سرمقاله روزنامه های کیهان،رسالت،وطن امروز،جمهوری اسلامی و ... را میتوانید اینجا بخوانید:


ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان به مطلبی با عنوان«با عاشورائیان»از حسین شمسیان اختصاص یافت که در زیر میخوانید:


50 سال پیش وقتی در محرم سال 1342، شهربانی پایتخت به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم اطلاعیه صادر کرد، به مشروب‌فروشی‌ها اجازه داد تا روز هشتم محرم به کار و کسب عادی مشغول باشند اما از آن روز تا چهاردهم محرم خویشتنداری کنند! همان اطلاعیه اما تصریح کرده بود که به «بعضی افراد» اجازه نخواهد داد از سوگواری سالار شهیدان برای «اغراض شخصی» استفاده کنند! اینکه چه کسی مصداق «بعضی افراد» و چه کاری «اغراض شخصی» نامیده می‌شد، بر کسی پوشیده نیست. سال 42 سالی بود که امام راحل عظیم‌الشان با تأسی به سید و سالار شهیدان، پرچم مبارزه را بر دوش گرفته بود و یک تنه سکوت شب را شکسته و کاخ بیداد را به لرزه درآورده بود رژیم شاه در حالیکه مشروب‌فروشی در محرم را مجاز دانسته بود، فریاد حق‌طلبی امام را غرض شخصی قلمداد کرده و تهدید به برخورد جدی کرده بود! اما مشعلی که سیدالشهدا(ع) در عاشورای 61 هجری روشن کرده بود پس از قرن‌ها، چراغ راه مردم ما شد و به جهان ثابت کرد فقط باید «حسینی(ع)» بود تا یزید هر زمان را درهم کوبید.

عصر عاشورای سال 61 هجری وقتی طوفان توحش و قساوت شقی‌ترین قوم تاریخ فرو نشست و دشت گلرنگ کربلا، با بدن‌های مطهر حسین(ع) و یارانش آذین شد، و هنگامی که حرامیان به خیام حرم حمله بردند و غارت و هتک را پیشه کردند، همه‌چیز از فرجام نبردی نابرابر و پیروزی بلامنازع یک سپاه تا بن دندان مسلح و پرتعداد بر جمع اندک 72 نفره عاشورایی و شماری از زنان و کودکان خبر می‌داد. کمترین روایت، سپاه عمر سعد را پنج هزار نفر و بیشترین روایت 130 هزار نفر ثبت کرده است حال آنکه هیچ روایتی یاران اباعبدالله علیه‌السلام را بیش از 130 نفر ثبت ننموده است. تکلیف زنان و کودکان هم که معلوم است! شهر آذین بسته و شیرینی فتح با جشن و سرور مضاعف می‌شد. حسین(ع) و یارانش - همان‌ها که حرامیان بر خروج آنان از دین رسول خدا حکم داده بودند! - سرکوب شدند پس هنگامه میگساری بود! آنقدر مطمئن بودند که یزید پلید در کاخ اموی مست و مغرور این‌گونه سرود:

«لعبت‌ هاشم بالملک ولا
خبر جاء ولا وحی نزل
لیت اشیاخی به بدر شهدوا
جزع الخزرج من ضرب ‌الاسل»

یعنی بنی‌هاشم مدتی با حکمرانی بازی کرد و گرنه نه وحی آسمانی در کار بود و نه خبری آمده بود! کاش اجدادم که در بدر کشته شدند بودند تا جزع و ناله آل رسول را از شدت ضربات ما می‌شنیدند!در مقابل این رجز مستانه، یک کلام نافذ و یک نگاه الهی بود که همان روز و در همان محفل و البته نه فقط در طول حرکت کاروان که در طول تاریخ تا قیامت، کاخ ظلم را لرزاند و آن پیام‌رسانی زینب کبری(س) و امام سجاد (ع) بود. پیام عاشورا آنقدر نافذ و آنقدر کوبنده بود که از عصر روز عاشورا کربلا و کوفه شاهد قیام توابین و خونخواهان شد و همه‌چیز بر عکس آنچه امویان می‌پنداشتند رقم خورد.اما پیام عاشورا چه بود و حسین چه کرد که با گذشت چهارده قرن روز به روز پرچمش بالاتر و باشکوه‌تر می‌شود؟ او چه گفت که مسلمان و غیرمسلمان او را الگویی ناب و تمام عیار می‌دانند؟ حریت و آزادگی، رشادت و مقاومت در مکتب حسین(ع) چگونه تعریف شد که جهان را پروانه شمع نورانی و آسمانی وجودش کرد؟!

واقعیت این است که اگر همه جهان را جمع کنیم تا در وصف خون خدا بنویسند، باز هم وصف او به پایان نمی‌رسد و باید گفت: ‌« دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است» اما اگر همه اوصاف شنیده و ناشنیده آن حضرت را در یک سوی قرار دهیم خواهیم دید که در دیگر سو، حسین(ع) خود را و هستی‌اش را خالصانه در راه رضای دوست فدا کرد و این اخلاص و بندگی صفت ممتاز سالار شهیدان است. او آن روز که بر دوش پیامبر(ص) بود راضی به رضای حق بود و آن دم که «والشمر جالس علی صدره» باز هم راضی به رضای حق بود. درس بزرگ او پایمردی در راه حق و اخلاص و دست شستن از همه‌چیز حتی عزیزترین عزیزان بود. او با جان و دل، جان به راه دوست تقدیم کرد و خم به ابرو نیاورد، عاشقانه کودک شش ماهه‌اش را به قربانگاه عشق برد و ذبح عظیم الهی شد. در حق اوست که حافظ گفته «مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ چرا که وعده تو کردی او بجا آورد» آری او وعده نکرد که اسماعیلش را به منای عشق بیاورد، اما جانانه به وعده جدش ابراهیم عمل کرد و عالم را مرید و شیفته خود کرد.

 تاریخ حتی یک سند ندارد که حسین(ع) در روز عاشورا ذره‌ای بدرگاه خدا شکوه و گلایه کرده باشد. برای او خدا مهم بود و همین که او می‌دید برایش کافی بود. و همین‌ها بود که او را الگویی جاودانه و پرچم هر قیام حق‌جویی و حق‌طلبی در طول تاریخ کرد. در روزهایی که «دین افیون توده‌ها» نامیده می‌شد و عزاداری سمبل جهالت و خرافات، در روزگاری که رسما با عزاداری مخالفت می‌شد و برپایی عزای پسر رسول خدا(ص) ممنوع بود، در روزهایی که زیارت حسین(ع) مرگبار بود و مجازات قطع دست و پا و مرگ همراهان را در پی داشت، پیام حسین(ع) آرام آرام، چون خون در رگ جهان جریان داشت، به نرمی آب روان و زلال، بنیادهای بیداد را ذره ذره متزلزل می‌کرد. هیچ کس باور نمی‌کرد اما شد! امام ما از حسینیه‌ها و مسجدها، از تکایای کودکانمان، از گهواره‌هایی که مادران، عزیزترین‌هایشان را در آن نذر شیرخوار کربلا می‌کردند، برپاکنندگان علم جهاد را برگزید و شور حسینی را به بالاترین فریاد در ویرانی کاخ یزید تبدیل کرد. هر مجلس عزاداری، کانون مبارزه شد و هر پرچم سیاه حسین بیرق ظلم‌ستیزی شد.

 آنها که عزاداری را به سخره می‌گرفتند، آنها که حتی احتمال بیداری مردم را در هیاهوی غرب‌زدگی و فساد نمی‌دادند به ناگاه با طوفانی به عظمت چهارده قرن انتظار مواجه شدند! به ناگاه با غرش و غریو جوانانی روبرو شدند که ذکر لبشان خطاب به شهدای کربلا «یا لیتنی کنت معکم» بود. با امام خمینی(ره)، فرزندی از سلاله حسین(ع) روبرو شدند که بی هیچ پروایی از تهمت‌ها و تمسخرها فرمود؛ «آن گلی که مرتب آب به آن می‌دهند، زنده نگه داشته می‌شود و این گریه‌ها زنده نگه داشته مکتب سیدالشهدا را» و دیری نگذشت که جهان با حقیقت بزرگ و نورانی سیدالشهدا آشنا شد. و حسین بار دیگر اسلام را احیاء کرد. اگر روزی پیامبر فرمودند؛ «حسین منی و انا من حسین» و ترجمان آن چنین شد که دین اسلام با خون حسین باقی ماند، بار دیگر و در عصر حاضر، حسین(ع) احیاگر دین جدش شد و امام راحل چه زیبا فرمود که: «خون سیدالشهدا، اسلام را بیمه کرد... محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است...»امروز هم، عاشورا و تاسوعا و شور دلدادگان حسین(ع) در سوگ شهیدان کربلاست که به قول امام راحلمان(ره) سنگرهای کلیدی جهان را یکی پس از دیگری فتح می‌کند. همین شور حسینی(ع) آمیخته به شعور است که سقف تاریک نظام سلطه جهانی را شکافته و طرحی نو در بستر اسلام ناب محمدی(ص) درانداخته است. و امروز، باز هم عاشوراست که حماسه‌آفرین است.

روزنامه ی خراسان مطلبی را از مهدی یار احمدی خراسانی تحت عنوان«
مفهوم شناسي بصيرت در مکتب عاشورا»در ستون یادداشت روز خود به چاپ رساند و علاوه بر این نکته که عقل وسيله تحصيل علم و وسيله‌اي براي ادراک معقولات يعني صورت هاي ذهني است به مطالب زیر نیز اشاره کرد:

«بصيرت يعني اينکه بدانيم شمري که سر امام حسين(ع) را بريد همان جانباز جنگ صفين بود که تا مرز شهادت پيش رفت» اين جمله بخشي از فرمايشات مقام معظم رهبري در ارتباط با عبرت هاي عاشوراست. اکنون که قرن ها از آن حادثه سوزناک مي گذرد جستجو در مستندات تاريخي قيام امام اباعبدالله الحسين(ع)، آدمي را با مسائلي مواجه مي کند که در تحليل اين ماجراي هولناک کارساز است. تصور اين که چرا چنين اتفاقي افتاد، همچنان نيازمند مطالعه و مداقه در اسناد تاريخي است. امت پيامبر اعظم(ص) که ادعاي اطاعت و پيروي از ايشان را داشته و به ظاهر معتقد به ارزش هاي ديني بودند، چرا و با چه توجيهي دست به اين جنايت هولناک زدند؟  قومي که اسلام را در دنيا منتشر ساخته و آن همه جانبازي در فتوحات کردند، چرا فرزند پيامبر خود را اين گونه ناجوانمردانه به شهادت رساندند؟ آيا اين جماعت، در مرور زمان نامتعادل شده بودند يا آن که براي اقدام فجيع خود توجيه ديني يا سياسي داشتند؟ خصوصاً در مورد فردي همچون شمر که از ثروتمندان کوفه و با سابقه شرکت در جنگ صفين بود.

 وقتي وي بدين گونه عليه امام و ياران فداکارش جنگيد، حرف زد، هر سخن زشت و ناهنجاري از دهانش در  آمد و امام را به جهنم وعده داد با خود چه فکري مي کرد؟ چگونه عمل خود را توجيه مي نمود؟ مسلماً چنين جنايتي توجيه به ظاهر محکمي دارد که شمر به خاطر آن خود را به ورطه هلاکت مي اندازد. امري که براي درک آن نيازمند شناخت اثرات قوه "تعقل و بصيرت" هستيم. عقل وسيله تحصيل علم و وسيله‌اي براي ادراک معقولات يعني صورت هاي ذهني است که فرد، آنها را از عالم وجود گرفته و تبيين مي نمايد در حالي که بصيرت نيرويي در نفس براي کسب معرفت است که البته با عقل ارتباط دارد. بر اين اساس براي مفهوم شناسي بصيرت در مکتب عاشورا توجه به چند مورد ضرورت دارد:

1. تأملي در فرمايشات امام حسين(ع) در طول نهضت عاشورا حکايت از حضور آن حضرت در اوج قله بصيرت دارد. اولاً ايشان آگاهانه و براي انجام تکليف، راه قيام را برگزيد و خطرها و مصيبت‌ها را به جان خريد تا جامعه اسلامي يک‌بار ديگر بعد از پيامبر اعظم(ص) حيات انساني خويش را بازيابد و دُمَل‌هاي چرکين فساد به تيغ جراحي برداشته شود و ثانياً ايشان درد کم رنگ شدن دينداري در جامعه را حس کرده و براي امربه معروف و نهي از منکر و زنده کردن سيره پيامبر(ص) قيام کرده است.

2. انسان با تأمل عقلاني در علوم نظري و همنشيني با اهل علم و معرفت، همراه با تصفيه باطن و قطع دلبستگي به دنيا و تقويت و تربيت اراده، مي تواند به بصيرت برسد. در قيام عاشورا سپاه امام حسين(ع) محل اجتماع افرادي بصير از همه اقشار حتي بانواني مثل ام وهب است که وظيفه خويش و موقعيت تاريخي اين قيام را به درستي درک کردند. دانستند که چه مي خواهند و براي رسيدن به هدف خويش جانفشاني کردند. اما در طرف مقابل افرادي قرار دارند که به تعبير امام حسين(ع) "چون شکم هايشان از حرام پرشده است، حرف هاي امام در آنها اثر نمي گذارد" دل هايشان تاريک است، بصيرت نداشته و در سراشيبي سقوط حرکت مي نمايند.

3. شناخت عوامل کمرنگ شدن دينداري در جامعه آن روز، يکي از مهمترين موارد شناخت بصيرت در نهضت عاشوراست. امام حسين(ع) با جامعه اي روبرو است که در آن دين لقلقه زبان ها و بازيچه دنيازدگي سياست بازان شده و ترديد و تحير نسبت به مباني ديني عموميت يافته و استحمار، عابدان ظاهربين را آنگونه مسخ کرده بود که همواره در يک جا مي چرخيدند و گامي به پيش نمي رفتند.

4. هرچند بصيرت، در اصل به معناي علم است، لکن بايد توجه داشت که هر علمي بصيرت نيست و هر عالمي، بصير ناميده نمي شود، بلکه اين واژه، حاکي از نوعي شناخت مسائل زمان، احاطه علمي و آينده نگري است. مقام معظم رهبري مي فرمايند: «اگر اعلم علما هم باشيد و زمانتان را نشناسيد و ندانيد ترفندهاي استکبار و نيز مشکلات جامعه چيست، نمي توانيد براي جامعه اسلامي تان مفيد واقع شويد». شايد بسياري از لشکريان جبهه مقابل امام در صحراي کربلا شامل افرادي بودند که از شناخت و تحليل مسائل روز عاجز بودند.

5. نقش ديگر بصيرت «عبرت آموزي» و «انذارپذيري» است. به سخن ديگر اهل بصيرت به سبب عبرت گيري و پندآموزي از هر رخداد و حادثه اي هر تهديدي را به فرصت تبديل مي کند. اين گونه است که فتنه ها به آزمون هاي رشد و بالندگي تبديل مي شود و فرصت هاي بي مانندي را به شخص بصير مي بخشند. مثل آنچه در حادثه عاشورا در مورد بازگشت حر به دامان اسلام رخ داد.

6. اطاعت در منکر با بصيرت منافات دارد. پيامبر اکرم(ص) فرمود: "در اموري که معصيت خالق در آن است، اطاعت از دستور معنا و مفهومي ندارد." ابواسحاق سبيعي مي گويد: شمر همراه ما نماز مي خواند. پس از نماز دستان خود را به آسمان بلند کرده مي گفت: خدايا! تو آگاهي که من شريف هستم. مرا ببخش. به او گفتم: چگونه خداوند تو را ببخشايد در حالي که در قتل پسر پيامبر(ص) همراهي و معاونت کرده اي؟ گفت: واي بر تو! چه بايد مي کرديم؟ اين ها[حکام] دستوري به ما دادند و ما با آن مخالفت نورزيديم. اگر با آنها مخالفت مي کرديم، از شتران آبکش بدتر بوديم. گفتم: اين عذر زشتي است. اطاعت تنها در کارهاي معروف است. شمر با ناديده گرفتن اين اصل، و شايد هم براي توجيه اقدام زشت خود، اطاعت از اميران و حکام را بهانه کرد و انتظار داشت خداوند او را ببخشايد.

7. بصيرت با صبر رابطه اي تنگاتنگ دارد. به بيان ديگر ژرف‌نگري و صبوري دو بازوي پرچمداران بصيرت و حقيقت است. صاحبان بصيرت ناب در صبوري هم زبانزد خواهند بود؛ چنانکه حضرت زينب(س) پس از مصائب کربلا و در حال اسارت در مقابل ابن زياد، محکم و استوار ايستاد و فرمود: " من (در کربلا) جز زيبايي نديدم" بي شک اگر بخواهيم همگام با زينب کبري(س)، تصويرهاي زيباي کربلا را ورق بزنيم، زيباترين تصاوير، مربوط به صبوري هايي است که در پرتو بصيرت به وقوع پيوست.

8. سرچشمه زلال بصيرت در دست عالمان رباني است که ديگران براي شناخت راه هدايت و نجات، بايد در مقابل آنها زانوي ادب بر زمين بزنند. اين علماء که مصداق اتمّ آنها ائمه معصومين(ع) هستند، نقطه اتکاي جامعه اسلامي هستند و خواص و عامه جامعه بايد منتظر پيام آنها بوده به دنبالشان حرکت نمايند. لذا اگر در آن زمان عده اي که متحير در تشخيص حق از باطل بودند به امام زمان خويش به عنوان« مصباح الهدى و سفينة النجاة» متمسک مي شدند از ورطه نابودي و هلاکت نجات مي يافتند.

به جرات مي توان گفت صحنه جانگداز عاشوراي سال ۶۱ه.ق، محصول فقدان دو مفهوم تاريخ ساز "بصيرت و زمان شناسي"بود. اگر خواص پر ادعاي کوفه اندکي بصيرت داشتند و حق و باطل را ابتدا خود در مي يافتند سپس براي عامه مردم تبيين مي کردند، مگر براي ملعوناني چون عبيدالله، عمر، شمر و... مجالي براي جسارت مي ماند؟ هرچند حق بودن سبط پيامبر(ص) همچون آفتاب براي عده اي از خواص روشن بود اما دنياطلبي، ترس، زمان نشناسي و سکوت آنان، تيغ شمر را براي بريدن گلوي فرزند پيامبر صيقل داد. شايد به همين دليل است که ارزش جانفشاني توابين و کشته شدن آنان در راه انتقام خون حضرت اباعبدالله(ع) با ايثار ياران امام در روز عاشورا، قابل قياس نيست. عزاداران واقعي حسيني کساني هستند که از واقعه جانسوز عاشورا درس بگيرند و در فتنه هاي روز و کربلاهاي امروز با بصيرت و زمان شناسي خود، اسلام و قرآن را ياري رسانند چرا که؛"کل يوم عاشورا و کل ارض کربلا" ست. فتنه ها هر روز هست و بصيرت انسان تعيين کننده اموي بودن يا حسيني بودن اوست.

صالح اسکندری در مطلبی که با عنوان«حسين عزيز و ملت عزيز»در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رسید اینگونه نوشت:


السلام عليک يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائک عليک مني سلام الله ابداً ما بقيت و بقي الليل و والنهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتکم السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين.پيوند شور و شعور در سوگواري براي اباعبدالله الحسين (عليه السلام) محرم هاي هر سال را تجلي گاه عشق آگاهانه و عالمانه شيعيان به سيد و سالار شهيدان و فلسفه قيام اين امام همام نموده است. در محرم هر سال زمين کربلا زير پاي شيعيان، مسطح مي شود و آفتاب عاشورا طلوع مي کند. کل ارض ٍ کربلا و کل يوم ٍ عاشورا. محرم، ماه عزيز شدن امت اسلامي است. ماهي که ماه حريت، آزادگي و عزت طلبي امام حسين (ع) است. مطمئناً يکي از مهم ترين شاخصه هاي قيام اباعبدالله (ع)، همين عزت طلبي است و مناسب ترين تعبير براي پيشواي شيعيان، حسين عزيز است. حالا بگذريم از اينکه بعضي از ما در روضه ها، سخنراني ها و مداحي ها چه قدر به اين عزت خواهي حسين، ظلم کرديم.

اين قدر که روي موضوعاتي حاشيه اي نظير عروسي حضرت قاسم بن الحسن (ع) و يا زور بازوي حضرت عباس (ع) تکيه کرديم، چه قدر توانستيم فلسفه عزت خواهي اباعبدالله (ع) را برجسته کنيم که حسين، عزيز بود و در کربلا عزيزتر شد و آمد تا امت اسلامي را عزيز کند.امام حسين (ع) با شعار هيهات من الذله، پا در عرصه کارزار کربلا گذاشت و آمد تا ثابت کند؛ «موت في عز خير من حيات في ذل". انقلاب اسلامي بدون ترديد، تداوم نهضت عاشوراست و به وقوع پيوست تا عزت را به ملت ايران هديه کند. يکي از فلسفه هاي تشکيل حکومت اسلامي در ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ادامه سبک زندگي طيبه عاشورا، همين زندگي عزت طلبانه است. انقلاب اسلامي آمد تا ملت ايران را عزيز  و روز به روز عزيزتر کند.

جامعه همواره بر سر دو راهي امتحان عزت و يا نکبت و ذلت قرار دارد. اينکه عزت را همراه با سختي ها و مصائب برگزيند و يا اينکه ذلت را با آسايش چند روزه دنيا انتخاب کند؟ ملت ايران ثابت کرد راه سومي هم هست. ملت ايران با متمسک شدن به اسلام، عزتي را برگزيد که هم سربلندي دنيا و هم رفاه مادي، هم قدرت سياسي و هم امنيت عمومي را در پي داشت. ملت ايران در 35 سال گذشته نشان داده که مي تواند بدون سر فرود آوردن در برابر آمريکا، هم امنيت و هم اقتدار و هم رفاه مادي و معنوي براي خود ايجاد کند. که اينها همه نتيجه صبر و استقامت ملت ايران است.چندي پيش جرج فريدمن، مسئول مؤسسه راهبردي استارتفور، طي اعتراف جالبي در گفتگو با واشنگتن پست گفت: «مشکل ما با ايران، برنامه هسته اي اين کشور نيست، مسئله آن است که ايران نشان داده نه فقط بدون رابطه با آمريکا، بلکه در حال ستيز و درگيري با آمريکا مي تواند قدرت اول منطقه در هر دو عرصه نظامي و استراتژيک باشد.» مشکل آمريکا موضوع هسته اي ايران نيست. مسئله آمريکا، اقتدار داخلي و منطقه اي جمهوري اسلامي است که هر روز بيشتر مي شود. امروز اگر در مسئله هسته اي برخي مسئولين کوتاه بيايند آمريکايي ها موضوعات ديگري مثل حقوق بشر و يا پيشرفت هاي موشکي و پزشکي ايران را علم خواهند کرد. مشکل آمريکا اهداف ملي کشور ماست که متأسفانه برخي نادانسته بين منافع ملي و اهداف ملي کشور تعارض ايجاد مي کنند.

اهداف ملي يک سري ملاحظات استراتژيک است که منافع ملي در قالب آنها تعريف مي شود. اين تصور که رفاه ايران در گرو هضم شدن در نظم اقتصاد جهاني و برقراري رابطه با آمريکاست، يک تصور باطل است. از آغاز ورود آمريکا به ايران در زمان محمد شاه قاجار، سياستمداران اين کشور  همواره به دنبال خوي استعماري و استکباري خود بودند. در ابتدا در قالب ميسيون هاي مسيحي و مؤسسات درماني و آموزشي فعاليت خود را شروع کردند. بعداً در شهريور 1320 در اشغال ايران نقش داشتند و حتي تعدادي از تلفات محدودي هم که در اين جنگ وجود داشت توسط آمريکايي ها بر ملت ما در منطقه جنوب و نبردهاي دريايي تحميل شد.در جريان ملي شدن صنعت نفت علي رغم خوشبيني مصدق بهآمريکايي ها، ولي آنها در جريان 28 مرداد کودتايي عليه دولت ملي ايران راه انداختند و بعدها در قالب کنسرسيوم نفتي که 40 درصد نفت ايران سهم آنها شد با بهاي ناچيز 3 تا 5 دلار نفت ما را به يغما بردند.

در دهه 40 کاپيتولاسيون را براي تأمين و مصونيت حقوقي قريب به 60 هزار نظامي خود در ايران، بر ملت ما تحميل کردند. در جريان کشتار خونين 17 شهريور، ژنرال هايزر آمريکايي، فرماندهي ميدان را بر عهده داشت. بعد از پيروزي انقلاب، علي رغم خوشبيني دولت موقت، سفارتخانه خود را تبديل به لانه جاسوسي و عاملي براي تحريک قوميت ها و اقليت هاي مذهبي کردند. اتفاقي که امروز پس از گذشت بيش از 30 سال، متحدان و دوستان آمريکا به آن پي بردند که سفارتخانه هاي آمريکا همه لانه هاي جاسوسي در کشورهاي مختلف هستند. بلوکه کردن اموال ايران، حمايت از گرايش هاي تجزيه طلبانه، حمايت از رژيم بعث، سرنگون کردن هواپيماي ايرباس ايراني با 290 مسافر بي گناه و تحريم هاي سياسي و اقتصادي، تنها گوشه اي از جرايم آمريکايي ها عليه ملت ايران است که آمدند تا عزت را از اين ملت بستانند و خفت و ذلت را بر مردم ما تحميل کنند.

با همه اين تفاسير، حسين زمان، مقام معظم رهبري، امروز مظهر اقتدار ملي هستند و نمايندگان ملت با اين اقتدار، با راهبرد نرمش قهرمانانه در مذاکرات حضور مي يابند. پشت پا زدن به کساني که اين مأموريت را دارند اصلاً به صلاح منافع ملي نيست. کساني که مأمور مذاکره هستند به تعبير رهبر انقلاب، فرزندان اين ملت رشيد و انقلاب سربلند هستند. کسي حق ندارد آنها را سازشکار بنامد و به مأموريت آنها پشت پا بزند.از طرفي، باز کردن مشت مذاکره کنندگان در شب مذاکره با دشمن، با تفوه به اينکه خزانه خالي است و يا ساير اسرار نظام را رسانه اي کردن، اين هم پشت پا زدن به مذاکرات است. جمع کردن چند تابلو موسوم به صداقت آمريکايي هم پشت پا زدن به مذاکرات است. موضع گرفتن مقابل شعار مرگ بر آمريکا نيز پشت پا زدن به مذاکره کنندگان است.

در استراتژي مقاومت هوشمند جمهوري اسلامي، مذاکره و مرگ بر آمريکا توأمان است تا جايي که آمريکايي ها در عين مذاکره مي گويند همه گزينه ها روي ميز است و حاضر نيستند از تحريم ها سر سوزني کوتاه بيايند.امسال، سال حماسه سياسي و اقتصادي است و کمتر از پنج ماه تا پايان سال زمان باقي است. ملت، حماسه سياسي را رقم زد و امروز همه منتظرند تا دولت، حماسه اقتصادي را بيافريند.جمهوري اسلامي از موضع اقتدار وارد مذاکره شده است و دشمن از موضع ضعف. اگر نتيجه اي حاصل شد چه بهتر، اما اگر نشد، بايد روي ظرفيت هاي دروني کشور، بيش از پيش متمرکز شويم.

مطلبی که روزنامه وطن امروز در ستون یادداشت روز خود با عنوان«ملت تقسيم بردو ؟!»به قلم حسین قدیانی به چاپ رساند به شرح زیر است:

اینکه رئیس‌جمهور در خانه جمهور یعنی مجلس محترم شورای اسلامی و نزد نمایندگان ملت، تقریبا نیمی از ملت را با الفاظی نظیر «افراطی، تفریطی، خشونت‌گرا، خودرای، تک‌رای و ...» بنوازد، نه انصاف است در حق کسانی که به او رای نداده‌اند و نه زیبنده است برای رای‌دهندگان به جناب روحانی. رئیس‌جمهور، رئیس همه جمهور است، خواه به او رای داده یا نداده باشند. ما همچنان که بارها گفته‌ایم، اعتراف می‌کنیم به هر دلیلی به آقای روحانی رای نداده‌ایم اما هم ما ملت ایرانیم، هم مردمی که رای‌شان به رئیس‌جمهور بوده. ما اساسا خود را از رای‌دهندگان به روحانی جدا نمی‌دانیم، چرا که هر 2 با هدفی یکسان یعنی اعتلای نام ایران اسلامی، به نامزدهای جداگانه‌ای رسیده‌ایم. نامزدهای مدنظر ما از نخستین لحظه اعلام نتیجه انتخابات تا به امروز انصافا مایه افتخار همه ما بوده‌اند. تمکین ایشان به قانون و فراهم کردن فضا برای کار و تلاش قوه‌مجریه جدید، انصافا ستودنی بوده.

 حق است جناب روحانی نیز واقعا با دست‌فرمان اعتدال برانند و سخنانی نگویند که بیش از من و ما، موجب تکدر خاطر رای‌دهندگان به ایشان باشد. اگر واقعا رای به روحانی، رای به اعتدال، تدبیر و عقلانیت است (همچنان که رای ما نیز همین بود) همان به، فرد برآمده از این رای، سخن بر مدار اعتدال، تدبیر و عقلانیت براند. ما البته فراموش نمی‌کنیم در دوره گذشته، زمانی که رئیس وقت قوه‌مجریه، عده‌ای آشوبگر را «خس و خاشاک» خطاب کرد، بعضی‌ها چه الم‌شنگه‌ای به پا کردند. آن روزها و هنوز هم گاهی به دروغ مدعی می‌شوند فلانی به 13‌میلیون رای بهمانی تهمت «خس و خاشاک» زد، این در حالی است که روی سخن رئیس‌جمهور پیشین با همان جماعت قلیل فتنه‌گری بود که بعدها در روز عاشورای 88 ثابت کردند از هر خس و خاشاکی بدتر و بی‌مایه‌ترند! کمترین توقع از دولتی که با شعار اعتدال سر کار آمده، این است که بدیهی‌ترین اصول اخلاقی را رعایت کند و احترام همه ملت‌ را با هم نگه دارد و میان مردم، خط‌کش نگذارد و واقعا برای ملت کار کند.باورم هست که روز 24 خرداد مردم صرف‌نظر از مصداق رای‌شان، هرگز به «تقسیم صف واحد ملت» رای نداده‌اند.

«تحريك درماني در اقتصاد»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله اش به چاپ رساند:

برخي اظهارات مسئولان دولتي طي چند ماهي كه از آغاز فعاليت دولت يازدهم سپري شده، تعجب و بعضاً انتقاد افكار عمومي و حتي برخي محافل كارشناسي را به دنبال داشته است.از ميان اين گونه سخنان به طور مشخص مي‌توان به موضعگيري رئيس كل بانك مركزي در مورد نرخ ارز در بازار يا توقف طرح مسكن مهر با تصميم وزير راه و شهرسازي اشاره كرد. اين اظهارات در ظرف زماني و مكاني خود، بازتاب‌ها و واكنش‌هاي فراواني را به دنبال داشت و موضعگيري‌هاي سطحي بعضي رسانه‌ها، متأسفانه انتقاد افكار عمومي را برانگيخت.در تازه‌ترين اين گونه اظهارات نيز مي‌توان به موضعگيري وزير صنعت، معدن و تجارت در مورد قيمت خودرو و انتشار خبر تدوين آئين نامه پرداخت تسهيلات خريد مسكن تا 6 برابر وديعه توسط وزير راه و شهرسازي اشاره كرد. تصريح وزير صنعت بر عدم كاهش قيمت خودرو به ايجاد موج رواني افزايش قيمت در پي ورود تقاضاهاي منتظر به بازار انجاميد و احتمال افزايش مبلغ وام خريد مسكن نيز خريداران را به تكاپو واداشته است.

اين گونه موضع گيري‌ها كه عمدتاًَ نيز با انتقاد رسانه‌هاي منتقد دولت و به تبع آن نارضايتي عمومي همراه مي‌شود، اين پرسش را در جامعه مطرح كرده است كه هدف دولتمردان از طرح چنين مسائلي چيست؟ مردم اين روزها مي‌پرسند چرا وزراي دولت با به زبان آوردن برخي جملات، زمينه افزايش قيمت‌ها را فراهم مي‌آورند؟براي پاسخ دادن به اين پرسش بايد كمي دقيق‌تر به شرايط اقتصادي كشور نگاه كرد.
در ميان شاخص‌هاي اقتصادي توجه به سه شاخص مي‌تواند تا حدود زيادي علت رفتارهاي به ظاهر گراني آفرين مسئولان را توضيح دهد.
بنابر اعلام مراجع رسمي، نرخ رشد نقدينگي در مرداد ماه امسال نسبت به مرداد ماه سال 91 حدود 25 درصد بوده است. از سوي ديگر، نرخ رشد اقتصادي در پايان سال 91 حدود 6/5 درصد منفي و نرخ رشد تورم حدود 44 درصد بوده است.از كنار هم قرار دادن و مقايسه اين سه شاخص با يكديگر اينگونه مي‌توان نتيجه گرفت كه اقتصاد ايران در شرايط فعلي گرفتار نوعي ركود تورمي است. از يك سو به علل گوناگوني خصوصاً بالا بودن پايه پولي و نقدينگي پرقدرت، تورم پولي در كشور وجود دارد اما از سوي ديگر به علت سياست‌هاي نادرست دولت‌هاي نهم و دهم، وجود تحريم‌ها، كسر بودجه عمراني دولت و... نرخ رشد اقتصادي نه تنها صفر بلكه منفي است.

به اين ترتيب اقتصاد ايران درحال حاضر تمام هزينه‌ها و پيامدهاي منفي تورم را متحمل مي‌شود بدون آنكه از مزاياي رونق ناشي از تورم بهره‌مند باشد.از سوي ديگر، جامعه ايران درحال حاضر دشواري‌هاي ناشي از ركود در صنايع و خدمات را كه بارزترين آن‌ها بيكاري است، تحمل مي‌كند اما از ثبات قيمت‌ها كه معمولاً محصول كاهش تقاضا و ركود است، بهره‌اي نمي‌برد.به ديگر سخن، اقتصاد كشورمان اكنون درگير بدترين شرايط ممكن يعني ركود و تورم به صورت همزمان است. در چنين شرايطي معمولاً دولت‌ها بايد به علاج همزمان هر دو عارضه ركود و تورم بپردازند.

راه حل كلاسيك و علمي درمان اين وضعيت نيز بنابر آنچه در كشورهاي مختلف بارها و بارها امتحان شده، تحريك تقاضا در بازار با هدف افزايش توليد چه براي مصرف داخلي و چه براي صادرات است.طبيعي است كه اين روش درماني در كوتاه مدت، گراني‌هاي مقطعي (نه تورم) را به دنبال خواهد داشت چرا كه با تحريك تقاضا، بخشي از خريداران كه به علل مختلف خريد خود را به تأخير انداخته اند، وارد بازار مي‌شوند. ورود اين دسته از خريداران به صورت منطقي افزايش تقاضا را به دنبال خواهد داشت كه در شرايط ركود در حوزه توليد و عرضه به افزايش قيمت‌ها مي‌انجامد اما مهم اين است كه توليد كنندگان با مشاهده رونق در خريد و افزايش تقاضا، از حالت راكد خارج مي‌شوند و همين حركت به افزايش نرخ رشد و كاهش بيكاري مي‌انجامد.

بديهي است كه پس از مدتي با متعادل شدن عرضه و تقاضا شاهد كاهش قيمت‌ها خواهيم بود با اين تفاوت كه اين تعادل در شرايط رونق است نه ركود.به نظر مي‌رسد دولتمردان در وضعيت فعلي همين رويكرد را دنبال مي‌كنند. به عنوان مثال بازار خودرو مدت‌ها در انتظار كاهش قيمت‌ها بود و خريداران عملاً‌ وارد بازار نمي‌شدند. اين تعلل در خريد در شرايطي بود كه بالا بودن قيمت تمام شده خودروهاي توليد داخل در عمل اجازه كاهش قيمت را نمي‌داد. بنابر اين، انتظار خريداران هيچ گاه به سرانجام مورد نظرشان نمي‌رسيد. تنها نتيجه ادامه اين شرايط افت توليد خودروسازان، خالي ماندن بيش از پيش ظرفيت‌هاي توليد، تشديد كمبود نقدينگي توليد كنندگان و تعديل نيروي بيشتر بود. از اين رو وزير صنعت با بيان اينكه قيمت خودرو پايين‌تر نمي‌آيد در واقع به خريداران منتظر پيغام داد كه وارد بازار شوند؛ اتفاقي كه در عمل رخ داد و به رونق در معاملات انجاميد گرچه عملاً باعث افزايش قيمت‌ها نيز شد اما اين افزايش قطعاً ادامه خواهد يافت. ترديدي نيست كه اين راه درمان پرهزينه و دردناك است اما به نظر مي‌رسد در شرايط فعلي بايد قدري تحمل كرد تا نتيجه را ظاهر نمايد.

دکتر جواد صالحی اصفهانی در مطلبی با عنوان«2 پیشنهاد برای «اصلاحات یارانه‌ای»»که در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به چاپ رساند اینگونه نوشت:


تبادل نظر درباره چگونگی بهبود کارآیی «طرح هدفمندی یارانه‌ها» در پی فراخوان منتشر شده در «دنیای اقتصاد» به قلم معاون محترم وزارت رفاه اجتماعی (سرمقاله 12 آبان‌ماه)، چه برای آینده اقتصاد ایران و چه برای چشم‌انداز طرح‌های مشابه در کشورهای دیگر، بسیار مهم است. در این تبادل نظر، توجه به دو سوی سکه هدفمندی؛ یعنی اصلاح بهای انرژی و نیز ترمیم کمبودهای نظام پرداخت یارانه نقدی، اهمیت فراوانی دارد. در یادداشت کوتاه پیش رو به طرح 2 پیشنهاد خواهم پرداخت که موازنه بین این دو هدف را حفظ می‌کنند و این روزها به ندرت مطرح شده‌اند: اول «افزایش قیمت انرژی برای مصرف کنندگان مرفه به‌نحوي كه تاثير حداقلي بر تورم داشته باشد، مثل فروش بنزین گران‌تر در پمپ‌بنزین‌های مناطق ثروتمند و برای اتومبیل‌های گران‌قیمت» و دوم «تشویق انصراف داوطلبانه از دریافت یارانه نقدی به نفع تامین بودجه برای نوسازی و توسعه مدارس، بیمارستان‌ها و امکانات تفریحی و ورزشی در مناطق محروم کشور.»

اهمیت ملی و بین‌المللی اصلاحات هدفمندی


پیش از طرح 2 راهکار پیشنهادی، لازم است تاکید کنم که طرح اجراشده در ایران هم به علت شدت افزایش بهای انرژی (از ۲ تا ۲۲ برابر) و هم به دلیل وسعت پرداخت‌های نقدی، توجه سیاست‌گذاران در سطح جهانی را به خود جلب کرده است؛ بنابراین هر تغییری در جزئیات طرح هدفمندی، علاوه بر پیامدهای وسیع اقتصادی و اجتماعی در داخل ایران، به صورت بالقوه می‌تواند بر شیوه مدیریت طرح‌های مشابه در کشورهای در حال توسعه تاثیرگذار باشد. از طرف دیگر، ادامه طرح هدفمندی پرسش‌های مهمی را در داخل ایران ایجاد کرده که بارزترین آنها چگونگی حذف کسری بودجه این طرح است.انجام این امر مهم به 2 گونه میسر است: یکی با بالا بردن بهای انرژی (اصلاحات طرف «درآمدی») و دیگری با کاهش پرداخت‌های نقدی (اصلاحات طرف «هزینه‌ای»).

نگرانی‌های تورمی دولت

به نظر می‌رسد که نگرانی از عواقب احتمالی افزایش بهای انرژی، به خصوص احتمال بالا رفتن تورم و ایجاد نارضایتی عمومی، دولت آقای روحانی را تا مدتی از توسل به این راه‌حل بازخواهد داشت. به هر دلیل، در حال حاضر نگاه غالب برای کاهش کسری بودجه طرح هدفمندی، در جهت صرفه‌جویی در پرداخت یارانه نقدی بوده و اخیرا هم پیشنهادی برای حذف سه دهک درآمدی بالا از لیست گیرندگان یارانه نقدی به طور جدی در مجلس و رسانه‌های جمعی مطرح است.2 سوال مهم در اینجا مطرح می‌شود: اول اینکه چگونه است که دولتی که روزانه معادل 4 میلیون بشکه نفت (شامل نفت، گاز، برق و بنزین) را به قیمتی بسیار کمتر از میانگین قیمت‌های بین‌المللی به مصرف‌کنندگان داخلی می‌فروشد توانایی پرداخت ۴۲ میلیارد تومان یارانه نقدی را ندارد؟ اگر دولت می‌توانست قیمت واقعی انواع انرژی را از مصرف‌کنندگان داخلی دریافت کند، نه تنها کل کسری بودجه طرح هدفمندی را پوشش می‌داد، بلکه می‌توانست بخشی از کسری 80 هزار میلیارد تومانی پیش‌بینی‌شده برای بودجه کل کشور را در سال‌جاری نیز جبران کند.

 پاسخی که معمولا به این سوال داده می‌شود «نامناسب بودن زمان برای افزایش قیمت انرژی» و «ریسک بروز تورم» است که خود این پاسخ سوال دوم را مطرح می‌کند: آیا در آینده زمان بهتری برای افزایش قیمت انواع انرژی و نزدیک ساختن قیمت‌های داخلی به سطحی قابل مقایسه با قیمت‌های سایر کشورها باشد فرا خواهد رسید؟ با در نظر گرفتن اینکه پیش از اجرای طرح هدفمندی در سال ۱۳۸۹ ما سال‌ها در انتظار زمان مناسب برای تعدیل قیمت‌های انرژی بودیم و عاقبت هم وقت چندان مناسبی را برای آن برنگزیدیم، چه اطمینانی است که سال آینده از امسال مناسب‌تر باشد؟باید در خاطر داشته باشیم که هر روز شکاف بین قیمت انرژی در ایران و قیمت‌های بین‌المللی بیشتر می‌شود و حل مشکل سخت‌تر. خطری که اقتصاد ایران را از جانب بازگشتن به وضعیت قیمت‌های انرژی دهه ۸۰ تهدید می‌کند، از خطر تورم کمتر نیست. با امروز و فردا کردن دیری نخواهد گذشت که ایران دوباره مجددا به صدر کشورهای پرداخت‌کننده یارانه انرژی در دنیا صعود کند.

 در شرایطی که قیمت انواع کالاها و نرخ دلار در سه سال اخیر رشد چشمگیری داشته، ثابت نگه داشتن قیمت انواع انرژی منجر به توسعه مجدد استفاده تولیدکنندگان از ماشین‌آلات فرسوده و دارای مصرف انرژی بسیار بالا خواهد شد. تولیدکنندگان ما دوباره با تکیه بر تکنیک‌های انرژی‌بر و سرمایه‌بر، انگیزه کمتری برای استفاده از نیروی کار بیشتر خواهند داشت. خلاصه آنکه در شرایطی که به دلیل قیمت بسیار ارزان‌تر انرژی نسبت به میانگین قیمت جهانی، شاهد به هدر رفتن منابع طبیعی کشور، لطمه به محیط زیست و توزیع ناعادلانه ثروت ملی هستیم، از سوال فوق نباید به راحتی گذشت.

پیشنهاد 1: قیمت یکسان بنزین در «نیاوران» و «سراوان»؛ منصفانه؟از آنجا که دغدغه دولت در مورد تورم ناشی از افزایش بهای انرژی کاملا قابل درک بوده و دولت آقای روحانی به بهبود عدالت اقتصادی هم متعهد است، یک پیشنهاد متمرکز بر «طرف درآمدی» برای اصلاح کسری بودجه طرح هدفمندی آن است که افزایش قیمت کالاهای مشمول یارانه را به آن دسته از کالاهای مصرفی محدود کرد که هم تاثیرشان بر نرخ تورم بسیار کوتاه‌مدت است و هم یارانه‌شان بسیار ناعادلانه توزیع می‌شود. با چنین اصلاحاتی بخش قابل توجهی از کسری بودجه سالانه 10 الی 15 هزار میلیارد تومانی طرح هدفمندی یارانه‌ها کاسته خواهد شد.بهترین مثال از این نوع کالاها، بنزین مصرفی خانوارها است که قیمت فعلی آن در داخل کشور در حدود یک‌چهارم قیمت در کشورهای همسایه مانند افغانستان، ترکیه و عراق است. تاثیرات بد محیط‌زیستی سوبسید فراوان بنزین بر هیچ کس پوشیده نیست، اما شاید تبعات سوء توزیعی آن بر همگان روشن نباشد.

 از آنجا که سود حاصله از سوبسید بنزین برای هر خانوار در رابطه مستقیم با مصرف خانوار قرار دارد، سوبسید بنزین در کشور ما بسیار نابرابر توزیع شده‌است: میانگین مصرف بنزین در خانوارهای پردرآمدترین دهک درآمدی، حدود 15 برابر خانوارهای کم‌درآمدترین دهک درآمدی کشور است.کاهش این نابرابری، می‌تواند همراه با کسب درآمد بیشتر از بابت فروش بنزین به اقشار مرفه انجام شود. برای این هدف، 2 راهکار در خور توجه هستند: یکی اینکه مثلا قیمت بنزین را فقط در پمپ‌بنزین‌های مناطق ثروتمندتر کشور افزایش دهیم. همانند بسیاری دیگر از اقتصادهای توسعه‌یافته، قیمت‌گذاری بنزین در مناطق مختلف کشور می‌تواند و باید متفاوت باشد. چه منطقی حکم می‌کند که بنزین در «نیاوران» و «سراوان» به یک قیمت فروش برود؛ در حالی که تفاوت بین سطح درآمد ساکنان و نیز بهای زمین این 2 منطقه بالغ بر 50 برابر است؟

افزایش قیمت بنزین برای «اتومبیل‌های گران‌قیمت»

راهکار دیگر افزایش قیمت بنزین اتومبیل‌های گران‌قیمت است که با استفاده از کارت‌های هوشمند امکان‌پذیر خواهد بود. شناسایی مناطق مرفه و انواع ماشین‌های گران‌قیمت، از شناسایی خانوارهای متعلق به دو دهک درآمدی بالا به مراتب ساده‌تر خواهد بود، و در عین حال تعداد زیادی از این افراد را شامل خواهد شد.چنانچه روش فوق بتواند دو دهک‌ پردرآمدتر بالا را شامل شود، افزایش قیمت بنزین برای آنها می‌تواند مقدار معتنابهی به درآمد دولت اضافه کند. اگر قیمت بنزین در پمپ‌بنزین‌های مناطق ثروتمندتر کشور و نیز بنزین ارائه‌شده به اتومبیل‌های لوکس و گران‌قیمت را به طور متوسط به میزان 1000 تومان برای هر لیتر افزایش دهیم، با فرض افزایش قیمت بنزین برای دو دهک بالای درآمدی و مصرف روزانه حدودا 25 میلیون لیتر بنزین توسط این دو دهک، حدود 9 هزار میلیارد تومان درآمد جدید برای دولت حاصل خواهد شد که برای پوشاندن کسری بودجه یارانه نقدی کفایت می‌کند و نابرابری اقتصادی را هم در کشور کاهش می‌دهد؛ بدون آنکه اثر خاصی بر انتظارات تورمی داشته باشد و بدون آنکه اثر نگران‌کننده‌ای بر مخارج خانوارهای دهک‌های درآمدی پایین جامعه ایجاد کند.

تعمیم این روش به سایر حامل‌های انرژی مثل گاز، برق و آب امکان‌پذیر است و تاثیر مثبتی بر روی توزیع درآمد خواهد داشت. کافی است توجه کنیم که براساس جدیدترین آمارهای «بودجه خانوار»، پردرآمدترین دهک درآمدی کشور در مقایسه با کم‌درآمدترین دهک درآمدی، حدود 15 برابر بیشتر بنزین مصرف می‌کنند، حدود هفت برابر گاز طبیعی و حدود پنج برابر برق و آب.پیشنهاد 2: انصراف یارانه‌ای داوطلبانه به نفع توسعه مناطق محروم نگاه «هزینه‌محور» به حل کسری بودجه طرح هدفمندی که حذف یارانه نقدی دو یا سه دهک درآمدی بالا را نشانه گرفته، از نظر عدالت اجتماعی کاملا منطقی به نظر می‌رسد. توجیه مربوطه این است که دهک‌های درآمدی بالا، به دلیل مصرف بیشتر انواع انرژی، سهم بسیار بیشتری از «یارانه مستقیم انرژی» می‌برند و در نتیجه حذف «یارانه نقدی» آنها منطقی خواهد بود؛ اما این استراتژی که با مراجعه به ملغمه‌ای از بانک‌های اطلاعاتی مختلف مالکیت زمین و خانه و اتومبیل و اسناد کسب‌وکار بتوانیم پردرآمدترین‌ها را شناسایی کنیم، استراتژی ناکارآمدی است که در زمان آقای احمدی‌نژاد هم منابع مالی هنگفتی برای آن صرف شد، ولی به نتیجه قابل اعتمادی نرسید. حتی در اقتصادهای توسعه‌یافته‌ای که بانک‌های اطلاعاتی بسیار دقیق‌تری دارند، این بانک‌های اطلاعاتی مبنای دریافت مالیات قرار نمی‌گیرند و همه‌ساله بودجه عظیمی اختصاص می‌یابد تا همه شهروندان ثروت و درآمد خود را در فرم‌های مالیاتی گزارش دهند.

البته در این سیستم‌ها پشتیبانی نظام قضایی و جریمه‌های سنگینی که برای هرگونه تقلب در نظر گرفته ‌شده‌اند، نقش کلیدی بازی می‌کنند.ولی گذشته از مشکل شناسایی درست، استراتژی حذف گروه‌های پردرآمد مشکلات دیگری هم به همراه دارد. بدون شک این روش منجر به رواج ثبت غیررسمی مالکیت انواع دارایی‌ها شده و حجم اقتصاد غیررسمی را افزایش خواهد داد. اما شاید مهم‌تر از این، تاثیر منفی این استراتژی در ایجاد «سرمایه اجتماعی» و «همبستگی و همدلی ملی» است. سیاستی که در سطح وسیعی به جست‌وجوی افرادی می‌پردازد که دولت آنها را غیرمحق تشخیص داده یا به نوعی سعی در به دام انداختن آنها دارد، به صورت بالقوه می‌تواند به سرمایه اجتماعی عظیم خلق‌شده بعد از انتخابات ریاست جمهوری اخیر لطمه بزند.

طرح‌های مبتکرانه، مشوق انصراف داوطلبانه


اگر به جای رویکرد «به دام انداختن ثروتمندان»، افراد پردرآمدتر را تشویق کنیم که داوطلبانه یارانه نقدی خود را به طرح‌های متمرکز بر مناطق محروم و حاشیه‌نشین اختصاص دهند، این فرآیند می‌تواند به تقویت «سرمایه اجتماعی» منجر شود. برای این هدف دولت باید به شکلی شفاف اعلام کند که بودجه حاصل از انصراف داوطلبانه خانوارها از یارانه نقدی، به طرح‌های تعریف‌شده شفافی برای بهبود وضعیت آموزش و پرورش و نیز سلامت در مناطق محروم کشور اختصاص می‌یابد و درباره پیشرفت مرحله به مرحله این طرح‌ها هم اطلاع‌رسانی خواهد شد. باید توجه کنیم که ثروتمندان جامعه ما با مشارکت‌های وسیع در طرح‌های خیریه مختلف و نیز مشارکت در طرح‌هایی مانند ساخت مدرسه در مناطق محروم، علاقه‌مندی خود را به طرح‌هایی از این دست اثبات کرده‌اند.

 اما برای تشویق بیشتر انصراف داوطلبانه از دریافت یارانه نقدی، می‌توان طرح‌هایی ابتکاری تعریف کرد. مثلا می‌توان منابع مالی حاصل از انصراف داوطلبانه ساکنان یک منطقه ثروتمندنشین را به طور کامل برای طرحی در جهت نوسازی و زیباسازی مدارس در یک منطقه محروم اختصاص داد و این طرح را به نام منطقه ثروتمندنشین نام‌گذاری کرد.برای کمک به ارتقای سرمایه اجتماعی، بسیار بهتر است اجازه بدهیم، افراد پردرآمد غیرنیازمند به یارانه نقدی، به جای حس گرفتار شدن در تله حذف یارانه نقدی، حس لذت‌بخش مشارکت در یک برنامه کمک‌کننده به کاهش نابرابری‌های اقتصادی را داشته باشند. برای حذف مسالمت‌آمیز یارانه نقدی پردرآمدها، بسیار بهتر است، اجازه بدهیم که آنها در خوشنامی و اعتبار ناشی از مشارکت در نوسازی مدارس و بهبود کیفیت بیمارستان‌های مناطق محروم کشور، شریک دولت باشند. در یک کلام، توسعه سرمایه اجتماعی و بهبود همبستگی ملی در گرو وصل کردن بخش‌های مختلف جامعه به یکدیگر است، نه دور کردن آنها. به قول مولوی: «ما برای وصل کردن آمدیم؛ نی برای فصل کردن آمدیم.»

نکته پایانی اینکه شاید اجرای چنین برنامه‌ای در آغاز با مشکلاتی به لحاظ اجرایی مواجه باشد، اما به ویژه در میان‌مدت و زمانی که پول جدید ناشی از افزایش قیمت انرژی به طرح هدفمندی تزریق شود، می‌توان ثمرات اقتصادی و اجتماعی بسیار خوبی را انتظار داشت؛ از توسعه کالاهای عمومی محلی (Local Public Good) مانند پارک‌ها و زمین‌های ورزشی کوچک در مناطق محروم گرفته تا افزایش همبستگی و همدلی بین بخش‌های مختلف جامعه ایران.

ستون یادداشت اول روزنامه تهران امروز را که به مطلبی با عنوان«سبك زندگي حسيني(ع)»به قلم مرتضی طلایی اختصاص یافت میتوانید در زیر بخوانید:

عاشورا يك حادثه نيست، بلكه يك فرهنگ است؛ وقتي اين جمله را در خيابان‌هاي شهر تهران مي‌ديدم، به اين فكر افتادم كه اساسا مولفه‌هاي يك فرهنگ چيست؟ و آيا عاشورا را مي‌شود يك فرهنگ معرفي كرد؟ در حقيقت تعريف فرهنگ، مجموعه باورها، ارزش‌ها، هنجارها و نهايتا رفتارهاي انسان است كه از طرق مختلف نيز قابليت انتقال از نسلي به نسل ديگر را دارد. مجموعه همه اين رفتارها نهايتا به بيان سبك زندگي در ادبيات علوم انساني به محوريت مطالعات جامعه شناسي مي‌رسد. واقعيت اين است كه واكاوي شاخص‌هاي قيام امام حسين(ع) اقدامي بسيار دشوار و خارج از توان كارشناسي نگارنده است، اما بر اساس تجربه و مطالعات اجمالي صورت گرفته مي‌توان رفتار امام حسين(ع) را نوعي سبك زندگي مبتني بر اخلاق اسلامي نشات گرفته از سيره نبوي(ص) و پدر بزرگوارشان حضرت امير المومنين علي(ع) دانست، شايد سيره به معناي روش زندگي مهم‌ترين و تاثيرگذارترين بخش باشد كه مي‌توان براي الگوبرداري مورد استفاده قرار داد.

به اين معنا كه عصاره بينش و نگرش آدمي در سيره شخص متجلي مي‌شودو اگر شخصي مورد توجه و اهتمام قرار مي‌گيرد و از سوي ديگران به عنوان شخصيت مهم و سرمشق معرفي مي‌شود به سبب سيره و روش زيست عملي و اخلاق عيني وي است و لذا بخش قابل‌توجهي از اين شاخص‌ها به شرح زير تبيين مي‌گردند: در حوزه فردي، احترام به بزرگ‌تر و علاقه به خانواده، شجاعت،حيا و عفاف،كمال‌گرايي، در حوزه اجتماعي،عقلانيت،وفاداري به پيمان،ولايت‌مداري و آمربه معروف و ناهي از منكر بودن را مي‌شود مهم‌ترين شاخص‌هاي ايشان دانست. در حوزه سياسي نيز شاخص‌هايي نظير: عفو و گذشت، مردمداري، ارزشمدار بودن بر اساس دين اسلام، ظلم‌ستيزي و عدالت‌محوري را مي‌شود بيان كرد. البته محور تمامي زندگاني امام حسين(ع) را مي‌بايست در چهار شاخص اصلي دينداري، جوانمردي و اخلاص، عبادت محوري تبيين كرد كه اساس فلسفه قيام ايشان را با روش امر به معروف و نهي از منكر شكل داده است.

 به تعبير بهتر آنچه ماهيت رفتاري امام را تشريح مي‌كند فلسفه قيام است، قيامي كه بر پايه عدالت گستري و با روش ترويج معروفات در جامعه دنبال مي‌شود، معروفاتي كه رفتار توام با بخشش، عفو وگذشت را در امور شخصي و در عين حال برخورد خارج از سليقه فردي را در امورات مرتبط با جامعه اسلامي نشان مي‌دهد. به راستي بايد صحنه عاشورا را تقابل تماميت كفر در برابر همه ايمان دانست. كفري سرتاسر بي‌رحمي ناشي از بي‌عدالتي و تفسير و تعبير شخصي از دين اسلام و ايماني كه ناشي از يك عقيده، تقوا و باور الهي بود، باوري كه با رفتار امام حسين(ع) و يارانش متبلور شد و تقواي الهي را همچون خورشيدي در آسمان تاريك روزگار براي هميشه نسل‌هاي تاريخ، از نسلي به نسل ديگر منتقل كرد. حال سوال اينجاست كه به راستي چرا پس از 13 قرن، همچنان محرم با ياد حسين بن علي(ع) گره خورده و هنوز عاشورا از صفحه تاريخ كنار نرفته است؟

و چرا اين واقعه تاريخي همچون صدها و هزاران رويداد تاريخي ديگر، به دست فراموشي سپرده نشده است؟انگيزه الهي عاشورا كه در آن ذره‌اي غير خدا راه ندارد، سبب شده است كه اهداف عاشورا و قيام اباعبدالله(ع)، اهدافي مطابق فطرت و سرشت تغييرناپذير انساني گردد. حضرت ابا عبدالله(ع) در آخرين لحظات حماسه كربلا با بدني مجروح و خونين، دشمن را طرف خطاب قرار داده و فرمودند: «اي پيروان ابوسفيان، اگر دين نداريد پس در دنيا آزاد مرد باشيد.» به هر حال عمل به سبك زندگي عاشورايي، مسير زندگي انساني است كه به سوي عزتمندي،كرامت، شجاعت و تقواي الهي در راهي پر نور در حركت است و بلندترين فرياد امام را پاسخ مي‌دهد كه مي‌فرمودند: هيات من الذله و در يك كلام عاشورا، پايان يك آغاز براي هدايت بشريت است.

روزنامه ابتکار نیز در ستون سرمقاله خود در مطلبی که با عنوان«روحاني، ورزش و پيچ بهارستان»توسط سید علی محقق به چاپ رسید این چنین نوشت:

يكصد روز از تحويل كليد پاستور به دكتر حسن روحاني و تحليفش در بهارستان گذشته است. روحاني اما هنوز هم ناچار است براي تعيين تكليف كرسي‌ طلسم شده وزارت ورزش و جوانان كابينه، از پيچ خطرناك بهارستان عبور كند. روزي كه روحاني و همراهانش براي اولين بار با سلام و صلوات و روي گشاده نمايندگان مهمان صحن علني مجلس نهم شدند تا مراسم تحليف اجرا شود، كمتر كسي فكر مي‌كرد كه در همين سه ماه اول كار گره بخورد و با سخت‌گيري‌هاي سياسيون ساكن بهارستان ماه عسل دولت جديد اين گونه زهر شود.در اين دوره كوتاه نمايندگان منتقد دولت 5 بار پياپي وزيران پيشنهادي روحاني را با بيش از 140راي مخالف برگشت دادند. اولين لايحه دولت كه گمان مي‌رفت براي اصلاح بودجه ظرف چند هفته تعيين تكليف شود، در كميسيون و صحن انواع و اقسام اصلاحيه گرفت و با گذشت سه ماه هنوز تكليفش مشخص نشده است. سهم خواهي‌ها براي انتخاب استانداران و مديران، كار را براي دولت سخت كرد و تصميم گيري براي تحرك بخشيدن به امور اجرايي كشور به ويژه در استان‌ها را مختل كرده است و سرانجام نمايندگان منتقد دولت در روزهاي اخير براي استيضاح وزيري كه هنوز مصوبه راي اعتمادش خشك نشده دهها امضاء جمع‌آوري كرده‌اند.

در اين بين درست در روزي كه ديپلمات‌هاي ارشد دولت يازدهم خسته اما موفق از ماراتن نفس‌گير مذاكرات هسته‌اي ژنو به تهران باز مي‌گشتند، نمايندگان مجلس به سومين گزينه پيشنهادي رئيس جمهور براي وزارت ورزش و جوانان هم كارت قرمز دادند تا هم خستگي بر تن مردان دولت بماند و هم مردم از اقدام عجيب و غير قابل پيش بيني نمايندگان و چرايي اين حجم از تقابل مجلس با دولت در چنين روزهايي درمانند.حتي اگر بپذيريم كه گزينه‌هاي اول و دوم رئيس جمهور براي سكانداري ورزش كشور چندان چنگي به دل نزده اند و به معرفي آنان براي تصدي اين سمت ايراداتي را وارد بدانيم، اما راي منفي روز يكشنبه به گزينه اي كه جامعه ورزش و دلسوزان مسائل جوانان بر سر آن به اتفاق نظر رسيده بودند براي همه شگفت آور و غير قابل تحليل بود. وقتي اهالي بهارستان براي كرسي ورزش كشور نه سياسيون را بر مي‌تابند و نه امنيتي ها، نه فرهنگيان و دانشگاهي‌ها را مي‌پذيرند و نه ورزشي‌ها را، طبيعي است كه ذهن‌ها به جايي ديگر مي‌رود و ناخوداگاه بايد پيام و علت العلل اين سخت‌گيري را در جاي ديگري غير از اين كرسي و آن وزارتخانه جستجو كرد. حتي بيراه نيست اگر احتمال بدهيم كه نمايندگان بدشان نمي‌آيد كه يكي از اهالي اصولگرا اما به اصطلاح ورزش دوست بهارستان وزير ورزش آقاي رئيس جمهور شود.

دولت يازدهم اما اين روزها آنقدر سرگرم ديپلماسي و مذاكره براي حل و فصل معضلات دپو شده كشور در عرصه سياست خارجي و پرونده هسته‌اي شده است كه يادش رفته و يا شايد باور ندارد كه مخالفان و منتقدان چِغر و سخت گير اما معتقد به مذاكره‌اي! هم در داخل كشور دارد. واقعيت طنزآلود همين صد روز گذشته و سرسختي‌هاي برخي مجلس‌نشينان نشان مي‌دهد كه گروهي بر اين باورند همانقدر كه دولت براي مذاكره با طرف‌هاي خارجي و نزديك كردن ديدگاهها وقت و انرژي مي‌گذارد، بايد براي مفاهمه با آنها هم وقت بگذارد و از در مذاكره و چانه زني و بده بستان وارد شود.با تمام اين اوصاف اما داستان در محاق رفتن سكاندار وزارت نوپاي ورزش و جوانان اتفاق جديد و بي سابقه‌اي نيست. اگرچه دولت‌هاي دهم و يازدهم تقريبا هيچ شباهتي به جز ساختمان پاستور با هم ندارند ولي به نظر مي‌رسد نوع برخورد نمايندگان مجلس و احتمالا رئيس جمهور با مساله وزارت ورزش به سمتي رفته است كه شايد طي هفته‌هاي آينده بتوانيم يك شباهت كوچك بين روحاني و احمدي نژاد بيابيم و آن به سرآمدن مهلت سه ماهه و قانوني رئيس جمهور و تعيين تكليف نشدن وزير ورزش و جوانان است. در آن زمان احمدي نژاد اين كرسيبا را با روحيات خاص خود گرو گرفته بود و تعيين تكليف نمي‌كرد. اما اكنون هر چقدر هم كه روحاني تلاش مي‌كند زودتر جاي خالي اين كرسي را در كابينه پر كند باز هم با برخورد سرد مجلسيها به در بسته مي‌خورد.

جدال يكي دو سال پيش احمدي نژاد و نمايندگان بر سر معرفي به موقع وزير پيشنهادي ورزش و جوانان سرانجام به عنوان يكي از قصورهاي او مبني بر عدول از قانون اساسي ثبت شد و كار رئيس جمهور سابق را به دادگاه كشيد. تاجايي كه ديروز سخنگوي قوه قضائيه تاييد كرد كه او شاكي خصوصي (احتمالا رئيس كميسيون اصل نود) دارد و بايد پنجم آذرماه در دادگاه حاضر شود. بايد منتظر بمانيم و ببينيم آيا هفته آينده دولت از اين بن بست خارج مي‌شود يا ماجراي مجلس و وزارت ورزش سرنوشت رئيس جمهور دولت يازدهم را به جاهاي ديگري مي‌كشاند...

روزنامه حمایت مطلبی را با عنوان«نهضت عاشورا باطل کننده اندیشه سکولار»در ستون یادداشت خود از سید محمد موسوی به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:


شاید به زعم عده‌ای ریشه جریان سکولاریسم به دوران پس از قرون وسطی در اروپا و به‌طور خاص به یکی دو قرن اخیر برگردد اما اگر نیک بنگریم در هر دوره‌ای از تاریخ بشری که آموزه‌های دینی و پیامبر و امامی برای تبیین آنها وجود داشته، این موضوع نیز به نوعی و به اشکال گوناگون خود را نشان داده است.در صدر اسلام به خصوص با تبدیل خلافت اسلامی به سلطنت اموی نیز شاهد رسوخ رگه‌های ملموسی از جریان سکولاریسم با ظاهری دینی در جامعه اسلامی بوده‌ایم که به یقین یکی از پیش زمینه‌های بروز واقعه کربلا را باید در همین موضوع جست‌وجو کرد.با نگاهی ژرف به چرایی و چگونگی واقعه کربلا در می‌یابیم که قیام امام حسین (ع) حاوی این پیام کلیدی بود که اسلام و اساسا دین الهی تنها احکام عبادی، اخلاقی و فردی نیست، کما اینکه به طور خاص این دین داعیه به حقی در زمینه تمشیت امور و اصلاح نظام و جامعه دارد و البته برای این مهم از برنامه‌ای جامع و قوی برخوردار است.

از این منظر به تعبیر یکی از بزرگان، سکولاریسم، مغلوب قیام و نهضت حسینی است، گرچه کوفیان حرامی، سر برترین خلق خدا را بر نیزه کرده و اهل بیت او را به اسارت بردند اما چه کسی است که نداند خون مقدس عاشوراییان بر خدعه و نیرنگ و مثلث شوم زر و زور و تزویر یزیدیان پیروز شد.نهضت سرخ اباعبدالله الحسین (ع) در درون خود از چنان ماهیتی سیاسی برخوردار است که نگاه‌های غلط سکولار اندیش را یارای آن نیست که خلاف آن را به اثبات برساند؛ البته در طی تاریخ، قوای استعمار و استکبار در پرتو فعالیت روشنفکرمابان از یکسو و متحجران از دیگر سو، کوشیده‌اند و می‌کوشند که در ذهن مردم و متأسفانه برخی روحانیون، این انگاره غلط را جا بیندازند که مجلس روضه و گریه بر سیدالشهدا (ع) را چه به طرح مباحث سیاسی!؟ و حال آنکه اگر نیک بیندیشیم و ژرف بنگریم به خوبی متوجه می‌شویم که هدف سیدالشهدا (ع) در قیام تاریخ سازش مبنی بر احیای سیره و سنت جدش رسول خدا (ص) و امر به معروف و نهی از منکر، دارای بعد مهم سیاسی است، هر چند که نباید ازدیگر ابعاد اجتماعی، تربیتی، اخلاقی و ... آن نیزچشم پوشید.

و در آخر،روزنامه مردم سالاری مطلبی را با عنوان«بايسته‌هاي عزاداري‌ها»نوشته شده توسط حمیدرضا شکوهی در ستون سرمقاله ی خود به چاپ رساند که این مطلب به شرح زیر است:

عاشوراي امسال هم فرا رسيد و عزاداري‌هاي مردم براي سيد و سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين(ع) و ياران باوفايش که از ابتداي محرم آغاز شده به اوج خود مي‌رسد. عزاداري‌هايي سرشار از شور و غيرت ديني و پاسداشت سرور و سالار شهيدان؛ اما با اذعان به اين نکته اصلي که اين عزاداري‌هاي خالصانه است که قيام حسين(ع) را بارورتر مي‌کند، مي‌توان اين سوال را نيز پرسيد که در اين عزاداري ما تا چه حد به ظواهر توجه مي‌کنيم و چقدر به باطن حادثه عاشورا توجه کرده‌ايم؟

خطر بزرگي که از سال‌هاي پيش مراسم دهه اول محرم و عزاداري براي امام سوم شيعيان را تهديد مي‌کرده در آميختن اين عزاداري با پيرايه‌هاي نادرست و تحريفات و ظواهري است که گاهي متاسفانه اصل و باطن مراسم را به حاشيه مي‌برد و پيام قيام امام حسين (ع) را پنهان مي‌سازد. به راستي ما تا چه حد به بطن حادثه کربلا پي‌برده‌ايم؟ اين نکته‌اي است که استاد شهيد مرتضي مطهري، معلم شهيد دکتر علي شريعتي و ديگر متفکران بزرگ شيعه در باب تحريفات عاشورا به تفصيل به آن پرداخته و شايد اگر آنچه استاد مطهري در مورد تحريفات عاشورا نگاشته است نبود، فضا براي تحريف کنندگان حادثه عاشورا که رسالت خود را صرفا در جاري ساختن اشک از ديدگان عاشقان امام حسين(ع) به هر قيمتي حتي به بهاي افزودن پيرايه‌هاي غلط به عاشورا مي‌دانند بازتر مي‌شد و از اين جهت خدمتي که استاد مطهري به شيعه کرد خدمتي بي بديل و قابل تقدير است.

پيام‌هاي عاشورا به مراتب ژرف‌تر و کامل‌تر از آن چيزي است که امروز در ظواهر به آن پرداخته مي‌شود.دکتر علي شريعتي مي‌گويد: «هر انقلاب دو چهره دارد: خون و پيام. هر کسي اگر مسووليت پذيرفتن حق را انتخاب کرده است و مي‌داند مسووليت شيعه بودن يعني چه، مسووليت انسان آزاده بودن يعني چه، بايد بداند که در نبرد هميشه تاريخ و هميشه زمان و همه جاي زمين- که همه صحنه‌ها کربلاست، همه ماه‌ها محرم و همه روزها عاشورا- بايد انتخاب کند؛ يا خون را يا پيام را، يا حسين بودن را، يا زينب بودن را، يا آنچنان مردن را، يا اينچنين ماندن را. اگر نمي‌خواهد از صحنه غايب باشد.»

با توجه به اين موضوع است که بايد هر يک از ما از خود بپرسد که ما در عزاداري‌ها و نذورات خود در دهه اول محرم تا چه حد به باطن حادثه کربلا و پيام‌هاي اصلي عاشورا توجه کرده‌ايم و چقدر از اسارت در پيرايه‌هاي زايد اين حادثه عظيم تاريخي محفوظ مانده ايم؟ تا چه حد به آن مسووليت‌هاي تاريخي خود واقف هستيم و ارزش انتخاب صحيح را مي‌دانيم؟ آنچه طي سال‌هاي اخير در برخي عزاداري‌ها رواج يافته، نه تنها روح واقعي عزاداري براي سرور آزادگان جهان را خدشه دار مي‌سازد، بلکه مي‌تواند در صورت تداوم، آينده عزاداريهاي راستين براي امام حسين (ع) را نيز با پيرايه‌ها و خرافات و زوايدي تهديد کند که ارتباطي به اصل آن حادثه بزرگ و تاريخي نداشته است.

استفاده از موسيقي‌هاي غير مرتبط و ناهمگون؛ بهره گيري از مداحي‌هايي که هدفشان تنها ايجاد شور است، نه شعور؛ استفاده از اشعاري که بيش از آنکه در مدح امام حسين (ع) و حادثه عاشورا باشد به اشعاري عاشقانه شباهت دارد که شاني به مراتب نازلتر از بطن عزاداريها دارد؛ تمرکز بر شکل و شيوه برگزاري مراسم به جاي توجه به عمق و باطن و هدف عزاداريها که موجب عنايت بيشتر به ظواهري همچون نمادها و عکس‌ها و موارد مشابه مي‌شود؛ درآميختن شايعه و خرافه با واقعيت حادثه کربلا تنها با اين هدف که اشک عزاداران را جاري کنيم بدون آنکه به پيامدهاي منفي اين گونه خرافه پردازي‌ها توجه کنيم؛ همگي از جمله مسايلي است که خطر آنها، عزاداري‌هاي ما را بيش از پيش تهديد مي‌کند. از سوي ديگر غالب شدن اصل تکثر به جاي وحدت در عزاداري‌ها نيز بسيار نگران کننده است.

در حالي که اصل در اسلام و حتي قيام امام حسين (ع)، بر اتحاد و وحدت است، عزاداري‌هاي ما نيز از مفهوم وحدت خالي شده و اندک اندک به سمت تکثر پيش رفته است. تعدد هياتها و تکايا اگرچه از يک جهت نشانه افزايش علاقه به سنتهاي مذهبي است، اما اگر به بهاي ايجاد اختلاف و تکثر و کم رنگ کردن تعداد حاضران در مساجد و هياتهاي باسابقه باشد، نشانه آن است که به اصل اساسي وحدت مسلمين بي توجه شده ايم. همه اين مسايل موجب مي‌شود که لزوم درک عميق تر و دقيق تر از حادثه عاشورا و نگرش جدي تر به محتواي عزاداريهاي خود را بيش از پيش مورد توجه قرار دهيم تا حاشيه، جاي متن را نگيرد و اسلام راستين همچنان زنده و پوينده باشد.


اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار