به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛ نامش حامد است و 28 سال دارد، این جوان که به جرم ضرب و جرح و اقدام به قتل، دوران محکومیت خود را سپری میکند، تا دوم راهنمایی درس خوانده و بعد ترک تحصیل کرده است. با اینکه شاغل بوده و میتوانسته با روزی حلال زندگیاش را بگذراند اما دزدی را پیشه خود کرده است.
در مورد زندگیات بگو.مادرم همسر دوم پدرم بود. همسر اول پدرم فوت کرد و از ازدواج اولش، برادری ناتنی دارم. او متأهل است، دو بچه دارد و در رباط کریم زندگی میکنند. البته یک برادر و خواهر دیگر هم دارم و خودم فرزند آخر خانواده هستم. چهار ساله بودم که مادرم فوت کرد و ده سال بعد در چهارده سالگی پدرم را هم از دست دادم. بعد از مرگ پدرم، در خانه خواهرم که ازدواج کرده است و دو بچه دارد، زندگی میکردم.
ازدواج کردهای؟بله، شش سال قبل در سال 85 ازدواج کردم. صاحب پسری شدیم اما از همسرم جدا شدم و بعد از طلاق، پسرم علیرضا را به خواهرم دادم تا همراه دو بچه خودش، بزرگ کند.
چرا ازدواجت به طلاق منجر شد؟تقصیر هر دوی ما بود. دو سال قبل از ازدواج با یکدیگر آَشنا شده بودیم. پدرش مخالف ازدواجمان بود، میخواستم زندگی خوبی داشته باشیم اما بعضی شبها من به خانه نمیرفتم که مقصر بودم و گاهی هم او دعوا به راه میانداخت. پدر زنم مدتی با من رفتار خوبی داشت اما وقتی دید اختلافاتمان شدید است رفتارش با من عوض شد و بعد زنم طلاق گرفت.
به عاقبت بچه ای که با طلاق و نان دزدی بزرگ میشود، فکر کرده ای؟او نتیجه اشتباه خودم در ازدواج است.
سر کار هم میرفتی؟بله، شغل اصلیام خیاطی کاپشن بود.
سابقه داری؟نه، اولین بار است که زندانی میشوم و هفت ماه است که دستگیر شدهام.
چرا دستگیر شدی؟در شهریار با دو هم دستم سرقت میکردیم. یکی از آنان به نام عارف دوست قدیمیام بود. او با دختری به نام شیوا ارتباط داشت که از او به عنوان طعمه استفاده میکردیم. طعمههای ما رانندگان بودند. آخرین بار با شیوا در پمپ بنزین منتظر عارف بودیم. چند بار تماس گرفتم، گفت چند دقیقه دیگر میرسد. در همین حین، یکی از رانندگان خطی با پیکان سفید توقف کرد و مثل یک آشنا، احوالم را پرسید. من جلوتر رفتم تا ببینم او را میشناسم یا نه؟ دیدم نمیشناسم اما او حرفی به من زد که باعث عصبانیتم شد.
من و شیوا سوار ماشینش شدیم. بین راه یک باغ وجود داشت که دیوارش ریخته و یک آلونک در آن بود. باغ را میشناختیم. به راننده آدرس دادم. وقتی به باغ رسیدیم، شیوا با راننده جلوتر از من به طرف آلونک رفتند. پشت سرشان من هم وارد شدم و به روی راننده چاقو کشیدم. او مقاومت کرد. 4 یا 5 ضربه به او زدم و با شیوا از باغ خارج شدیم. البته راننده زنده ماند و در دادگاه موضوع را طور دیگر تعریف کرد و گفت ما به عنوان مسافر، ماشین او را به طور دربست کرایه کرده ایم و او را با تهدید به آلونک باغ کشاندهایم در صورتی که واقعیت طور دیگری بود.
هم جرمهایت کجا هستند؟فقط شیوا همراه من دستگیر شد که بهخاطر 17 ساله بودنش، او را به کانون اصلاح و تربیت تهران فرستادند و مدت کوتاهی بعد، آزاد شد، چون خودم جریان را گردن گرفتم. عارف و دوست دیگرم مدتی فراری بودند و بعد که آبها از آسیاب افتاد، دوباره به محل برگشتند و حالا آزاد میگردند.
شیوا دختر فراری است؟نه، با خواهرش زندگی میکند. خودش میگوید پدر و مادر ندارد.
اموال سرقتی را چگونه تقسیم میکردید؟بعد از سرقت پول و اموال رانندگان، با موتور به بیابانهای اطراف میرفتیم. در تاریکی شب پس از روشن کردن چراغ موتور مینشستیم و اموال و پول را عادلانه بین خودمان عارف، امیر، من و شیوا تقسیم میکردیم.
از راه کار در تولیدی چقدر درآمد داشتی؟آن موقع، حدود 400 هزار تومان بود.
شاکی دیه خواسته است؟نه، اصلا دیه نمیخواهد. فقط 260 هزار تومان پولی را که از او گرفته بودم و باید به عنوان ردمال پرداخت میکردم، خواست که به او برگرداندم. برای رضایت به زندان آمد اما گفتند باید به دادگاه بروی و آنجا رضایت بدهی، هنوز به دادگاه نرفته و من اینجا ماندهام. خدا خیلی رحم کرد که نمرد. دیه هم نخواست.
کی سرقت را شروع کردی؟وقتی با همسرم نامزد بودم، چهار نفری یک مرد را با اتر بیهوش کردیم و 3 میلیون و 200 هزار تومانش را برداشتیم. من یک باتوم فنری داشتم و با آن تهدید میکردم.
چه آرزویی داری؟اینکه شاکیام رضایت دهد و زودتر آزاد شوم و زندگی سالمی را شروع کنم.