عمربن سعد فرمان ديگرى صادر كرد كه از چپ و راست بر سپاه حسين بتازند، و فرمان داد به خيمه ها آتش بيندازند و يزيديان چنين كردند، حمله كردند. به آتش افكنى پرداختند.
شمر آن قدر به خيمه ها نزديك شد كه با سرنيزه اش خيمه اى را سوراخ كرد. ياران امام اين حملات را نيز با فداكارى بى نظير دفع كردند، يزيديان كه از حمله بر چپ و راست سپاه امام نتيجه نگرفتند دوباره از پيش رو بر سپاه امام تاختند تا باقى مانده سپاه مقاوم و خستگى ناپذير امام را كه تشنگى سراپاى آنان را فراگرفته بود نابود سازند، ولى آنان همچنان شجاعانه مقاومت كردند و حماسه آفريدند. شهداى زيادى در راه خدا تقديم كردند و تعداد زخمى ها زيادشدند.
در اين حال ابوثمامه صائدى، مجاهد دلاور پيكار عاشورا، كثرت شهدا و قلّت سپاه را بديد، به پيشواى شهيدان عرض كرد: جانم به فدايت! دشمن نزديك شده و چيزى از عمرم باقى نمانده، آرزومندم وقتى خدا را ملاقات مى كنم نماز ظهر را كه وقتش رسيده بجا آورده باشم.
قسم به خداوند تا من كشته نشوم تو كشته نخواهى شد. امام سر به آسمان برداشت و فرمود: «ذكرت الصلاة، جعلك الله من المصلين الذاكرين ! نعم، هذا أول وقتها. ثم قال : سلوهم أن يكفوا عنا حتى نصلي; به ياد نماز افتادى، خداى ترا از نمازگزاران قراردهد و از ذاكران بداند. بلى! حالا وقت نماز فرا رسيده است از آنان بخواهيد كه ساعتى دست از جنگ بردارند تا ما نماز بخوانيم».
وقتى كه به لشكر كوفه پيشنهاد شد كه لحظه اى دست از جنگ بكشند تا پيشواى شهيدان نماز بخوانند، ولى حصين بن نمير كه يكى از سران لشكر يزيديان بود، گفت: نماز شما قبول نمى شود.
حبيب سردار سپاه حسينى او را پاسخ گفت: نماز اهل بيت رسول اللّه و ياران او قبول نمى شود و نماز چون تو الاغى قبول مى شود؟! حصين به سوى حبيب بتاخت،
حبيب به مقابله برخواست،وبانخستين ضربت كار حصين را تمام كرد. سپس حبيب يك تنه بر سپاه يزيديان بتاخت و شصت دو تن را به خاك انداخت و سرانجام به شهادت رسيد. پس از شهادت حبيب، حر سردار بزرگ كوفه جنگ نمايانى كرد و به شهادت رسيد. و بدينسان دشمن براى امام و يارانش فرصت ندادند تا آنان نماز بخوانند.
پیشوای شهيدان تصميم گرفت كه نماز خوف بخواند. به زهير بن قين و سعيد بن عبد اللّه فرمود: «تقدما امامى حتى اصلى الظهر، فتقدما امامه في نحو من نصف اصحابه حتى صلى بهم صلاة الخوف» جلو بايستيد و سپر باشيد. زهير و سعيد جلو نصف ياران امام ايستادند بدن را سپر تيرهاى دشمن قراردادند، و از هر طرف كه تير مى آمد، تيرها را به جان مى خريدند. امام با ياران باقى مانده اش نماز خوف را به جماعت بجا آوردند و سلام دادند. نماز كه تمام شد، سعيد در اثر بسيارى تير كه بر پيكرش رسيده بود بر زمين افتاد و به شهادت رسيد.
سعيد در حالى كه با بدن گلگون بر زمين افتاده بود، چنين مى گفت: خدايا بر اين مردم عذاب بفرست، مانند عذابى كه بر قوم عاد و ثمود فرستادى. خداوندا! سلامم را به پيامبرت برسان! و او را از درد و الم جراحت و زخمهايى كه به من رسيده است آگاه ساز; زيرا هدف و مقصود من از اين همه جانبازى، و تحمل اين همه درد و رنج يارى كردن اولاد پيامبرت بود.سپس سعيد چشمهايش را بازكرد و سيماى سالار شهيدان را تماشا نمود و عرض كرد: فرزند رسول خدا! آيا وظيفه خودم را در مقابل تو انجام دادم؟!
امام فرمود: آرى! وظيفه خود را انجام دادى! و تو پيشاپيش من در بهشت برين خواهى بود.
روح سعيد سعادتمندانه به سوى خدايش پرواز كرد. در بدن سعيد به غير از ضربت شمشير و كعب نيزه ها، سيزده تيراصابت كرده بود.
عمربن قرظه كه نيز به همراه سعيد بن عبدالله نگهبانى امام را به عهده گرفته بود، و در اين راه چندين چوبه تير به سر و سينه اش رسيده وبه شدّت مجروح شده بود،همزمان باسعيد بر زمين افتاده بود وبه سخنان سعيد و امام گوش مى داد. و اونيز همانند جمله هايى را كه سعيد گفته بود به امام عرض كرد: آيا من نيز به وظيفه ام عمل كردم؟
پيشواى شهيدان همان پاسخى را كه به سعيد داده بود به عمر نيز داد و فرمود: «نعم انت امامى فى الجنة» سلامم را به رسول خدا برسان و به او خبر بده كه من نيز در پشت سر تو به پيشگاه او و به ديدارش نائل خواهم گرديد.
و بدينسان امام و يارانش در لحظات حساس نبرد عاشورا نماز خوف را با كمال عبوديت و بندگى و خضوع و خشوع به جماعت خواندند. هم امام چنين كرد و هم يارانش.
قولى هم گفته شده است كه جنگ آن قدر شديد و حملات آن قدر سنگين و پى در پى بود كه امام و يارانش نماز ظهر عاشورا را به طور فرادا و با ايماء و اشاره بجا آوردند.
آنان نماز خواندند. نماز در ميدان جنگ! نماز دربرابر تيرهاى بى شماردشمن ! نماز با لبان تشنه و با بدنهاى مجروح!
آنان نماز خواندند، نماز در برابر اجساد مطهر شهدا، شهداى چون حبيب، شهداى چون حر دلير، شهداى چون سعيد.
آنان نماز خواندند، نماز در جلو خيمه ها، خيمه هايى كه لحظات بعد طعمه حريق آتش كينه از خدا بى خبران مى شد.
آنان نمازخواندند نماز دربرابر ديدگان اشك آلود زنان و كودكان، زنان و كودكانى كه نمى دانستند چه سرنوشتى در انتظار آنان مى باشد.
آنان نماز خواندند، نماز در برابر سفير گلوله هاى دشمن و در ميان آه و ناله هاى جانسوز زنان و كودكان و در ميان پيكرهاى پاك و گلگون مطهر شهداى عاشورا.
آنان نماز خواندند، نمازى كه همانندش تا كنون خوانده نشده و نخواهد شد. آنان به هر نحوى كه امكان داشت نماز ظهر عاشورا را بجا آوردند. نمازى كه وضوى آن از خون پيشانى آنان بود، نمازى كه ركوع آن خم شدن بر زينهاى اسبان شان بود، نمازى كه سجده آن افتادن بر زمين بود.
آرى حسين نماز خواند! چون نماز را دوست مى داشت، ياد خدا را دوست مى داشت، محبوبش را در ظهر عاشورا فراموش نكرد! هيچ وقت راضى نشد كه محبوبش ناراضى باشد. و در آخرين سجده اش در حالى كه همه ياران را از دست داده بود پيشانى خونين بر خاك نهاد و فرمود: «صبراً على قضائك يارب لا اله سواك يا غياث المستغثين، مالى رب سواك ولامعبود غيرك صبراً على حكمك...».
آرى حسين نماز خواند و همه گواهى مى دهند، شهدا گواهى مى دهند. خاك كربلا گواهى مى دهد. دوست گواهى مى دهد. دشمن گواهى مى دهد و اين است كه در زيارت نامه آن امام همام مى خوانيم: «واشهد انّك قد اقمت الصلاة وآتيت الزكاة وأمرت بالمعروف ونهيت عن المنكر واطعت اللّه ورسوله حتّى اتيك اليقين».