به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛ در مجلس عزاداری امام حسین(ع) افراد مختلفی از اقشار مختلف حضور پیدا میکنند؛ تفاوتی نمیکند که زاهد باشی یا بنده گناهکار، مهم این است که مجلس حسین(ع) دارالشفاست برای کسانی که مریض هستند چه مریض جسمی و روحی، مهم این است که روضه سیدالشهدا انسان را از فرش به عرش رهنمون میکند، پس عزادار حسین محترم است و بانی مجلس موظف است که حرمت عزادار مولایش را حفظ کند.
یکی از مشهورترین عزاداران حسینی که به لطف حضرتش رهنمون و عاقبتبه خیر شد، دادخواه خیابانی مشهور به «رسول ترک» است. عربدهکشی که به واسطه حبّ ابیعبدالله(ع) پروردگار عالم او را به مقام انسانیت رساند و به جایی رسید که یک هفته قبل از مرگش، از زمان و محل آن آگاه شد!
در ادامه به شرح ماجرایی از «رسول ترک» در روز تاسوعای حسینی از کتاب «آزاد شده امام حسین(ع)» تألیف محمد حسن سیفاللهی میپردازیم:
*روز تاسوعا و برخورد با یک افسر عالیرتبهمهمترین ویژگی و خصوصیت رسول ترک در این بوده است که او در عزاداریهای سیدالشهدا(ع) به خصوص در روزهای تاسوعا و عاشورا تأثیری شگفت و عمیق بر روی هر بیننده و ناظری میگذاشته است، رسول ترک نه تنها بر روی آدمهای متدین و عادی بلکه بر روی آدمهای غیرمتعارف و غیرمتشرع نیز تأثیرگذار بوده است و گریهها و حالتهای عزاداریهای او حتی آدمهای غیرمتعارف را نیز تحت تأثیر قرار میداده است.
در یکی از روزهای تاسوعا باز هم بسیاری از مردم، در بازار منتظر مانده بودند تا دسته رسول ترک از راه برسد، رسول ترک اغلب عادت داشت تا در انتهای همه هیئتها و دستههای آذربایجانیها حرکت کند.
او و اطرافیانش بسیار ساده و بیآلایش بودند و فقط زمزمه و ناله و گریه و اشک از نشانهها و علامتهای آنها بود.
آن روز یکی از افسرهای عالی رتبه رژیم طاغوتی نیز با لباسهای نظامی به بازار آمده بود تا ناظر و شاهد عزاداریهای سوگواران امام حسین(ع) باشد، معلوم نبود که آن افسر تاکنون آوازه رسول ترک را شنیده است یا نه؟ آن افسر در گوشهای ایستاده بود و به صورت عادی در حال تماشای هیئتها و دستههای عزاداری بود که کم کم دسته رسول ترک به مقابل او رسید. رسول ترک نگاهی به آن افسر انداخت و آرام آرام به سوی او حرکت کرد.
رسول ترک گریهکنان و با آن حال و هوایی که در روزهای تاسوعا و عاشورا داشت به آن افسر میگوید: «شاید شماها (شما نظامیها) بهتر از هر شخص دیگری میتوانید، این اشعاری را که من دارم میخوانم درک کنید.»
سپس رسول ترک در میان حلقه جمعیت و با نگاه به آن افسر شروع به خواندن این شعرهای ترکی میکند:
مین نفر دعواده اولسا افسر صاحب هنر
رسم دعوا دور علمداری گوزتلر دسته لر
تابونون نعشینه دیمزلر بولون بو مطلبی
یخسالار آتدان ولی دوغرالاّرصاحب منصبی
آن افسر در حالیکه به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بود با گلویی بغض کرده، مبهوت و حیران، رسول را تماشا میکرد، از نگاههایش پیدا بود که معنای این شعرهای ترکی را نمیفهمد، در این هنگام رسول ترک شروع به ترجمه آن اشعار کرد:
اگر در یک جنگ و نزاعی، هزار نفر از افسران کار آزموده و متخصص هم که وجود داشته باشند.
باز هم از رسمها و قانونهای جنگ است که نگاههای همه دستهها و لشکرها به علمدار است.
اگر یک سربازی در جنگ بر زمین بیفتد، دیگر هیچ کس با نعش و جنازه او کاری ندارد.
ولی اگر یک صاحب منصب و علمداری را از اسب بر زمین بیندازند جنازه او را نیز رها نخواهند کرد و بر سرش میریزند و تکه تکهاش میکنند.
بعد از اینکه رسول ترک آن اشعار را برای آن افسر ترجمه کرد، ناگاه همه کسانی که در آنجا حضور داشتند، مشاهده کردند که آن افسر به یک باره بغضش ترکید و به شدت به گریه افتاد، او به اندازهای منقلب میشود که از روی ناراحتی در حالی که سیلی از اشک از چشمهایش سرازیر بوده است، کلاه نظامیاش را از سرش بر میدارد و محکم بر زمین میکوبد!
کسی امیر لشگری مثل اباالفضل نداره