به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،به نقل از فارس، شهید سردار سعید سلیمانی در سال 1338 در تهران متولد شد. وی با شروع جنگ به جبهه رفت و در طول این هشت سال در اغلب عملیاتها حضور داشت. بعد از پایان عملیات کربلای 5 به دستور فرماندهی سپاه جهت فراگیری آموزش دافوس ارتش به تهران عزیمت کرد و این دوره را با نمرات عالی به پایان رساند. شهید سلیمانی پس از اتمام جنگ به عنوان فرمانده تیپ یکم لشکر حضرت رسول (ص) و قائم مقام آن مشغول به کار شد. وی آموزش ورزش جودو را آغاز نمود و بعد از کسب کمربند مشکی (دان دو)، لیگ جودوی سپاه را بنیان نهاد و در همان سالهای اولیه، این تیم را به قهرمانی در لیگ کشوری رساند. پس از تشکیل قرارگاه ثارالله تهران به عنوان مسئول عملیات قرارگاه معرفی شد و در تاریخ 25/7/1383 به سمت معاونت عملیات نیروی زمینی سپاه پاسداران منصوب گردید. سرانجام سردار سرتیپ پاسدار شهید سعید سلیمانی در تاریخ 19/10/1384 در سن 46 سالگی براثر سانحه سقوط هواپیما در ارومیه جان به جان آفرین تسلیم کرد و شهید راه حق شد.
آرش میراسماعیلی از قهرمانان رشته جودو که از سالها پیش با سردار سلیمانی آشنا بوده از خاطراتش با وی میگوید:
*بهترین خاطرهام از حاج سعید
حدود 13 سالم بود، بعد از مدتی که وارد رشته جودو شده بودم به تیم فجر پیوستم. آن موقع مسئولیت این تیم به عهده سردار سلیمانی بود که جانشینی لشکر 27 محمد رسول الله را بر عهده داشتند. قرار بود ما برای تمرین به پادگان این لشکر برویم که حاج سعید فضا و امکانات خوبی هم برای ما آماده کرده بودند. برخورد اولی که من با ایشان داشتم مربوط است به همان دوران که میتوانم بگویم بهترین خاطره من در ارتباط با همین اتفاق است. یک روز که با چند نفر از بچه ها برای تمرین رفتیم اجازه ورود به ما داده نشد و به همین دلیل با ناراحتی تصمیم گرفتیم برویم و دیگر هم بر نگردیم. در همین حیث و بیث بود که متوجه شدیم سردار با ماشین خودش آمد جلوی در و ضمن برخورد با کادر آنجا گفت: بچه های جودو هر وقت که بخواهند اجازه ورود و خروج به پادگان را دارند. خب آن زمان برای من خیلی تعجب برانگیز و خوشایند بود، شخصی که آنجا همه تحت امرش بودند حالا خودش آمده تا ما را برگرداند. نه فقط ما بلکه همه کسانی که آنجا بودند تعجب کردند.
سردار شهید سعید سلیمانی در کنار شهید غلامرضا صالحی، سردار کلیشادی و مصطفی نمازیان
*عکس العمل سردار از عدم بازی با بازیکن رژیم صهیونیستی در المپیک
با توجه به شنیدهها و دیدههای خودمان از شخصیت وی باید بگویم رفتار و منش حاج سعید در عمل هم مانند کسانی بود که میتوانیم بگوییم یک انسان کامل هستند. او سرداری بود که اخلاق و منشاش مثل یک سرباز بود. رفتار ایشان با سربازها، ورزشکاران و کسانی که آنجا بودند کاملا خاضعانه بود، هر موقع بازی مهمی داشتم یکی از حامیان من به واقع حاج سعید بود و هر چند وقت یکبار ما با هم در تماس بودیم. در بازیهای المپیک زمانی که من به بازیکن رژیم صهیونیستی افتادم و نتوانستم بازی کنم وقتی برگشتم سردار سلیمانی جزو اولین کسانی بود که از من تقدیر کرد. او از این موضوع بسیار خوشحال بود و بلافاصله بعد از برگشتن با من دیدار داشت.
*هیچ وقت با ایشان وارد خاک نشدم
شهید سلیمانی تنها یک علاقمند به رشته جودو نبود بلکه خودش نیز به صورت حرفه ای کار میکرد اما گاهی که من با ایشان مرور فن میکردم هیچوقت به خودم اجازه نمیدادم که با او وارد خاک شوم. این کار نوعی احترام به حاج سعید بود.
سردار سلیمانی زمانی را برای تمرین با بچههای جودو اختصاص داده بود. یعنی جدا از تمرین حرفهای در تیم فجر، گاهی خودش هم از من میخواست فن «نوازا» را کار کنم. مرور فن شهید سلیمانی در حد کاملا حرفهای بود. در برخی از سفرهای حساس تیم او در کنارمان حضور پیدا میکرد.
*وقتی خبر شهادت را شنیدم باورم نمیشد
روزی که از تلویزیون متوجه شدم هواپیمایی که ایشان هم در آن حضور داشته سقوط کرده بهت زده شده بودم و برایم جدا واقعه سنگینی بود. سریع تماس گرفتم با برادر خانمم تا خبر را به او بدهم، وقتی شنید نیم ساعت پشت تلفن بدون اینکه حرفی بزند فقط گریه میکرد. همه بچههای تیم هم بعد از شهادت سردار سلیمانی میدانستند یکی از حامیان جدی جودو را از دست دادیم.
هر کاری کردم نتوانستم خودم را راضی کنم در مراسم تشییع جنازه شرکت کنم. او برای من حکم یک دوست خوب را داشت. حتی در مشکلات شخصیام هم میتوانستم روی حاج سعید حساب کنم و به خوبی راهنماییام میکرد. هنوز هم وقتی سر قبر ایشان میروم برایم خیلی سخت است نبودنشان.