به گزارش مجله شبانه باشگاه
خبرنگاران، شايد من هم مثل بيشتر اين دوستان توي خانواده اي بودم كه به حجاب اهميت ميدادند اما هيچ وقت مجبورم نكردن كه چه جوري باشم بيشتر از فوايدش ميگفتن. من گوش مي كردم و حجابمو نگه مي داشتم اما هميشه فكر مي كردم وقتی با مانتو هم ميشه حجاب كامل داشت چرا چادر و برای همین زياد با چادر موافق نبودم.
از اول سال كه وارد اين دبيرستان شدم -چون زياد محيط جالبي نداره- كم كم محیطش روي من هم تاثير گذاشت چادرمو که کلا کنار گذاشتم ( البته به جز بعضی مواقع خاص که به اصرار مادرم سرم می کردم ) اما مساله این بود که برخلاف تصور - که دائم در ذهنم بود با مانتو حجابم رو کامل حفظ می کنم- حجابم هم کم کم آب رفت...
حجابم كه رفت اون عقايدي هم که داشتم، داشت در من کمرنگ می شد يه جوراي داشتم ميزدم تو جاده خاكي كه خدا رو شكر، خدا رو شکر، زود متوجه شدم اونم به لطف شهيدان
بله سفر راهیان نور
كه اينم خودش يه ماجرای جالبه كه هركي ميفهمه ميگه شهيدا طلبيدنت
و واقعا هم راست ميگن اتفاقاتي كه براي من تو شلمچه رخ داد همه رو متعجب مي كرد
توي اون كاروان من تنها فردی بودم كه اولين بارم بود و با کسی همسفر شدم که دفعه ده یا یازدهمش بود كه ميومد شلمچه، اين دوستم همش مي گفت این همه تا حالا اومدم این اولین باری هست که در سفر راهیان نور در تشییع جنازه ی شهيد شرکت کردم اونم 72 شهید
مي گفت دوكوهه و معراج شهدا نيومده بودم تاحالا اما اين دفعه..
نميدونم چرا اما انگار همه چيز خوب بود
بعدِ برگشتنم هم وقتي ميخواستن براي شهداي گمنام مكان پيدا كنند از بين فكر ميكنم 200 شهر اسم شهر ما هم در اومد و دو تا از شهيدان گمنام رو اینجا دفن كردن
توی سفر با خودم چادر همراه داشتم و از روز دوم چادر سرم کردم. وقتي هم از سفر برگشتم فهميدم هيچ پوششی بهتر از چادر نيست. اونایی که رفتند می دونند آدم می فهمه بدون هیچ دلیل و برهانی که به زبان آورده بشه، قلبش می فهمه
چادر سرم كردم و ديگه به هيچ آدمي هم اجازه ندادم كه از این مسیر بيرونم ببره حتي اگه صميمي ترين دوستم باشه وبابت اين هم خدا رو شكر مي كنم
يه وب هم براي شهيدان زدم تا هيچ وقت فراموش نكنم این اتفاقات رو، خوش حال ميشم شما هم بيايید.