به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، سرتاسر خیابان و بهخصوص اطراف دانشگاه را آگهیهای جور واجور پایان نامه نویسی،مقاله ISI وپروپوزال پر کرده اند. هر چی میخواهی ! البته هر چیزی قیمت خودش را دارد. در تماس با تعدادی از شمارهها که همه آنها هم اطراف میدان انقلاب هستند، میفهمم که برای دکتر و مهندس شدن نیازی نیست که دود چراغ بخوری، حتی دانشگاه بروی ! میتوانی در خانهات در تهران بنشینی و حتی مدیرکل و سمت اداری بالا داشته باشی ! ولی اسمت در دانشگاهی که هزاران کیلومتر دورتر از توست، به عنوان دانشجوی دکترا و منتظر دکتر شدن در لیست باشد ! در انقلاب هر کار دانشگاهی که داشته باشی را ظرف یک ساعت برایت انجام میدهند.
اینها خلاصه موضوعاتی است که امروز 17 دی ماه 92 روزنامه قانون در مطلبی با تیتر " چوب حراج به حيثيت علم وعالم زده اند " در صفحه اجتماعی خود نوشت. و اما متن کامل گزارش به شرح ذیل است:
«« رفته بودم به ميدان انقلاب. به يك صحافي كه قرار بود پايان نامه يكي از دانشجویانم را جلد کند. رفته بودم همانجا پایان نامه را ببينم تا اگر ايرادي داشت، درجا اصلاح كند و دانشجو كه در 300 كيلومتري تهران زندگی ميکند، دوباره این مسير را بازنگردد. صحاف گفت كه در25سال كار صحافي، نديده استادي را كه براي ديدن پايان نامه دانشجويش به صحافي بيايد. از يك كتابفروشي خواستم تا كتاب "آقاي سفير" محمد جواد ظريف را بخرم، بن كتاب قبول ميكرد ولي بنها ده هزار توماني بود و كتاب 15 هزار تومان و فروشنده گفت كه پنج هزار تومان ديگرش را هم بايد كتاب بخرم ! پيدا كنيد كتاب پنج هزارتوماني را ! ازخير خريد كتاب فعلا گذشتم ! چراغ كتابفروشيهاي انقلاب هر روز كم سوتر از روز گذشته ميشود. به نظر ميرسد كه جز دانشجويان، آنهم براي كتاب درسي و كمك درسي ! بقيه با كتاب قهر كرده اند.
در كمتر كتابفروشي اي يكي دو تا مشتري ديده ميشود. كتابفروشهاي بسياري را ميشناسم كه در همين سالهاي اخير ورشكسته شدند. درعوض ساندويچيهاي انقلاب پر از مشتري است. سرتاسر خيابان و بهخصوص اطراف دانشگاه را آگهيهاي جور واجور پايان نامه نويسي،مقاله ISI وپروپوزال پر كرده اند. هر چي ميخواهي ! البته هر چيزي قيمت خودش را دارد. در تماس با تعدادی از شمارهها كه همه آنها هم اطراف ميدان انقلاب هستند، ميفهمم كه براي دكتر و مهندس شدن نيازي نيست كه دود چراغ بخوري، حتي دانشگاه بروي ! ميتواني مثل همان دارندگان مدارك كيلويي دكتراي آسياي مركزي ( تاجيكستان ) و قفقاز (باكو)، در خانهات در تهران بنشيني و حتي مديركل و سمت اداري بالا داشته باشي ! ولي اسمت در دانشگاهي كه هزاران كيلومتر دورتر از توست، به عنوان دانشجوي دكترا و منتظر دكتر شدن در ليست باشد ! در انقلاب هر كار دانشگاهي كه داشته باشي را ظرف یک ساعت برايت انجام ميدهند.
مقاله، تحقيق، پايان نامه، چاپ مقاله و حتي در نشريات بين المللي، و با قيمتي باور نكردني است برايت برنامه نويسي هم ميكنند به هرزباني كه بخواهي ! مهم نيست كه مثلا از رايانه چيزي ميدانی يا نه ! مديريت كه نيازي به علم ندارد، ارتباطات هم نيازي به كلاس ندارد، تا چه رسد به سواد، فقط كافي است با چند نفر "ارتباط" داشته باشي ! دوستی ميگفت: مدتهاست عادت كرده ام به ميوه فروش همسايه نخندم وقتی آنها يي را که کت و شلوار دارند «دکتر» و آنهايي را که اسپورت ميپوشند «مهندس» صدا ميزند. او جامعه را بهتر ميشناسد. حتماً او هم ميداند که هزينه دکتر و مهندس شدن، گرفتن يک تاکسي به مقصد ميدان انقلاب است. ديگر، به حسابدار شرکتمان نميخندم که ميگويد: درسته است ديپلم دارم. اما ديپلمم قديمي است! او فرق ديپلم جديد و قديم را خوب فهميده. ديگر ميدانم که چرا، يکي از آشنايانم که سمت بالاي اقتصادي در يک سازمان دارد، نميتواند «اصل» و «بهره» واميرا که پرداخت ميکند، جداگانه محاسبه کند. ميدانم که چرا ميگوييم: «فارغ التحصیل! ما مردميشده ايم که تقلب ميکنيم. دانش معامله ميکنيم. عنوان ميخريم. اقتصاد ايراني، صنعت ايراني، فرهنگ ايراني، تاريخ ايراني، ادبيات ايراني. همه وهمه را ميتوانيم صفحه اي ۱۵۰۰ تومان بخریم و خوشحال باشیم که مدرکمان را با کمترين وقت و هزينه گرفته ایم. اما فراموش ميکنیم، در جامعه اي زندگي ميکنیم که ساير کالاها و خدمات نيز، به احتمال زياد توسط کساني به ما ارائه ميشود که دانش خود را از همين ميدان، شايد کميبالاتر يا پايين تر، خريده اند!»»
بولتن