به گزارش حوزه سینمای جهان باشگاه خبرنگاران ؛ مقوله "بردگی" در ایالات متحده، یکی از ننگینترین اتفاقات ممکن در تاریخ این کشور محسوب میشود که اگرچه در دیگر نقاط جهان نیز میتوان ردپای مشابهی از آن مشاهده کرد، اما وسعت آن در هیچ کجای این گیتی پهناور ، به اندازه ایالات متحده وسیع و منزجر کننده نبوده است. «12 سال بردگی» جدیدترین ساخته استیو مک کوئین، برگرفته از داستانی واقعی براساس سرنوشت سالومون نورتاپ است. سالومون نورتاپ یکی از هزاران بردهای بود که در قرن نوزدهم میلادی به بردگی گرفته شد و سالها رنج و مشقت را به جان خرید. اما داستان زندگی نورتاپ شاید از جهاتی کمی متفاوت با آنچه که دیگر سیاهپوستان در آن دوران تجربه کردند باشد که در اینجا به اختصار آن را شرح می دهم :
سالومون نورتاپ متولد شهر نیویورک بود (به تاریخ 1808) و برخلاف اکثر همتایان خودش، سیاهپوستی آزاد محسوب میشد که کارگری میکرد و همچنین راه هنر را در پیش گرفته و به نواختن ساز ویلن مشغول بود. اما درست در زمانی که سالومون در پی کسب وضعیت شغلی مناسبی بود، شغلی قابل توجه از جانب دو سفید پوست به وی پیشنهاد شد که بسیار وسوسه برانگیز بود. اما این دو سفیدپوست که هدفی غیر از ارائه شغل به سالومون داشتند، وی را به کمک مشروبات الکلی و مواد مخدر بیهوش کرده و به شهر واشینگتن انتقال دادند؛ شهری که اغلب خرید و فروش بردهها در آنجا انجام میشد. سالومون خیلی زود از واشینگتن به ایالت نیواورلئان و یک مزرعه واقع در شهر لوئزیانا انتقال داده شد.
سالومون به مدت 12 سال در این مزرعه و نقاط دیگر، بردگی را تجربه کرد و طی این 12 سال اتفاقات بسیار زشتی را به چشم دید که شرح برخی از این وقایع در خاطراتش ذکر شده ولی از بیان بسیاری از اقدامات زشتی که مالکان مزرعه نسبت به بردگان روا میداشتند، به دلایلی خودداری کرده است. سالومون نورتاپ در سال 1853 توسط یک چوب بر کانادایی از بردگی رها شد و توانست آزادی که از ابتدا هم متعلق به خودش بود را بازیابی کند. سالومون پس از رهایی از بردگی، تصمیم به ثبت خاطراتش گرفت و سخنرانیهای متعددی هم درباره تجربیات خودش از دوران بردگی ارائه داد. اما در نهایت پس از تمام این اتفاقات و ثبت خاطرات و سخنرانیهای متعدد سالومون نورتاپ، وی برای همیشه از انزار عمومی محو شد و در واقع هیچکس هیچ نشانی از وی پس از سال 1857 نیافت؛ به همین جهت کسی نمیداند که وی در چه تاریخی چشم از جهان فروبست و در مجموع، در باقی عمرش چه بر وی گذشت.
فیلم «12 سال بردگی» دقیقاً از نقطه ابتدایی داستان زندگی سالومون ( با بازی چیوتل اجیوفور ) یعنی جایی که وی یک نوازنده ویلن هست و به دنبال کاری میگردد آغاز میشود. وی سپس پس از اینکه نیرنگ دو مرد سفیدپوست را میخورد و در نهایت سر از لوئزیانا درمیآورد، در مزرعه فردی به نام فورد ( بندیکت کامبربچ ) به بردگی گرفته میشود. فورد برخلاف اکثر همتایانش، نشانی از دیوصفتی جنونآمیز سفیدپوستان ندارد و به نظر میءرسد که در مقابل بسیاری رفتارهای اشتباه جامعه خویش ایستاده باشد. اما مشکلات سالومون در نقطهای آغاز میشود که وی به عنوان برده به مزرعه فردی به نام اِپس ( مایکل فاسبندر ) فرستاده میشود تا در آنجا کار کند و...
استیو مک کوئین در فیلم « 12 سال بردگی » برخلاف اکثر همکاران آمریکاییاش، برای به تصویر کشیدن فاجعه بردهداری در ایالات متحده، مصلحتاندیشی و ترس از بازی با احساسات تماشاگر را کنار گذاشته و سیستم بردهداری و اتفاقات آشنای آن را به بهترین شکل ممکن در این فیلمبازسازی کرده است. پیش از این بارها مشاهده کردهایم که در آثار هالیوودی، تنها به جنبه خشونتآمیز داستانهای بردهداری توجه میشود و از پرداخت شخصیتها و رفتارشناسی سفیدپوستانی که معتقد به بردهداری بودند، سرباز زده میشد. به عنوان مثال میتوان به «جانگوی آزاد شده» به کارگردانی تارانتینو اشاره کرد که میزان خشونت در آن به سیاهی میزد اما فرم فانتزی داستان، مانع از بررسی و رفتارشناسی سفیدپوستان متعلق به این رویداد ننگین تاریخ ایالات متحده میشد.
اما استیو مک کوئین با « 12 سال بردگی » دقیقاً در نقطه مقابل خشونت آثار "برده محور" قرار گرفته است. در اینجا اگرچه خشونت مانند واقعیت این رویداد، بخش مهمی از داستان را به خود اختصاص داده، اما تمرکز مک کوئین بیشتر بر روی شخصیتهای داستان و مخصوصاً تقابل سالومون با اربابان خود بوده است. مک کوئین خوشبختانه در روایت داستان، جانبداری و مصلحتاندیشی (به سبک آمریکایی) را کنار گذاشته و مستقیماً به دل شخصیتهای داستان زده و رفتار آنها را از چند بُعد مورد بررسی قرار داده است.
در « 12 سال بردگی » ما با شخصیت های سیاه و سفید مواجه نیستیم. مک کوئین در فیلم سفیدپوستان را به دو دسته تقسیم کرده که دسته اول موافق سرسخت برده داری هستند و دسته دوم اعتقاد چندانی به آن ندارند. اما نکته هوشمندانه ای که مک کونین به خوبی به آن پرداخته این هست که وی حتی سفیدپوستانی که به برده داری نیز اعتقاد نداشتند را بصورت انسانهایی به تصویر کشیده که خود درگیر مشکلات بزرگتری بودند و چه بسا اگر آنان قدرت و اراده کافی برای حضور در راس قدرت ( رئیس مزرعه یا هر مجموعه دیگری ) را می داشتند، احتمالاً خود نیز باید تابع این راه و روش نیز می بودند. این بخش از داستان ، اگرچه کم و کسری هایی دارد ( شاید رابطه سالومون و فورد کمی اغراق آمیز باشد ) ولی به اندازه کافی برای مخاطب باورپذیر هست.
اما اوج داستان فیلم زمانی رخ میدهد که ما به همراه سالومون به مزرعه اِدوین اِپس میرویم . اِپس دقیقاً تصویری زنده از نمونه بردهدارانی است که در قرن نوزدهم میشد به راحتی آنها را یافت. افرادی که با در دست گرفتن کتاب مذهبی و ذهن سادیستی خود، انواع و اقسام شکنجهها و رفتارهای ناهنجار اجتماعی را بر بردگان روا میداشتند و در تاریخ ایالات متحده هم معمولاً آنطور که شایسته بوده، هرگز از این افراد به عنوان ننگِ تاریخ ایالات متحده نام نبرد. تصویری که مک کوئین از اِپس در «12 سال بردگی» به نمایش گذاشته، مردی کاملاً خالی از فرهنگ و دانش است که احتمالاً از کودکی براساس آموزههای اشتباه کلیسا و خانوادهاش، برداشتی خشن از کتاب مقدس داشته و براساس همین برداشتهای اشتباه و سادیستی، بردگانش را شلاق میزند و آنها را مبجور به انجام بعضی مناسک میکند. شاید بتوان گفت تصویری که از اِپس در «12 سال بردگی» به تصویر کشیده شده، نزدیکترین تصویر ممکن به بردهداران قرن نوزدهم میلادی باشد که کمتر در آثار فیلمسازان هالیوودی با این دقت و فرم به تصویر کشیده شده است.
حیف هست که درباره «12 سال بردگی» صحبت شود و سخنی از بازی فوقالعاده چیوتل اجیوفور در نقش سالومون نورتاپ به میان نیاید. چیوتل اجیوفور را از حالا باید شانس اصلی اسکار 2014 بنامیم. حضور وی در نقش سالومون نورتاپ، یکی از بهترین بازیهای سال است که یک سر و گردن از تمامی بازیگران فیلم بالاتر است؛ فکر میکنم که واقعاً اجیوفور لایق یک اسکار ناقابل باشد. دیگر بازی درخشان فیلم را مایکل فاسبندر رقم زده که در نقش سادیستی مذهبی، نقش آفرینی خیرهکنندهای داشته است. شخصیت خشونت طلب فاسبندر در «12 سال بردگی» تماشاگر را به شدت آزار میدهد و وقتی که این اتفاق بیفتد، یعنی بازیگر به خوبی موفق شده شما را قانع به پذیرش خود کند. دیگر بازیگران فیلم از جمله بندیکت کامبربچ و سارا پائولسن و پُل دانو نیز به خوبی در نقشهای مکمل حضور یافتهاند و ایرادی در بازی آنها مشاهده نمیشود. شاید تنها ایراد فیلم به پُل جیاماتی باشد که حضور موفقی را در فیلم تجربه نکرده و برد پیت هم که با حضور کوتاه مدتش، وضعیت بهتری از او ندارد.
خوشبختانه مک کوئین برای اتمام داستان غمانگیز اما واقعی فیلمش، متوسل به برانگیختن احساسات تماشاگر نشده و حتی فصل پایانی فیلم بیآنکه دراماتیک باشد، خیلی بی سر و صدا به پایان میرسد تا تماشاگر را دچار اشتباه نکند. در واقع مک کوئین با این نوع پایانبندی (البته پایانِ فیلم را همگان میدانند اما منظورم در اینجا نحوه به تصویر کشیدن آن است) قصد داشته تا به تماشاگر این موضوع را تفهیم کند که «شما در حال تماشای داستان واقعی از یک فاجعه عمیق انسانی هستید و نه یک داستان دراماتیک که به آزادی فرد منجر می شود! » و به این پایانبندی به نظرم، بهترین پایان برای این داستان محسوب میشود. مک کوئین تقابل بدست آوردن آزادی سالومون پس از 12 سال را با این پرسش مطرح کرده که « آیا ایستادن در نقطهای که سالومون در 12 سال پیش دقیقاً در آنجا بوده، آیا میبایستی شوق هیجانانگیزی به همراه داشته باشد؟!». به نظرم این پرسش به خودی خود دلیل مناسبی برای پایانبندی نه چندان حماسی فیلم محسوب میشود که نشانی از شوق و هیجان در آن نیست.
در مجموع احساس میکنم که برای هر تماشاگری لازم باشد که «12 سال بردگی» را ببیند. در فیلم خشونت بطور عریان به تصویر کشیده شده (همانند واقعیت این داستان) و از تعارفات رایج آثار "برده محور" خودداری شده است. استیو مک کوئین به خوبی توانسته حق مطلب را درباره تاریخ بردگی در ایالات متحده ادا کند و به نظر میرسد که با فیلمنامه یکپارچه، بازی فوقالعاده بازیگران، فیلمبرداری و تدوین بینقص، از حالا باید نام «12 سال بردگی» را به عنوان یکی از مهمترین آثار سال دانست که احتمالاً در فصل اسکار هم حضور موفقی را تجربه خواهد کرد.
منتقد: میثم کریمی
منبع: مووی مگ