به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛ خبر مخالفت امام حسين(ع) با حكومت يزيد و امتناع آن حضرت(ع) از بيعت با وي به سرعت در ميان خواص مدينه انتشار يافت. در پي آن جمعي از خاندان و نزديكان امام حسين(ع) در اثر علاقه به وجود حضرت و از سر مصلحتانديشي امام(ع) را توصيه به سازش و كنار آمدن با دستگاه يزيد نمودند.
محمد حنفيه يكي از برادران امام حسين(ع) نيز به دنبال اطلاع از موضع امام(ع) به سويش ميشتابد و به نقل از تاريخ طبري به امام حسين(ع) چنين ميگويد: برادر! تو محبوبترين و عزيزترين مردم هستي و من آنچه را كه خير و صلاح تشخيص ميدهم، با تو ميگويم.
من فكر ميكنم فعلاً تا آنجايي كه امكانپذير است در شهر معيني اقامت نكن و خود و فرزندانت در نقطهاي دوردست از يزيد قرار بگير و از آنجا نمايندگاني به سوي مردم گسيل دار و حمايت آنان را به سوي خود جلب كن. اگر مردم با تو بيعت كردند، خدا را سپاسگزاري کن و اگر دست بيعت به ديگري دادند، لطمهاي به تو وارد نشده است. امام(ع) در پاسخ وي ميفرمايد: برادر اگر در تمام اين دنياي وسيع هيچ پناهگاه و ملجأ و مأوايي نباشد، باز هم من با يزيد بن معاويه بيعت نخواهم كرد.
اين سخن حضرت نشانگر تصميم قاطع امام(ع) بر عدم بيعت و در نتيجه رويارويي با حاكميت يزيد است و نشان می دهد حضرت در اين راه آماده تحمل سختيها بوده است. در همين راستا حضرت قبل از حركت از مدينه بارها و بارها به زيارت حرم نبوي رفته و در هنگام زيارت جدش رسول خدا(ص) ادعيه و ابياتي را ميخواند كه پيداست حضرت در مسير يك هدف عالي قرار گرفته و برنامه مهمي را تعقيب ميكند و خود نيز از نتيجه كار خود آگاه است.
مروان بن حكم نيز وقتي ديد هيچ تهديدي بر عزم امام حسين(ع) كارگر نيست، از در دوستي و خيرخواهي درآمد و خود را در مسير امام(ع) قرار داد و يكبار ديگر بيعت با يزيد را مطرح و آن را به خير و صلاح و به نفع دين و دنياي حضرت برشمرد. امام حسين(ع) در پاسخ فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام...» اينك بايد فاتحه اسلام را با فرمانروايي يزيد بر مسلمانان خواند. من از جدم رسول خدا(ص) شنيدم كه ميفرمود: خلافت بر خاندان ابوسفيان حرام است و اگر روزي معاويه را در بالاي منبر من ديديد، او را كنار بزنيد، ولي مردم او را در عرشه پيامبر ديدند و كنار نزدند و اينك خداوند آنان را به يزيد فاسق مبتلا و گرفتار نموده است.
امام(ع) از همان ابتدا با صراحت موضع خويش را در رابطه با بر سر كار آمدن يزيد بيان نموده و بر آن پافشاري ميفرمود. علت اين امر هم خطري بود كه كيان اسلام را تهديد ميكرد، زيرا خلفاي اموي با اسم دين و صيانت از شريعت نبوي بر سر كار آمده و در ظاهر نقاب دين بر چهره داشتند. امام حسين(ع) با وجود مخالفت دوستان و اقوامش، راهي را برگزيد كه فرجامش شهادت بود و ميدانست دير يا زود جنگي ميان ايشان و يارانش و افراد يزيد به وقوع خواهد پيوست، لذا قبل از آنكه عوامل يزيد فرصت يابند تا در مدينه و در شعاعي محدود صداي اعتراض ايشان نسبت به حكومت يزيد را خاموش كنند، حضرت ابتكار عمل را به دست گرفته و طنين صداي اعتراض خود را در ابعاد وسيعتري به گوش جهانيان میرسانید.
بر اين اساس امام حسين(ع) در 28 رجب سال 60 هجري به همراه افراد خانوادهاش از مدينه به سوي مكه حركت نمود. حضرت قبل از حركت وصيتنامهاي نوشت و به برادرش محمد حنفيه سپرد. وصيتنامه امام(ع) حاوي نكات محوري و مهمي است كه بيانگر سمت و سوي حركت امام حسين(ع) است. در فرازي از آن آمده است: من نه از روي خودخواهي و يا براي خوشگذراني و نه براي فساد و ستمگري از مدينه خارج ميشوم، بلكه هدف من از اين اقدام، امر به معروف و نهي از منكر و خواستهام اصلاح مفاسد امت و زنده كردن سنت و قانون جدم رسول خدا(ص) و راه و رسم پدرم علي بن ابيطالب(ع) است.
حج ناتمامبه نقل از طبري، امام(ع) پس از ورود به مكه نامهاي خطاب به سران قبايل شهر بصره نوشته و ضمن دعوت از مردم بصره برای سرباز زدن از بيعت با يزيد به جايگاه و حقوق اهل بيت رسول خدا(ص) اشاره فرموده و فلسفه سكوت ديروز و ضرورت قيام امروز را گوشزد ميكند.
فرازهايي از اين نامه چنين است: «... ما خاندان اوليا و اوصيا و وارثان رسول خدا(ص) و شايستهترين افراد نسبت به جانشيني او در ميان تمام امت بوديم ولي گروهي بر ما سبقت گرفته و اين حق را از ما گرفتند و ما نيز با علم و آگاهي به تفوق و شايستگي خويش نسبت به اين افراد براي جلوگيري از هر تشتت و اختلافي در ميان مسلمانان و جلوگيري از چيره شدن دشمنان، بر آنچه پيش آمده بود رضايت نشان داديم و آرامش اجتماع را بر حق خويش مقدم دانستيم، اما اينك پيك خود را به سوي شما ميفرستم و شما را به كتاب خدا و سنت پيامبر دعوت ميكنم زيرا در شرايطي قرار گرفتهايم كه ديگر سنت پيامبر از ميان رفته و جاي آن را بعت فرا گرفته است. اگر سخن مرا بشنويد به راه سعادت و خوشبختي هدايت خواهيد شد.»
پيك امام(ع) - سليمان – پس از انجام مأموريتش دستگير و به دستور ابن زياد بهدار آويخته ميشود. مردم كوفه كه در نزديكي بصره زندگی می کردند پس از شنيدن مخالفت امام حسين(ع) با خلافت يزيد و سرباز زدن از بيعت با وي، پيكها و نامههاي انفرادي و تومارهاي جمعي فراواني نوشته و به سوي آن حضرت فرستادند. مضمون همه آن نامهها يك چيز بود و آن اينكه حال كه معاويه به هلاكت رسيده و مسلمانان از شر او آسوده شدهاند ما خود را نيازمند امام و رهبري ميدانيم كه ما را از حيرت و سرگرداني رهانيده و كشتي شكسته ما را به سوي ساحل نجات هدايت كند. ا
ينك ما مردم كوفه با نماينده يزيد به مخالفت برخاسته و منتظر ورود شما هستيم تا با آنچه در توان داريم در پيشبرد اهداف شما بكوشيم و از بذل مال و نثار جان در راهت كوتاهي نكنيم. سيدالشهدا(ع) در پاسخ نامههاي مردم كوفه چنين مرقوم فرمود: ... آخرين نامه شما به وسيله هاني و سعيد به دستم رسيد و من به آنچه شما در نامههاي خود تذكر و توضيح داده بوديد پي بردم، درخواست شما در بيشتر اين نامهها اين بود كه ما امام و پيشوايي نداريم به سوي ما حركت كن تا خداوند به وسيله تو ما را به سوي حق هدايت كند.
با نزديك شدن موسم حج مسلمانان و حجاج گروه گروه وارد مكه ميشدند. در همان ايام امام حسين(ع) مطلع شد كه به دستور يزيد، عمرو بن سعيد بن عاص به ظاهر به عنوان امير الحاج ولي در واقع به منظور انجام نيتي شوم وارد مكه شده است و مأموريت دارد امام(ع) را ترور كند.
ابا عبدالله الحسين(ع) با اطلاع از اين تصميم براي مصون ماندن حرمت شهر مقدس مكه با تبديل اعمال حج به عمره مفرده، قبل از آغاز مراسم حج در هشتم ذيحجه از مكه به سوي عراق حركت نمود.
حضرت قبل از حركت خطابهاي را در ميان گروهي از شيعيان و ياران و همراهان خويش كه در مدت اقامت آن حضرت در مكه به ايشان پيوسته بودند ايراد فرمود و يك بار ديگر سرانجام كار را گوشزد و بر لزوم ايستادگي و پايداري تأكيد نمود: «... مرگ بر انسانها لازم افتاده همانند اثر گردنبند كه لازمه گردن دختران است و من به ديدار نياكانم آنچنان اشتياق دارم، مانند اشتياق يعقوب به يوسف و براي من قتلگاهي معين شده است كه در آنجا فرود خواهم آمد.» امام(ع) سخنان خود را با اين جمله به پايان ميبرد: «... آگاه باشيد كه هر يك از شما حاضر است در راه ما از خون خويش بگذرد و جانش را در راه شهادت و لقاي پروردگار نثار كند آماده حركت با ما باشد كه من فردا صبح حركت خواهم كرد.» امام حسين(ع) در اين خطابه با صراحت كامل از شهادت خود و يارانش خبر ميدهد و از آنان ميخواهد چنانچه آماده فداكاري هستند همسفر حضرتش شوند.
پس از اعلام حركت به سوي عراق جمعي با مراجعه به حضرت خواهان انصراف امام(ع) از اين تصميم می شوند و دليل اصلي كه اقامه ميكنند بيوفايي و پيمان شكني مردم كوفه است و می گویند، کوفیان مردمی خوش استقبال و بد بدرقه هستند. امام نيز در پاسخ آنان اين آيه را تلاوت ميفرماید: «كتب عليكم القتال و هو كره لكم». امام(ع) كه ميديد با خلافت يزيد كيان اسلام در خطر افتاده است باوجود اصرار و مخالفت خويشان و دوستانش قدم در راه گذارده و برخلاف نظر بازدارندگانش كه نتيجه اين حركت و سفر را شكست قطعي و كشته شدن مردان و به اسارت رفتن زنان و كودكان ميدانستند به تكليفي الهي ميانديشيد كه در آن شرايط خاص مأمور به اجراي آن بود و آن همان مطلبي بود كه هنگام خروج از مدينه فرمود: «و انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي(ص) » هدف من از اين سفر اصلاح مفاسد امت و احيا و زنده كردن شريعت جدم رسول خداست.