یک تحلیلگر ارشد مسائل راهبردی و نظامی منطقه، پایگاه گروههای تروریست تکفیری در سیاست های راهبردی جدید آمریکا در منطقه را بررسی کرد.
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، روزنامه سوری الثوره در مقالهای به قلم "امین حطیط" تحلیلگر مسایل راهبردی منطقه نوشت: آمریکا گروه های مسلح با دیدگاههای تکفیری را به عنوان ابزار اجرایی اصلی وارد سیاست های راهبردی خود کرده و از زمان اعلام جنگ علیه اتحادیه شوروی سابق برای خارج کردن این نیروها از افغانستان از این گروهها استفاده کرده است. بعد از پیروزی های مقاومت مردمی منطقه در برابر اسرائیل و دستاوردهای مهم در رویارویی نظامی با این رژیم که آن را در ابعاد نظامی جهانی در رده های اول قرار داده، موقعیت گروه های تکفیری در استراتژی های آمریکایی تقویت یافت.
آمریکا معتقد است که گروه های مسلح تکفیری می توانند ابزار تاثیر گذاری در تحقق اهداف و دیکته های این کشور بر حمایت نظامی بی سابقه در جنگ های نسل چهارم باشند(جنگ ارتش های سنتی در برابر دشمن غیر کلاسیک که توان ضربه زدن و تاثیر گذاری بالایی دارد) این کشور همچنین نیاز به توجیهی دارد که بتواند بر اساس آن عملیات هجومی و حملات خارج از مرزهای خود را انجام دهد، بویژه بعد از اینکه تجربه عراق را به دست آورد و در آن زمان صدام حسین را مجبور به حمله به کویت کرد تا بتواند توجیه کافی برای حمله به این کشور و انتشار نیروهای خود در خلیج فارس و کشورهای عربی را در تقابل با ایران بدست آورد.
از سوی دیگر آمریکایی ها معتقدند این نیروها خیلی سریع می توانند وارد میدان شوند و توان کشتاری و تخریب بالایی دارند و می توانند هر اثر فکری و تاریخی و دینی ملت ها و امت اسلام که آمریکا را به رسمیت نمی شناسد یا در برابر آن تسلیم نمی شود را از بین ببرند. آمریکا معتقد است استفاده از تکفیری ها بهترین و سریعترین راه برای ایجاد هرج و مرج مخرب در یک کشور است، هرج و مرجی که یکی از ارکان اصلی استراتژی آمریکا برای ایجاد نظم نوین جهانی است.
در نتیجه این مطالعات بود که ابداع سازمان القاعده از سوی آمریکا به عنوان شاخه اصلی و مادر تروریسم منطقه ای در نتیجه یک کار تحقیقاتی و بررسی های دراز مدت انجام شد و با این موضوع با جدیت و دقت و اهتمام تعامل شد و تمام فرصت های موفقیت این طرح برای مهیا شد و مجموعه ای تبلیغاتی نیز برای آن در نظر گرفته شد تا غیر از تعداد بسیاری اندکی از جامعه جهانی همه آنها را پشت سر تئوری ها و دیدگاه های خود در تولید این کالای اسطوره ای جمع کند.
در
چهار دهه اخیر آمریکا هر گاه نیاز بوده از این سازمان های مسلح تکفیری
استفاده کرده است؛ در ابتدا از این سازمان برای مقابله با اتحادیه جماهیر
شوروی سابق در افغانستان استفاده کرد. بعد آنها را به برخی کشورهای عربی و
اسلامی فرستاد تا جای پای آمریکا را در این کشورها تحت عنوان مبارزه با
تروریسم و مقابله با پدیده "افغانیان عرب" بارز کند. همین
بهانه بعدها در عراق استفاده شد و این کشور برای ایجاد اختلاف و تفرقه و
درگیریهای طایفه ای و مذهبی اشغال شد تا تمام امیدها برای ایجاد وحدت ملی
در این کشور و ساختن عراق قوی و شایسته ماهیت ژئو استراتژیک این کشور از
بین برود.در
پروسه استعماری آمریکا از گروههای مسلح با رویکردهای جنایتکارانه تکفیری،
آمریکا همچنین گروه های مسلح مبارزه کننده با اسرائیل یا اشغالگری غربی در
کشورهای اسلامی را نیز در کنار گروه های تکفیری قرار می دهد که به دنبال
کشتار و ویرانی جوامع انسانی مخالف با آمریکا هستند. آمریکا تمام این گروه ها را، گروه های تروریستی می نامند
که در تمامی ابعاد بین المللی بتواند آنها را تحت تعقیب قرار دهد و به این
ترتیب آمریکا مواضع جدی خود در تقابل با مقاومت و تلاش برای از بین بردن
آن و همگرایی واقعی با تکفیری ها در تلاش برای بالا بردن جایگاه آنها را
مخفی می کند، چرا که معتقد است که این گروه ارتش مخفیانه آمریکا هستند که
برای تحقق اهداف این کشور تلاش می کنند، آن هم بدون اینکه کوچکترین هزینه
ای برای آنها بکند.
آمریکا در این راستا منابع مالی این گروه ها را
از صندوق های رسمی و جیب دولت های نفتی خلیج فارس یا از کمک های به ظاهر
خیریه تحت شعارهای دینی و فتواهای فقهای وابسته به دربارهای عربی پرداخت می
کند.
آمریکا در حالی در ظاهر اعلام جنگ علیه تروریسم را در دستور
کار خود قرار داده که استراتژی این کشور مبتنی بر گروههای تکفیری است که
آنها را تروریستی نیز نامیده است، این کشور در برنامه ریزی های خود در این
راستا موفق عمل کرده و این موضوع باعث تقویت این استراتژی از سوی گروه های
تکفیری به صورت ملموس شده است.
بعد
از اینکه آتش درگیریها در سوریه آغاز شد؛ آمریکا به این نکته پی برد که
دروغ "انقلاب مردمی سوریه" نمی تواند اهداف این کشور را در سوریه محقق کند،
به همین علت از ارتش مخفیانه خود کمک گرفت و به تمام قدرت های موجود در
کشورهای وابسته به خود دستور داد که روند فعالیت این گروه ها در سوریه را
تسهیل کرده و آنها را با سلاح و تجهیزات کمک نمایند.
در همین راستا
ترکیه که یکی از اعضای ناتو است، با سرعت شگفت انگیزی جنگ علیه تروریسم را
اعلام کرده و به پایگاه اصلی جذب تروریست ها و تجهیز آنها و ساماندهی و
ارسال آنها به سوریه تبدیل شد. قطر و عربستان سعودی و بیشتر کشورهای حاشیه
خلیج فارس نیز انواع کمک های خود را به ارتش مخفی آمریکا انجام دادند تا
شاید این گروه بتواند دولت بشار اسد را در سوریه سرنگون کند و بر اساس
منافع آمریکا جایگاه ژئو سیاسی این کشور را در منطقه از بین ببرد.
به
این ترتیب برای اولین بار در طول تاریخ یک گروه مسلح که عضو هیچ کشور خاصی
نیست از چنین حمایتی از سوی کشورهای جهان برخوردار شد و 133 کشور در قالب
دوستان سوریه چتر حمایتی خود را بر سر تروریست ها باز کردند، البته طولی
نکشید که تعداد این کشورها به 10 کشور تقلیل یافت.
از این میان 83
کشور نیروهای مبارز به سوریه فرستاده و بازارهای سلاح جهانی را به روی آن
ها با آزادی کامل باز گذاشتند و باعث افزایش تعداد تسلیحات این گروه ها
شدند تا اینکه بر اساس گزارش های غربی بیش از 170 هزار نیروی مسلح در قالب
بیش از700 گروه اصلی و فرعی یا 50 عنوان میدانی بزرگ و 9 فراکسیون سیاسی
نظامی فعالیت خود را در سوریه دنبال کردند، این در حالی بود که از این
تعداد 5 فراکسیون به صورت مستقیم زیر نظر القاعده قرار دارند و دو فراکسیون
وابسته به اخوان المسلمین هستند و یک فراکسیون نیز ظاهرا رویکرد بی دینی
دارند و لائیک هستند.
گروه های سیاسی کوچکی نیز وجود دارند که
اهداف سیاسی ندارند و به صورت انفرادی در سوریه فعالیت می کندند. فراکسیون
های پنج گانه وابسته به القاعده که مجموعا بیش از 65 درصد عناصر مسلح در
سوریه را شکل می دهند، همان گروه هایی هستند که آمریکا بعد از سقوط پروژه
اخوان المسلمین و پیشروی پروژه وهابیت در عمق سوریه روی آنها حساب کرده و
مأموریت براندازی راهبردی سوریه بعد از تخریب و ویرانی این کشور را بر اساس
نظریه هرج و مرج خلاق بر عهده آنها گذاشته است.
امروز بعد از گذشت
نزدیک به سه سال از آغاز روند تروریسم در سوریه به دست گروه های مورد حمایت
بین المللی از جمله آمریکا به نظر می رسد که اوضاع برای غرب به بن بست
رسیده است، بویژه اینکه سوریه موفق شده از خود در برابر این تجاوزها دفاع
کند. در سایه این پایداری روند فعالیت های تروریستی در سوریه به دو بخش
تقسیم شده است:
-گروه اول کشتار علیه دولت سوریه را دنبال می کنند و
با وجود ناامیدی از این روند و عدم توانایی در تحقق دستاوردهای جدی مجبور
به عقب نشینی هستند و در برابر ضربات موثری که ارتش عربی و سوریه و نیروهای
داوطلب بر آنها وارد کرده اند، دچار انزوا شده اند.
-گروه دوم وارد
درگیریهای داخلی بین گروه های مسلح شده اند و تلاش دارند تا بر آنها مسلح
شوند و بعد از تسلط بر آنها توان خود را یکی کرده و بر علیه دولت سوریه
استفاده کنند. مانند همان اقدامی که روزگاری بشیر الجمیل در لبنان انجام
داد و موفق شد تمامی شبه نظامیان مسلح در لبنان را از بین برده و حزب
نیروهای لبنانی را در این کشور بویژه در منطقه مسیحی نشین شرق این کشور
ایجاد کند. این روند باعث شده است بعد از اشغالگری اسرائیل در این کشور وی
به منصب ریاست جمهوری برسد.
در ارزیابی های استراتژیک به نظر میرسد
که آمریکا می داند یا یقین دارد که چیزهایی که در سوریه می خواهد از سوی
گروه های تروریست به دست نخواهد آمد، همین موضوع باعث شده است تا این گروه
ها مجبور شوند در راستایی وارد عمل شوند که اصلا برای سیاست های آمریکا
کارآیی ندارد. این موضوع نگرانی هایی را نسبت به این گروه ها بویژه در داخل
آمریکا و تمام محور غربی و ناتو ایجاد کرده است.
عوامل عمده این نگرانیها به قرار زیر است: - پنجهزار نفر با تابعیت های غربی در سوریه در حال جنگ هستند که بسیاری از
آنها بعد از امتحان کردن انواع جنایت ها آماده بازگشت به کشورهای خود هستند
تا اقدامات خود را در این کشورها دنبال کنند، این موضوع مسأله امنیت را در
برابر این کشورها به صورت جدی مطرح می سازد، علاوه بر اینکه می توان موضوع
آموزش های انجام شده برای همین شورشیان در راستای اقدامات امنیتی در
آمریکا نیز به آن افزود.
- توزیع تروریسم در عراق تهدید جدی برای
منافع آمریکا در این کشور است، چرا که بی ثباتی در این کشور باعث تردد و
رفت آمد عناصر تروریست از سوریه به عراق و برعکس می شود.
- آمریکا
از سوی دیگر از این نگران است که برخی از گروه های تروریست از ابزاری در
دست آمریکا به گروه هایی تبدیل شوند که هر از چند گاهی از دستور این کشور
سرپیچی می کنند و با تصمیمات آن مخالفت می کنند، درست مانند اتفاقی که الان
در عربستان سعودی افتاده است.
تمامی
این عوامل می طلبد که آمریکا خود را ناچار به بازبینی سیاست ها و مناسبات
خود با گروه های تکفیری مسلح بداند تا بتواند استراتژی جدید را در منطقه
پایه گذاری کند که مبانی آن به شرح زیر است:- حفاظت از
این سازمانها و نگه داشتن آنها تحت سقف معین که آمریکا بتواند کنترل آنها
را در دست داشته و آنها را تحت نظر دائمی خود نگه دارد.
- مهار گروه های تروریست و ممانعت از اقدامات آنها در راستای به خطر انداختن منافع آمریکا در خاورمیانه و جهان.
-
ترسیم خطوط قرمز در برابر جنبش های تروریستی و ممانعت از نفوذ آنها به
غرب و محاصره اقدامات تروریستی آنها در خارج از جوامع غربی .
-
ممانعت از تبدیل شدن گروه های تروریستی به ابزارهای مزدور در راستای منافع
کسانی که خارج از اراده آمریکا به آنها پول پرداخت می کنند.
در
نتیجه ما اعتقاد داریم که در نسخه جدید از سیاست های راهبردی آمریکا جایگاه
سازمان های تروریستی دچار اختلال نمی شود، بلکه این کشور بار دیگر آنها را
تحت کنترل خود در خواهد آورد تا بتواند هر جا که خواست از آنها استفاده
کند و از سوی دیگر مانع از تجاوز این گروه ها از خطوط قرمز آمریکا شود و
علاوه بر اینکه آمریکا اعتماد کلی به این گروه ها را رد کرده و از آنها در
راستای فعال سازی محرک های اقدامات سیاسی برای برون رفت از بحران های پیش
روی خود استفاده کند.
این موضوع حمایت دولت آمریکا از عراق در
مبارزه با سازمان القاعده در استان الالنبار را توجیه می کند، این در حالی
است که این کشور همزمان به صورت مستقیم یا غیر مستقیم از القاعده و شاخه
های فرعی آن در مقابل دولت سوریه حمایت می کند. بنابراین هر جنگی که آمریکا
علیه گروه های تروریست انجام دهد، بر اساس معیارهایی خواهد بود که مطرح شد
و در مقابل آمریکا همچنان گروه های مقاومت منطقه ای را تروریسم خواهد
خواند و همچنان به صورت جدی به تحت تعقیب قرار دادن آنها اقدام خواهد کرد.