‌آيد در راهبرد برد-برد مفهوم شکست بي معني است. بر اين اساس عَلَم و ُتَل بپا کردن و پرچم عزا به دست گرفتن، تشويش افکار عمومي و همچنين تلاش براي خالي کردن دل مردم نه با جوانمردي سازگار است و نه مطابق مصالح ملي است. اين توافق از نقطه نظر خواسته مردم و هزينه‌هاي صورت گرفته بي اشکال نيست اما اين توافق با تجربه گذشته و واقعيت‌هاي جاري در مناسبات قدرت بهترين مي‌باشد. قرائت‌هاي دلخواهانه از سند‌هاي بين‌الملل جزو بازي‌هاي سياستمداران مي‌باشد و الا سندهاي بين‌المللي ظرفيت قرائت‌هاي حقوقي کش دار را ندارد. ممکن است ديپلمات‌ها براي مصارف داخلي تفسير‌هاي ساختگي از اسناد ارايه نمايند ولي نگارش اسناد بين‌الملل آنقدر دقيق و حقوقي است که گاهي دعوا براي انتخاب يک واژه ماهها به طول مي‌انجامد. پس اين همه هياهو بر سر يک متن بين‌المللي جزو بازيهاي غير رسمي و غير مفيد و به هدف مصارف داخلي صورت مي‌گيرد چنانچه مدعيان عزاي عمومي در داخل اگر در زمان حاکميت خود به چنين توافقي دست مي‌يافتند آنرا به عنوان فتح الفتوح و خود را قهرمانان ملي نام مي‌گذاشتند. اما چون اين اقدام توسط رقيب انجام پذيرفته نام خائن بر آن گذاشته اند و آنرا در نقطه مقابل منافع ملي تفسير و تعبير مي‌کنند.


مطلبی که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله خود با عنوان«مناطق آزاد و چنبره بي‌تدبيري‌ها» و به قلم حسن خیاطی به چاپ رساند به قرار زیر است:

بان كي مون دبيركل سازمان ملل در كمتر از 24 ساعت پس از دعوت از جمهوري اسلامي ايران براي شركت در كنفرانس ژنو 2 كه پيرامون بحران سوريه برگزار مي‌شود، اين دعوت را با فشار مقامات آمريكايي پس گرفت. هر چند وي دلايل اين باز پس‌گيري را اظهارات و مواضع داخلي در ايران عنوان كرده ولي كاملاً آشكار است كه اين سخنان را تنها در مقام توجيه عملكرد غيرمنطقي بر زبان جاري كرده و اقدام او دلايل پشت پرده ديگري دارد كه شهامت اعتراف به آن دلايل را در خود نمي‌بيند. اين اقدام دبيركل سازمان ملل با اساسنامه اين سازمان جهاني كه آن را مستقل مي‌داند و تصريح مي‌كند كه نبايد از هيچكس و هيچ دولتي دستور بگيرد كاملاً در تضاد است.

دبيركل سازمان ملل در سخناني به هنگام اعلام خبر دعوت از ايران به كنفرانس ژنو 2 مدعي شده بود طي روزهاي گذشته چندين بار با وزير امور خارجه جمهوري اسلامي ايران صحبت كرده و ايران اعلاميه ژنو 1را به عنوان اساس كنفرانس ژنو 2 پذيرفته و متعهد شده "نقشي مثبت و سازنده" در سوريه ايفا نمايد. اما مقامات جمهوري اسلامي ايران به صراحت اعلام نمودند ايران هيچگونه تعهد و پيش شرطي را براي حضور در اين كنفرانس نمي‌پذيرد و دليل آن هم كاملاً روشن است. مقامات كشورمان اعلام كردند ايران در تنظيم بيانيه ژنو 1 حضور نداشته و اصرار بر پذيرش اين بيانيه غيرقابل قبول و مردود است.

براساس آنچه در خبرها آمده، دقايقي قبل از قرائت بيانيه "بان كي مون" توسط "مارتين نسيوكي" سخنگوي سازمان ملل مبني بر بازپس گيري دعوت از ايران، جان كري وزير امور خارجه آمريكا با دبيركل سازمان ملل درخصوص حضور ايران در اين كنفرانس ديدار و گفت و گو كرده و بعد از قرائت بيانيه، مقامات آمريكا، عربستان و همچنين معارضان سوري با ذوق و شوق فراواني از آن استقبال نمودند. پيش از اين ديدار، سخنگوي وزارت امور خارجه آمريكا نيز گفته بود واشنگتن انتظار دارد دعوت از ايران براي شركت در كنفرانس ژنو 2 پس گرفته شود.

مخالفت دولت آمريكا با حضور ايران در اين كنفرانس از ابتدا نيز قابل پيش‌بيني بود و پيش شرط‌هايي كه در اين باره تعيين مي‌شد به مثابه نوعي سنگ اندازي براي ممانعت از تحقق اين امر بود. لذا اين مخالفت كاملاً با سياست‌هاي وحشيانه و جنايتكارانه تروريست‌هاي تكفيري و مسلح مورد حمايت آمريكا و برخي كشورهاي منطقه كه درحال آدم كشي در سوريه هستند منطبق است و آنها از ابتدا نيز مي‌دانستند كه جمهوري اسلامي ايران هيچ پيش شرطي را نخواهد پذيرفت. واقعيت اينست كه دولت‌هاي غربي و منطقه‌اي دخيل در پديد آمدن بحران فعلي سوريه به هيچ وجه حاضر به حل بحران در اين كشور جنگ زده كه تاكنون جان شمار زيادي از شهروندان آن توسط جماعتي كه از فرط جهل و افراطي گري همه اصول انساني را زير پا گذاشته‌اند گرفته شده است نيستند و اساساً هيچ ارزشي براي جان انسان‌هاي بي‌گناه قائل نمي‌باشند. دولتمردان آمريكايي‌ بهتر از همه مي‌دانند كه مسئول اين آدم‌كشي‌ها و وحشيگري‌ها در سوريه خود آنان و برخي مقامات دولت‌هاي عربي وابسته به آنها هستند و هر آنچه در سوريه از انواع و اقسام اقدامات غيرانساني درحال وقوع است، زير سر خودشان است و آنها براي رسيدن به هدف مورد نظر خويش، حاضرند تمام افراد يك ملت را نيز قرباني نمايند. آمريكا با رفتار خود در سوريه و به ويژه با وادار كردن دبيركل سازمان ملل به پس گرفتن دعوت خود از ايران، يكبار ديگر ثابت كرد كه تعبير امام خميني بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي ايران كه دولت آمريكا را "شيطان بزرگ" ناميدند كاملاً درست و دقيق است.

طبعاً نبايد از كساني كه خوي وحشي گري در ذات آنها نهادينه شده انتظار ديگري داشت، اما آنچه در اين ميان حائز ا هميت است، اينست كه دبيركل سازمان ملل با پس گرفتن دعوت خود از جمهوري اسلامي ايران، باقي مانده ح?ث?ت اين سازمان جهاني را نيز به باد داد. بان كي مون با اين كار نشان داد سازمان ملل را چنان از شأن و جايگاه خود به زير كشيده كه تبديل به يك "اراده" تحت رياست دولت واشنگتن درآمده و نه تنها هيچگونه اختياري در حل مسايل جهاني و منطقه‌اي ندارد، بلكه به يك سازمان گوش به فرمان مقامات كاخ سفيد تبديل شده است كه آمادگي دارد آنچه دولتمردان آمريكائي اراده مي‌كنند را به اجرا در آورد.

اين براي يك سازمان بين‌المللي كه در منشور خود پاسداري از حقوق بشر را سرلوحه وظايف خود مي‌داند، بسي موجب سرشكستگي و سرافكندگي است كه دولت‌هايي با سابقه سياه اقدامات ضد بشري براي آن تعيين تكليف كنند و اجازه ندهند طرف‌هايي كه هيچ ترديدي در صداقت آنها براي خدمت به مردم سوريه وجود ندارد، نقش دلسوزانه و مؤثر خود را در حل بحران اين كشور ايفا نمايند. اكنون بر همگان ثابت شده است كه دعوت از جمهوري اسلامي ايران براي شركت در كنفرانس ژنو 2، برپايه اين منطق استوار بود كه غرب و بازيگران عمده و تأثيرگذار در بحران سوريه به اين نتيجه رسيده‌اند كه حل مسأله سوريه بدون حضور مؤثر ايران امكان پذير نيست و از طرفي بازپس گيري اين دعوت نشان داد كه همان بازيگران به درستي دريافته‌اند كه حضور ايران در كنفرانس ژنو 2 آنها را براي رسيدن به مقصودشان در سوريه ناكام خواهد گذاشت.

با توجه به آنچه در جريان دعوت از جمهوري اسلامي ايران و پس گرفتن اين دعوت رخ داده، اقدام دبير كل سازمان ملل از دو جهت باعث تأسف و شرمساري است. اول اينكه بان كي مون نشان داد براي حفظ جايگاه فردي خود در برابر فشارهاي دولت‌هاي غربي حاضر است مرتكب هر كاري بشود، و دوم آنكه متأسفانه كسي در جايگاه دبيركل سازمان ملل قرار دارد كه حتي شهامت به زبان آوردن دليل اصلي پس گرفتن دعوت خود را نيز ندارد. اين وضعيت، در شخص دبيركل محدود نمي‌شود و به معنا? بي‌اعتباري نهاد سازمان ملل است. فلسفه تشكيل سازمان ملل، مقابله با بي‌قانوني در سطح دولت‌ها و حمايت از ملت‌ها در برابر سلطه و تجاوز و اقدامات خلاف قانون است.

 اينكه در سوريه با طرح و نقشه آمريكا و حمايت‌هاي نظامي و سياسي و مالي قدرت‌هاي سلطه‌گر، آتش جنگ داخلي شعله‌ور شود و تروريست‌ها آشكارا مرتكب شرم‌آورترين جنايات شوند و از سر بريدن انسان‌ها تا به بردگي گرفتن و فروش زنان را بر خود حلال و جايز بدانند و سازمان ملل نه تنها نتواند كاري براي مقابله با اين جنايات و مقابله با تروريسم انجام دهد بلكه به مثابه يك كارگزار براي آمريكا عمل كند و راه را براي ادامه جنايت و خون‌ريزي و ويراني هموار نمايد، براي انسانيت عصر حاضر يك لكه ننگ پاك نشدني است. اينكه ملت‌ها تا چه زماني مي‌توانند چنين سازمان بي‌خاصيت و دست نشانده‌اي را تحمل كنند سؤال مهمي است كه پاسخ آن را بايد گذشت زمان مشخص كند.

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار