اولین بار چه کسی استعداد شما را کشف کرد؟
هنوز استعدادی در خودم ندیدم که کسی بخواهد کشفش کند! ولی اگر منظورتان نحوه ورودم به حرفه بازیگری است باید بگویم سال 71 دوستی فکر کرد به قول شما استعدادی در من وجود دارد و رفتن به کلاسهای بازیگری را به من پیشنهاد داد. به نظرم دوستم فهمیده چه اشتباهی کرده! (میخندد)
کلاسهای کدام استاد بازیگری میرفتید؟
کلاسهای رسام هنر که آقایان حمید افشار، سعید آرمند و محمد رحمانیان استادانش بودند.
دوستی که شما را به کلاسهای بازیگری معرفی کرد، اکنون آدم معروفی است؟
نه، یکی از دوستان دبیرستانیام بود.
خیلی قبلتر از آن موقع و در کودکی کسی به شما نگفت استعداد بازیگری دارید؟
نه.
مثلا ادای کسی را درنمیآوردید تا به رسم متداول بعضی خانوادهها بگویند شما باید بازیگر شوید؟!
نه، به این شکل نبوده. البته در مقطع کودکی من هم مثل خیلیها برخی اداها و جنگولکبازیها درمیآوردم و دیگران هم گول میخوردند و میخندیدند! شاید بشود آن حرکات و حرفها را بهعنوان جرقههایی از حرفه امروزم فرض کرد.
در مدرسه بچه شلوغ و شیطانی بودید؟
بله، هر روز یا مدیر و ناظم مرا میخواستند یا مسئول امور تربیتی مرا به دفتر احضار میکرد! همیشه هم آکسسواری (ابزار صحنه) با خودم داشتم، مثلا یک روز در دوم دبیرستان با خودم ساز دهنی برده بودم و در کلاس برای بچهها میزدم، ولی از پنجره مدرسه روبهرویی دیدند و به مدیرمان اطلاع دادند که در آن کلاس دارند ساز دهنی میزنند! ناظم هم طوری آمد توی کلاس که انگار چهار تا تریلی با 20 تن تریاک و هرویین گرفته! و گفت: آن ویولنت را بده! به ساز دهنی میگفت ویولن. (میخندد)
بهدلیل این هنرنماییها چند بار از کلاس اخراج شدید؟
در دوره دبیرستان خیلی. معروفیتم هم بیشتر بهدلیل اخراجها و فرارهایم از مدرسه بود. یا مسئولان مدرسه لطف میکردند و مرا از کلاس بیرون میانداختند یا خودم سعی میکردم فرار کنم. خوشبختانه در این زمینه تعامل خوبی باهم داشتیم.
وضع درسیتان چطور بود؟
رشته تحصیلیام در دبیرستان ریاضی فیزیک بود.
بارکالله!
نه بابا، بارکالله نداشت که، بدبختی داشت! چون امتحان ریاضی مثل درس تاریخ نیست که شرح عهدنامه ترکمانچای را بتوانی از روی دست بغل دستیات نگاه کنی و عین همان را بنویسی یا تقلبی را از پیش آماده کنی! در ریاضی مثلثات پایه اگر دو تا عدد جابهجا شود، تمام معادلات پیشبینی شده تو و همه آن چیزهایی را که برای تقلب آماده کرده بودی نقش بر آب میشود.
پس تقلب جواب نمیداد.
چرا، یک جاهایی جواب میداد! البته معلمها هم همکاری میکردند، چون میدانستند ریاضی به درد من نمیخورد. الان هم آدم حسابگری نیستم و ریاضی اصلا در زندگی به کار من نیامده است. معلمها در دوره دبیرستان هم چون میدانستند من به کلاسهای بازیگری میروم و خواستهام این است که بازیگر شوم، خیلی کاری به کار من نداشتند.
از بیست و ششم شهریور 54 (روز تولدتان) چیزی یادتان مانده؟!
آره! اولش گریه میکردم و بعدش خوشحال بودم که همه مرا دست به دست میچرخاندند. حتی همان جا مرا حمام کردند! در همین حد یادم میآید.
در شهر بندر ترکمن به دنیا آمدید؟
نه! بندر ترکمن را از کجا آوردید؟! ویکیپدیا؟
بله، آنجا نوشته شده.
نه، نمیدانم چه کسی در ویکیپدیا با من شوخی دارد! من در تهران خیابان امینالملک به دنیا آمدم.
جدا از آن بازیگوشیهای مرسوم، بچه که بودید عشق فیلم و سینما داشتید؟
بله، خیلی دوست داشتم.
شهرت از کی به سراغ شما آمد و احساس کردید دیگر مردم شما را میشناسند؟ فکر میکنم از زمان پخش سریال «مجید دلبندم» بود.
نه، قبلتر از آن بود، البته شهرت من یکشبه اتفاق نیفتاد و رفته رفته بهوجود آمد. ما سال 73 برنامهای با آقای حسین محباهری به نام «جُنگ آفتاب» داشتیم که آقایان سیاوش مفیدی و بهراد خرازی (همبازیام در مجید دلبندم) هم در آن بازی میکردند. آقای محسن مقدم هم در آن کار همراه ما بود که از دستیاران و مدیران برنامهریزی خوب سینما و دستیار همیشگی کارهای آقایان ایرج طهماسب و حمید جبلی بود. البته او دیگر تلویزیون و سینما را ول کرده و دیگر کار نمیکند.
کار خوبی کرد؟
بله، عاقبت بخیر شد! آن هم در وضعی که هیچ چیز این سینما جای خودش نبوده و معلوم نیست چه خبر است. به هر حال، آن موقع تلویزیون دو تا شبکه بیشتر نداشت و با پخش این برنامه و مجموعههای دیگر مردم ما را کم و بیش میشناختند، مثلا سال 74 برنامهای به اسم «نماکاریکاتور» داشتیم، اما آن اتفاق اصلی و شناخته شدنم بیشتر با برنامه «سیب خنده» آقای رضا عطاران افتاد و بعد از آن هم بازی در مجموعههای دیگری چون «مجید دلبندم» پیش آمد. یا مجموعه «قطار ابدی» که آنجا دو نقش حسن کچل و رابینهود را بازی میکردم، بعد هم بازی در روزهای مهتابی، زیرآسمان شهر، خوشرکاب و کوچه اقاقیا رضا عطاران پیشنهاد شد که نقش گشتاسب را در آنجا بازی میکردم که با تکیه کلام بَبَیتی بَبَیتی مرا میشناختند! ولی هنوز هم یادم میرود آدم معروفی هستم، چون به شهرت وابسته نشدم و به آن دل نبستم. بعضی وقتها که کسی در کوچه و خیابان به من زل میزند، فکر میکنم او دارد به مجید صالحی خیره نگاه میکند، نه به من. در چنین وضعی یادم میرود او دارد به چه چیزی نگاه میکند و به خودم شک میکنم و میگویم آیا لباسم پاره و نامرتب است یا سر و وضع به هم ریختهای دارم؟ کمی زمان میبرد تا به خودم بیایم و بگویم تو مجید صالحی بازیگر هستی و طبیعی است مردم به تو زل بزنند و کنجکاوانه نگاهت کنند.
از دیده شدن در انظار عمومی فرار نمیکنید و از آنهایی نیستید که برای شناخته نشدن عینک آفتابی بزنید؟
نه، خیلی هم لذت میبرم در کنار و بین مردم باشم. وقتی با مردم میجوشی خیلی هم به روز هستی و مسائل روز و مشکلات آنها را درک میکنی. در میان مردم بودن خیلی برایم خوب است و این وضع را دوست دارم.
تا حالا پیش آمده در کوچه و خیابان کسی از شما انتقاد کند و توی رویتان زل بزند و بگوید چقدر بد بازی میکنید؟
بله، ولی نه به این شکلی که شما میگویید. مثلا گفتهاند چطور شما که فیلمهای «مجردها»، «بعدازظهر سگی سگی» و سریالی مثل «خوشرکاب» داشتی، چرا رفتی فلان سریال را کار کردی؟ برای شما خوب نیست و ما دوست داریم کارهای بهتری از شما ببینیم. بعضی از این نقدها واقعا درست است و آدم باید انتقادپذیر باشد تا بتواند به سمت جلو حرکت کند. اتفاقا هرکس نقد درستی به بازی و کار من داشته باشد، خیلی هم خوشحال میشوم. مدتی یک چیزی باب شده بود و مدام میگفتند و مینوشتند که مجید صالحی دچار تکرار شده است. در حالی که اصلا بعضی از منتقدان فیلمهایم را ندیده بودند و از روی شنیدهها قضاوت میکردند و حرف میزدند. من در جواب بعضی از این انتقادها میگفتم مثلا بازی من در فیلم بعدازظهر سگی سگی کجا شبیه نقشم در «سوغات فرنگ» است؟ یا نقشم در سریال خوش رکاب چقدر شبیه نقشم در کوچه اقاقیا بوده است؟
شاید نقشهایتان به لحاظ حرفه کاراکتر و فضای قصه و طبقه اجتماعی با یکدیگر متفاوت باشد، اما احتمالا منظور برخی منتقدان به برخی رفتارها و ژستها و تکیهکلامهای مشترکتان در کارهای مختلف باشد که با در کنار هم قرار دادن آنها برداشت بازی کلیشهای از شما میکنند.
من البته از بعضی نقشهایم دفاع نمیکنم و برخی نقشهای شبیه به یکدیگر هم بازی کردهام، ولی این را هم قبول ندارم همه نقشهایم شبیه به همدیگر است. من الان دانیل دیلوئیس را که بهترین بازیگر جهان است، میبینم یا وقتی فیلمهای رابرت دنیرو و آلپاچینو را که روی قله بازیگری قرار دارند تماشا میکنم، باز آخرش به این نکته میرسم که دیلوئیس، دنیرو و پاچینو خودشان هستند و در ارائه بعضی از نقشهایشان اندک شباهتهایی باهم میبینیم. چون این همان بازیگر است که با یک فیزیک و صدا نقشهای مختلف را بازی میکند. میخواهم بگویم یک دورهای نه تنها درباره من، بلکه درباره همه بازیگران ازجمله استاد پرویز پرستویی هم اینطور حرف زدن و نقد کردن مد شده بود و میگفتند ایشان در نقشهای فیلمهای دفاع مقدس کلیشه شده است، ولی او واقعا در همه نقشهایش که حاج کاظم نبود و جنس بازیاش در فیلم «به نام پدر» او با نقشش در «آژانس شیشهای» 180 درجه فرق داشت، اما چون این نقد مد شده بود، مدام میگفتند بازی پرستویی کلیشهای شده و همیشه در فیلمهای دفاع مقدسی بازی میکند که ایشان هم جواب خیلی خوبی به این انتقادها داد و گفت من هر چقدر برای آدمهایی که هشت سال برای دفاع مقدس جنگیدند و شهید، جانباز، مفقودالاثر شدند یا آزاده و ایثارگرند، کار کنم باز هم کم است. البته از این که درباره این موضوع به آقای پرستویی اشاره کردم، نخواستم خدای ناکرده خودم را با ایشان مقایسه کنم؛ چراکه آقای پرستویی در پله صدم بازیگری ایستاده و من هنوز صدها کیلومتر با پله اول آن هم فاصله دارم.
شما با چند کارگردان کمدی خوب مثل رضا عطاران و سعید آقاخانی کار کردید و بعدها خودتان هم سراغ کارگردانی رفتید. فکر میکنید جایگاه شما در بین کارگردانان کمدی کجاست؟ اصلا خودتان را با این بازیگر ـ کارگردانان کمدی مقایسه میکنید؟
خب، من از رضا عطاران خیلی تاثیر گرفتم. اصلا عامل کارگردانی و مشوق من عطاران بوده. او در هر کاری که میسازم به من مشاوره میدهد و با این که میدانم خودش چقدر مشغله دارد و گرفتار است، اما موقع تدوین کارم از او خواهش میکنم به کمکم بیاید و نظرش را برای بهبود کیفیت فیلم بگوید. با این که از کار کردن با عطاران لذت میبرم و به نوعی تحت تاثیر او هستم و برای همیشه حکم استادی بر من دارد، اما خودم هم سعی میکنم نگاه خودم را داشته باشم و جنس و خواستههای خودم را پیدا و پیاده کنم. با این حال اگر فضای کارم جاهایی شبیه آثار رضا عطاران شود، منکر آن نمیشوم.
چرا هیچ وقت با مهران مدیری کار نکردهاید؟
پیش نیامده، ولی همیشه به عنوان یک بیننده کارهای آقای مدیری را دوست داشتم.
چون مدیری تقریبا با همه بازیگران مطرح کمدی کار کرده، ولی هیچ وقت سراغ شما نیامده. گفتم شاید اختلاف سلیقه یا حتی کدورتی بینتان باشد.
نه، بارها و جاهای مختلف گفتهام که ایشان انسان قابل احترامی است. او و رضا عطاران یک تحول و رنسانسی را در طنز به وجود آوردند. کیفیت برنامهسازی این دو هم گذرا و موقتی نبوده، بلکه در هر کارشان سعی کردند به سمت تکامل بروند و نهتنها توانستند مخاطبان آثارشان را حفظ کنند، بلکه با ساخت کارهای خوب حتی تعداد آنها را افزایش هم دادهاند که دستمریزاد دارد. اگر تا حالا با آقای مدیری کار نکردهام، دلیلش کدورت و اختلافسلیقه نیست. کارهایش را دنبال میکنم و دوست دارم.
یعنی اگر او به شما پیشنهاد بازی بدهد، قبول میکنید؟
مشکلی با هم نداریم.
برای بازیگری و کارگردانی کمدی، الگوی جهانی هم دارید؟
من همه کارهای کمدی دنیا از کلاسیک تا فیلمهای اخیر را میبینم، ولی این که بگویم صرفا فیلمهای شخص خاصی را دنبال میکنم و از او تاثیر میگیرم نه. از کمدینهای دوران کلاسیک باستر کیتون، هارولد لوید، چارلی چاپلین و از معاصرترها جیم کری، بن استیلر و آدام سندلر را دوست دارم و کارهایشان را میبینم.
جری لوئیس را نگفتید، فکر میکنم یک جورهایی شبیه و معادل ایرانی او هستید!
(میخندد) واقعا؟! اتفاقا همه کارهای او را هم دیدهام و دوست دارم. کمدینهای خوب در دنیا زیادند و یکی دو تا نیستند.
در جهان و بخصوص هالیوود کمدینها ارزش و اعتبار خاص و ویژهای دارند و همان کمدین بودن کفایت میکند؛ یعنی دیگر نیازی نمیبینند برای اثبات استعداد و توان بازیگریشان حتما نقش جدی بازی کنند، اما به نظر در ایران این طور نیست و چون در سطوح مختلف تماشاگران، منتقدان و جشنوارهها نگاه درست و قدرشناسانهای نسبت به کمدی و کمدینها ندارند، این بازیگران گاهی برای کسب اعتبار تن به نقشهای جدی میدهند که بگویند ما هم بازیگریم. شما خوشبختانه از معدود افرادی هستید که سراغ نقش جدی نرفته و به هر حال کمدین ماندهاید.
خوشبختانه ندارد البته! به نظرم بازیگر باید بتواند قابلیت بازی کردن هر کاراکتری را داشته باشد.
یعنی اگر به شما بگویند کمدین، به شما برمیخورد و ناراحت میشوید؟!
نه، ولی شما ببینید رابرت دنیرو فیلمهای جدی مثل «گاو خشمگین» را بازی کرده، ولی در سالهای اخیر میآید در پنج فیلم کمدی بازی میکند و خیلی هم موفق بوده است.
ولی دنیرو که کمدین به معنای خاص آن نیست.
درست است، ولی او بازیگری است که توانایی بازی در هر نقشی را دارد. یا در ایران آقای پرستویی علاوه بر نقشهای جدی، در فیلمهای کمدی مثل مرد عوضی، مومیایی 3، شوخی و مارمولک هم خیلی خوب بازی کرده است.
باز این مثالی که شما زدید هم ربط چندانی به سوال من پیدا نمیکند، پرویز پرستویی هم با این که در نقشهای کمدی خوب بازی کرده، اما کمدین نیست. منظورم این است که در دنیا بجز موارد خیلی استثنایی کمدینها نمیآیند نقش جدی بازی کنند.
آره خب، با این که این مساله هنوز کاملا در ایران جا نیفتاده است، اما خوشبختانه کمدینها دارند جدی گرفته میشوند و اتفاقات خوبی در این زمینه دارد میافتد. به عنوان مثال فیلم ورود آقایان ممنوع همزمان از سوی داوران جشنواره، منتقدان و مردم تائید شد یا رضا عطاران برای بازی در اسب حیوان نجیبی است و کارگردانی «خوابم میآد» جایزه گرفت. ولی بحث من این است که یک بازیگر فارغ از عنوان «کمدین» باید بتواند همه ژانرها اعم از کار کودک، بزرگسال، تراژدی و... را بازی کند.
خود شما نقش جدی بازی کردهاید؟
بله، در فیلم سینمایی «پل سیزدهم» ساخته استیون راش ـ که از هالیوود آمده بود ـ نقش جدی آدمی به نام «فرهاد قریب» را در کنار استاد جمشید مشایخی و آقای علی اوسیوند بازی کردم. البته چون مجوز سینمایی این اثر صادر نشد، به صورت ویدئویی در شبکه نمایش خانگی پخش شد یا در مجموعه «خانه پدری» یک نقش جدی بازی میکردم که البته آن را دوست نداشتم، ولی همان نقش با بیننده ارتباط برقرار کرد. در آن کار نقش پسر مرحوم مهدی فتحی را بازی میکردم و با بازیگران دیگری چون بهزاد فراهانی و شقایق فراهانی همبازی بودم. در سریال «پلیس جوان» هم چند اپیزود بازی کردم که آقای سیروس مقدم کارگردان آن اثر لطف داشت و گفت این چند قسمت جزو بهترین بخشهای مجموعه بوده است. آقای مقدم یکی دو بار دیگر و برای تلهفیلمهایشان هم نقش جدی به من پیشنهاد داد که متاسفانه به لحاظ زمانبندی کارهای دیگر نتوانستم در آنها بازی کنم. یا همین طور آقای کمال تبریزی برای سریال جدید «سرزمین کهن» نقشی جدی را پیشنهاد داد، اما زمانش طوری بود که درگیر پروژه دیگری بودم.
پس اگر نقشهای جدی پیشنهاد شود بازی میکنید؟
بله، بدم نمیآید بازی کنم.
از کیفیت فیلمها و نقشهایتان در سینما و تلویزیون دفاعمیکنید؟
نه، یک چیزهای آن اصلا قابل دفاع نیست. برخی فیلمهایم مثل «شاخه گلی برای عروس»، «پیتزا مخلوط» و «همه چی آرومه» را با این که فروش خوبی هم داشتهاند، دوست ندارم. بازی در این فیلمها را به دلایل مختلف رودربایستی و رفاقت قبول کردهام. پولش را هم گرفتهام و نمیگویم با سلام و صلوات سر این کارها رفتهام و منتی هم بر کسی نیست، اما اشتباه کردهام و از نتیجه کار راضی نیستم.
قبلا میخواستم بپرسم ملاک و معیارتان برای انتخاب نقش چیست که بعد از طرح مساله رفاقت و رودربایستی جوابم را گرفتم!
(میخندد) آره، نه همیشه ولی یک جاهایی احساسی و رفاقتی نقشها را قبول کردهام. چند روز پیش کنجکاو شدم نقدهای همین نمایش «در شورهزار» را بخوانم، دیدم یکی نوشته کاش مجید صالحی، نقشهای تلویزیون و سینماییاش را هم مثل نقشهای تئاتریاش انتخاب میکرد.
با علی صادقی چند کار با هم انجام دادهاید؟!
دقیقا حضور ذهن ندارم، ولی فکر کنم پنج شش فیلم سینمایی و همین تعداد هم کار تلویزیونی. چطور؟!
برای این که به نظر میآید شما، علی صادقی، امیر نوری، سعید آقاخانی و مهران غفوریان یک «باند بانمک» هستید که از فیلم و سریالی به کار دیگری کوچ میکنید!
(میخندد) مرسی، شما لطف دارید! ما خیلی با هم دوستیم و در هر کاری بچهها اگر در توانشان باشد به همدیگر کمک میکنند. مثلا هر کدام از بازیگرانی که لطف کردند و در فیلم «میش» به کارگردانی من بازی کردند به تنهایی برای هر فیلم وزنهای محسوب میشوند.
چطور از مقطعی به بعد تصمیم گرفتید کارگردانی و تهیهکنندگی کنید؟ دیگر بازیگری به تنهایی راضیتان نمیکرد؟
تهیهکنندگی من که تا حالا به صورت رسمی نبوده و حتی در تیتراژها اسمم به عنوان مجری طرح هم نیامده. در این زمینه درگیر مسائل مالی نمیشوم و بیشتر دوست دارم به عنوان مشاور پروژه و انتخاب بازیگر کاری قابل قبول و حرفهای را ارائه کنم، اما تهیهکننده فیلم کوتاه بعضی از دوستان بودهام.
کارگردانی چطور؟
کارگردانی را بعد از بازیگری دوست داشتم و همیشه یکی از دغدغههایم بود تا این که رفته رفته شکل جدیتری گرفت.
معمولا در کارهایی که کارگردانی میکنید، بازی نمیکنید. درست است؟
دوست دارم بازی نکنم، ولی متاسفانه گاهی معادلات در آخرین لحظهها به هم میخورد و من مجبور میشوم بازی کنم!
اولین کاری که کارگردانی کردید، «سه در چهار» بود؟
نه، مجموعه ترکیبی «آشتیکنان» سال 81 بود که شهاب عباسی، نادر سلیمانی، مصطفی راد و محمدرضا هدایتی در آن بازی میکردند.
در سینمای جهان و در فیلمهای جدی گاهی نقشهای بامزه و کمدی وجود دارد که به عنوان کاتالیزور و برای تعدیل موقعیتهای تلخ عمل میکنند؛ از نقش والتر برنان همان پیرمرد شوخ و شنگ فیلم «جویندگان» در کنار جان وین تا حسن رضایی که وردست جمشید هاشمپور در برخی فیلمهای دهه 70 بود. نقش سامی در «نازنین» جدیدترین محصول پویافیلم و حاج آقا حسین فرحبخش هم از این دست نقشهاست!
من قبلا در فیلم «سوغات فرنگ» هم با آقای فرحبخش و علیخانی و شرکت پویافیلم کار کرده بودم. در این فیلم هم آقای فرحبخش دستم را برای انتخاب نقش باز گذاشت و گفت کدام کاراکتر را میخواهی بازی کنی؟ من هم گفتم دوست دارم نقش سامی را بازی کنم. چون احساس کردم فیلم فضایی جدی دارد و بازی در آن تجربه متفاوتی برای من است.
البته فیلم جدی است، ولی نقش شما کمدی است.
ولی همه لحظات سامی کمدی نیست و او در موقعیتهای جدی هم قرار میگیرد.
خودتان هم برای این نقش ایده و طرحی داشتید که علاوه بر آن لباس و گریم به بازیتان کمک کند؟
لباس و گریم در این کار خیلی به من کمک کرد، اما خودم نه، چیز خاصی مطرح نمیکردم. چراکه میدانستم سازندگان فیلم چه چیزی از من برای درآوردن این نقش میخواهند. من هم چیزی را که آنها دوست داشتند ارائه دادم.
سامی آدم دغلکاری است؟
نه، او فقط به خاطر شرایطی که اجتماع و زندگی برایش به وجود آورده، مجبور است به دغلبازیهای کوچکی دست بزند. ولی بالفطره و ذاتا آدم بدی نیست. اتفاقا او آدمی منطقی است و خیلی راحت با اتفاقات کنار میآید. برای او هم رفاقت و انسانیت مهم است و تاثیرات این خصلت او را در فیلم هم میبینیم.
سامی تقریبا در 20 دقیقه اول فیلم حضور ندارد و با آمدن او موتور نمک فیلم روشن میشود. این حضور نداشتن ابتدایی در تدوین اتفاق افتاد؟
نه، طبق فیلمنامه بود و خانم مستانه مهاجر تدوین خیلی خوبی هم انجام داد. اتفاقا دوست نداشتم این کاراکتر همیشه و در همه جای فیلم حضور داشته باشد.
چقدر از خوشمزگیهایتان در این فیلم بداهه بود؟
اینجا هم مثل همیشه درحد خود نقش و فیلمنامه از بداهه استفاده کردم.
میشود حدس زد تکیهکلام «خیلی هم آقایی!» کار خودتان است و ربطی به فیلمنامه ندارد.
(میخندد) بله، این دیالوگ در فیلمنامه نبود. آواز «بیا دوری کنیم از هم» نیز کار خودم بود!
کار با همبازیهایتان چطور بود؟
خیلی خوب بود و از بازی کنار پژمان بازغی، امیرحسین آرمان، خانم سحر قریشی و آقای آتیلا پسیانی لذت بردم. این سومین فیلمی بود که کنار آقای پسیانی بازی میکردم. ایشان همبازی خیلی خوبی است و واقعا از او یاد میگیرم.
سامی به نظر عاشق نازنین هم است؟
نه زیاد، سامی آدمی است که در لحظه زندگی میکند و فقط به امروزش فکر میکند. او مصداق بارز «امشبی را که در آنیم غنیمت شمریم» است.
تکیه کلام «سیگار داری؟» که در نمایش «در شورهزار» هم تکرارش میکنید، چطور؟ این هم مال خودتان است؟!
این دیالوگ در فیلم «نازنین» بداهه بوده، ولی باور کنید ربطی به نمایش در شورهزار ندارد، چون از قبل در نمایشنامه آقای حسین کیانی وجود داشته است.
حتما از حضور در نمایش «شایعات» راضی بودید که بلافاصله بازی در یک نمایش دیگر را قبول کردید.
نه، حضور در نمایش در شورهزار ربطی به آن کار ندارد. من 12 سال پیش و در نمایش «شبنشینی در جهنم» نوشته مهرداد رایانی مخصوص که پایاننامه تحصیلیام بود با آقای رحمان سیفی آزاد کار کرده بودم و دوست داشتم باز هم این اتفاق بیفتد تا اینکه پیشنهاد بازی در نمایش «شایعات» به کارگردانی خودش و تهیهکنندگی نیما دهقان را به من داد و پذیرفتم. از حضور در آن نمایش راضی هستم و لذت بردم. بعد از آن در نمایشنامهخوانی متن «دون کامیلو» به کارگردانی کورش نریمانی حضور پیدا کردم. بعد هم که حسین کیانی یکی از کارگردانهای موفق تئاتر ما بازی در این نمایش را به من پیشنهاد داد که به دلیل فضای خوب و ایرانی اثر قبول کردم. نقش و فضایی که من در این نمایش تجربه میکنم، کاملا متفاوت با آن چیزی است که در نمایش «شایعات» وجود داشت. با اینکه همزمان درگیر دو پروژه سینمایی هستم، اما حضور هر شب سر این نمایش برایم بسیار لذتبخش است.
گویا بین شایعات و این نمایش هم یک عمل جراحی را پشت سرگذاشتید.
بله، من از سال 84 ، مشکلی در قلبم داشتم که بهخاطر آن گاهی دچار تپش قلب شدید میشدم.
ربطی به نقش پرجنب و جوشتان در شایعات نداشت؟
نه، این از قبل وجود داشت، ولی سر شایعات دو بار این اتفاق برای من افتاد و خیلی مرا اذیت کرد. برای همین تصمیم گرفتم بعد از پایان اجراها قلبم را عمل کنم. جا دارد همینجا از پزشکان معالج خود تشکر کنم.
الان فشارهایی که در برخی لحظات نمایش در شورهزار میافتد، برای سلامتیتان مضر نیست؟
چرا، طبیعی است که باید کمی بیشتر مراعات کنم و مراقب باشم. الان برنامهام طوری است که از ساعت 4:30 صبح میروم سر فیلمبرداری تا غروب و بعدش هم که خودم را به این اجرا میرسانم. این اجرا هم که حدود ساعت 10 تمام میشود و تا به خانه برسم ساعت میشود 12. تا بخواهم بخوابم ساعت میشود 2 نیمه شب و دوباره باید 4:30 صبح فردا سرفیلمبرداری حاضر باشم!
در شایعات به دلیل فضای واضح و برجسته کمدی اثر امکان بداهه داشتید، آیا اینجا هم در لحظه چیزهایی به نقش اضافه میکنید؟
خیلی کم، آقای کیانی هم دوست ندارد سرباز به واسطه کلام یا رفتار خیلی با دیگر آدمهای نمایش اخت شود و ارتباط برقرار کند.
اصلا طراحی صحنه و میزانسنها هم به گونهای است که بر این جدایی و فاصله دنیای سرباز و بیماران رهاشده در شورهزار تاکید میکند. سخت نبود 90 دقیقه از سایر بازیگران جدا باشید؟
چرا، اوایل خیلی سخت بود، ولی نمایش همین است دیگر. یکی از جذابیتهای نمایش به همین چیزها و تازگی و طراوتی است که هرشب اجرا با خود میآورد. همینهاست که هرشب و پلهپله نمایش و کاراکترها را صیقل میدهد و به تکامل میرساند.
آیا در اجراها تحت تاثیر تماشاگران هم قرار میگیرید و بسته به هر شب و موقعیتهای جدید در شیوه بازیتان تغییر میدهید؟
بیتاثیر نیست، چون به هر حال حس آدمها را میبینم. اصلا خاصیت تئاتر این است که تو نفس به نفس تماشاگر پیش بروی و واکنشهایشان را هم ببینی.
علی سلیمانی هم نقش اوس عبدالله بنا را خیلی خوب بازی کرد.
بله، اصلا تکتک بازیگران این کار عالی کار کردند.
دوست دارید بعدها چگونه از مجید صالحی یاد کنند؟
زیاد پیگیر این مساله نیستم.
پس خودتان هم مثل سامی «نازنین» در لحظه زندگی میکنید!
نه، حداقل الان که هستم، سعی میکنم هیچکس را نرنجانم و دلی را نشکنم. سعی میکنم بدهی اخلاقی به کسی نداشته باشم. مدتی است زندگی برایم معنای دیگری پیدا کرده است. سینما و تلویزیون برای من همه چیز نیست و فقط شاخههایی از زندگی هستند. زندگی خیلی فراتر از اینهاست و در آن انسانیت، شفافیت، صداقت و معرفت اهمیت دارد. دوست ندارم برای رسیدن به خواستههایم روی شانه کسی پا بگذارم و حق کسی را بخورم. واقعا ارزشش را ندارد آدم برای رسیدن به برخی نقشها و دستیابی به یک موقعیت بهتر دست به چنین کارهایی بزند.