به گزارش سرويس بين الملل باشگاه خبرنگاران به نقل از پايگاه اينترنتي شبکه پرس تي وي اقدام به درج مقاله اي از "ام. آي. بات" استاد و رئيس بازنشسته بخش زمينشناسي و ژئوفيزيک دانشگاه کشمير کرده است.
مقالات متعددي از او در زمينه سياست بينالملل در نشريههاي "وترنز تودي"، "پلستاين کرونيکل"، "اوپد نيوز" و "کشمير بزرگ تر" منتشر شده است وي اعتقاد دارد صلح در عدالت ريشه دارد.
"بات" در اين مقاله نوشت: مطالب زيادي در مورد کنترل صهيونيستهاي آمريکا روي (سياستهاي) ايالات متحده آمريکا، بانک ها، وال استريت، رسانه ها، هاليوود، بازارها، سياستمداران، سياست خارجي و در واقع روي تمام وجوه زندگي مردم آمريکا گفته و نوشته شده است اما اعتقاد دارم گزارشهاي اخير تحت عنوان "درخواست کاخ سفيد از رهبران يهودي جهت لابي نکردن براي تحريمهاي ضد ايراني جديد" گوي سبقت را در اين زمينه از همه موارد مشابه ربوده است.
توجه کنيد که چه گروهي از چه کساني تقاضاي لطف دارد: ظاهرا قدرتمندترين افراد نه تنها در آمريکا بلکه در تمام جهان از افرادي ظاهرا نه چندان مهم در ساختار سياسي و حاکميتي آمريکا. در مورد کلمات استفاده شده تعمق کنيد؛ هرگونه که به آن نگاه کنيد، به روشني و وضوح شرايط حقيرانه و خوار يک برده را ميبينيد - بردهاي عاري از عزت نفس، حيا، شان، اخلاقيات و اقتدار اخلاقي !
چه کسي در جهان نميداند که اعضاي کنگره آمريکا، فرمانداران اين کشور و حتي شهرداران آن کاملا و به صورت حقيرانه روح و جسم خود را مدتها پيش از گرفتن اين مناصب دولتي و رسمي عالي، به دلارهاي صهيونيستهاي آمريکا فروختهاند؟ ديگر نميتوان به اين موضوع "تئوري توطئه" لقب داد.
در اينجا بالاترين مقام سياسي اين موضوع را نه تنها تاييد ميکند بلکه عملا آن را به نمايش ميگذارد و بلند فرياد ميزند. و در اين فرايند بسياري از آمريکاييها نيز با نوشتن مطالب و مقالات گسترده اين موضوع را تاييد کردهاند. آمريکا برده اسرائيل شده است.
آمريکا و اسرائيل از کوچکترين فرصتي نميگذرند تا به جهان يادآوري کنند که برنامه هستهاي ايران تهديدي براي کل جهان به شمار ميرود. همانند اسرائيل، دولت سعودي نيز بابت برنامه هستهاي ايران احساس خطر ميکند و از آمريکا خواسته است که به تاسيسات هستهاي جمهوري اسلامي حمله کند.
گروهي متشکل از پنج عضو دائمي شوراي امنيت سازمان ملل به علاوه آلمان با بازتاب "گراني جهاني" در مورد اين مسئله با ايران وارد مذاکره شدهاند. ايران از مدتها پيش تحت سختترين تحريمهاي ممکن قرار گرفته است. بنابراين چرا بايد چنين درخواست ويژهاي از سران صهيونيسم آمريکا در مورد يک مسئله بين المللي شود؟ چگونه است که يک مسئله جهاني به دغدغه 1.7 درصد صهيونيستهاي آمريکا و نه 77 درصد مردم اين کشور که خود را مسيحي ميدانند، بدل ميشود؟
اگر هدف کاستن از نگرانيهاي اسرائيل باشد که صهيونيست هاي آمريکا نماينده و لابيگر آنها هستند، پس چرا تلاش نميشود نگرانيهاي سعوديها نيز تسکين داده شود؟ آيا هيچ عرب آمريکايي وجود ندارد؟
اسرائيل شايد "بهترين دوست" آمريکا باشد، اما در عين حال يک بار سنگين سياسي، نظامي و مالي نيز بر دوش اين کشور محسوب ميشود. اسرائيل به جاي اينکه منافع آمريکا را در منطقه پيش ببرد يا حتي در اين زمينه کمککار اين کشور باشد، در مقابل تبديل به مانعي بزرگ در مسير منافع مردم آمريکا شده و تبديل به عامل اصلي نفرت مسلمان از واشنگتن شده است.
در مقابل، دولت سعودي سخاوتمندانه از طريق ميلياردها دلار خريد نظامي، صادرات نفتي، دست بردن در بازار نفت به دستور آمريکا، سرمايه گذاري در اين کشور و بازي کردن نقش گماشته آمريکا در خاورميانه و به طور کلي جهان اسلام از طريق نفود خود در اتحاديه عرب و سازمان همکاري اسلامي، به واشنگتن امتياز ميدهد.
بسيار خوب، عربستان سعودي را فراموش ميکنيم. چرا کاخ سفيد مستقيما از مردم آمريکا که سياستمداران خود را انتخاب کردهاند، چيزي درخواست نميکند و اين حالت حقيرانه را در برابر آنها به خود نميگيرد؟ آيا چنين امري همسو و سازگارتر با الزامات قانون اساسي آمريکا نيست؟
خوب، در يک دموکراسي حقيقي اين گزاره ميتوانست صحت داشته باشد. جايي که دموکراسي به رقابت ِ صرف جهت بدست آوردن حمايت مالي يهوديان و مورد پذيرش قرار گرفتن از سوي رسانههاي صهيونيست تقليل يافته است، رعایت قانون اساسي و پيمودن مسير بر اساس آن، انتظار به شدت بيجايي است. اوباما، خود به عنوان يکي از بردگان صهيونيسم، ميداند که سياستمداران ِ منتخب در کنترل چه کساني هستند و بدين ترتيب ميداند که از چه راهي ميتواند نتايج مطلوب خود را بدست بياورد. هر کس که تصور ميکند "جان کري"، وزير امور خارجه آمريکا در مورد مسئله گفتوگو با ايران دست رد به سينه اسرائيل و عربستان زده، اخبار را اشتباه متوجه شده است.
چه چيزي آمريکا را به اين ورطه کشانده است؟ بيش از يک قرن پيش، فيلسوف و شاعري به نام دکتر "محمد اقبال لاهوري" در جريان بازگشت خود از اروپا در شعري، اساس و بنياد اين مشکل را نشان داده است: سياهرگ غرب در چنگال يهوديان (صهيونيست) است، وي پيش بيني کرد: رباخواران يهودي (صهيونيست) ديري است در انتظارند آناني که دلاوري ببران در برابر فريبکاريشان ناچيز است، غرب چون ميوهاي رسيده از درخت خواهد افتاد و بايد ديد اين ميوه در دامن چه کسي سقوط خواهد کرد.
وبلاگها غرق در غم و اندوه آمريکاييهايي است که نگران وضع فعلي کشور خود هستند - تاراج ثروت خانوادههاي معمولي توسط بانکداران صهيونيست آمريکايي، بيخانماني، از دست دادن مشاغل و کاهش دستمزدها، بيکاري و فقر، اعتياد به مواد مخدر، بيبند و باري جنسي و هرزه نگاري، خودکشي، تيراندازي و قتلهاي روزانه، ساختار سياسي ِ در هم شکسته که تعطيلي اخير دولت به خوبي نمايانگر آن بود، جاسوسي و منفور ِ دوست و دشمن بود، تصويري شرم آور از دولت در ذهن مردم معمولي آمريکا شکل داده است: کشوري جهان سومي.
مردم آمريکا در تمام مشکلات و بدبختيهاي خود رد پاي يهوديان صهيونيست در آمريکا را ميبينند و اسرائيل را به عنوان ريشه اين مشکلات ميدانند. آنها شاهد اين هستند که اقليتي از يهوديان صهيونيست ِ آمريکايي تمام ابعاد زندگي آنها ( اجتماعي، اخلاقي، سياسي، قضايي و اقتصادي ) را تحت سيطره و کنترل خود قرار دادهاند. آمارها و استدلالهايي که در حمايت از اين سيطره صهيونيسم ارائه ميشود، به شکل بهت آوري شباهت به آلمان در دوران بعد از جنگ جهاني اول دارد.
يهوديان صهيونيست ِ آمريکا و اسرائيل با استفاده از عمليات پرچم دروغين يازده سپتامبر به صورت بسيار موفقيت آميزي خشم مردم آمريکا را به سمت مسلمانان هدايت کردند؛ اما اخيرا بخش عمدهاي از مردم به لطف تلاش انديشمندان، معماران، مهندسان، خبرنگاران، کهنه سربازان و شهروندان معمولي متفکر، شروع به ديدن واقعيت امر کردهاند. گروه "بازانديشي در مورد يازده سپتامبر" که مورد حمايت ائتلافي از چهل سازمان است، تلاشي سراسري را در آمريکا و جهان به منظور نشان دادن واقعيت در مورد عمليات پرچم دروغين يازده سپتامبر و وادار کردن آمريکا به انجام يک تحقيق جديد و بيطرفانه در مورد اين عمليات، آغاز کرده است.
از آلمان تا روسيه و آمريکا - نتيجه قاطعي که بدست ميآيد اين است که به نظر ميرسد صهيونيستها هيچ درسي از اقدامات و تجربيات گذشته خود فرا نگرفتهاند.
بات در پايان نوشت: اين من را به مطرح کردن اين پرسش وا ميدارد: اگر توصيف آنچه در مورد آلمان ِ بعد از جنگ جهاني اول رفت، همان چيزي باشد که منجر به ظهور هيتلر شد، آيا خيلي دور از ذهن است که آمريکا نيز شاهد ظهور هيتلر مخصوص به خود باشد؟
انتهای پیام/