زینب(س) پیر تر از همیشه، با کاروانی که رمقی برای بازگشت ندارد، آمده است تا سراغی از لالاهای پرپر باغ نبوی بگیرد. یک بانو با قامتی خمیده آمده تا در غریب ترین خاک زمین با تیمم به تربت سرخ حسین(ع)، چند رکعت غربت شکسته بخواند.

 

به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران قم، امروز یک زن به چله‏ نشینی یک حادثه به عمق تاریخ بازمی گردد. یک زن برای چله‏ نشینی نیزه‏ شکسته ها و هجوم دردها و داغ‏ها آمده. خاتونی تنهاتر از چهل روز قبل، از دیار درد با کاروانی جامانده از عزیزان به غریب ترین نقطه هستی، تنها وبی یاور با سیلی روان از اشک ها آمده است... .


زینب(س) پیر تر از همیشه، با کاروانی که رمقی برای بازگشت ندارد، بدون رقیه(س) آمده است تا سراغی از لالاهای پرپر باغ نبوی بگیرد. یک بانو با قامتی خمیده آمده تا در غریب ترین خاک زمین با تیمم به تربت سرخ حسین(ع)، چند رکعت غربت شکسته بخواند.

یک خواهر آمده تا فقط چشم در چشم فرات بدوزد و خاموش بماند، آمده تا وقتی آخرین رکعت غربتش را می خواند، در آخرین سجده بوی حسین را از خاک خونین نینوا حس کند. خاتون کربلا، با کوله‏‌باری از داغ های عالم به چله نشینی عظیم ترین غم هستی آمده و دشت کربلا از شرم روزه سکوت اختیار می کند.

انگار نه انگار در همین دشت چهل روز پیش صدای ناله دخترکان، در میان شیهه اسبان وحشی و هلهله حرامیان گم شده بود. انگار نه انگار که در این بادیه چهل یلدا پیش نوای هل من ناصر ینصرنی انعکاس داشته است.

خاتون کربلا گرد قبری مویه می کند، ناله می زند و تو می اندیشی که این همان زینب با صلابت شام است؟ ناله حنجره اش قلب زمین را می لرزاند. زینب(س) آرام می گوید: که کوفه لرزید از طنین صدایمان... . برادر! هر بلور اشکمان که بر دل چله کمان دیده می نشست قلب خواب رفتگان را نشانه می گرفت، نبودنت سخت بود؛ سخت تر از سخت اما، امان از شام از شام از شام... . تاریکی خرابه شام از روشنایی کلام ما سبقت می گرفت که سه ساله تو شمع ویرانه های شام شد.

یک زن با انبوهی از اندوه ها همراه با تلخ رنگی از سوگ سروده‌‏ها، تمام زوایای سرخ کربلا را نظاره می کند. امروز چهل یلدا از خبر قامت خمیده در گوش باد گذشته و مجالی است تا یلدایی ترین قصیده خون را ورق بزنیم و دوباره شیون کنیم؛ شیون کنیم با دنیایی از کائنات سیاه پوش که با دهانی پر از تسلیت به قتلگاه آمده اند.

خوب که نگاه می کنی می بینی خیلی ازقاصدکان بازیگوش برای همدردی با خاتون نیوا از راه دور آمده اند. ابر چشمان کبوتران این دشت بارانی است. هستی چقدر کوچک است در این اربعین سرخ برای فهمیدن مطالب ناب خورشیدی. چشم ‏بی فروغ ما حتی نمی تواند خورشید آسمان را ببیند، چه انتظاری است که بتوانیم خورشید امامتی که در خون غروب کرد را درک کنیم. در یلدایِ بهارِ سرخ، این تن زخمی و مجروح بیابان است که زیر هجوم نیزه ها به خود می لرزد، بوی اندوه و خون، بوی آتش و فریاد تو را می خواند. هنوز بوی عطش از حنجره چهره های آفتاب سوخته با بوی گریه می آید.

در این یلدایی ترین شب سال که خاتون کربلا یلدایی ترین قصیده هجر می خواند؛ دشت، رمق ایستادن ندارد و ستاره ها در این چله هجر خنده بر روی زمین نمی پاشند. چهل روز است که غبار خطا از آشوبگاه پیمان شکنان گستاخ بر چهره حریت نشسته است و کوفه همچنان در سایه عهد شکنی، بر طبل های سوخته می کوبد و راه به جایی نمی برد. اصلا امروز یک اربعین است که خواب دنیا آشفته شده است... 

نگاه کن هنوز عرشیان گریبان چاک می کنند و صدای ناله و افغان ملائک دلشوره عالم خاکی شده است. کاروانی به چله نشینی چلچله های تشییع شده بر سرِ نیزه ها آمده است؛ یک کاروان غمدار به چله نشینی پیراهن های تکه تکه شده زیر سم اسب های کوفی به این دشت بلا آمده است.

چهل روز است که بر آبی آسمان رنگ سیاه پاشیده اند و خاتون غم های عالم در طواف گودال ماتمزده کربلا تنهای تنهای تنها مانده است. یک خاتون غم مانده و هفتاد و دو لاله سوخته. یک خاتون مانده و شیون دخترکانی تنها، یک خاتون مانده و ... .

زینب(س) می رود تا فریادهای امام زمانش را بر فرق خواب ها و سکوت های دنیا بکوبد و نامردی بوزینه بازان پلید را در قلب روزگار حک کند. زینب(س) می رود تا عاشورا را بر تارک تاریخ بپاشد، تا از شانه هایش علم های افتاده و مشک های پاره جان بگیرد. زینب(س) باید برود؛ باید برود تا از آهنگ کلامش عاشورا زنده بماند و از عطر نفس هایش حسینیه ها برپا شود، زینب(س) می رود و بیش از 1400 سال است که عاشورا پا برجا مانده است./س
برچسب ها: قم ، اربعین ، چله نشینی
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.