«صبا» نماینده‌‌ طیفی از جامعه‌ دانشجویان دختری است که به سودای تحصیل در دانشگاه و دل‌سپردن به شعارهایی هم‌چون توانمندسازی زنان ایرانی، با خلاء بزرگی در زندگی خود رو‌به‌رو هستند و اصل و فرع زندگی‌شان در هم ریخته است.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،سایت رجانیوز نوشت: شاید دیگر بتوان به جرأت از این موضوع سخن به میان آورد که فیلم دینی، آن دسته از آثار سینمایی نیست که در یک گستره‌ی زمانی درباره‌ی انسان‌های تأثیرگذار و شاخص تاریخ ادیان ساخته می‌شوند؛ فیلم‌هایی هم‌چون مصائب ژاندارک (کارل تئودور درایر، 1927)، ده فرمان (سیسیل ب دومیل، 1956)، سلیمان و صبا (کینگ ویدور، 1959) و حتی الرساله (مصطقی عقاد، 1977) که در یک تعریف درست و علمی، ذیل سینمای تاریخی قرار می‌گیرند و اساسا نمی‌توانند معیار سینمای دینی به‌عنوان یک گونه‌ی محتوایی باشند. اما به‌واقع سینمای دینی چه مختصات و مشخصاتی دارد و براساس چه فرم تکرارشونده‌ای از دیگر آثار بلند داستانی بازشناخته می‌شود؟

بسیاری از اهل نظر در باب این موضوع، حداقل به میزان عمر سینمای پس از انقلاب، آثار مکتوب متعددی را خلق کرده‌اند و در هر دوره‌ای، به میزان فهم و استعداد درونی، با بررسی آثار سینمایی دیگر ملل جهان سعی کرده‌اند چیزی به فرضیات خود افزوده یا کم کنند. یکی از آخرین این نظریه‌ها که به‌نظر می‌رسد کامل‌ترین الگوی ممکن تا این مرحله است و مورد توجه بسیاری از نظریه‌پردازان هنر دینی هم قرار گرفته، مربوط به آیت‌الله جوادی آملی است. ایشان نظریه‌ی خود پیرامون «سینمای دینی» را در دیدار با عوامل فیلم سینمایی ملک سلیمان(ع) در مهر 84 این‌گونه شرح می‌دهند: «نکته‌ی محوری این است که فیلم و سینما و یا غیر سینما وقتی می‌تواند آموزنده باشد که پشتوانه‌ی عقلی داشته باشد. اگر به پشتوانه‌ی عقلی، معقول، محسوس شد، می‌تواند جامعه‌‌ی حسی را به جامعه‌ی عقلی تبدیل کند. اگر سخن از جامعه‌ی مدنی است، اگر سخن از مدینه‌ی فاضله است، اگر سخن از جامعه‌ی برین است، اگر سخن از ظهور و انتظار است، اگر سخن بر این است که جامعه‌ی خردورز و فرهیخته می‌تواند منتظر ظهور حضرت ولی‌عصرارواحنا فدا باشد، این حتما باید از طبیعت به ماوراءطبیعت یک هجرتی کرده باشد. پس این قوس صعود، یعنی سفر از طبیعت به ماوراءطبیعت وقتی مطلوب توده‌ی جامعه است که هنرمندان جامعه از بالا یک پیام را بیاورند به گوش جامعه برسانند، و دست جامعه را بگیرند و از پایین به بالا ببرند. یعنی تا فرهیختگان جامعه، قوس نزول نداشته باشند و از عقل به حس نیایند و معقول را محسوس نکنند و طعم عقلانیت را جامعه نچشد، هرگز از حس به عقل سفر نمی‌کنند.»

در بیانی صریح‌تر می‌توان گفت که یک فیلم دینی به‌معنای عام آن، اثری است که بتواند از عهده‌ی چهار مرحله‌ی مهم ذیل در ساخت جهان خود برآید:

1. تبدیل وحی (مفهوم والا) به عقل (معقول کردن)

2. تبدیل عقل به حس (محسوس کردن)

3. تبدیل حس به اثر (ریختن در قالب یک اثر هنری)

4. انتقال به مخاطب (رساندن پیام)

بدیهی است که در صورت توفیق، مفهوم در قالب یک اثر هنری و گویش غیرمستقیم به ذهن مخاطب وارد می‌شود و مسیر معکوس و قوس صعود، از یک «حس» خوشایند تا یک «باور» مستحکم را طی می‌کند.

با این مقدمه باید گفت که «سربه‌مهر» یکی از آثار شاخص سینمای دینی است که همه‌ی این مراحل را با موفقیت طی می‌کند و با جرقه‌ی یک حس خوشایند، مسیر تحول بزرگی را برای گستره‌ی عظیمی از مخاطبان فراهم می‌آورد؛ دقیقا همان کار بزرگی که «بی‌پولی» در زمان اکران خود انجام داد.

در حقیقت، اثر تحسین‌شده‌ی «بی‌‌پولی» در یک قرارداد نانوشته‌ 90دقیقه‌ای با مخاطب، درباره‌ی ابعاد فردی و اجتماعی یک توصیه‌ی قرآنی صحبت می‌کند، بدون این‌که او متوجه شود مقصد اصلی این موعظه‌ی هنرمندانه بوده است: «وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُور/ و روى خود را به نخوت از مردم برمگردان و در روى زمین با ناز و تکبّر راه مرو، که خداوند هیچ متکبر خودپسند و فخرفروش را دوست ندارد» (لقمان، 18)

بعید به‌نظر می‌رسد که بسیاری از مخاطبان «بی‌پولی» متوجه‌ی این هسته‌ی اصلی و این ایده‌ی اولیه شده باشند. و یا حتی اگر از «بی‌پولی» به‌عنوان یک اثر شاخص در سینمای دینی یاد کنید، شما را با تعجب نگاه نکنند! اما مگر اهمیتی هم دارد؛ قرار ما براساس فرمول ذکرشده این است که یک مفهوم بلند وحیانی در یک فرآیند عقلی، به اثر حسی و هنری مبدل شود و در رشد و نمو دوباره در ذهن گیرنده، ‌منجر به نتیجه‌ای شود که غرور و تکبر در نزد تک‌تک بینندگان، به‌صورت نسبی تصحیح و برطرف شود. نشانه‌ی موفقیت در این فرمول، همان حس خوش پایانی پس از تماشای اثر است؛ تجربه‌ی به‌شدت مشابه‌ای که همه‌ی تماشاگران «بی‌پولی» و «سربه‌مهر» آن‌را درک کرده‌اند.

«صبا» (لیلا حاتمی) یک دختر تحصیل‌کرده و مجرد شهرستانی است که با دوست هم‌خانه‌اش زندگی می‌کند و برای گذران زندگی کار کوچکی هم دارد؛ مراقبت از کودک شیرخوار همسایه. او که احساس می‌کند از سن طلایی ازدواج در حال فاصله‌گرفتن است، دچار افسردگی خفیف است و اعتیاد عجیبی به رایانه و فضای سایبر دارد. ازدواج دوست هم‌خانه‌، صبا را وارد دنیای جدیدی می‌کند و از این پس، شاهد تکاپوی او برای غلبه بر مشکلاتش و ورود نماز به زندگی او هستیم.

در حقیقت «صبا» نماینده‌ی‌ طیف وسیعی از جامعه‌ی دانشجویان دختری است که به سودای تحصیل و حضور در دانشگاه و دل‌سپردن به شعارهایی هم‌چون توانمندسازی زنان ایرانی، با خلاء بزرگ و زمان گمشده‌ای در زندگی خود رو‌به‌رو هستند و اصل و فرع زندگی‌شان در هم ریخته است.

تیتراژ خلاقانه‌ی «سربه‌مهر» که بار اصلی شخصیت‌پردازی «صبا» را نیز بر عهده دارد، از جست‌وجوی کلیدواژه‌های مورد علاقه‌ی او در فضای سایبر به ما می‌فهماند که او وارث قدر مطلق همه‌ی مشکلات دنیای ناقص مدرن ایران امروز است؛ دختری با بحران‌های روحی مختلف که فکرهایی گوناگون، از ادامه‌ی تحصیل در مقطع دکتری تا عوارض حاملگی در سن بالا و خرید حیوان خانگی برای رفع تنهایی در ذهنش غوطه می‌خورد.

او در بالاترین سطح از مشکلات و با ایده‌ی تجارت، به میانه‌ی میدان می‌آید و خواندن نمازی را آغاز می‌کند که قرار است واسطه‌ی این معامله باشد؛ معامله‌ای برای به‌دست آوردن همه‌ی نداشته‌ها که اصلی‌ترین آن، شوهر و واضح‌ترین مصداقش، خواستگار میانه‌رو (آرش مجیدی) است. او که سابقه‌ی تمسخر دوستش به‌خاطر نماز خواندن را دارد از ابراز این عمل خودداری می‌کند و کار تا جایی جلو می‌رود که در یک روند شیرین و همزادپندارانه، از توجه به نماز برای رفع نیاز، عبور می‌کند و متوجه صاحب راز می‌شود.

آخرین نماز «صبا» در قاب تصویر، که قضا هم شده است، ما را مطمئن می‌کند که فیلم‌ساز، خواسته یا ناخواسته، به فرمول سینمای دینی عمل کرده است و در انتها، در میان سالن تاریک سینما، ما مانده‌ایم با یک پایان درست و یک غم شیرین، و حسی که پس از روشن شدن چراغ‌ها، سفر جدیدی را تا رسیدن به یک کنش بیرونی، در درون ما آغاز خواهد کرد.
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار